گنجور

 
۱۹۱۰۱

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۱۰ - بیرون آمدن امیر مختار (ع) از بهر امارت

 

... ز لشگر به پاخاست بس بانگ تیر

براهیم زبنگاه کوشنده شیر

ز لشگر به پاخاست بس بانگ تیر

براهیم مالک ورا پیشرو

سوی دیر هند آمد آن میرنو

به راه اندرون ار نگهبان کوی

ز یاران عبداله زشتخوی

کجا دیده آمد برو تاختند

همه راه از ایشان بپرداختند

در آن دیر آن شب امیر و سپاه ...

... سه تن از دلیران برای ستیز

از آنان براهیم مالک یکی

که پیشش بدی زال زر کودکی ...

... که بر نامدی با وی از شرغو

به همراه آن سه جنگی سوار

دلیران فزونتر ز سیصد هزار

ز دو رویه چون راه گردید تنگ

بشد در میان گرم بازار جنگ ...

... دلیران دین از پس آن سپاه

دمان چون اجل برگرفتند راه

چو عبداله آگاه شد زان شکست ...

... گرفتند گردش سپاه دلیر

براهیم مالک برایشان امیر

به بازار مختار رایت فراشت ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۰۲

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۱۲ - رفتن عبدالله بن مطیع به نهروان و نامه نوشتش به مصعب زبیر

 

... زکار زبیری نژاد شریر

براهیم را گت زایدر بتاز

مهل تا کند بدمنش ترکتاز ...

... ازین سوی و آن سوی آن دو سپاه

به هم باز خوردند ناگه به راه

براهیم چون گرد ایشان بدید

سوی لشگر خود خروشی کشید ...

... ز مرگ یلان نای نالش گرفت

زتیغ براهیم در موج خون

همی مرد و مرکب شدی سرنگون ...

... شد از بار آن پشت ماهی دژم

براهیم فرخ در آن رزمگاه

همی جست سوی علمدار راه

به ناگه بر او تاخت تیغش به مشت ...

... روان از دل و دیده سیلاب خون

سوی نهروان برگرفتند راه

نکردند از بیم واپس نگاه

سپاه براهیم تا نهروان

از ایشان بکشتند پیرو جوان ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۰۳

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۱۳ - آوردن پاسبانان مردی ترسا را به نزد ابراهیم

 

... رسیدم هم اکنون در این انجمن

مرا کیش و راه مسیحا بود

در این مرز پیوسته ام جا بود ...

... پسر دختری داشت آن شاه ما

که در دین پس از وی بد او راهنما

بکشتندش این قوم حق ناشناس ...

... کنون جمله باشید بر من گواه

که از جان پذیرفتم آن رسم و راه

چو از او سپهدار اشتر نژاد ...

... کنون آن بداختر در آن جایگاه

تن آسان نشسته است دیده و به راه

سپهبد ببوسید پیشانی اش

شکفته شد آن چهر نورانی اش

بدو گفت کای مرد پاکیزه راه

ز من آرزویی که داری بخواه ...

... یکی مرد بی ترس شمشیر زن

بیاید به همراه تا دیر من

که او را برم من به بالین او

ز خون سرخ سازد نهالین او

براهیم یل گفت آن کس منم

که خود را به یک پهنه لشگر زنم ...

... برآرم ز سوراخ غژمان پلنگ

خود آیم ز لشگر به همراه تو

کنم آنچه را هست دلخواه تو

بدو گفت آن راهب پاکزاد

که از دادگر آفرین برتو باد ...

... به زیر قبا اژدهای کلیم

ز دنبال راهب در آن تیره شام

ز لشگر سوی دیر برداشت گام

چو پیدا شد آن دیر راهب ز دور

پی آزمون گفت با پیل زور ...

... نگردی از این دام دیگر رها

نهادم به راهت من این بند و دام

که تا دشمنان از تو گیرند کام ...

... بگفت این و تیغ از میان برکشید

چو شیر ژیان سوی راهب دوید

چو این دید راهب بترسید سخت

بخندید بر روی آن نیکبخت ...

