گنجور

 
۱۷۱۴۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » مدح مال و ثروت

 

و مخفی نماند که همچنان که در آیات و اخبار مذمت بسیار از برای مال رسیده همچنین مدح آن نیز وارد شده است و خدای تعالی آن را در قرآن کریم خیر نامیده است و پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود خوب چیزی است مال صالح از برای مرد صالح و همه اخباری که در ثواب صدقه دادن و میهمانی و سخاوت و حج و غیر اینها از چیزهایی که تحصیل آنها به مال بسته است رسیده دلالت بر خوبی مال می کند و توفیق میان این اخبار آن است که مال می تواند شد که وسیله وصول به سعادت اخرویه و فوز به درجات علیه گردد و ممکن است که به واسطه رسیدن به مقاصد فاسده که سد راه علم و عمل و حجاب سعادت ابدند شود پس هر مالی که به مصرف اول رسید ممدوح و مستحسن است و آنچه به مصرف دوم رسید مذموم و مستهجن است و اخباری که دلالت بر مدح آن می کند بر اول محمول و آنچه دلالت بر مذمت آن می نماید حمل بر دویم می شود و چون اکثر طبایع بنی آدم به پیروی شهوات نفسانیه مایل و آن به واسطه مال حاصل می شود به این جهت زاید بر قدر کفاف آن در محل خطر و حذر از آن بهتر است و طوایف انبیاء و خیل اولیا از شر آن پناه به خداوند منان بردند

حتی اینکه پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و سلم فرمود پروردگارا قوت آل محمد را به قدر کفاف کن و گفت خداوندا مرا زندگانی عطا کن چون زندگی مسکینان و بمیران چون مردن مسکینان

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۴۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مفاسد مال و ثروت

 

... کاین عیش نیست در خور اورنگ خسروی

و اما مفاسد دینیه آن سه نوع است اول آنکه باعث ارتکاب معاصی گردد زیرا که به واسطه مال قدرت بر معاصی حاصل و راه وصول به آنها آسان می گردد پس هر گاه شهوت معصیت به حرکت آید و انسان خود را قادر بر آن ببیند و به سهولت به آن تواند رسید بسا باشد که مرتکب آن شود و گناهی از او سر زند و اما اگر مأیوس از امکان آن گناه باشد و قدرت بر آن نداشته باشد داعیه آن معصیت را نمی کند

و از این جهت است که گفته اند که یکی از اسباب عصمت از معصیت عدم قدرت بر آن است پس کسی که به واسطه مال بر گناه قادر شد اگر مرتکب آن شود هلاک می شود و اگر مرتکب نگردد و صبر کند آن نیز شدت و زحمتی است زیرا که صبر با وجود قدرت نیز بسیار شدید است ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۴۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - طرق رهایی از مفاسد مال

 

هر که خواهد از مفاسد مال رهایی یابد باید چند چیز را مراعات نماید

اول اینکه غرض از مال داشتن و فایده آن و سبب آفریدن آن و علت احتیاج به آن را برخورد تا در طلب زیادتر از قدر حاجت برنیاید دوم اینکه جهت مداخل آن را ملاحظه نماید و از حرام بلکه از مشتبه اجتناب نماید و همچنین از مداخلی که مکروه هستند یا باعت نقص مروت و زوال حریت نفس اند احتراز نماید چون هدیه ای که بوی رشوه دهد یا سوال از خلق که موجب ذلت و خواری است سوم اینکه راه خرج را مراعات کند و در آن اقتصاد یعنی میانه روی نماید نه اسراف کند و نه تنگ گیری حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که محتاج نشد هر که در خرج میانه روی کرد

و از برای اقتصاد در خوراک و پوشاک و سکنی سه درجه است ادنی و وسط و اعلی و ظاهر آن است که میل به طرف ادنی بهتر و اولی باشد تا در روز قیامت از جمله سبکباران بوده باشد ...

