گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیف فرغانی

عشق تو مرا ز من برآورد

بردم ز خود و ز تن درآورد

حسنت بکرشمهای شیرین

صد شور ز جان من برآورد

عشق آمده بود بر در دل

عقل از پی دفع لشکر آورد

حسن تو رسید با صد اعزاز

دستش بگرفت و اندر آورد

عشقت که بپای خویش ما را

غوغای غم تو بر سر آورد

کس را ز پدر نماند میراث

این واقعه ییست مادر آورد

در بحر تو غم غرقه گشتم

بنگر صدفم چه گوهر آورد

سودای تو شاعریم آموخت

تخمی که تو کشتی این برآورد

آن کو درمی ندارد از سیم

با سکه تو چنین زر آورد

وز طبع چو شاخ بی ثمر سیف

از بهر تو میوه تر آورد

بیهوش شدم چو از در تو

«باد آمد و بوی عنبر آورد»

 
 
 
سعدی

باد آمد و بوی عنبر آورد

بادام شکوفه بر سر آورد

شاخ گل از اضطراب بلبل

با آن همه خار سر درآورد

تا پای مبارکش ببوسم

[...]

نظام قاری

باد آمد و بوی عنبر آورد

بادام و شکوفه بر سرآورد

تن چون زلحاف سر برآورد

کوته جبه زود در بر آورد

شد غرقه بجیب خویشتن حبر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه