ای برده رویت آب مه ازمهر تو درآتشم
چون باد خاکت بوسم ارآبی زنی برآتشم
بهر سخن گفتن مرا در قید عشق آورده ای
چون عود بهر بوی خوش افگنده ای درآتشم
شورآب اشک بی نمک درکاسه سر جوش زد
تا می نهد سودای توچون دیگ بر هرآتشم
همرنگ خون آبی چو سیل از ابر چشمم شد روان
کزبارقات عشق تو چون برق یکسر آتشم
بر گلستان حسن خویش ایمن مباش از آه من
ور نی بیفتد ناگهان در خشک و در تر آتشم
از تاب مهرت آب شعر از من ترشح می کند
چون خاک می سوزد مدام از بهر گوهر آتشم
عشق آتشست وهیمه جان این پرورش یابد ازآن
نوریست در کانون دل زین هیمه پرور آتشم
چون شمع گاز شوق تو هر دم زمن برد سری
لیکن دگر ره میکند چون دود سر درآتشم
عشقم بطور قرب تو هر دم دلالت می کند
شد،گرچه موسی نیستم،سوی تو رهبر آتشم
ازمعجزات عشق تو ز آب حیات عشق تو
در وکر سینه مرغ شد همچون سمندر آتشم
تا چون خسروی هر سحر بالی زند بانگی کند
آن دم ز باد پر او گردد فزونتر آتشم
شب آشکارا می شود چون ماه پیدا میشود
روز از نظرها می شود پنهان چواختر آتشم
آتش خورد دم بی دهان و زشعلها سازد زبان
نشگفت اگر ازیاد تو گردد سخن ور آتشم
با نفحه لطفت اگر بادی کند بر من گذر
با آب حیوان در اثر گردد برابر آتشم
دل مهر مهرت چون نگین از دست نگذارد همی
هر چند بگذارد چو شمع از پای تا سر آتشم
چون شمع دارم رنگ ز رز آن برتن ازپا تا بسر
ازآب چشم چون گهر بسته است زیور آتشم
عشقت همی گوید مهابی سیف فرغانی سخن
من مرده چون خاکستر و زنده است در بر آتشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای برده آب روی من ازعشق تو درآتشم
چون خاک بربادم مده آبی بزن برآتشم
برآتش سودای تو از صبر اگر آبی زنم
باد تو افزون می کند صد شعله اندرآتشم
زآنم بگاز قهر خود چون شمع گردن می زنی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.