گنجور

 
سیف فرغانی

نسیم باد بهاری گر اتفاق افتد

که ره گذار تو بر جانب عراق افتد

چو بگذری بسر کوی یار من برسان

سلام من اگرش هیچ بر مذاق افتد

بدان نگار که گرماه روی او بیند

شب چهارده ازشرم در محاق افتد

وگر بپرسدت از حال و روزگار دلم

بفرصت ار نفسی با تو هم وثاق افتد

بگو چگونه بود حال آنکه دور از تو

زآب وصل تو درآتش فراق افتد

دلش گداخته از راه دیدگان بچکد

چودر حدیث توبا وصف اشتیاق افتد

بیادگار دل تنگ ما نگه می دار

که باز وصل من وتوکی اتفاق افتد