... بلی فرق میان کسی که او را مار کشته باشد و کسی که مال او را کشته باشد این است که کشته مار در همان حال می فهمد اما کشته مال بسا باشد که نداند که کشته شده است و وقتی برمی خورد که دیگر سودی ندارد

آری اگر کور می تواند که مانند بینا در کنار دریا و قله های کوه و بیشه ها و جنگلها راه رود عامی و جاهل نیز می تواند مانند عالم دیندار کامل مال بسیار داشته باشد و از مفاسد آن نجات یابد

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۴۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » زهد از دیدگاه آیات و روایات

 

و مخفی نماند که صفت زهد یکی از منازل راه دین و بالاترین مقامات سالکین است پروردگار عالم جل شانه در کتاب کریم خود می فرماید ولا تمدن عینیک الی ما متعنا به أزواجا منهم زهرة الحیوة الدنیا لنفتنهم فیه خلاصه معنی آنکه چشم مدار به سوی آنچه ما داده ایم از زینتهای زندگانی دنیا به بعضی از اصناف مردم تا امتحان نماییم ایشان را و آزمایش کنیم و دیگر می فرماید و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها وما له فی الاخرة من نصیب یعنی هر که حاصل دنیا را بخواهد ما به او می دهیم و دیگر در خانه آخرت نصیبی از برای او نیست و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که هر که داخل صبح شود و فکر او کار دنیا و همت او مقصور بر دنیا باشد خدا بر او کار را مضطرب و متفرق می سازد و شغل او را پراکنده می کند و فقر او احتیاج او را در مقابل او می دارد و از دنیا زیادتر از آنچه از برای او مقدر شده است به او نمی رساند و هر که داخل صبح شود و فکر و همت او امر آخرت باشد خدا امر او را جمع می سازد و شغل او را از برای او محافظت می کند و دل او را غنی و بی نیاز می گرداند و دنیا را ذلیل و خوار به نزد او می آورد و فرمود که هر بنده را دیدید که خدا به او خاموشی و زهد در دنیا عطا فرموده است به او تقرب جویید که به او القای حکمت و دانایی از مبادی فیاضه می شود و نیز فرمود که هر که خواهد خدا علمی به او دهد بی آنکه درس بخواند و هدایت کند بی آنکه راهنمایی با او باشد پس در دنیا زهد کند و از دنیا قطع علاقه نماید و نیز از آن حضرت مروی است که فرمود دل از دنیا بردار تا خدا تو را دوست دارد و دل از آنچه در دست مردم است بردار تا تو را دوست دارند و نیز از آن حضرت مروی است که زود باشد که بعد از من طایفه ای بیایند که پادشاهی از برای ایشان مستقر نباشد مگر به قتل و تجبر و غنی از برای ایشان حاصل نگردد مگر به بخل و دلتنگی و محبت به یکدیگر هم نرسانند مگر به متابعت هوا و هوس آگاه باشید که هر که آن زمان را دریابد و به فقر صبر کند و حال آنکه قدرت بر فراهم آوردن مال داشته باشد و بر دشمنی مردم با او صبر کند با وجود آنکه قدرت بر محبت ایشان داشته باشد و بر ذلت و خواری صبر نماید با وجود اینکه بر اخذ کردن عزت قادر باشد و این همه را به جهت خدا کرده باشد خدای تعالی ثواب پنجاه صدیق به او کرامت فرماید و فرمود که هرگاه نور داخل دل شود سینه گشاده و وسیع می گردد عرض کردند که نشانی از برای این هست فرمود بلی پهلو تهی کردن از سرای غرور و رو آوردن به خانه بهجت و سرور و مستعد مرگ شدن پیش از رسیدن آن روزی فرمود که از خدا شرم کنید همچنان که باید عرض کردند که ما شرم می کنیم از خدا فرمود پس چرا می سازید چیزی را که در آن مسکن نمی کنید یعنی زاید بر سکنای شما است و چرا جمع می کنید چیزی را که نمی خورید جماعتی بر آن حضرت وارد شدند و عرض کردند که ما از اهل ایمانیم حضرت فرمود علامت ایمان شما چیست عرض نمودند که چون بلایی به ما رو داد صبر می کنیم و چون نعمتی به ما رسید شکر می نماییم و راضی هستیم به قضای الهی و دشمنان خود را به مصیبتی که به ایشان رسد شماتت نمی کنیم حضرت فرمود هرگاه چنین هستید پس جمع مکنید چیزی را که نمی خورید و بنا نکنید آنچه را که در آن ساکن نمی شوید و بر چیزی که عاقبت باید گذاشت و رفت دل مبندید و رشک و حسد بر یکدیگر مبرید مروی است که روزی بعضی از زنان آن حضرت از بسیاری گرسنگی که از آن حضرت مشاهده نمود به گریه آمد و عرض کرد یا رسول الله آیا از خدا نمی طلبی که تو را طعامی فرستد فرمود به آن خدایی که جان من در قبضه قدرت اوست که اگر از خدای خود مسیلت کنم که کوههای دنیا را طلا کرده و هر جا که روم با من روانه کند هر آینه می کند و لیکن من اختیار کردم گرسنگی دنیا را بر سیری آن و فقر دنیا را بر غنای آن و حزن و اندوه آن را بر فرح و شادمانی آن به درستی که دنیا سزاوار محمد و آل محمد علیه السلام نیست و خدا از برای پیغمبران أولوالعزم راضی نشد مگر صبر بر ناخوشیهای دنیا و کناره کردن از لذات آن پس از برای من راضی نشد مگر اینکه تکلیف کرد مرا به آنچه بر ایشان تکلیف کرده و گفت فاصبر کما صبر أولوا العزم من الرسل یعنی صبر کن همچنان که اولوا العزم از پیغمبران صبر کردند به خدا قسم که چاره ای بجز اطاعت او ندارم و به خدا قسم که صبر می کنم به قدر توانایی و طاقت خود همچنان که ایشان صبر کردند و فرمود که پیغمبران پیش از من بودند که بعضی از ایشان به فقر مبتلا شدند به نحوی که بجز عبایی نیافتند و بعضی مبتلا به شپش شدند و این را دوست تر داشتند از اینکه خدا دنیا را به ایشان عطا نماید و فرمود که ایمان بنده کامل نیست تا آنکه گمنامی را دوست تر از شناسایی و شهرت داشته باشد و کم چیزی را دوست تر از بسیاری مال داشتن داشته باشد و از آن حضرت مروی است که پروردگار به من فرمود که اگر خواهی سنگهای مکه را از برای تو طلا کنم عرض کردم خداوندا می خواهم که یک روز گرسنه باشم و یک روز سیر تا در روز گرسنگی تو را بخوانم و تضرع کنم و در روز سیری حمد و سپاس تو را به جا آورم و مروی است که آن حضرت روزی با جبرییل از مکه بیرون آمد به کوه صفا بالا رفتند آن حضرت به جبرییل علیه السلام فرمود که به خدایی که مرا به حق مبعوث کرده است که در این شام از برای آل محمد نه کف گندم برشته ای است نه قدری آرد جو هنوز سخن آن حضرت تمام نشده بود که ناگاه از آسمان صدا و زلزله عظیمی ظاهر شد به نحوی که حضرت ترسیدند فرمود که مگر قیامت برپا شد جبرییل عرض کرد که یا رسول الله این صدای شهپر اسرافیل است که بر تو نازل می شود پس اسرافیل آمد و عرض کرد که خدای تعالی سخن تو را شنید مرا با همه کلیدهای روی زمین به نزد تو فرستاد و مرا امر فرمود که آنها را به خدمت تو بیاورم و به تو عرض کنم که چنانچه خواهی همه کوههای خطه تهامه را از برای تو زمرد و یاقوت و طلا و نقره کنم فان شیت نبیا ملکا و ان شیت نبیا عبدا پس اگر خواهی پیغمبری باش پادشاه و اگر خواهی پیغمبری باش بنده پس حضرت فرمود که جبرییل اشاره کرد که تواضع و فروتنی کن از برای خدا حضرت فرمود می خواهم پیغمبری باشم بنده و پادشاهی را نمی خواهم حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت که خدای تعالی فرمود بهترین و پرنفع ترین دوستان من در نزد من مردی است سبکبار که از نماز خود لذت بیابد و عبادت پروردگار خود را نیکو به جا آورد و در میان مردم گمنام باشد و روزی به قدر کفاف و قناعت به او برسد و بر این صبر کند و چون مرگ بر او وارد شود هم میراث او کم باشد و هم گریه کنندگان بر او روزی آن حضرت با جمعی از اصحاب به شتر چرانی گذشتند شخصی به نزد او فرستادند و شیر طلبیدند آن شخص گفت شیری که در ظرف دارم از برای شام قبیله است و آنچه در پستانهای شتر است به جهت صبح فردای ایشان است حضرت فرمود خداوندا مال و اولاد این مرد را زیاد کن و گذشتند و به شبانی رسیدند کسی را نزد او فرستاد شیر خواستند آن شبان آنچه شیر در پستانهای گوسفندان بود دوشید و با آنچه در ظروف خود داشت جمع کرده با گوسفندی به خدمت حضرت فرستاد و گفت این قلیلی بود که فرستاد چنانچه بفرمایید از این بیش می فرستم حضرت او را دعا کرد و فرمود خداوندا به قدر کفاف و قناعت به او روزی کن کسی عرض کرد یا رسول الله آن شخص که فرموده تو را رد نمود دعایی کردی که اکثر ما طالب آن هستیم و آن را که خدمت گذاری کرد دعایی فرمودید که همه از آن کراهت داریم حضرت فرمود چیز کمی که با آن کفایت و قناعت باشد بهتر است از بسیاری که آدمی را مشغول و گرفتار سازد حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که مردم سه طایفه اند زاهد و صابر و راغب اما زاهد همه غمها و شادیهای دنیا را از دل خود بیرون کرده نه به چیزی که از دنیا به او برسد شاد می شود و نه از چیزی که از دست او بیرون رود محزون می گردد پس او همیشه در استراحت است و اما صابر دل او دنیا را می خواهد و طبع او رغبت دارد اما هر وقت از برای او میسر شد خود را از آن نگاه می دارد چون بدی عاقبت آن را می داند و اگر بر دل او مطلع گردی تعجب خواهی کرد از خودداری و پیش بینی و فروتنی او

و اما راغب باکی ندارد از هر جایی که دنیا به او رو آورد خواه حلال و خواه حرام و مضایقه ندارد در طلب مال و دنیا از هیچ نوعی اگر چه نفس او هلاک شود و حرمت او برود و نیز از آن حضرت مروی است که علامت طالب آخرت آن است که دل از زینت چند روزه دنیای فانی بردارد آگاه باشید که دل برداشتن و زهد هیچ زاهدی در دنیا قسمت او را کم نمی کند و حرص هیچ حریصی بر دنیا آنچه از برای او مقدر شده را زیاد نمی کند پس مغبون کسی است که از نصیب خود در آخرت محروم شود بلی ...

... نگاه کن بر احوال کلیم الله موسی بن عمران علیه السلام که بی واسطه با خدا سخن گفتی و انوار تجلی بر او تافتی چگونه در دنیا زندگانی کرد غالب قوت او گیاه زمین و برگ درختان بود و از کثرت ریاضت و زحمت چنان لاغر و ضعیف شده بود که سبزی علفی که خورده بود از ظاهر شکم مبارکش نمایان بود

و نظر افکن به رفتار روح الله عیسی بن مریم علیه السلام که آفریدگار عالم بی واسطه مس بشری او را از مریم به وجود آورد و ببین که جامه او همیشه از موی بود و خوراک او برگ درختان و علف صحراها نه او را فرزندی بود که از مردنش بترسد و نه خانه ای که از خرابی آن اندیشد هیچ روزی قوت فردای خود را ذخیره نکردی و هیچ مسکنی نداشتی و به هر کجا که شام شدی خوابیدی