... که اینجا بمانید تا صبحگاه

ندارد به شب کس در این دیر راه

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۰۴

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۱۴ - رفتن ابراهیم به دیر راهب

 

خروشید راهب که خانه خدای

منم اندر این بر کشیده سرای ...

... ولیکن ندانیم کاین مرد کیست

بگفتا که این راهب نامور

مرا هست پور برادر پدر

بگفتند بی اذن سالار راد

نیاریم کس را به دژ راه داد

بمانید لختی بر پاسبان ...

... به بر خواندشان تا که جوید خبر

براهیم را چونکه با وی بدید

همی خیره بر چهر او بنگرید

براهیم دردل همی با نیاز

بگفتا که ای داور چاره ساز ...

... یکی پرده اش در بر دیده دار

بدان شه که در راه تو داد جان

زکشتن مرا بخش چندان امان ...

... که آمد گشایش ز یزدان پاک

زشادی براهیم را رخ شکفت

پس آنگه بداختر به راهب بگفت

که برگوی دشمن کجا و دو چند ...

... مگر من دمی سر به بستر نهم

زکین براهیم اشتر رهم

گذارید کاین راهب و خویش او

سوی حجره ی خود گذارند رو ...

... چنان کان بدی رسم و آیین وی

براهیم را گفت ترکن دماغ

که درظلمت غم بود می چراغ

براهیم گفتا که در کیش ما

می و خوک خوردن نباشد روا

چو بشنید این راهب حق پرست

بیفکند مینا و ساغر ز دست ...

... ابا آن سپه جانب رودبار

به راه اندر آن با یکی زان سپاه

نهانی بگفت آن یل رزمخواه

که دارم یکی بدره از سیم و زر

ببخشم مر آن را بدان راهبر

که دیدار مصعب نماید مرا ...

... دلاور نگفت ایچ و زان جای تفت

به همراهشان سوی مصعب برفت

بدو گفت مصعب که ای سرفراز ...

... گمانم همانا نه زین لشگری

نوند براهیم بن اشتری

و یا از بزرگان تازی نژاد ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۰۵

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۱۵ - پاره کردن سپهدار ابراهیم بند و زنجیر را و بازگشتن او به لشگرگاه خود

 

... چو بشنید این عامر از پیشگاه

سوی بندخانه در آمد ز راه

به زندان مر آن شیر بربسته بال ...

... سوی لشگر خویش مرد جوان

به ناگاه در راه مردی بدید

که از دل همی زار آوا کشید ...

... مرا غیر شیر خدا شاه نیست

به جز راه او در جهان راه نیست

سپهبد چو گفتار او را شنید ...

... منم آن کهین بنده ی خاندان

براهیم مالک شنیدی منم

که با دشمن مرتضی دشمنم ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۰۶

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۱۶ - نامه نوشتن ابراهیم به مصعب

 

... نمایم جهان برتو زانسان سیاه

که دیگر نیابی سوی بصره راه

برون آورم با پرند آورت ...

... بگفتا که حارث مرا هست نام

علی باشدم راهنما و امام

سپهبد براهیم را دوستم

ترا دشمنم گر کنی پوستم ...

... که گر خواهی از مرگ یابی امان

براهیم و مختار را بد شمار

که بخشم تو را خاتم زینهار ...

... دو نوباوه اش را به پاکی سرود

به نیکی براهیم و مختار را

ستود و دگر کرد گفتار را ...

... فرستاده را در جهان کس نکشت

براهیم را این چو آمد به گوش

بگریید از درد و برزد خروش ...

... که تیغش بود همچو مار کیلم

سپهبد براهیم نامش بود

که جنگ فلک در نگاهش بود ...

... شود نامتان چون فلک سربلند

ازین به چه باشد که در راه دین

سپاریم ما جان به جان آفرین ...

... چو دریای چین گشت میدان جنگ

براهیم یل اندر آن چون نهنگ

چپ و راست درتاختی همچو برق ...

