ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت هشتم - عقوق والدین و مذمت آن
و بیچاره کسی که عاق پدر یا مادر باشد نه در دنیا خیر می بیند و نه در آخرت و نه از عمر خود برمی خورد و نه از عزت یک لقمه نانی به دل خوش از گلوی او فرو نمی رود و یک شربت آبی گوارا به کام او نمی رسد و جمیع آیات و اخبار بی شماری که در خصوص ذم قطع رحم وارد شده است به مذمت آن نیز دلالت می کند
حق سبحانه و تعالی می فرماید و قضی ربک ألا تعبدوا ألا ایاه و بالوالدین احسانا اما یبلغن عندک الکبر أحدهما أو کلاهما فلا تقل لهما أف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما خلاصه معنی اینکه حکم فرمود پروردگار به اینکه جز او را پرستش مکن و بندگی ننمای و نسبت به پدر و مادر احسان و نیکی به جای آور چنانچه یکی از ایشان یا هر دو در نزد تو به سن پیری برسند اف بر روی ایشان مگوی و چنانچه از تو چیزی خواهش نمایند ایشان را رد مکن و با ایشان سخن شایسته گوی و از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که زنهار حذر کنید از عقوق پدر و مادر به درستی که بوی بهشت از هزار ساله راه شنیده می شود و با وجود این نمی شنود آن را کسی که عاق باشد و نه کسی که قطع رحم کرده باشد و نه پیر زناکار و نه کسی که از راه تکبر جامه خود را بکشد و فرمود هر که صبح کند در حالتی که پدر و مادر بر او غضبناک باشند داخل صبح می شود در حالی که دو در جهنم بر روی او گشوده است و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که هرکه از روی خشم نگاه به پدر و مادر کند در حالتی که پدر و مادر بر او ظلم کنند خدا هیچ نمازی را از او قبول نمی کند و فرمود چون روز قیامت شود پرده ای از پرده های بهشت برداشته شود و به این سبب از پانصد سال راه هرکه را مشامی باشد بوی بهشت را می شنود مگر یک طایفه عرض شد که آن کیست فرمود عاق والدین و فرمود اگر پست تر از اف گفتن بر روی پدر و مادر چیزی می بود خدا از آن نهی می فرمود ادنای مرتبه عقوق اف گفتن بر ایشان است و از جمله عقوق است تیز نظر کردن بر روی ایشان شخصی از حضرت امام موسی علیه السلام سوال کرد که چگونه است اگر کسی به یکی از فرزندان خود گوید پدر و مادرم فدای تو باد آیا باکی دارد یا نه فرمود چنین می بینم که اگر پدر و مادر او زنده باشند این از عقوق باشد و اگر مرده باشند باکی نیست و اخبار در ذم عقوق والدین بسیار بلکه به اتفاق علما از گناهان کبیره است و با وجود اختلاف ایشان در عدد گناهان کبیره هیچ یک خلاف در کبیره بودن آن نکرده اند و اکثر اخباری که در بیان کبایر وارد شده است متضمن عقوق والدین هست
و در بعضی از اخبار قدسیه وارد است که پادشاه عالم فرمود که به عزت و جلال و بلندی شأن خودم سوگند که اگر عاق والدین عبادت جمیع پیغمبران را بکند از او قبول نمی کنم و اول چیزی که در لوح محفوظ نوشته شد این بود که منم خدایی که بجز من خدایی نیست هر که پدر و مادر از او راضی باشند من نیز از او راضی هستم و هر که پدر و مادر بر او خشمناک باشند من نیز بر او خشمناکم و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که جمیع مسلمین در روز قیامت مرا خواهند دید مگر عاق والدین و شراب خوار و کسی که نام مرا بشنود و صلوات بر من نفرستد و همین قدر از برای عاق والدین کافی است که پیغمبر خدا بر او نفرین کرد و فرمود هر که پدر و مادر یا یکی از آنها را ادراک کند و او را از خود راضی نسازد هرگز آمرزیده مباد جبرییل بر نفرین آن حضرت آمین گفت در اسراییلیات رسیده است که خدای تعالی به موسی وحی فرمود که هر که با والدین خود نیکویی کند و با من عقوق نماید او را نیکوکار می نویسم و هر که با من نیکی کند و عاق والدین باشد او را عاق می کنم و در اخبار بسیار وارد و به تجربه و عیان ثابت است که هر که بدی با پدر و مادر یا یکی از آنها نماید عمر او کوتاه و زندگانی او به تلخی می گذرد و فقر و پریشانی به او هجوم می آورد و سکرات مرگ بر او شدید می گردد و جان کندن بر او دشوار می شود
و همچنین از اخبار و آثار و تجربه روزگار مستفاد است که نفرین پدر بر فرزند به درجه استجابت می رسد پس هان هان ای جان برادر با هوش باش و بر جان خود رحم کن و از تیغ عقوق پدر و مادر حذر نمای و یاد آور طول تصدیع و زحمت ایشان را در پرورش تو بنگر خود بی خوابی کشیدند تا تو را خواب کنند و گرسنگی خوردند تا تو را سیر کنند سالهای سال تو را در آغوش مهربانی کشیده اند و به شیره جان پروریده اند و عمر و جان خود را در راه تو صرف نموده اند زهی بی مروتی و بی انصافی که بعد از آنکه اندک قوتی در خود بیابی همه آنها را فراموش کنی
جوانی سر از رأی مادر بتافت ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فضیلت نیکی به والدین
و مخفی نماند که ضد عقوق بر والدین و احسان به ایشان است و آن از اشرف سعادات و افضل قربات است و در آیات بسیار و اخبار بی شمار امر و ترغیب به آن شده
حضرت آفریدگار می فرماید و اخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا خلاصه معنی آنکه در نزد ایشان تذلل و انکسار و فروتنی و خاکساری کن و بگو بار پروردگارا پدر و مادر مرا رحمت کن همچنان که در حالت طفولیت و خردی مرا پرویدند و باز می فرماید و اعبدوا لله و لا تشرکوا به شییا و بالوالدین احسانا یعنی خدا را بندگی کنید و چیزی را شریک او مگردانید و نسبت به پدر و مادر احسان و نیکویی کنید و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که نیکویی با پدر و مادر افضل است از نماز و روزه و حج و عمره و جهاد در راه خدا و مروی است که مردی به نزد آن سرور آمد عرض کرد یا رسول الله مرا وصیتی فرمای فرمود شرک به خدا نیاور اگر چه تو را به آتش بسوزانند و عذاب کنند که باید دل تو به ایمان مطمین باشد و پدر و مادر خود را اطاعت کن و نیکویی به ایشان کن خواه زنده باشند و خواه مرده و اگر تو را امر کنند که دست از مال و اهل خود بردار پس چنان کن و دیگری به نزد آن حضرت آمد و از نیکویی با پدر و مادر سوال کرد فرمود که نیکویی کن با مادر خود نیکویی کن با مادر خود نیکویی کن با مادر خود و نیکویی کن با پدر خود نیکویی کن با پدر خود نیکویی کن با پدر خود و ابتدا مادر را ذکر کرد و بعد از آن پدر را فرمود و جوانی به خدمت آن سرور آمد و عرض کرد که من مردی جوان هستم و دوست دارم که در راه خدا جهاد کنم و مادری دارم که از آن اکراه دارد فرمود برگرد به نزد مادر خود باش به خدایی که مرا به حق برانگیخته است که آرام گرفتن مادر تو به تو در یک شب بهتر است از یک سال جهاد در راه خدا و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود افضل اعمال نماز در وقت است و نیکویی با والدین و جهاد در راه خدا مردی به آن حضرت عرض کرد که پدر من بسیار پیر شده است و ضعف بر او مستولی گشته هرگاه اراده قضای حاجت داشته باشد ما او را برداریم