روزی در بیابان و رعد و برق او را گرفت در هر طرف به طلب پناهی روان شد که خود را به جایی رساند خیمه ای از دور پیدا شد به آنجا آمد زنی تنها در آنجا دید شرم کرد و از آنجا گذشته به غاری در کوهی رسید داخل آنجا شد دید شیری در آن مأوی دارد در آنجا نشست و دست بر آن شیر کشید و گفت الهی هر چیزی را جا و ماوایی داد ولی از برای من ماوایی مقرر نفرمودی خطاب رسید که مأوای تو مستقر در رحمت من است چون روز قیامت در آید تزویج کنم با تو هزار حور العین را که آنها را به دست خود آفریده ام و چهار هزار سال که هر روزی از آن برابر عمر تمام دنیا باشد از برای تو عروسی کنم و مردم را در عروسی تو اطعام نمایم و امر فرمایم منادی را که ندا کند که کجایند زاهدان در دنیا تا ببینند عروسی زاهد مطلق بن مریم علیه السلام را ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۴۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - درجات و اقسام زهد

 

... قسم سوم که زهد فضل باشد دو نوع است اول آن است که از زیادتر از قدر حاجت از حلال احتراز کند اما قدر ضروری از طعام و لباس و سکنی و اثاث الدار و زن و آنچه وسیله اینها است از مال و جاه را ترک نکند بلکه از آنها متمتع گردد

دوم آن است که جمیع آنچه نفس از آن متمتع می شود و لذت می یابد ترک نماید اگر چه قدر ضرورت باشد نه به معنی اینکه اینها را بالمره ترک کند زیرا که آن ممکن نیست بلکه به این معنی که آنچه را مرتکب می شود نه از جهت لذت یافتن باشد بلکه از راه اضطرار و توقف بقاء حیات بر آن باشد مانند اکل میته

و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام به این نوع از زهد اشاره فرمودند در حدیثی که می فرماید زاهد در دنیا کسی است که ترک کند حلال دنیا را از ترس حساب آن و حرامش را از بیم عقاب آن و به این راجع است آنچه حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که همه زهد در میان دو کلمه از قرآن است که خدای تعالی می فرماید لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتیکم مضمون آنکه تأسف مخورید بر آنچه در دنیا از شما فوت می شود و شاد مشوید به آنچه بشما رو می آورد

قسم چهارم و آن زهد معرفت است آن است که ترک کند جمیع ما سوی الله را و قطع علاقه از آن نماید حتی از جان و بدن خود و مصاحبت با بدن هم از راه الجاء و اکراه بوده باشد

و به این مرتبه حضرت صادق علیه السلام اشاره فرمودند که زهد کلید در آخرت و نجات از نار است و آن این است که ترک کنی هر چیزی را که تو را از خدا مشغول می کند و مخفی نماند که التفات به بعض آنچه ما سوی الله است که از جمله ضروریات است مانند قدر ضروری از اکل و شرب و لباس و آمد و شد با مردم و گفتگوی با ایشان و اصلاح مسکن و امثال اینها با این مرتبه از زهد منافات ندارد زیرا که مقصود از قطع علاقه از دنیا رو آوردن دل است به خدا و این بدون حیات و زندگی متصور نیست و حیات موقوف است به ضروریاتی چند پس هرگاه کسی اقتصار به این ضروریات نماید به قصد محافظت بدن و استعانت از بدن بر امر عبادت و بندگی چنین شخصی مشغول به غیر خدا نخواهد بود همچنان که کسی که در سفر حج راحله خود را علف دهد به جهت اینکه او را به مکه رساند معرض از حج نیست