... تن کشته گان سپاه غرور

به یاران دین بست راه عبور

همی تا نهان گشت شمشیر مهر ...

... دولشگر چو در پهنه کردند جای

براهیم با نیزه ی جانگزای

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۰۷

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۱۷ - مصاف دیگر آن دو لشگر

 

... به کار افکن آن نیزه ی جان شکار

برو با براهیم لختی بکوش

وزین خودنماییش بنما خموش ...

... چو شد نیزه ها خرد و افکار مرد

براهیم از پهنه انگیخت گرد

برآورد تیغی چوالماس ناب ...

... به یک حمله بر جای خود باز داشت

وزانسو سپاه براهیم راد

بجنبید از جای چون گردباد ...

... هم از بیم جان مصعب نابکار

سوی بصره بگرفت راه فرار

به همراه او چند پیکاره مرد

زبیم سپهدارشان روی زرد ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۰۸

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۱۸ - غنیمت گرفت ابراهیم اموال سپاه مصعب را

 

... چو بشنید مختار یل با سپاه

بیامد پذیره به یک میل راه

براهیم چون روی او را بدید

زشادی رخش همچو گل بشکفید ...

... من و مثل من هر که هست ازمهان

به راه تو باید ببازیم جان

بدین کار یزدان پناه تو باد ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۰۹

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۱۹ - نامه نوشتن مصعب به عبدالله ابن زبیر برادرش

 

... به سوی برادرش پور زبیر

که برما جهان راه شادی ببست

بخوردم زمختاریان من شکست ...

... در چاپلوسی به رویش گشود

زکردار خویش و براهیم راد

درآن نامه با بد گهر کرد یاد ...

... بیارد سوی شام جنگی سرش

براهیم را دستگیر آورد

سربخت او را به زیر آورد ...

... که مرد ثقیفی شکار منست

به خون براهیم من تشنه ام

بود مرگ او در دم دشنه ام ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۱۰

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۲۰ - گرفتار شدن جاسوس عامربن ربیعه

 

... پژوهش کن این راز را ناروان

براهیم از گفت خود شرمسار

سوی زخم داران بشد رهسپار ...

... سپاس خدا باد بر ما مزید

که در راه خود خواست ما را شهید

براهیم یل چون شنید این سخن

بزد تیغشان برمیان دهن ...

... مر آن پند شایسته را در پذیر

تو تنها زلشگر به همراه من

بیا تا به نزدیک آن انجمن ...

... تو را تا ببیند از آن انجمن

بدین سوی آمد به همراه من

زلشگر که آرمش تنها برون ...

... برون رفت و شد سوی هامون چو باد

چو لختی بپیمود آن مرد راه

بدید از پی خود یکی زان سیاه

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۱۱

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۲۱ - رفتن سپهدار ابراهیم با مرد جاسوس به سپاه عامربن ربیعه

 

بدیدش چو نیکو براهیم بود

کزو جان شیران پر از بیم بود ...

... چو نزدیک گشتند با آن سپاه

طلایه برایشان فرو بست راه

دگرگونه نقشی بزد آسمان ...

... بود خواه بیگانه یا زین سپاه

بریمش به نزد وی از گرد راه

ببردندشان پس بر آن پلید ...

... مر آن هردو را مردم تیره بخت

سپس با براهیم گفتا که چون

به چنگم در افتادی ای پرفسون ...

... به شمشیر من زان مرا زین سپاه

بدین سوی بنمود این مرد راه

چنان از خداوندم امیدوار ...

... که بینند او را سراسر سپاه

بپرسند از نام و از رسم و راه

بدانند مرگ براهیم را

که می کاشت درهر دلی بیم را ...

... مگر در بر آتش پرشرر

براهیم گفتا از این مشت غم

پناهم بدان کاورد از عدم ...

... در آن حال دشوار یزدان شناس

براهیم کردی خدا را سپاس

همی خواندی از دل خداوند را ...

... زهر بند بانگ اناالحق بلند

به هر خاک راهی که می سود پای

فلک گشتی آن خاک را جبهه سای ...