فرمود بلی اگر توانی چنان کن و به دست خود لقمه بدهان او بگذار که فردا به کار تو خواهد آمد و شخصی به آن حضرت عرض کرد که پدر و مادری دارم که مخالف مذهب حقند حضرت فرمود با ایشان نیکویی کن همچنان که با پدر و مادری که از دوستان ما باشند نیکویی می کنی و شخصی به خدمت حضرت امام رضا علیه السلام عرض کرد که من دعا به پدر و مادر خود کنم هرگاه مذهب حق را نداشته باشند فرمود دعا کن به ایشان و تصدق از جانب ایشان کن و اگر زنده باشند با ایشان مدارا کن و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که سه چیز است که خداوند عالم جل شأنه از برای احدی رخصت در ترک آن قرار نداده رد امانت به بر و فاجر و وفای به عهد از برای بر و فاجر و نیکویی با والدین خواه بر باشند و خواه فاجر و حضرت صادق علیه السلام فرمود که چه باز می دارد مردی از شما را که نیکویی کند با والدین خود خواه زنده باشند و خواه مرده که نماز از برای ایشان کند و تصدق از برای ایشان نماید و حج به جهت ایشان بجا آورد و روزه از برای ایشان بگیرد تا ثواب آنچه کرده است از برای ایشان باشد و مثل آن ثواب نیز از برای او باشد و به آن جهت خدای تعالی خیر بسیار از برای او زیاد کند و اخبار در این خصوص از حد متجاوز و بیان از ذکر آنها عاجز است
پس هر مومنی را سزاوار آن است که نهایت اهتمام در اکرام والدین و تعظیم ایشان نماید و احترام ایشان را بجا آورد و کوتاهی و تقصیر در خدمت ایشان نکند و با ایشان به نیکویی رفتار نماید و اگر به چیزی ضرورت داشته باشند صبر نکند تا آنها طلب کنند بلکه پیش از اظهار به ایشان بدهد همچنان که در اخبار وارد شده است و اگر با او درشتی کنند اف بر روی ایشان نگوید و اگر او را بزنند عبوس نکند بلکه بگوید خدا شما را بیامرزد و تند به ایشان نگاه نکند و صدا بالای صدای ایشان بلند نکند و دست خود را بالای دست ایشان نگذارد و پیش روی ایشان راه نرود و همه اینها در حدیث صحیح از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است بلکه مهما امکن در نزد ایشان ننشیند و هر چه در ذلت و خاکساری و تواضع و فروتنی برای ایشان مبالغه کند اجر او بیشتر و فایده دنیویه و اخرویه او زیادتر است
و بالجمله فرمانبرداری ایشان و طلب خشنودی ایشان واجب است مگر در امر به فعل حرام یا ترک واجب عینی که خلافی میان علما نیست که اطاعت والدین در آنها واجب نیست و در واجبات کفاییه خلاف است و مذهب جمعی از علما آن است که فعل آنها بدون رضای والدین جایز نیست و بعضی دیگر مستحب می دانند اذن والدین را در آن ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - حقوق همسایگان
بدان که همچنان که از برای پدر و مادر و خویشان و منسوبان حقی است همچنین از برای همسایگان نیز از جانب پروردگار حق ثابتی است که آن را حق جوار گویند و آن نزدیک به حق خویشان است و از برای همسایگان علاوه بر حق برادری حقوقی دیگر است که هر که کوتاهی کند گناهکار خواهد بود و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که همسایگان سه طایفه اند همسایه ای است که او را یک حق است و همسایه ای است که او را دو حق است و همسایه ای است که او را سه حق است پس آن که سه حق دارد همسایه ای است که مسلمان باشد و خویش باشد او را حق همسایگی و اسلام و حق خویشی است و آن که دو حق دارد همسایه ای است که مسلمان باشد و خویش نباشد و از برای او حق همسایگی و حق برادری است که حق اسلام است و آن که یک حق دارد همسایه ای است که کافر باشد همین او را حق همسایگی است و بس و نیز از آن حضرت مروی است که نیکو همسایگی کن با همسایگان تا مسلمان باشی و در حدیثی دیگر از آن سرور مروی است که هر که ایمان به خدا و روز قیامت دارد باید با همسایه خود اکرام کند روزی به آن حضرت عرض شد که فلان زن روزها روزه می گیرد و شبها به عبادت می گذارند و لیکن همسایگان خود را اذیت می رساند فرمود او از اهل جهنم است و از حضرت امیر علیه السلام مروی است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نوشت میان مهاجر و انصار و هر که ملحق به ایشان است از اهل یثرب که همسایه آدمی مثل نفس اوست که باید به او ضرر نرساند و حرمت همسایه بر همسایه مثل حرمت مادر است و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که نیکویی با همسایگان باعث زیادتی عمر و آبادی دیار می گردد و فرمود که از ما نیست کسی که نیکویی با همسایه نکند و فرمود که حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است که ایمان به من نیاورده است هر که سیر بخوابد و همسایه او گرسنه باشد منقول است که چون بعد از جدایی یعقوب از یوسف بنیامین نیز از او جدا افتاد فریاد برکشید که پروردگارا مرا رحم نمی کنی که چشم مرا گرفتی و مرا نابینا کردی و پسر مرا نیز گرفتی خدا به او وحی فرستاد که چرا در فلان روز گوسفندی کشتی و کباب کردن و خوردی و فلان شخص در همسایگی تو روزه بود به او چیزی ندادی بعد از آن هر صبح و شام منادی یعقوب ندا می کرد که از منزل یعقوب تا یک فرسخ راه هر که بخواهد نهار یا شام بخورد به منزل یعقوب حاضر گردد و مروی است که در روز قیامت همسایه فقیر چنگ زند بر دامن همسایه غنی و گوید پروردگارا از او بپرس که چرا در را بر روی من بست و احسان خود را از من منع نمود چنان مدان که حق همسایه همین است که او را اذیت نرسانی چون این تخصیص به همسایه ندارد و این حقی است که از برای همه کس ثابت است بلکه باید علاوه بر این با او به مهربانی و ملاطفت سلوک کرد و احسان خود را از او دریغ نداشت و آنچه به آن محتاج باشد و تو آن را مالک باشی از او مضایقه نکنی و او را مانند شریک در مال خود بدانی و بر او سلام کنی و دراز نفسی با او نکنی و از مخفیات احوال او که می خواهد پوشیده باشد تفتیش نکنی و در مرض او را عیادت کنی و در مصیبت به تعزیت او حاضر شوی و در عزا با او همراهی کنی و در شادی تهنیت او را نمایی و اگر به عیبی از او مطلع شوی بپوشانی و اگر از او خطایی سرزند عفو کنی و اگر خواهد بر دیوار خانه تو حملی کند مانع نشوی و اگر خواهد ناودانی به فضای خانه تو گذراد مضایقه نکنی و اگر خاکروبه بر در خانه تو بریزد منع نفرمایی و از اسباب خانه چون دیگ و ظروف و تبر و تیشه و نمک و آتش و امثال اینها آنچه خواهد دریغ نداری و اگر خواهد از راهی که مختص تو است آمد و شد نماید تنگ نگیری و چشم خود از اهل و عیال او نگاهداری و چون در خانه نباشد غافل از خانه او نشوی و با اولاد او لطف و مهربانی کنی و به آنچه مصلحت دین و دنیای او باشد او را ارشاد نمایی و اگر از تو یاری خواهد او را یاری کنی و اگر قرض طلبد او را قرض دهی و بنای خانه خود را بدون اذن او بر او بلند نگردانی که هوای خانه او را حبس کند و چون از اطعمه لذیذه به خانه آوری از برای او بفرستی و اگر نفرستی پنهان کنی تا اطفال او مطلع نشوند و خواهش داشته باشند و نتوانند و امثال اینها