بلی باید بدن را در راه خدا به منزله مرکب داند در راه حج همچنان که مقصود از تهیه ضروریات مرکب محافظت آن است از برای اینکه آدمی را به مقصد برساند نه پرورش و لذت بردن آن همچنین باید مقصود از اکل و شرب و لباس و سکنی محافظت بدن باشد به جهت عبادت خدا و بندگی او پس به قدری که محافظت بر آن موقوف است اکتفا نماید نه آنکه مقصود تن پروری و تنعم باشد و اگر لذتی بر آن مترتب شود ضرر ندارد بعد از آنکه مقصود بالذات نباشد و بدان که شکی نیست که تحصیل زیادتر از قدر آنچه آدمی به آن محتاج است و نگاه داشتن فاضل بر آنچه رفع احتیاج را می کند منافی مرتبه زهد است و اما آنچه به آن احتیاج است و در اکل و شرب و لباس و سکنی و اثاث الدار و زن و فی الجمله جاهی که دفع ظلم و ستم از خود کند منافات با زهد ندارد و لیکن از برای آنها نیز مراتبی چند است و بعضی از علمای اخلاق گفته اند که غایت زهد در خوراک آن است که زیاده از قوت شبانه روزی را نگاه ندارد چنانچه زیادتی داشته باشد به مستحقین بذل کند و آن را هم نان جو قرار بدهد نهایت زهد خواهد بود و لیکن بعضی اوقات نان گندم خوردن بلکه یک نان خورش نیز ضمیمه آن نمودن به شرط آنکه از چیزهای بسیار لذیذ نباشد بلکه بعضی وقتها گوشت نیز تناول کردن با زهد منافات ندارد

و در لباس اقتصار کند به آنچه از پنبه یا پشم باشد و این قدر از آنها تحصیل کند که بدن او را بپوشاند و از گرما و سرما او را محافظت کند و اگر دو جامه یا سه جامه هم داشته باشد که چون یکی را بشوید آن دیگر را بپوشد با زهد منافاتی ندارد

و از خانه این قدر جوید که خود و عیال خود را از گرما و سرما و نظر مردم بپوشاند

و از فرش و ظرف و دیگ و کوزه و امثال اینها از اثاث خانه به قدر رفع حاجت اکتفا کند و تجاوز به غیر ضروریات نکند و به محض احتمال حاجت یا از راه ظن به احتیاج به آن در سالی یک دفعه آنها را حبس ننماید

و از زن به این قدر بسازد که سورت قوت شهویه او را بکشند و رفع مشاغل ضروریه او را بکند و در خصوص مال باید اگر کاسب باشد همین که به قدر احتیاج آن شبانه روز را کسب کرد کسب را ترک کرده مشغول امر دین خود شود و اگر ملکی یا مستقلی داشته باشد شرط زهد آن نیست که آن را دست بردارد ...

... و بعضی از علماء گفته اند که اگر چه قدر ضرورت از آن منافات نداشته باشد با زهد ولیکن منجر به جایی می شود که آدمی را به هلاک رساند پس اولی و الیق آن است که آدمی مطلقا طلب وقع و اعتبار و مرتبه در نظر مردم نکند بلی آن مرتبه که بدون سعی خدا به بعضی می دهد به جهت ترویج دین یا به سبب بعضی از صفات و کمالات منافاتی با زهد ندارد همچنان که جاه پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و سلم از همه کس بالاتر بود و زهد او از همه عالم بیشتر و حق آن است که جاه نیز مانند مال است و بسیار می شود که آدمی در ولایتی یا زمانی اتفاق می افتد که گذران امر معیشت او به قدری از جاه و مرتبت موقوف است پس در این قدر حرجی نیست و منافاتی با زهد ندارد و از دنیا نیست همچنان که از اخبار و آثار نیز مسفتاد می شود

مروی است که ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام را احتیاجی شد به نزد یکی از اصدقاء خود رفت که چیزی قرض کند به او قرض نداد حضرت محزون مراجعت کرد وحی به او رسید که اگر از خلیل خود سوال می کردی به تو عطا می کرد عرض کرد که پروردگارا چون می دانستم که تو بر دنیا غضبناکی ترسیدم که از تو سوال کنم خطاب رسید که قدر احتیاج از دنیا نیست پس معلوم می شود که محافظت هر قدری که آدمی به آن محتاج است آن از دین است نه از دنیا

