رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۰ - محمود شبستری قدّس سرّه
... به تقدیرات یزدانی رضا ده
چو عریان گردی از پیراهن تن
شود عیب و هنر یک باره روشن ...
... وگر مشرک ز دین آگاه بودی
کجا در دین خود گمراه بودی
ندید او از بت الا خلق ظاهر ...
... وانمنشییی گفت اینجا چه دق است
چه می گویم که دور افتادم از راه
قدر هم بعد ما جایتقل الله ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۱ - مختوم نیشابوری قُدِّسَ سِرُّه
... ٭٭٭
آن را که در این راه شعوری و شروعی است
در هر نفس ای دوست عروجی و رجوعی است ...
... می رود هرکس به رسمی در طریق عشق دوست
راه ما آمد فنا و نامرادی زاد راه
آن دل که شد از هر دو جهان فارغ و آزاد ...
... بر تخت حیات جاودان شاه شوی
در راه طلب بنده درویشان باش
تا در دو جهان قبول الله شوی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۲ - نجم الدین خوارزمی قُدِّسَ سِرّه
... ٭٭٭
در راه طلب رسیده ای می باید
دامن ز جهان کشیده ای می باید ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۳ - نعمت اللّه کهسانی قُدِّسَ سِرُّهُ العَزیْزُ
... ٭٭٭
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم
صد درد را به گوشه چشمی دوا کنیم ...
... صدف بشکن تماشای گهر کن
به راه کج مرو بشنو ز ما راست
اگر نورست وگر ظلمت که ما راست ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۶ - نظامی گنجوی قُدِّسَ سِرُّه
... محرم اسرار الهی تویی
راه دو عالم که دو منزل شده است
نیم ره یک نفس دل شده است ...
... کامدنی را شدنی در پی است
راه عدم را نپسندیده ای
زانکه به چشم دگران دیده ای ...
... مرسله از مرسله زیباتر است
راهروان کز پس یکدیگرند
طایفه از طایفه والاترند ...
... غارتیانی که ره دل زنند
راه به نزدیکی منزل زنند
تا به جهان در نفسی می زنی ...
... پدید آرنده خود را طلبکار
چو ابراهیم با بتخانه می ساز
ولی بتخانه را از بت بپرداز ...
... ای ناظر نقش آفرینش
بردار خلل ز راه بینش
کاین هفت حصار برکشیده ...
... در پرده مملکت به کار است
در راه تو هر که با وجود است
مشغول پرستش و سجود است ...
... تا تو مانی و یک ستور تهی
راهرو را بسیج ره شرط است
ناقه راندن ز بیم گه شرط است ...
... رقص مرکب مبین که رهواراست
راه بین تا چگونه دشوار است
آهنت گرچه آهنیست نفیس
راه سنگ است و سنگ مغناطیس
آن قدر بار بر ستور آویز ...
... چون رسد تنگی ای ز دوردورنگ
راه بر دل فراخ دار نه تنگ
بس گره کو کلید پنهانی است ...
... چنین است رسم این گذرگاه را
که دارد به آمد شد این راه را
یکی رادرآرد به هنگامه تیز ...
... اگر شاه ملک است و گر ملک شاه
همه راه رنج است و با رنج راه
چو اندوهی آمد مشو ناسپاس ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۶۴ - واله داغستانی
اسمش علیقلی خان و ازاعاظم لکزیه داغستان اجداد و اعمامش در دولت صفویه صاحب مناصب عالیه بودند و درآن ولایت حکومت می نمودند وی در سنه ۱۱۲۴ متولد شد چندی در پیش سلطان حسین صفوی بود پس از طغیان طایفه افاغنه و فتور آن دولت علیه به هندوستان رفت و به خدمت خلیفه ابراهیم بدخشانی ارادت داشت با وجود منصب درویش مشرب همواره با درویشان مجالس و با صفاکیشان موأنس تذکرة الشعرایی هم در آن ولایت نگاشته دیوانش تخمینا چهار هزار بیت می شود در سنه ۱۱۶۵ فوت شد چندبیتی از غزلیات و رباعیات او نوشته شد
منغزلیاته
اندیشه کسی راه به کنه تو ندارد
هرچیز که هست از تو نشان هست ونشان نیست ...