و مخفی نماند که در شناختن همسایگی رجوع به عرف می شود یعنی هر که را متعارف باشد که همسایه گویند این حقوق از برای او ثابت است ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فضیلت عیب پوشی کردن
... و نیز فرموده است که هیچ فردی نمی بیند امر ناشایستی از برادر مسلم خود پس آن را بپوشاند مگر اینکه داخل بهشت می گردد و همین قدر در شرافت پرده پوشی کافی است که یکی از جمله صفات آفریدگار ستار است و از شدت اهتمام الهی در ستر بدیهای بندگان ثبوت بدترین فواحش را که زنا باشد به نوعی مقرر فرموده که بسیار کم اتفاق می افتد که ثابت شود زیرا قرار داد در اثبات آن بر شهادت چهار نفر شاهد عادل نهاد که مشاهده آن عمل را چون میل رد سرمه دان کرده باشند
پس ای برادر پروردگار عالم را بنگر که چگونه پرده افکنده است بر امر گناهکاران از بندگان خود در دنیا و راه ظهور آن را بسته و به فضیحت عاصیان راضی نگشته بلکه هر روزی چندین معصیت از تو سر می زند و خداوند عالم همه را می بیند و می داند و پرده از آن برنمی دارد
کس نمی داند ز تو جز اندکی ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » مذمت فاش کردن راز مردم
... از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که نقلی که میان دو نفر گذشت امانت است میان شما و وارد است که از جمله خبایث آن است که سر برادر خود را فاش کنی عبدالله بن سنان به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام عرض کرد که رسیده است که عورت مومن بر مومن حرام است فرمود بلی عرض کرد که مراد عورتین او است فرمود نه چنین است بلکه فاش کردن سر اوست و ضد این عمل که نگهداری راز و کتمان اسرار باشد از افعال محموده و نتیجه قوت نفس و شهامت آن است
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بداد جام می و گفت راز پوشیدن
حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و محرم راز خداوند اکبر می فرماید خوشا به حال بنده ای که گمنام باشد خدا او را شناسد و معروف مردم نباشد چنین اشخاص چراغ راه هدایت و سرچشمه علم و حکمتند هر فتنه ظلمانی به واسطه ایشان روشن می شود نه فاش کننده اسرارند و نه بردارنده پرده از کار و نه در صدد جفا و آزار از ریا دور و از خودنمایی مهجورند و از حضرت امیرالمومنین علیه السلام مروی است که مبادا از آن اشخاص باشید که پرده در و فاش کننده رازها هستند به درستی که خوبان شما کسانی هستند که چون کسی به ایشان نگاه کند به یاد خدا افتد و بدان شما کسانی هستند که سخن چینی می نمایند و جدایی میان دوستان می افکنند و در صدد تفتیش عیوب مردم هستند و مخفی نماند که رازداری بر دو نوع است یکی راز دیگران را نگاهداشتن و آن آن است که مذکور شد و دیگری اسرار خود را پوشیدن و آشکار نکردن و این نیز از جمله لوازم و فاش کردن آنها از ضعف نفس و سستی عقل است زیرا اسرار آدمی از دو حال بیرون نیست یا کاشف از دولت و سعادت و نیک فرجامی است یا مخبر از نکبت و شقاوت و ناکامی و برهر دو تقدیر کتمان اولی است چون اگر از قبیل اول است اظهار آن موجب زیادتی عدوات دشمنان و حسد ابنای زمان و توقع ارباب طمع و دون همتان می شود و اگر از مقوله دوم است بروز آن باعث شماتت دشمنان و اندوه دوستان و خفت در نظر ظاهربینان می گردد و بسا باشد که بر افشای اسرار مفاسد بسیار مترتب گردد و از این جهت منع شده است که کسی از خود راز با دوستان در میان نهد زیرا هر دوستی را نیز دوستی است و هرگاه نتوانی راز خود را نگاهداری چگونه دیگری راز تو را نگاه می دارد
منه در میان راز با هر کسی ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » اعتنا نکردن به سخن چین
... و بدان که بدترین انواع سخن چینی سعایت است و آن عبارت است از سخن چینی نزد کسی که از او بیم ضرر و اذیت باشد مانند سلاطین و امراء و حکام و روسا
از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که کسی که سعایت مردمان را کند حلال زاده نیست و سلاطین عدالت گستر و حکام رعیت پرور هرگز صاحب این صفت را در نزد خود راه نمی دهند و گوش به سخن ایشان نمی کنند و می دانند که ضرر ایشان بر رعایا و فقراء از ضرر سگ گزنده و گرگ درنده بیشتر است
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » ممدوح بودن خصومت در حق شرعی
... و همچنین هرگاه غرض رسیدن به حق خود نباشد بلکه محض غلبه بر خصم و عناد با او باشد آن نیز منهی عنه و ارتکاب آن حرام است همچنان که ملاحظه می شود که بعضی در مطالبه اندک چیزی لجاج می کنند بلکه بسا باشد که می گویند این مال قابلیتی ندارد و مضایقه ندارم که چون حق من معلوم شود بگیرم و به آب بریزم یا ببخشم بلکه می خواهم که سخن خود را از پیش برده باشم و امثال این سخنان و این نیز لجاج و عناد بلکه معلوم نیست که حاکم شرعی را جایز باشد متوجه امثال این مرافعات شدن و فیصله دادن
و از آنچه گفتیم معلوم شد که خصومتی که جایز است منحصر است در خصومت مظلومی در طلب حق خود که قصد عناد و ایذاء و شکست خصم نداشته باشد و زیاده از قدر حاجت و اثبات حق سخنی نگوید و لیکن در این صورت نیز اگر بتواند از راه دیگر بدون مخاصمه استیفای حق خود کند یا آسان باشد از آن حق بگذرد چنان کند زیرا محافظت زبان در وقت مخاصمه مشکل است و گاه هست امر منجر می شود به منازعه و کینه ایشان مستحکم گردد تا به جایی می رسد که هر یک به ضرر و ابتلای دیگری مسرور می گردند
پس عاقل را سزاوار آن است که تا ممکن باشد در خصومت را نگشاید و چنانچه بسیار ضروری شد از حد ضرورت تجاوز نکند اگر چه هیچ در خصومت نباشد از پریشانی خاطر و مشغولی دل خالی نیست تا می رسد به اینکه در حین نماز مشغول مخاصمه خصم و جواب او و تکذیب او و طعن به او می گردد ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت پانزدهم - تمسخر و استهزاء کردن
و آن عبارت است از بیان کردن گفتار مردم یا کردار ایشان یا اوصاف ایشان یا خلقت ایشان به قول یا فعل یا به ایماء و اشاره یا به کنایه بر وجهی که سبب خنده دیگران گردد
و باعث این صفت خبیثه یا عداوت است یا تکبر و حقیر شمردن آن شخصی که استهزاء به او می شود و بسا باشد که باعث بر آن مجرد قصد خندیدن و به نشاط آوردن بعضی از اهل دنیا باشد از راه طمع در کثافات دنیویه ایشان و اخذ پاره ای از فضول اموال حرام آنها و چه شک و شبهه در اینکه این عمل شیوه اراذل و اوباش و صفت پست ترین افراد انسان است و صاحب این عمل را از دین و ایمان خبری و از انسانیت و مردی اثری نیست قلاده جوانمردی و آزادگی را از گردن خود برداشته و دیده مردمیت و آدمیت را به خاک بی شرمی انباشته نفس رذل خبیث خود را به این راضی نموده که کلمات دروغی چند برهم بندد که به واسطه آن نامردی دیگر بخندد و طبع پست او به این تن درداده که با صورت و دست خود اعمال چند به جا آورد که به جهت آن دونی چند به نشاط آیند پرده حیا و مروت خود را در برابر مردمان می درد و عیوب مسلمانان و نقص ایشان را تقلید می کند و افعال نیکان و اخیار را مضحکه اشقیاء و اشرار می نماید