... حسینم ع که دادار جان آفرین

مرا خواست در راه خود اینچنین

ازآن نیمشب آمدم بر سرت

که دانی منم در بلا یاورت

مده پیش از این راه برخود الم

کسی را که من یار باشم چه غم ...

... نه دیده تو پس جادوی ریمنی

گشادی و بستی به من راه نور

کند دادگر نور را از تو دور ...

... چو دانند هر زنده را اوست برگ

به ویژه که در راه یزدان بود

چنین مردن آسایش جان بود ...

... سخن ها که از خسرو دین شنید

براهیم از آن مژده دلشاد شد

دل از بند هر رنجش آزاد شد ...

... بیفروخت از نورحیدر دلش

بیامد به نزد براهیم راد

بدوگفت کای مهتر پاکزاد ...

... یکی از کهن یاوران گیری ام

بپذرفت او را براهیم راد

زکردار آیین بد توبه داد ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۱۲

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۲۲ - تعاقب عامر از ابراهیم و کشته شدن آن لئیم

 

... شنیدند افغان او را سپاه

سوی خیمه ی او گرفتند راه

چو عامر از این کارآگاه شد

پر از اخگرش جان گمراه شد

بیامد دمان تا بر روزبان ...

... گروها گروه از پی وی سپاه

پی آن دو تن برگرفتند راه

درآن تیره شب اندران پهندشت ...

... بگفت این و بدرود مهتر نمود

به بیراهه ای شد روان همچو دود

سپهبد بدان ره که بودش شتافت ...

... برآیم بیاسایم آنجا دو لخت

چو آسوده گشتم برآیم به راه

که بی اسب نتوان شدن رزمخواه ...

... در این شاخ چون مرغ بهر چه ای

بگفتا که هستم براهیم یل

تو را از آسمان می رسم چون اجل ...

... چو برزد سر از کوه رخشنده شید

براهیم یل را به لشگر ندید

پژوهش چو بنمود و بازش نیافت ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۱۳

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۲۴ - رفتن امیر مختار به رزم سپاه عامر بن ربیعه

 

... بگفتا سر دشمن خاندان

به راه اندرون از سپهدار میر

جداگشتم از بیم جان ناگزیر ...

... همی تاخت چون مرگ سویم ستور

ستادم که راه گریزم نبود

چو دیدم همان مرد دژخیم بود ...

... زدم برتهی گاه او استوار

وزان نیزه راه جهنم گرفت

زمرگش عزازیل ماتم گرفت ...

... چو نزدیک شد مهتر از نام او

بپرسید از راه و از گام او

بگفتا من آن پرده دارم که دوش ...

... به جنبش در آمد سپاه کشن

براهیم در پیش همچون پشن

زخشم سم بادپا روی خاک ...

... بدان تیز چنگی اجل خسته گشت

ز بس رزم جستی براهیم یل

حذر کردی از زخم تیغش اجل ...

... دگر نیم از ایشان همه زخمدار

گرفتند ناچار راه فرار

بنه آنچه بدشان به جا ماندند ...

... بدی بر سریر مهی شادکام

که ناگاه آمد نوندی زراه

بداد آگهی از شکست سپاه

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۱۴

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۲۶ - آمدن ابن زیاد به رزم مختار و نامزد شدن ابراهیم به جنگ

 

... سپاه اندک است و سپهدار نیست

همان به که گیرم زی کوفه راه

که لشگر نگردد زدشمن تباه ...

... سپس گفت تا نای ها بردمند

سپه را به درگه فراهم کنند

بجنبید هر جا درفشی که بود ...

... به هر کس بداد آنچه در خواست کرد

براهیم یل را بدیشان امیر

بفرمود و دادش لوا و نفیر ...

... شود بزم فردوس دارالسرور

براهیم چون از امیر این شنفت

چو خور بر درخشید چون گل شگفت ...

... نترسم دلم بر نیاید ز جای

به راهت گذشتیم از جان خویش

نخواهم گذشتن ز پیمان خویش ...