... ٭٭٭
چون به قاف عدمم راه تماشا افتاد
هر کجادیده گشودم همه عنقا دیدم ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۶۷ - هاشمی کرمانی قُدِّسَ سِرّه
... بر تو حرام آمد و بر ما حلال
بود درین قصه که از گرد راه
شد ز ستم پیرزنی داد خواه ...
... اهل ملامت که سلامت روند
راه سلامت به ملامت روند
عشق و شکایت ز ملامت که چه ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲ - ابوعلی سینای بلخی قُدِّس سِرُّهُ العزیز
... اندر دل من هزار خورشید بتافت
و آخر به کمال ذره ای راه نیافت
٭٭٭ ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۳ - افضل کاشی نَوَّر اللّه مَرقده
... بر طرف کله گوشه سلطان ننشست
گویند سبب انقطاع بابا آن بود که راه مهر جوانی خیاط پیشه را می پیمود بابا را ادب از اظهار عشق مانع آمده و معشوق را حجاب حسن حجاب شده مدت دو سه سال از این معنی درگذشت و اظهار محبت در میانه ظاهر نگشت و آن جناب به همین که گاهگاهی به جمال محبوب نظاره می نمود از وصال مطلوب قانع بود روزی آن جوان را در دکان خود ندید و در جست و جویش به هر سو دوید و استحضار یافت که معشوق با بعضی از جوانان و شیرین زبانان به گلگشت گلستان دلشاد و از یاد باغبان گلزار حسن خویش آزاد است آن جناب نیز نهانی به باغ رفته و در گوشه ای آرمید و گفتگوی معشوق را می شنید که با رفیقان می گفت که مدت سه سال است که همه روزه مردی در برابر دکان من می نشیند و دزدیده به سوی من می بیند همانا در دلش از عشق من خاری و با خیال جمال منش کاری است و چون من می دانم که ایام وصال را کوتهی و هر وصالی را به فراقی منتهی است در این عرض مدت در صحبت جسمانی را بر روی او بسته و با نهایت آشنایی روحانی در دکان بیگانگی نشسته ام
بابا از استماع این سخنان صیحه ای زده مدهوش شد معشوق با جوانان به جانب وی دوید بابا را شناخته خود را بر قدمش انداخته از بندگان او گردید و آن جناب بعدها ترک و تجرید گزید و رسید به آنچه رسید به خدمت مشایخ عهد شتافت و یافت آنچه یافت رسالات حکمت دلالات وی بین الحکماء و العرفا عزیز القدر و خضر راه سالکان منشرح الصدر است اسامی آنها که فقیر دیده بدین موجب است رساله آغاز و انجام جاودان نامه ره انجام ینبوع الحیات عرض نامه مدارج الکمال بالجمله مرقدش در قریه مرق منتوابع کاشان و این رباعیات از نتایج افکار ایشان است
رباعیات ...
... خواهی که چنان شوی که مردان بودند
تو راه نرفته ای از آن ننمودند
ورنه که زد این در که درش نگشودند ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۴ - ابوالقاسم فندرسکی قُدِّسَ سِرُّهُ
اسم شریف آن جناب میرابوالقاسم و فندرسک قریه ای است مناعمال استراباد وی وحید عصر و فرید عهد خود بوده بلکه در هیچ عهدی در مراتب علمی خاصه در حکمت الهی به پایه و مایه ایشان هیچ یک از حکما نرسیده جامع معقول و منقول و فروع و اصول بود وبا وجود فضل و کمال اغلب اوقات مجالس و موانس فقرا و اهل حال بود و از مصاحبت و معاشرت اهل جاه و جلال احتراز می فرمودو بیشتر لباس فرومایه و پشمینه می پوشید و به تحلیه و تصفیه نفس نفیس خویش می کوشید همواره از مجالست اعزه و اعیان مجانب و با اجامره و اوباش مصاحب بود این معنی را به سمع شاه عباس صفوی رسانیدند روزی در اثنای صحبت شاه به میر گفت که شنیده ام بعضی از طلبه علوم در سلک اوباش حاضر و به مزخرفات ایشان ناظر می شوند جناب میر مطلب را دریافته گفت من هر روزه در کنار معرکه ها حاضرم کسی را از طلاب در آنجا نمی بینم شاه شرمسار شده دم در کشید مدتی به سفر هندوستان رفت و در آن بلاد به اندک چیزی ملازمت می کرد چون سر حالش فاش گردیده راه بلد دیگر می پیمود غرض آن جناب حکیمی بزرگوار و فاضلی والاتبار بود و کمال تجرد را داشت در دبستان آمده که بدو گفتند که چرا به حج نمی روی گفت در آنجا باید به دست خود گوسفندی کشت و مرا دشوار است که جانداری بی جان کنم کرامات و مقامات آن جناب زیاده از حد تحریر است مرقدش در اصفهان مشهور است
منقصایده قدس سره ...