و هیچ شبهه ای نیست که چنین اشخاص به مراحل بسیار از سرمنزل انسانیت دور و نام آدمیت از ایشان مهجور و در دیده ارباب عقل و دانش بی وقع و خوار و در نظر عقلا پست و بی اعتبار و در روز قیامت گرفتار انواع عذاب و مستوجب اصناف عقاب خواهند بود سبحان الله شیطان لعین را چه قدر تسلط بر انسان مسکین است که او را بر این می دارد که تن به امثال این اعمال دردهند و آن ملعون بر ریش او بخندد و اگر نه ابلیس پرده بر دیده بصیرت او کشیده چگونه کسی که از پشت آدم أبوالبشر که مسجود ملایکه ملکوت بود به وجود آمده باشد خود را به چنین صفتی راضی می سازد و دل او از غصه خون نمی گردد ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » غیبت با غیرزبان
و مخفی نماند که غیبت کردن منحصر به زبان نیست بلکه هر نوعی که نقصی از غیر را بفهماند غیبت است خواه به قول باشد یا فعل یا اشاره یا ایماء یا رمز یا نوشتن
مروی است که زنی بر عایشه وارد شد چون بیرون رفت عایشه با دست خود اشاره کرد که این کوتاه است حضرت فرمود که غیبت او را کردی و فرقی نیست در حرمت غیبت میان کنایه و تصریح بلکه بسا باشد که کنایه بدتر باشد و غیبت به کنایه مثل اینکه گویی الحمد لله که خدا ما را مبتلا نکرد به همنشینی ظلمه یا به حب ریاست یا سعی در تحصیل مال یا بگویی نعوذ بالله از بی شرمی یا خدا ما را محافظت کند از بی شرمی و غرض از اینها کنایه به شخصی باشد که مرتکب این اعمال باشد و بسا که چون خواهد که غیبت کسی را کند از راه ریا و تشبه به صلحا ابتدا مدح او را می کند و مذمت خود را نیز می کند چنانچه می گوید فلان شخص چه بسیار خوب شخصی بود و روزگار او را نیز مثل ما کرد و از دست شیطان خلاصی نیافت
و بعضی از غیبت کنندگان هستند که چون می خواهند غیبت مسلمانی را کنند از راه نفاق غم و اندوه خود را بر حال آن شخص اظهار می کنند و حال اینکه در دل خود هیچ اندوهی ندارند چنانکه می گویند آه چه قدر غصه خوردم دلم سوخت به جهت فلان شخص که بی آبرو شد یا فلان عمل از او سرزد یا به او اهانت رسید خدا امر او را به اصلاح آورد و این منافق اگر دوست او بودی و غم و اندوه او را خوردی پس اظهار نکردی و دعایی که به او می کند در خلوت کردی پس اظهار حزن و دعا از خباثت باطن اوست و شیطان لعین او را بازیچه خود قرار داده بر او امر را مشتبه کرده و بر ریش او می خندد و حسنات او را به باد می دهد و او چنان پندارد که خوب می کند و نمی داند که تیزبینان عالم دانش و بینش از احوال و اوضاع برون او احوال درونش را درک می نمایند
حمد گفتی کو نشان حامدون ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » شنونده غیبت نیز حکم غیبت کننده را دارد
بدان که آنکه غیبت را می شنود نیز حکم غیبت کننده را دارد همچنان که در احادیث وارد شده است و همچنان که غیبت کنندگان افساد دارند غیبت شنوندگان نیز چنین اند زیرا آن کسی که در حضور او غیبت مسلمانی می شود یا به آن خوشحال نمی شود و بدش هم نمی آید و به این جهت منع نمی کند یا خوشحال می شود ولی از راه ریا و تزهد تصدیق نمی کند بلکه گاه است منع می کند اما قلبا طالب آن است که منع او را نشنوند و بسا باشد حیله ها برانگیزد که آن غیبت قطع نشود مثل اینکه اظهار تعجب کند یا بگوید که من چنین نمی دانستم و او را نوع دیگر شناخته بودم که آن غیبت کننده بیشتر میل در غیبت کند و به این سخنها او را به غیبت وا می دارد و اینها همه در گناه و حکم با غیبت کننده شریکند
خلاصه آنکه گناه شنونده غیبت مثل غیبت کننده است مگر اینکه در مقام انکار برآید و سخن آن شخص را قطع کند یا از مجلس برخیزد و اگر قدرت بر اینها نداشته باشد در دل غضبناک گردد و اگر به زبان گوید ساکت شو اما در دل مایل و طالب باشد این از اهل نفاق است پس بر اهل دین لازم است که چنانچه غیبت مسلمانی را بشنوند در مقام انکار برآیند و آن را رد کنند والا مستوجب نکال می گردند ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » معالجه تفصیلی غیبت
... اول غضب زیرا هرگاه از شخصی آزرده باشی و بر وی خشم گیری و او حاضر نباشد در این وقت به مقتضای طبع زبان به مذمت او می گشایی تا به آن وسیله غیظ خود را فرونشانی
دوم عداوت و کینه است که با کسی دشمنی داشته باشی و از راه عداوت بدی او را ذکر کنی
سوم حسد است چنان که مردم کسی را تعظیم و تکریم کنند یا او را ثنا و ستایش گویند و تو از راه حسد متحمل آن نتوانی شد و به این سبب مذمت او کنی و عیوب او را ظاهر سازی چهارم مزاح و مطایبه نمودن و اوقات به خنده و لهو و لعب گذرانیدن به نقل احوال و اقوال و افعال مردم بدون قصد اهانت و خواری رسانیدن
پنجم قصد سخریت و استهزاء و اهانت رسانیدن است زیرا استهزاء چنانچه در حضور است غایبانه نیز متحقق می شود ...
... هفتم اظهار عیب عالمی یا حاکم شرعی که قابلیت فتوی و حکم نداشته باشد و متصدی آنها شود از برای رد فتوی و حکم او هرگاه کسی از احوال او بپرسد یا فتوی یا حکم مخالف حقی از او صادر شده باشد
هشتم هرگاه کسی مشهور به لقبی باشد که دلالت بر عیبی از او کند مثل اعرج و احوال و امثال اینها که شناسانیدن او به آن لقب ضرر ندارد هرگاه به نوعی دیگر ممکن نباشد و از شنیدن او را ناخوش نیاید اما هرگاه اکراه داشته باشد یا ممکن باشد شناسانیدن او به عبارتی دیگر جایز نیست
نهم هرگاه مجاهر به فسقی باشد و مضایقه از اظهار نداشته باشد بلکه آن را اظهار کند یا علانیه مرتکب آن باشد غیبت او در آن فسق ضرر ندارد اگر چه او را ناخوش آید بلکه اظهر آن است که غیبت چنین شخصی مطلقا جایز است اگر چه در فسقی باشد که آن را ظاهر نکند و از اظهار آن مضایقه داشته باشد ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » دروغ گفتن مایه رسوایی
و اغلب اوقات آن است که دروغ گفتن باعث رسوایی و فضیحت و بازماندن از مقاصد و مطالب می گردد و عزت آدمی تمام می گردد
حسین چون اشتیاق سلطان یعقوب را به کلیات جامی شنیده بود جواب داد که بنده را در راه مصاحبی بود که در هر منزل به آن مشغول بودم و به آن جهت ملالت پیرامون خاطرم نمی گذشت
سلطان از حقیقت استفسار نمود جناب امیر گفت که کلیات مولانا جامی که حضرت سلطان هدیه به جهت سرکار پادشاه فرستاد چون اندک ملالتی رخ می نمود به مطالعه آن مشغول بودم پادشاه از وفور اشتیاق فرمود بگو بروند و کلیات را بیاورند امیر حسین کسی را فرستاد آن مجلد را آوردند چون گشودند معلوم شد که فتوحات مکی است نه کلیات جامی و در عرض راه مطلقا مطالعه کلیات جامی اتفاق نیفتاده و به این سبب امیر منفعل و شرمسار و از درجه اعتبار افتاد بلی بجز راستی هر چه باشد خطاست
