چون قهرمان عشق تو با هر که کین کند
گر آسمان بود بدو روزش زمین کند
عشقت که کفر پیش وی ایمان کند درست
از حسن لشکر آرد وتاراج دین کند
خورشید روی تو که جهان چون بهشت ازوست
هر ذره را ز حسن به از حور عین کند
خورشید چون بساط زمین پی سپر شود
گر حسن بهر شاه رخت اسب زین کند
نبود بحسن چون رخ تو گرچه آفتاب
از لاله روی سازدواز گل جبین کند
در تیر مه زباد خزان نرگس ایمنست
گر در بهار شاخ شکوفه چنین کند
هرگز نکرد دامن وصل ترا بچنگ
الا کسی که دست تو در آستین کند
یوسف رخا تویی که سلیمان ملک حسن
بر خاتم خود از لب لعلت نگین کند
فتنه که تیغ او مژه همچو تیر تست
اندر کمان ابروی شوخت کمین کند
در پیش روی دلبر رومی نژاد ما
آن نقش خوب نیست که نقاش چین کند
همچون مگس زپیش شکر سیف را مران
نحلی ببایدت که گلی انگبین کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معشوق دل ببرد و همی قصد دین کند
با آشنا و دوست کسی اینچنین کند
چون در رکاب عهد و وفا میرود دلم
بیهوده است جور و جفا چند زین کند
دل پوستین به گازر غم داد و طرفه آنک
[...]
اشکم همیشه خون به دل آستین کند
هر طفل را که روی دهی این چنین کند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.