بی تو بحال عجب همی گذرانم
روز و شبی درتعب همی گذرانم
کار رسیده بجان چه بود که دیدی
جان رسیده بلب همی گذرانم
بی رخ چون آفتاب وروی چو ماهت
آه که روزی چو شب همی گذرانم
گرچه ندانم رسم بوصل تو یا نی
عمر خود اندر طلب همی گذرانم
مطرب عشقت چو چنگ در دل من زد
با غم تو درطرب همی گذرانم
آب حیاتی تو من چو نان مساکین
بی تو چنین خشک لب همی گذرانم
توزسخن فارغی وسیف بسی گفت
بی تو بحالی عجب همی گذرانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.