و از جمله اسباب رسوایی دروغگو آن است که خدای تعالی فراموشی را به او مسلط ساخته و به این جهت دروغی را که می گوید فراموش می کند و خلاف آن را می گوید و رسوا می شود ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فایده - مفاسد و آفات زبان
بدان که بسیاری از آفات مذکوره در این مقام و در سابق بر این از غیبت و بهتان و دروغ و شماتت و سخریت و جدال و مراء و مزاح و تکلم به مالایعنی و فحش و غیر اینها از مفاسد زبان است و ضرر این عضو به انسان بیشتر از سایر اعضا است و آفات آن افزون تر از آفات سایر جوارح است و مفاسد این عضو اگر چه از معاصی ظاهره است که شأن علم اخلاق گفتگوی از آنها نیست و لیکن هر یک از اینها منجر به اخلاق رذیله و ملکات فاسده می گردد زیرا رسوخ ملکات و اخلاق در نفس به واسطه تکرار اعمال و افعال است پس طالب معالی اخلاق را لازم است که محافظت نفس و اعضا هر دو را بنماید و چنانکه مذکور شد عمده اعضایی که مصدر افعال ذمیمه است که مودی به اخلاق رذیله است زبان است و آن بهترین آلات شیطان است در گمراه کردن بنی نوع انسان چون این عضو است فسیح المیدان و وسیع الجولان مجال آن بی حد و بی نهایت و استعمال آن در غایت سهولت و سرکشی آن از سایر اعضا بیشتر است پس هرکه آن را مطلق العنان ساخت شیطان او را به وادی ضلالت رسانید و به سر منزل خذلان و هلاکت کشانید پس محافظت آن و مراقبت احوال آن واجب و لازم است و کسی از شر زبان نجات نمی یابد مگر آن را به قید شریعت مقید سازد و عنان آن را کشیده رها نکند مگر در سخنی که نفع لازمی از برای دنیا و آخرت داشته باشد
و از این جهت است که در اخبار بسیار امر به حفظ این عضو و مراقبت احوال آن وارد شده
حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که هر که متعهد شود محافظت آنچه میان دو فک او است که زبان باشد و آنچه میان دو پای او است من از برای او بهشت رامتعهد می شوم و فرمود هر که محفوظ باشد از شر شکم و فرج و زبان خود پس به تحقیق که از همه شرور محفوظ است شخصی به آن حضرت عرض کرد که راه نجات چیست فرمود زبان خود را نگاهدار و دیگری عرض کرد که از چه چیز بیشتر بر من ترسیده شود زبان او را گرفت و فرمود بیشتر چیزی که مردمان را داخل جهنم می کند زبان است و فرج و فرمود چون فرزند آدم داخل صبح شود همه اعضا و جوارح او متوجه زبان گردند و گویند در حق ما از خدا بترس اگر راست باشی همه ما راستیم و اگر تو کج شوی همه ما کج می شویم و مروی است که هر روز صبح زبان به اعضا می گوید کیف اصبحتم چگونه داخل صبح شدید و چگونه است حال شما گویند اگر تو ما را به حال خود بگذاری امر ما به خیر و خوبی است و نیز از آن حضرت مروی است که خدا زبان را عذاب کند به عذابی که هیچ یک از اعضا و جوارح را آن عذاب نکند زبان گوید پروردگارا مرا عذابی کردی که هیچ یک از سایر اعضا و جوارح را چنین عذابی ننمودی خطاب رسد که یک کلمه از تو سرزد که به مشرق و مغرب رسید که به واسطه آن خونهای محترم بر زمین ریخته شد و مالها به نهب و غارت رفت و فرج حرام بر باد رفت به عزت خودم قسم که تو را عذابی نمایم که هیچ یک از جوارح و اعضا را چنان عذاب نکنم و حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که مرد در زیر زبان خود پنهان است پس هر چه می گویی به عقل خود بسنج پس اگر سخنی باشد که از برای خدا باشد بگو و الا سکوت کردن بهتر است و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که هیچ روزی نیست مگر اینکه هر عضوی از اعضا به زبان خطاب می کند و می گوید تو را به خدا قسم می دهم که ما را به عذاب نیندازی آری منشأ اکثر محنتهای دنیویه و مفاسد دینیه آن زبان است
زبان بسیار سر بر باد داده است ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - آیات و روایات در مذمت حب جاه طلبی
بدان که حب جاه و شهرت از مهلکات عظیمه و طالب آن طالب آفات دنیویه و اخرویه است و کسی که اسم او مشهور و آوازه او بلند شد کم می شود که دنیا و آخرت او سالم بماند مگر کسی را که خداوند عالم به حکمت کامله خود به جهت نشر احکام دین برگزیده باشد
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی است
آن به کزین گریوه سبکبار بگذری
و از این جهت است که اخبار و آیات در مذمت آن بی شمار وارد گردیده خداوند عالم جل شأنه می فرماید تلک الدار الآخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض و لا فسادا یعنی آن خانه آخرت را که وصف آن را شنیده ای قرار دادیم از برای آنان که نمی خواهند در دنیا بزرگی و برتری را در زمین و نه فساد و تباهکاری را و دیگر می فرماید من کای یرید الحیوه الدنیا و زینتها نوف الیهم اعمالهم فیها و هم فیها لایبخسون اولیک الذین لیس لهم فی الآخره الا النار خلاصه معنی آنکه هر که بوده باشد که طالب باشد زندگانی دنیا را و آرایش و زینت آن را که از آن جمله جاه و منصب است به ایشان می رسانیم در دنیا پاداش سعیهای ایشان را و ایشانند که نیست در آخرت از برای ایشان مگر آتش و از آفتاب فلک سروری و والی ولایت پیغمبری مروی است که دوستی جاه و مال نفاق را در دل می رویاند چنانکه آب گیاه را می رویاند و نیز از آن سرور منقول است که دو گرگ درنده در جایگاه گوسفندان رها کرده باشند این قدر آن گوسفندان را فاسد نمی کند که دوستی مال و جاه در دین مسلمانان می کند و نیز از آن جناب مروی است که بس است مرد را از بدی اینکه انگشت نمای مردم باشد از امام همام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام مروی است که زنهار حذر کنید از این روسایی که ریاست می کنند به خدا قسم که آواز نعل در عقب کسی بلند نشد مگر اینکه هلاک شد و دیگران را هلاک ساخت و هم از آن حضرت مروی است که ملعون است هر که قبول ریاست کند و معلون است کسی که آن را به خاطر گذراند و فرمود آیا مرا چنان می بینید که خوبان شما را از بدان شما نمی شناسم و امتیاز نمی دهم بلی به خدا قسم که می شناسم به درستی که بدان شما کسانی هستند که دوست دارند در عقب ایشان کسی راه رود و مجملا در این باب اخبار و آثار بسیار ورود یافته و قطع نظر از آن بر هر که فی الجمله از شعور نصیبی داشته باشد ظاهر است که امر ریاست و منصب مورث بسی مفاسد عظیمه و منتج بسیاری از خسارتها دنیویه و اخرویه است هر طالب منصب و جاهی بجز ابتلای دنیا و آخرت خود را طالب نیست
در چهی انداخت او خود را که من ...
... در فضیحت کی کند صد ارسلان
از زمان آدم تا این دم اکثر عداوتها و مخالفتها با انبیا و اوصیا باعثی جز حب جاه نداشته نمرود مردود به همین جهت آتش برای سوختن ابراهیم خلیل برافروخت و فرعون ملعون به این سبب خانمان سلطانی خود را سوخت حب جاه است که شداد بد نهاد را به ساختن ارم ذات العماد واداشت و لعن ابد و عذاب مخلد بر او گماشت
خانه دین سید آخرالزمان از آن خراب و ویران و اهل بیت رسالت به این جهت پیوسته مضطرب و حیران حق امیرالمومنان از آن مغصوب و خانواده خلافت إلهیه به واسطه آن منهوب ...