... کجا مرد بینا درافتد به چاه

هزارش اگر چاه باشد به راه

نخستین از اینان بپرداز جای ...

... تو از دشمنان کینه خواه منی

که دارنده ی رسم و راه منی

بگفت این و فرمود کارید اسب ...

... نبوده است آیین به گیتی که شاه

سپارد پیاده بر بنده راه

چو هر کار ز اندازه اندر گذشت ...

... نشانید بازش به زین ستور

براهیم لشگر به ساباط راند

گرانمایه مختار درکوفه ماند ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۱۵

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۲۷ - رسیدن ابراهیم به ساباط و خروج قتله ی امام شهید (ع) به مختار

 

... نشسته است و پیروز گشته به بال

براهیم آن گرد پیروز جنگ

ره پور مرجانه بگرفت تنگ

چنان دان که آن صفدر رزمخواه

نیاید مگر با سپاهی ز راه

چو شد پور مرجانه از وی زبون ...

... همان به که ما دست پیش افکنیم

ز راه خود این سنگ را برکنیم

همه روز فرش براهیم بود

اگر بود ما را ازو بیم بود ...

... ببینید کز وی چه آید جواب

پدید آید آنگاه راه صواب

اگر پاسخ از روی نرمی بداد ...

... برآوردم از هر دلی رنج ها

فشاندم به راه شما گنج ها

زسیم و زر و باره و درع و تیغ ...

... به شهر ابن اشعث تکاور براند

به هر راه بر راهداری نشاند

که ناید ز مویی بر شهریار ...

... چو آگاهی آمد به مختار راد

به سوی براهیم یل نامه کرد

که رادا یلا نامور سرورا ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۱۶

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۲۹ - رای زدن مختار با یاران خویش

 

... مرا بیم از اندک سپه زینهار

اگر گشته گردم به راه حسین ع

روم یکسره در پناه حسین ...

... هم امروز و فردا ببینی سپاه

رسد با براهیم اشتر زراه

شوند این گروه ستمگر زبون ...

... مرا چیره دستی بده رایگان

براهیم را باز گردان به من

که گردد در این رزمگه بت شکن ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۱۷

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۳۳ - به درک فرستادن امیر مختار نافع و

 

... برد آب زی پرده گی های شاه

بپیماید از روی زی برده راه

شد آگه چو مختار یل کو چه کرد ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۱۸

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۳۴ - به درک فرستادن مختار، خولی اصبحی را

 

... همین زشت نستوده کردار زن

که اهریمان را بود راهزن

به نزد من آمد رخ آراسته ...

... گهی نغمه خواند گهی دف زند

مرا گفت شوی من آمد زراه

از این پیشتر کاندر آید سپاه ...

... پر از نور بر روی خاکستری

به پیراهن آن پر از نور سر

بسی سبز مرغان پیوسته پر ...

... سرکیست یارب به خاک تنور

که مهمان ما گشته از راه دور

تن این سر نور گستر کجاست ...

... کشد کیفر من جهان آفرین

که در راه او کشته گشتم چنین

من ای مادر احمدی ص خلق و خوی ...

الهامی کرمانشاهی
 
۱۹۱۲۰

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۳۹ - گریختن شمر پلید با سنان انس و پانزده نفر

 

... که خوشنود ازو باد خیرالانام

پرستنده هجده به همراه برد

به دنبال آن ناکسان ره سپرد ...

... وزان پس سوی بصره شد رهسپار

به همراه یاران خود نابکار

عنان تافت زو زخم خورده سوار ...

... به کلبانیه رفت با همرهان

درآنجا شد آسوده از رنج راه

پلید تبه گوهر دل سیاه ...

... دژم بود و ره را بگرداند زود

به راهی روان شد که انجام کار

به بو عمرو و عبداله آمد دچار ...

الهامی کرمانشاهی
 
 
۱
۹۵۴
۹۵۵
۹۵۶
۹۵۷
۹۵۸
۱۰۱۶