عشق تو مرا ز من برآورد
بردم ز خود و ز تن درآورد
حسنت بکرشمهای شیرین
صد شور ز جان من برآورد
عشق آمده بود بر در دل
عقل از پی دفع لشکر آورد
حسن تو رسید با صد اعزاز
دستش بگرفت و اندر آورد
عشقت که بپای خویش ما را
غوغای غم تو بر سر آورد
کس را ز پدر نماند میراث
این واقعه ییست مادر آورد
در بحر تو غم غرقه گشتم
بنگر صدفم چه گوهر آورد
سودای تو شاعریم آموخت
تخمی که تو کشتی این برآورد
آن کو درمی ندارد از سیم
با سکه تو چنین زر آورد
وز طبع چو شاخ بی ثمر سیف
از بهر تو میوه تر آورد
بیهوش شدم چو از در تو
«باد آمد و بوی عنبر آورد»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب چون پر زاغ بر سرآورد
شبپره ز خواب سر برآورد
باد آمد و بوی عنبر آورد
بادام شکوفه بر سر آورد
شاخ گل از اضطراب بلبل
با آن همه خار سر درآورد
تا پای مبارکش ببوسم
[...]
پهلو به کنار بستر آورد
سر پوش اجل به سر در آورد
باد آمد و بوی عنبر آورد
بادام و شکوفه بر سرآورد
تن چون زلحاف سر برآورد
کوته جبه زود در بر آورد
شد غرقه بجیب خویشتن حبر
[...]
از شوق درون فغان برآورد
وان ناقه به زیر ران درآورد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.