... و از جمله مفاسد این صفت خبیثه آنکه هر کسی که بر دل او حب جاه و برتری مستولی شد همگی همت بر مراعات جانب خلق مقصور و از ملاحظه رضای خالق دور می گردد پیوسته از روی ریا اعمال و افعال خود را در نظر مردمان جلوه می دهد و همیشه منافقانه دوستی خود را با ایشان ظاهر می سازد و روز و شب متوجه اینکه چه کاری کند که منزلت او در نزد مشتی اراذل افزاید و صبح و شام در فکر اینکه چه سخنی گوید که مرتبه او در پیش چندی اوباش زیاد گردد و دورویی را شعار و نفاق را شیوه خود می سازد و به انواع معاصی و محرمات می پردازد
و به این سبب بود که اکابر علما و اعاظم اتقیا از جاه و ریاست گریزان بودند چنان که آدمی از شیر درنده و مار گزنده می گریزد تا اینکه بعضی از ایشان را کار به جایی رسید که در مجمعی که زیاده از سه نفر بود نمی نشست و دیگر می گریست از اینکه نام او به مسجد جامع رسیده است و یکی از ایشان چنانچه جماتی را می دید که در عقب او راه می روند می گفت ای بیچارگان چرا به دنبال من افتاده اید به خدا قسم اگر از اعمالی که من در خلوت می کنم آگاه شوید هیچ یک از شما به گرد من نخواهید گشت و دیگری می گفت
ملالت گرفت از من ایام را ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - ریاست بی ضرر و ممدوح
... و به این سبب بالطبع مایل به صفات ربوبیت و کبریا و طالب تفرد در جمیع کمالات و استعلا و خواهان قهر و غلبه و استیلاء و راغب به علم و قدرت و تجبر و عزت است
پس محبت جاه و برتری به قدر امکان مقتضای حقیقت انسان و بالطبع مجبول به آن است اگر وسیله وصول به مطلب دیگر نسازد و لیکن ابلیس پرتلبیس چون به واسطه سرکشی از سجده پدر این نوع بنی آدم از مرتبه ارجمند قرب مهجور و از عالم قدس و عزت مردود گردید در مقام عداوت و دشمنی فرزندان او برآمده و حسد او را بر آن داشت که انسان را از کمال حقیقی و بزرگی و جاه واقعی محروم سازد پس غایت سعی خود را به کار برده و در مکر و حیله پای خود را فشرده تا امر را بر اکثر آن بیچارگان مشتبه نموده و راه ایشان را زده و کمالات موهومه چند را در نظر ایشان جلوه داده و جاه و مناصب فانیه خسیسه چند را که عین خسران و وبال است در دل ایشان محبوب ساخته تا ایشان را نیز چون خود در وادی ضلالت و هلاکت افکنده و از مراتب ارجمند و منازل بلند و مشارکت ملا اعلی و وصول به سلطنت کبری محروم ساخته زیرا شک نیست در اینکه دو سه روز فانی فی الجمله تصرفی در خزف پاره چند از اموال این عاریت سرا با تسخیر قلوب عوامی چند از ابنای دنیا یا برتری یافتن بر ایشان به غلبه و استیلا در چند صباحی نه آدمی را کمال و نه باعث کبریا و جلال است و شیطان لعین آن را در نظر ایشان کمال و جلال نموده تا اینکه بالمره از باده غفلت بیهوش و از یاد مناصب رفیعه و مراتب منیعه فراموش گردند و خود را مشغول بازیچه دنیا نمودند و از اهل این آیه گردیدند که اولیک الذین اشتروا الحیوه الدنیا بالاخره فلا یخفف عنهم العذاب و لا هم ینصرون یعنی ایشانند که خریدند زندگانی دنیا را به آخرت پس عذاب ایشان هرگز تخفیف داده نخواهد شد
رو به اندر حیله پای خود فشرد ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - علاج علمی و عملی مرض حب جاه و ریاست
بدان که آوازه شهرت و علاج آن چون معالجه سایر امراض نفسانیه مرکب است از علمی و عملی اما معالجه علمی آن است که اولا بدان که استحقاق بزرگی و حکومت و فرمانفرمایی و سلطنت و اجلال و سروری و علو و برتری مختص ذات پاک مالک الملوک است که نقص و زوال را در ساحت جلال و کبریاییش راه نه و هیچ پادشاه ذوی الاقتدار را از اقتفاء فرمانش مجال تمرد نیست
خیال نظر خالی از راه او
ز گردندگی دور خرگاه او ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - شرافت گمنامی و بی اعتباری در نظر مردم
... عاقلان سرها کشیده بر گلیم
آورده اند که هارون الرشید را که پادشاه روی زمین بود پسری بود که گوهر پاک از صلب آن ناپاک چون مروارید از دریای تلخ و شور ظاهر گشته و آستین بی نیازی بر ملک و مال افشانده و پشت پای بر تخت و تاج زده و جامه کرباس کهنه پوشیدی و به قرص نان جوی روزه خود را گشودی روزی پدرش در مقامی نشسته بود وزرا و اکابر و اعیان در خدمت کمر بندگی بسته و هر یک در مقام خود نشسته بودند که آن پسر با جامه کهنه و وضع خفیف از آن موضع گذر نمود جمعی از حضار با هم گفتند که این پسر سر امیر را در میان پادشاهان به ننگ فرو برده می باید امیر او را از این وضع ناپسند منع نماید این گفت و شنود به گوش هارون رسید پسر را طلبید و از روی مهربانی زبان به نصیحت او گشود آن جوان گفت ای پدر عزت دنیا را دیدم و شیرینی دنیا را چشیدم توقع من آن است که مرا به حال خود گذاری که به کار خود پردازم و توشه راه آخرت را سازم مرا با دنیای فانی چکار و از درخت دولت و پادشاهی مرا چه ثمر هارون قبول نکرد و اشاره به وزیر خود کرد تا فرمان ایالت مصر و حدود آن را به نام نامی او نویسد
پسر گفت ای پدر دست از من بدار و إلا ترک شهر و دیار کنم هارون گفت ای فرزند مرا طاقت فراق تو نیست اگر تو ترک وطن گویی مرا روزگار بی تو چگونه خواهد گذشت گفت ای پدر ترا فرزندان دیگر هست که دل خود را به ایشان شاد کنی و اگر من ترک خداوند خود گویم کسی مرا جای او نتواند بود که او را بدلی نیست ...
... خیاط روزگار بر اندام هیچ کس
پیراهنی ندوخت کآخر قبا نکرد
از این رباط دو در چون ضرروت است رحیل ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - معالجه حب مدح و ثناء و کراهت بدنامی
چون دانستی که حب مدح و کراهت ذم از جمله مهلکات و رذایل صفات است پس باید دامت همت بر میان زده و در صدد معالجه آن برآیی پیش از آنکه امر از دستت بیرون رود
اما معالجه محبت مدح و ثنا آن است که ابتدا ملاحظه کنی که سببی که نشاط و لذت تو از آن حاصل است کدام یک از اسباب مذکوره است اما اگر به سبب اول باشد که موجب التفات تو به کمالی از خود شود پس اگر آن کمال حقیقی نباشد چون مال و جاه و شهرت و منصب و امثال اینها مهموم و مغموم و محزون می گردد و اگر کمال حقیقی باشد چون علم و ورع و تقوی پس اگر فی الحقیقه آن شخص به آن صفتی که او را به آن مدح می کنند متصف نیست چه جای شادی و نشاط بلکه محل غم و اندوه است و اگر به آن صفت متصف باشد مادامی که خاتمه او به خیر نباشد فایده بر این کمالات مترتب نمی گردد
پس شادی کسی بر کمالی که عاقبت خود را نمی داند از جهل و غفلت است و اما اگر محبت مدح و ثنا به یکی از اسباب دیگر باشد پس آن شعبه ای از حب جاه است و علاج آن مذکور شد و بعد از آن تأمل کنی در اینکه غالب آن است که هر که مدح تو را می گوید خصوصا اگر در حضور تو باشد خالی از غرض و مرضی نیست و این خوش آمد او دامی است که از برای صید دین یا دنیای تو گسترده و چه مسکین کسی است که شاد شود به دامی که در راه گذارده باشند
یک سلامی نشنوی ای مرد دین ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » معالجه کراهت از مذمت
و اما علاج کراهت از مذمت نیز از آنچه مذکور شد معلوم می شود و خلاصه آن آنکه آن شخص که تو را مذمت می کند اگر در آن مذمت صادق است و غرض او پند و نصیحت است پس چه جای کراهت و دشمنی است بلکه سزاوار آن است که از مذمت او شاد شوی و او را دوست خود دانی و سعی کنی در ازاله آن صفت مذمومه از خود و چه قبیح است که کسی عداوت کند با کسی که او را هدایت و نصیحت می کند
به نزد من آن کس نکو خواه توست
که گوید فلان چاه در راه توست
چه خوش گفت آن مرد دارو فروش
شفا بایدت داروی تلخ نوش
و اگر قصد او ایذا و نکوهش تو است باز سزاوار نیست که تو آن را مکروه شماری و بغض آن شخص را به خود راه دهی زیرا اگر تو به آن عیب جاهل بودی او تو را آگاهانید و اگر غافل بودی تو را متذکر ساخت و اگر متذکر آن بودی قبح آن را به تو نموده به هر تقدیر نفع او به تو رسیده نه ضرر و اگر در آن مذمتی که کرده دروغ گفته باشد و تو از آن بری باشی پس اولا بدان که مذمت و افترای او کفاره گناهان تو است و به عوض آن ثوابهای او از نامه اعمالش به دیوان تو نقل می شود و چه از این بهتر که بی آنکه زحمتی کشی گناهان تو ساقط و ثواب از برای تو حاصل می شود و آنکه مذمت تو را کرده مورد غضب الهی گردد علاوه بر این به تجربه ثابت و اخبار و آثار شاهد است بر اینکه هر که میان خود و خدا از عیبی خالی باشد به عیب گویی دیگران مرتبه او ساقط نمی شود و مذمت کسی به او ضرر نمی رساند چنان که مشهور است که سر بی گناه به پای دار نمی رود بلکه غالب آن است که آن عیب گو در نظرها بی وقع و در میان مردم رسوا می گردد
آری کسی که خداوند عالم او را پاک داند به عیب گفتن ناپاکی معیوب نمی شود و از مذمت دیگران پست و مذموم نمی گردد و آن ذم و پستی به مذمت کننده راجع می شود ...