... زین سخن بگذر که او مهجور اهل عالم است
راستی پیا کن و این راه رو گر راستی
هرچه بیرونست از ذاتش نیابد سودمند ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۹ - احیای همدانی
... در کور دلی اگرچه بی انبازم
جمله چشمم به راه لطفش بازم
بر من به حقارت منگر گر مورم ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۱۳ - امری شیرازی
... طعن بی چشمی مزن بر امری ای دشمن که من
چشم خود در راه حق دادم به حق بینا شدم
رباعی اول را به خدمت سلطان فرستاده ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۱۶ - انوری ابیوردی
... انوری چند از قبول عامه بهر ننگ شعر
راه حکمت رو قبول عامه گو هرگز مباش
٭٭٭ ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۱ - جمال اصفهانی قُدِّسَ سِرُّه
... تا چو عقل محض گردی بر دقایق کامکار
تا کی این حال مزور را باید رفت راه
تا کی این قال مزخرف کار باید کرد کار ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
وهو فخرالمتألهین خواجه شمس الدین محمد الحافظ بن شیخ کمال الدین شیخ غیاث الدین آبا و اجدادش از علما و فضلا بوده اند و خود تحصیل مراتب حکمیه پیش مولانا شمس الدین عبدالله شیرازی که از معاریف فضلاست نموده و ظهورش در زمان دولت آل مظفر بوده حکیمی است صاحب مایه و عارفی است بلندپایه از فحول محققین و از اماجد کاملین صاحب علم الیقین با شیخ عماد فقیه و شاه نعمة الله ماهانی و شیخ علی کلاء شیرازی و زین الدین خوافی و شاه داعی الله و سید ابوالوفای شیرازی و جمعی کثیر از عرفا و فضلا معاصر بوده ولی ثابت نیست که نسبت ارادت به کدام کامل درست نموده اشعار حکمت آثارش چنان در دل هر طایفه نشسته که اکثر فرق مختلفه او را هم مسلک خویش دانسته اند وقتی در محفل یکی از عرفا مذکور شد که جامی در نفحات نوشته که حافظ پیری نداشته فرمود که اگر بی پیر چون حافظ توان شد کاش مولوی جامی هم پیر نداشتی بعضی گویند که این بیت خواجه حافظ در جواب بیت سید نورالدین نعمت الله ماهانی قدس سره دلالت کند بر اخلاص او به خدمت سید زیرا که سید نعمت الله ولی گفته است
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم
هر درد را به گوشه چشمی دوا کنیم ...
... به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها
شبی تاریک و بیم موج گردابی چنین هایل ...
... از هر کسی که می شنوم نامکرر است
در راه او شکسته دلی می خرند و بس
بازار خودفروشی از آن راه دیگر است
٭٭٭ ...
... ٭٭٭
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز اینکه بسپارند چاره نیست
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود ...
... زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
هرچه گوید در حق ما جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست
بر صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
این چه استغناست یارب وین چه قادر حکمت است ...
... گویی ولی شناسان رفتند ازین ولایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
این راه را نهایت صورت نمی توان بست
کش صدهزار منزل بیش است در بدایت ...
... ٭٭٭
مردم ز اشتیاق و در این پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد ...
... که با تو روز قیامت همین خطاب رود
حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز
خوشا کسی که درین راه بی حجاب رود
٭٭٭ ...
... یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
هر شبنمی در این راه صد بحر بی کران است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد ...
... ٭٭٭
عجب راهی است راه عشق کانجا
کسی سر برکند کش سر نباشد ...
... من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طره گیسوی تو بود
٭٭٭ ...
... گو برو و آستین به خون جگر شوی
هرکه در این آستانه راه ندارد
٭٭٭ ...
... ٭٭٭
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که گم شد آنکه در این ره به رهبری نرسید ...
... هزار شکر که یاران شهر بی گنه اند
جفا نه پیشه درویشی است و راهروی
بیار باده که این سالکان نه مرد رهند ...
... ٭٭٭
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد ...
... مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر پرده که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی ...
... تا ترا خود ز میان با که عنایت باشد
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد ...
... سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد
راه عشق ار چه کمینگاه کماندارانست
هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد ...
... تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد ...
... گو بیا سیل غم و خانه زبنیاد ببر
سعی نابرده در این راه به جایی نرسی
مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر ...
... ز خوف بادیه دل بد مکن ببند احرام
که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز
٭٭٭ ...
... تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
٭٭٭ ...
... آن را که دوستی علی نیست کافر است
گو زاهد زمانه وگو شیخ راه باش
مرد خداشناس که تقوی طلب کند ...
... ٭٭٭
با من راه نشین خیز و سوی میکده آی
تا در آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهم ...
... ٭٭٭
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم ...
... رهرو منزل عشقیم وز سرحد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
با چنین گنج که شد خازن او روح امین ...
... شیوه رندی و مستی نرود از پیشم
زهد رندان نوآموخته راهی به دهست
من که بی نام جهانم چه صلاح اندیشم ...
... چنانکه پرورشم می دهند می رویم
من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه
قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم ...
... خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن
در راه عشق وسوسه اهرمن بسی است
هشدار و گوش دل به پیام سروش کن ...
... ما را به رندی افسانه کردند
پیران جاهل شیخان گمراه
آیین تقوی ما نیز دانیم
لکن چه چاره با بخت گمراه
در ره منزل لیلی که خطرهاست در او ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۵ - حسن غزنوی قُدِّسَ سِرُّه
... کی بو که قدم از این جهان برگیرم
چون عیسی راه آسمان برگیرم
این دست دل از دامن تن باز کشم ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۳۰ - خاقانی شیروانی
وهو افضل الدین ابراهیم بن علی النجار الحقایقی کنیتش ابی بدیل است و بی بدل و عدیل است حکیمی است فاضل و فاضلی است کامل شاعری است عاقل و سالکی است واصل خود گوید
بدل من آمدم اندر جهان سنایی را
بدین دلیل پدر نام من نهاده بدیل
بدین مضمون در قطعات دیگر هم فرموده است در بدایت حقایقی تخلص می کرد چون به توسط ابوالعلای گنجوی به خاقان کبیر شروان شاه رسید خاقانی تخلص گزید بالجمله از فحول شعرا محسوب و در فن سخن او را طرزی مرغوب مدت ها به سبب میل به اهل الله و ترک مناصب و جاه محبوس بود آخر الامر سالک مسلک تجرید وناهج منهج تفرید گشته و در سنه ۵۲۹ در سرخاب تبریز درگذشت مثنوی تحفة العراقین که در عرض راه حجاز به نظم آورده با دیوانش مکرر ملاحظه شده است ابلغ البلغا و افصح الفصحای طریق خود است او را کمالاتی است که نسبت بدان شاعری دون پایه اوست تیمنا و تبرکا چند بیتی از قصاید عالیه اش که در حقایق و مواعظ گفته ایراد می شود
و منقصایده ...
... لا را ز لات باز ندانی به کوی دین
گر بی چراغ عقل روی راه انبیاء
اول به پیشگاه عدم عقل زاد و بس ...
... با آدمی مطالبه نان همی کند
بس مورکان به بردن نان ریزه ای ز راه
پی سوده کسان شود و جان زیان کند ...
... چند از من و من سخن فزودن
خود قبله راه خویش بودن
حجاب غیور گرد درگاه ...
... ای پور علی ز بوعلی چند
چون دیده راه بین نداری
ناید قرشی به از بخاری ...
... ملاحی زورق تو کرده
ابراهیم از تو مهره برده
تا آتش او فرو فسرده ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۳۱ - خیام نیشابوری
... کاین دم که فرو برم بر آرم یا نه
دانی ز چه روی اوفتاده است و چه راه
آزادی سرو و سوسن اندر افواه ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۴۱ - رضای شیرازی
... رباعی
ای سالک راه خانه سوزی می کن
وز شعله آن جهان فروزی می کن ...
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۴۲ - رافعی قزوینی
... طلب کردن علم از آنست فرض
که بی علم کس را به حق راه نیست
کسی ننگ دارد ز آموختن ...