بدل چه پند دهم تا دل از تو برگیرد
بجان چه چاره کنم تا رهی دگر گیرد
کسی که دل ز تو برگیرد اندر آن عجبم
که بر کجا نهد آن دل که از تو برگیرد
بیک نظر بگرفتی و مر او نیست شگفت
که آفتاب جهان را بیک نظر گیرد
اگر نقاب براندازی از جمال بشب
چراغ مرده ز شمع رخ تو در گیرد
وگر فرستی پروانه یی بگورستان
چو شمع کشته تو زندگی ز سر گیرد
فتاد در همه عالم ز عشق تو شوری
بخنده لب بگشا تا جهان شکر گیرد
بدان امید که از دامنت فشانم گرد
سر آستین مرا دیده در گهر گیرد
تو آفتاب صفت گر بعاشقان نگری
نماز شام همه رونق سحر گیرد
زآب چشم روان دیده را میسر نیست
که خاک کوی تو چون سرمه در بصر گیرد
اگر چو سیم بآتش بری ازو سکه
دل شکسته من مهر تو چو زر گیرد
مگر تو چاره کنی ور نه سیف فرغانی
کدام چاره سگالد که با تو در گیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به عشق و دلبستگی خود به معشوق میپردازد و از سختیهای جدایی و دغدغههای دل میگوید. او با حیرت به این مسئله اشاره میکند که دل عاشق چگونه میتواند از عشق معشوق دست بکشد و کجا میتواند برود. در ادامه، شاعر زیباییهای معشوق را تحسین کرده و تأکید میکند که یک نگاه او میتواند جان تازهای به عاشق ببخشد. او به شوری که عشق معشوق در دلها ایجاد کرده، اشاره میکند و میخواهد با لبخندی از معشوق، جهان را شیرینتر کند. همچنین او از چشمهایی که درخشان هستند و میدانند چطور جذب معشوق شوند، سخن میگوید و یادآوری میکند که عشق او چقدر تاثیرگذار و ماندگار است. در نهایت، شاعر از ناامیدی خود سخن میگوید و از معشوق میخواهد که چارهای برای دل شکستهاش بیاندیشد.
هوش مصنوعی: چه نصیحتی باید به دل بکنم تا از تو دل بکند؟ چه تدبیری باید بیندیشم تا دلش راهی دیگر پیش بگیرد؟
هوش مصنوعی: کسی که دلش را از تو برگیرد، برای من عجیب است که آن دل را کجا خواهد گذاشت، چرا که هیچ چیز نمیتواند جای دلت را پر کند.
هوش مصنوعی: با یک نگاه تو همه را به خود جلب کردی و این چندان عجیب نیست که خورشید جهان هم میتواند با یک نگاه همه چیز را تحت تاثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: اگر چهرهات را از پشت نقاب کنار بزنی، نور چهرهات مانند شمعی روشن، حتی در تاریکی، درخشندگی خواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر پروانهای را به گورستان بفرستی، مانند شمعی که خاموش شده، زندگیات دوباره جان میگیرد.
هوش مصنوعی: در همه جا به خاطر عشق تو حال و هوایی ایجاد شده است. لبهایت را بگشا تا دنیا خوشحال شود.
هوش مصنوعی: بدان امید که از دامن تو طوری بر روی آستین من بریزد که چشمم در میان آن جواهرات گرانبها بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر تو با عشق ورزی به عاشقان توجه کنی، نماز شام همه زیباییاش را از دست میدهد و به صبح تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: از اشکهای جاری در چشمانم، نمیتوانم خاک کوی تو را مانند سرمهای در دیدهام جای دهم.
هوش مصنوعی: اگر دل شکستهام را با آتش محبت تو گرم کنم، محبت تو به اندازهی زر و طلا ارزشمند خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر تو اقدام نکنی، پس چه راه حلی برای مشکل وجود دارد وقتی که سیف فرغانی در برابر تو قرار داشته باشد و با تو بجنگد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر اکابر آفاق شمس دولت و دین
تویی که قدرت تو کوه را کمر گیرد
سپاه حادثه را خوف تو به زخم سنان
چو بخت دشمنت از خواب بی خبر گیرد
فلک بسان همایی ست پرگشاده مقیم
[...]
کدام چاره سگالم که با تو درگیرد
کجا روم که دل من دل از تو برگیرد
ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست
که چشم شوخ من از عاشقی حذر گیرد
دل ضعیف مرا نیست زور بازوی آن
[...]
زمانه عهد و وفا عاقبت ز سر گیرد
مفارقت ز میان من و تو برگیرد
مرا تو جان و جهانی و خاک بر سر دل
اگر به جای تو هرگز کسی دگر گیرد
چو دل هر آینه در کار دوست خواهد شد
[...]
صبا ز برگ گلش چون کلاله بر گیرد
دلم چو سنبلش آشفتگی ز سر گیرد
چو یوسف است بخوبی ولی سلیمان وار
هزار کشور جانرا بیک نظر گیرد
دمید سبزه تر بر کنار سرخ گلش
[...]
سحرگهی که چمن، شمع لاله در گیرد
سمن به عزم صبوحی پیاله برگیرد
جهان پیر چون نرگس، جوان و تازه شود
هوای جام و نشاط قدح ز سر گیرد
چو مرغ عیسی اگر لعبتی ز گل سازی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.