... و آنچه مذکور شد معالجه علمی است
اما علاج عملی آنکه چون کسی مدح او را گوید روی از آن گرداند و سخن او را قطع کند بلکه با او درشتی و نکوهش کند و آنچه مقصود او است به عمل نیاورد و در خصوص مذمت کننده بر خلاف این رفتار کند تا به تدریج این صفت نقص از او زایل شود و مدح و ذم در نظر او مساوی گردد به این معنی که از راه قوت نفس و بصیرت در دین هیچ یک از مدح و ذم و نیک و بد در وی تأثیر نکند نه از راه جهل و حماقت و بی دینی و بی حمیتی چنانچه بعضی از اجلاف و اوباش و اجامره بازار هستند و چنین شخصی در این ازمنه وجود عنقا دارد و بسا باشد که کسی دعوی این حالت کند و از روی ریا و تدلیس عوام الناس را بفریبد و چنان نماید که مدح و ذم در نظر او مساوی است و حال اینکه چنین نیست بلکه گاه باشد که بر خود آن شخص مشتبه شود و صاحب این حالت را علاماتی است مانند اینکه همنشینی و اختلاط با مرد بدگوی بر وی گرانتر نباشد از اختلاط و همنشینی با مرد مدح گوی و سعی و نشاطاش در قضای حوایج ثانی بیشتر نباشد از سعی در قضای حوایج اول و ذلت و عزت هیچ یک در نظر او تفاوت نداشته باشد و بالجمله در جمیع جهات مساوی باشند و بسا باشد که آدمی از این مرتبه ترقی کند و مدح و ثنا را مکروه و مذمت خود را دوست داشته باشی و این صفت اگر چه نادر الوجود است و لیکن تحصیل آن ممکن است زیرا کسی که عاقل و بر نفس خود مهربان باشد و بداند که مدح گویی دین او را تباه می کند و پشت او را می شکند البته آن را مکروه دارد و مدح گو را دشمن می گردد و چون دانست که مذمت او او را به عیوبش آگاه می کند و باعث رفع درجات و محو سییات او می گردد لامحاله مذمت خود را راغب و بدگو را دوست می دارد
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مفاسد اقسام ریا و احکام آنها
... اما اگر در اظهار آن قصد صحیحی داشته باشد مانند ترغیب مردم به عمل خیر یا نحو آن باکی در اظهار آن نیست بلکه بسا باشد که اظهار آن افضل باشد به شرطی که مطلقا شایبه ریایی در آن نباشد و مفسده دیگر هم بر آن مترتب نگردد مثل هتک آبروی فقیری در اظهار تصدق و اگر چنین نباشد و محتمل احتمال ریا باشد زنهار که پیرامون اظهار آن نگردد و این موضع خطر و محل لغزش است چون خلوص نیت از جمیع شوایب ریا در اظهار عمل میسر نیست مگر از برای ارباب نفوس قدسیه و صاحبان قلوب قویه و بسیاری از اهل علم و عمل هستند که خود را خالی از ریا پندارند و در مقام اظهار اعمال خود برمی آیند و حال اینکه شیطان ایشان را فریفته و به هلاکت انداخته
و بدان که همچنان که اظهار عمل به قصد صحیح ضرر ندارد و از ثواب عمل چیزی کم نمی کند همچنین فرح و سرور و شکفتگی و انبساط از بروز عمل و اطلاع مردم بر آن بعد از آنکه خود آن را پنهان بجا آورده باشد هرگاه به جهت صحیحی باشد در آن باکی نیست زیرا می تواند شد که از کسی عمل نیکی در خفا صادر گردد و چون پروردگار آن را ظاهر سازد شاد شود به واسطه آنکه از آن لطف خدا را نسبت به خود استنباط کرده که معاصی او را پوشیده و طاعات او را ظاهر گردانیده نه از راه مدح مردم و حصول اعتبار در نزد ایشان و از پرده پوشی و لطف خدا به او در دنیا چنان تصور کند که در آخرت نیز با او چنین سلوک خواهد شد و به این جهت شاد و فرحناک گردد و گاه باشد که شادی و فرح او به جهت همین باشد که چنین تصور کند که چون کسی بر عبادت او مطلع شد او نیز رغبت در آن عبادت می کند و متابعت او را می نماید
و به این سبب نیز اجر دیگر حاصل می گردد و می تواند شد که فرح او به جهت رغبت مطلعین از عبادت باشد یعنی به این شاد شود که دیگران هم به اجر و ثوابی رسیدند
و مخفی نماند که همچنان که سرور و نشاط و شکفتگی و انبساط بر اطلاع کسی بر عملی که در پنهان صادر شده به وجه صحیح می تواند شد که به وجه صحیحی رغبت کسی در عبادت و شوق و میل او به آن در حضور جمعی حاصل شود که در خلوت چنین نباشد یا در حضور ایشان زیادتر شود از خلوت زیرا آدمی چون جمعی از اهل ایمان را مشاهده کند که به رغبت تمام و خضوع و خشوع مشغول عبادت خدا باشند آن حالت در نفس وی تأثیر می کند و موجب شوق و رغبت به عبادت می شود مثلا کسی که عادت او نماز شب نباشد و شبی با جماعتی به سر برد که نماز شب بخوانند پس چون ایشان به نماز شب برخیزند در دل او نیز رغبتی و شوقی پیدا شود و ببیند که جمعی رو به درگاه خدا آورده اند او نیز میل به درگاه الهی نماید این ریا نخواهد بود بلکه هیجان رغبت و زوال غفلت خواهد بود به مشاهده عمل دیگران و بسا باشد که او را در منزل خود موانع و عوایقی باشد که در آن مجمع نباشد و به این سبب در آن مجمع به عبادت میل کند و شیطان در امثال این مواضع به وسوسه می آید و به دل آدمی می اندازد که معلوم است که این عبادت تو به جهت ریا است پس ترک آن بهتر است و این از جمله مکرهای شیطان است که باید از آن غافل نگردند و لیکن در فرق گذاشتن میان اینکه این شوق و رغبت او برای خداست یا به قصد ریا نهایت اشکال است و امتحان در این مقام به این نحو می توان نمود که با خود فرض کنی که اگر در موضعی باشی که توانی جماعتی را مشاهده کنی که مشغول عبادت اند و لیکن ایشان تو را نبینند اگر رغبت و شوق تو کمتر است از وقتی که ایشان تو را می بینند معلوم می شود که این شوق از روی ریا است و الا به جهت تقرب به خداست
