گنجور

 
سیف فرغانی

این حسن و آن لطافت در حور عین نباشد

وین لطف و آن حلاوت در ترک چین نباشد

ماهی اگر چه مه را بر روی گل نروید

جانی اگر چه جان را صورت چنین نباشد

از جان و دل فزونی وز آب و گل برونی

کین آب (و) لطف هرگز در ما و طین نباشد

ای خدمت تو کردن بهتر ز دین و دنیا

آنرا که تو نباشی دنیا و دین نباشد

مشتاق وصلت ای جان دل در جهان نبندد

انگشتری جم را زآهن نگین نباشد

چون دامن تو گیرد در پای تو چه ریزد

بیچاره یی که جانش در آستین نباشد

هان تا گدا نخوانی درویش را اگرچه

اندر طریق عشقش دنیا معین نباشد

اندر روش نشاید شه را پیاده گفتن

گر بر بساط شطرنج اسبی بزین نباشد

مرده شناس دل را کز عشق نیست جانی

عقرب شمر مگس را کش انگبین نباشد

آن کو بعشق میرد اندر لحد نخسبد

گور شهید دریا اندر زمین نباشد

الا بعشق جانان مسپار سیف دل را

کز بهر این امانت جبریل امین نباشد

 
 
 
سعدی

عشقش حرام بادا بر یار سروبالا

تردامنی که جانش در آستین نباشد

سیف فرغانی

همین شعر » بیت ۶

چون دامن تو گیرد در پای تو چه ریزد

بیچاره‌ای که جانش در آستین نباشد

مولانا

گفتم مکن چنین‌ها ای جان چنین نباشد

غم قصد جان ما کرد گفتا خود این نباشد

غم خود چه زهره دارد تا دست و پا برآرد

چون خرده‌اش بسوزم گر خرده بین نباشد

غم ترسد و هراسد ما را نکو شناسد

[...]

سعدی

گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد

ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد

گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی

صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد

لعل است یا لبانت، قند است یا دهانت

[...]

ملک‌الشعرا بهار

مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد

این باشد آن نباشد آن باشد این نباشد

با انگبین لبت را سنجیده‌ام مکرر

شهدی که در لب تست در انگبین نباشد

قومی به فکر مشغول قومی بدین گرفتار

[...]

صغیر اصفهانی

هر چند دانمت مهر ای نازنین نباشد

اما روا به عاشق پیوسته کین نباشد

هر کس نکرد قبله محراب ابرویت را

شک نیست اینچنین کس اهل یقین نباشد

چشمت که خواند آهو آهو نه شیر گیرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه