آن نکوروی که روی از نظرم پنهان داشت
از وی این عشق که پیداست نهان نتوان داشت
رفت و از چشم، مرا راوق خون افشان کرد
آنکه بر برگ سمن سنبل مشک افشان داشت
جان بدادیم به پیش در آن یار که او
از پس پرده رخی همچو نگارستان داشت
نوبهار آمد و بر طرف چمن پیدا شد
گل که از شرم رخش روی ز ما پنهان داشت
روی او دید دگر حسن فروشی نکند
گل سوری که به بازار چمن دکان داشت
تو چه یاری که دمی یاد نیاری زآن کو
جز به یاد تو نمیزد نفسی تا جان داشت
خون همیخورد و غم عشق تو را میپرورد
دل که بر خوان تکلف جگری بریان داشت
روزگاریست که تا سوز فراقت چون شمع
هر شبی شوق تو تا روز مرا گریان داشت
عشق آمد که تو را میبکشم تیغ به دست
نشدم مانع حکمش که ز تو فرمان داشت
وصل تو آب حیاتست و رهی بی تو نمرد
زآنک بر سفره روزی دو سه روزی نان داشت
درد ما را به جز از دیدن تو درمان نیست
جان دهم از پی دردی که چنین درمان داشت
چه عجب باشد اگر فخر کند بر ملکوت
معدن ملک که چون تو گهری درکان داشت
سیف فرغانی اگر سکه زند میرسدش
زآنکه نقد سخنش مهر چو تو سلطان داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی عمیق شاعر برای معشوقش است. شاعر احساس میکند که عشقش از نظرم پنهان است و این عشق را نمیتوان به راحتی درک کرد. او از جدایی و دوری معشوقش ناله میکند و میگوید که حتی در روزگار بهار هم، گلها از زیبایی معشوقش شرمندهاند و پنهان میشوند. عشق او باعث شده تا شبها بیتابی کند و همیشه در یاد معشوقش باشد. شاعر به شدت تحت تأثیر عشق قرار دارد و به دردی که دوری معشوق برایش به بار آورده، اشاره میکند. در نهایت، او به ارزش و مقام معشوقش در کائنات و سخنانی که این عاشق با احساساتش بیان میکند، اشاره دارد.
هوش مصنوعی: آن دختر زیبا که چهرهاش از دید من دور است، هرچند عشق او در دل من آشکار است، اما نمیتوان به آن عشق پنهانی که در دل دارم، دسترسی پیدا کرد.
هوش مصنوعی: رفت و از چشمم افتاد، کسی که باعث شد قلبم پر از حسرت و اندوه شود. او که عطر دلانگیز سنبل و مشک را بر برگ سمن پخش میکرد، حالا دیگر در کنارم نیست.
هوش مصنوعی: ما جان خود را فدای آن معشوق کردیم که پشت پردهای، چهرهای زیبا و دلربا همچون یک باغ گل داشت.
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و گلها در چمن سر برآوردهاند. گلی که از شرم زیباییاش، رویش را از ما پنهان کرده بود.
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی او را دیدم، دیگر زیبایانی که در بازار نمایش خود را عرضه میکنند، برایم جذابیتی نداشتند. بهعنوان مثال، گل سرخی که در باغ به فروش میرسد، دیگر برایم جالب نیست.
هوش مصنوعی: تو چه یاری هستی که حتی لحظهای به یاد کسی نیستی که او جز به یاد تو نفس نمیکشید تا زمانی که جان در بدن داشت.
هوش مصنوعی: دل همچنان که از غم عشق تو رنج میکشد و به درد میآید، در عین حال خود را nourished کرده و قویتر میکند، همانطور که در یک میهمانی دلچسب، جگر بریان روی میز قرار دارد.
هوش مصنوعی: مدت زمانی است که به خاطر دوری تو هر شب مثل شمع آب میشوم و اشک میریزم، در حالی که شوق دیدارت مرا بیوقفه آزار میدهد و تا صبح ادامه دارد.
هوش مصنوعی: عشق به من انگیزهای داده که با وجود تیغ در دست، مانع از اجرای فرمانش نشوم، چرا که این فرمان از سوی توست.
هوش مصنوعی: اتصال با تو مانند آب حیات است و کسی که بدون تو باشد، نمیمیرد، چرا که به اندازه چند روزی نان و روزی دارد.
هوش مصنوعی: تنها راه درمان درد ما دیدن توست، و جان خود را فدای دردی میکنم که اینگونه درمانش در وجود توست.
هوش مصنوعی: چه جای تعجبی است اگر معدن جواهر بر عظمت ملکوت خود ببالد، چون تو همچون مرواریدی در دل آن معدن وجود داری.
هوش مصنوعی: اگر سیف فرغانی چیزی بگوید و به نوعی به کسی ارزش بدهد، این ارزش به خاطر حرفهای روشنگرانهاش است، چون کلامش به اندازهای ارزشمند است که میتواند مانند سکهای باارزش به شمار آید که مهر مثل تو دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش لعل تو مرا تا به سحر مهمان داشت
مرده هجر ز بوی تو همه شب جان داشت
روی تو دیدم و شد درد فراموش مرا
سینه کز ناوک هجرت به جگر پیکان داشت
دل من، گر چه به بیداد شد از زلف تو تنگ
[...]
شبکه طاووس مرا شوق تو بالافشان داشت
یک جهان چشم به هم برزدن مژگان داشت
هرچه جوشید ز موج و کف این قلزم وهم
نفسی بود که در پرده دل توفان داشت
رمز بیرنگی ما فاش شد از شوخی رنگ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.