و اما قسم سوم که ریای درغیر عبادات باشد پس دانستی که بر دو نوع است یکی در مباحات یعنی کسی عمل مباحی را مرتکب شود یا ترک کند به جهت تحصیل جاه و اعتبار در نزد مردم یا دفع مذمت و ناخوش آمدن ایشان مثل اینکه از چرکینی جامه خود مضایقه نداشته باشد و لیکن به جهت اینکه مردم او را پاکیزه و نظیف دانند جامه خود را نظیف کند و از این قبیل است تزیین لباس به جهت حضور مجامع و مانند آن و این قسم از ریا مباح و جایز است بلکه گاه می شود که ممدوح می گردد مروی است که روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم خواست که به مجمع اصحاب حاضر شود نظر به خم آبی می کرد و عمامه و موهای مبارک خود را می آراست شخصی دید عرض کرد شما نیز چنین می کنید فرمود بلی به درستی که خدا دوست دارد که بنده از برای برادران خود زینت کند وقتی که به سوی ایشان بیرون می آید و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام شخصی از اهل مدینه را دید که از برای عیال خود چیزی خریده بود برداشته به خانه می برد آن مرد چون حضرت را دید خجل شد حضرت فرمود این را به جهت عیال خود خریده ای به خدا قسم که اگر از خوف مذمت کردن اهل مدینه نمی بود من نیز دوست داشتم که برای عیال خود چیزی بخرم و خود بردارم به جهت ایشان ببرم و نوع دوم از ریا در غیر عبادات در معاصی ای است که از آدمی سر می زند یعنی پنهان داشتن گناهان خود از مردم و کراهت از اطلاع ایشان بر آنها و این نوع از ریا جایز بلکه اظهار نمودن معاصی و قبایح خود حرام است و آنچه گفته اند که مقتضای اخلاص آن است که ظاهر و باطن آدمی یکی باشد مراد آن است که باطن او به نوعی باشد که در ظهور آن مطلقا قبحی نباشد
معنی آن آن چیزی است که یکی از اکابر گفته است که بر تو باد به عمل علانیه یعنی عملی چون ظاهر گردد مطلقا شرم و خجلت نداشته باشد
چنان که بزرگی گفته که هرگز عملی نکرده ام که مضایقه از اطلاع مردم بر آن داشته باشم مگر مواقعه با اهل خودم و دفع بول و غایط
و لیکن دست هر کس به این مرتبه عظمی نمی رسد بلکه غیر اهل عصمت و طهارت و قلیلی از برگزیدگان محفل قرب حضرت رب العزه سایر اشخاص از گناهان ظاهری و باطنی خالی نیستند خصوصا از افکار باطله و وساوس شیطانیه و آروزهای کاذبه که پروردگار بر همه مطلع و از مردمان پنهان است و سعی در اخفای آنها و کراهت ظهور آنها جایز بلکه راجح و واجب است و لیکن باید غرض تو از پوشانیدن آنها این نباشد که مردمان اعتقاد ورع و تقوی و صلاح تو نیز داشته باشند بلکه باید غرض آن باشد که حق سبحانه و تعالی امر به اخفای معاصی و نهی از اظهار آنها فرموده
چنان که از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که هر که مرتکب چیزی از اعمال ناشایست گردد باید بپوشاند آن را از مردمان تا خدا او را بپوشاند یا غرض آن باشد که اگر معصیت تو بر مردم ظاهر شود زبان به مذمت و خبث تو خواهند گشود و چون تو بر آن مطلع شوی متفرق الحواس و پریشان خاطر می گردی و حضور قلب تو تمام می شود و به این سبب از تحصیل مراتب علم باز می مانی یا غرض آن باشد که مبادا اظهار معاصی و فاش شدن آن باعث شود که دفع گناهان از نظر مردم تمام شود و بر گناه دلیر گردند تا مردمان متابعت او کنند
و به این جهت است که باید معاصی را از اهل و عیال و اولاد خود پنهان داشت تا دلیر نگردند
یا باعث بر کراهت از ظهور معصیت محض حیا و شرمندگی باشد زیرا حیا نیز از اخلاق فاضله و صفات شریفه و شعبه ای است از ایمان و کسی که گناهی از او صادر شود و باکی از ظهور آن نداشته باشد جمع میان گناهکاری و بی حیایی کرده و حال او بسیار بدتر است از گناهکار صاحب حیا و بسیار باشد که ریا مشتبه به حیا می شود و آدمی به واسطه ریا از ظهور گناهان و قبایح خود مضایقه می کند و چنان می پندارد که سبب آن حیا است همچنان که بسا باشد که ضعف نفس و صغر آن نیز به حیا مشتبه می شود چون حیا نیست مگر در آنچه شرعا یا عقلا یا عرفا قبیح بوده باشد پس آنچه چنین نباشد و بر آدمی ارتکاب آن دشوار باشد سبب آن ضعف نفس است نه حیا و شرم مثل وعظ کردن و امامت نمودن از برای کسی که قابل باشد و امر به معروف و نهی از منکر در جایی که عذری صحیح باشد که موجب حیا گردد
فایده تا ریا ریشه کن نشده عبادات لازم است در خلوت انجام شود ...
... و از این جهت بود که بسیاری از علمای سلف به قدر قوه از این مناصب می گریختند و پیرامون آنها نمی گشتند و به این سبب اخبار بسیار در خطر این مناصب و کثرت آفات آنها وارد شده و آنچه در تخویف و تهدید وعده و وعید شده و در حق علمای بی عمل رسیده در فتنه علم و غایله آن کافی است
از عیسی بن مریم علیه السلام مروی است که فرمود ای علمای بد روزه می گیرید و نماز می گزارید و تصدق می کنید ولی به جا نمی آورید آنچه را که مردم را به آن می خوانید و درس می دهید و ارشاد می نمایید امری را که به عمل نمی آورید پس چه بد چیزی است آنچه حکم می کنید توبه شما به گفتار و آرزو است و کردار شما هوا و هوس است و چه سود می بخشد شما را که بدنهای خود را پاکیزه کنید و حال آنکه دلهای شما کثیف و چرک آلود است حق را به شما می گویم مانند غربال می باشید که آرد پاکیزه از آن بیرون می رود و نخاله در آن باقی می ماند همچنین حکمت و نصیحت از دهان شما می ریزد ولی غل و غش در سینه های شما بجا می ماند ای بندگان دنیا چگونه به آخرت می رسد کسی که خواهش او از دنیا به سر نیامده و رغبت او از دنیا منقطع نگشته حق را به شما می گویم به درستی که دلهای شما گریه می کند از اعمال شما دنیا را در زیر زبان خود گذارده اید و عبادت را در زیر قدمهای خود نهاده اید به حق با شما سخن می گویم به جهت اصلاح دنیای خود آخرت خود را فاسد کردید پس صلاح دنیا در پیش شما دوست تر است از اصلاح آخرت پس کیست پست تر و خسیس تر از شما اگر بدانید وای بر شما تا کی به مردم راه می نمایید و خود در محله حیرت زدگان ایستاده اید گویا شما اهل دنیا را امر می کنید که دنیا را بیفکنند که شما بردارید قرار نگیرید مهلا مهلا وای بر شما چه سود می بخشد خانه تاریک را که چراغ بر بالای آن نهید و اندرون آن موحش و تیره باشد همچنین چه سود می دهد شما را که نور علم در دهان شما باشد و باطنهای شما از آن خالی و ظلمانی بوده باشد ای بندگان دنیا نزدیک شده است که دنیا شما را از بیخ برکند و بررو دراندازد و بینی های شما را بر زمین بمالد و گناهان شما گریبان شما را بگیرد و شما را به پادشاه جزا دهنده برهنه و تنها بسپارد پس شما را در موقف فضیحت و رسوایی بدارد و جزای اعمال بد شما را به شما برساند و هر که از امثال ما از کسانی که امر می کنند به آنچه نمی کنند در این کلام تأمل کند پشت او شکسته می شود و رگ دل او قطع می گردد پس زنهار ای عالم تا از خود فارغ نشوی به دیگران نپرداز قدم بر مسند مناصب شرعیه مگذار که خود و دیگران را فاسد می کنی علاوه بر این تا آدمی از خود فارغ نگردد سخن او در دیگری اثر نمی کند
نکوهش نکو نبود آن را که هست ...