بلی زیادتر از آن از دنیاست و وبال آدمی است در آخرت بلکه در دنیا نیز همچنان که کسی که تأمل در احوال اغنیاء و مالداران کند این مرحله بر او معلوم می شود و می بیند که چقدر محنت و بلا و رنج و عنا می کشند و در تحصیل مال و جمع و محافظت آن انواع مذلت و خواری را متحمل می شوند که هرگز عشر آن زحمت و ذلت به فقرای تهی دست نمی رسد ...

... گدا پادشاه است و نامش گداست

نهایت سعادتی که از مال عاید اغنیاء می گردد آن است که آن را از برای ورثه خود بگذارند و آنها بخورند و معصیت آفریدگار کنند و از این جهت است که تشبیه کرده اند کسی را که عمر خود را صرف جمع اموال دنیویه می کند به کرم ابریشم که پیوسته بر دور خود می تند تا راه خلاصی را مسدود می کند بعد از آن چون می خواهد بیرون آید مخلصی نمی یابد و در آنجا می میرد و به سبب عمل خود هلاک می شود و همچنین کسی که حریص بر دنیاست هر روز سعی می کند و زنجیری تازه بر پای خود می بندد که قدرت بر گسیختن آن ندارد تا ملک الموت دفعی میان او و خواهشهای و اندوخته های او جدایی افکند و در وقت مردن آن زنجیرها که یکسر آنها بر دل بیچاره اش بسته است و یکسر دیگر به آنچه جمع کرده و اندوخته است او را به جانب دنیا می کشد و چنگالهای ملک الموت بر رگ و ریشه دل او فرو رفته و او را به جانب آخرت جذب می کند و در آن وقت اگر بسیار بر او سهل و آسان گذرد مانند کسی خواهد بود که پاره اعضای او را از یکدیگر جدا کنند و این اولین عذابی است که بعد از رفتن از دنیا به اهل دنیا می رسد و آنچه درعقب آن می آید به شرح در نمی آید

قسم پنجم که زهد خایفین است و آن زهدی است که سبب آن تشویش از عذاب آخرت و سخط پروردگار بوده باشد ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۴۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت دوم - مفاسد غنا و بی نیازی

 

... دوم شخصی است که تعب و زحمتی در جمع آن نمی کشد و لیکن خدا ثروتی به او داده است و به آن شاد و خوشحال است و چنانچه چیزی از او تلف شود اندوهناک می گردد

سوم کسی که نه زحمتی در جمع آن کشیده و نه به بودن آن شاد و نه از رفتن آن غمناک می گردد و لیکن خدا دولتی به او داده است و به آن شاکر و راضی است و وجود و عدمش مساوی یا وجودش در نظر او بهتر است اما نه اینکه اگر تمام شود غصه و اندوه به او راه یابد و نیز آن شخص که غنی است یا همه مال او حلال است یا حرام دارد در دادن حقوق واجبه یا مستحبه یا تقصیر می کند یا نه

و این اقسام که مذکور شد بعضی از آنها مذموم و از صفات رذیله اند و بعضی دیگر چنین نیستند بلی غالب آن است که از برای غیرصاحبان نفوس قدسیه قویه مطلقا از خطر و آفات سالم نباشد و از این جهت است که حق سبحانه می فرماید ان الانسان لیطغی ان راه استغنی یعنی به درستی که انسان چون خود را غنی و بی نیاز دید سرکشی و طغیان می کند و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به بلال فرمود که ملاقات کن خدا را در حالتی که فقیر باشی و ملاقات مکن او را در حالتی که غنی باشی و فرمود که فقرای امت من پانصد سال پیش از اغنیای داخل بهشت خواهند شد و فرمود مطلع شدم بر اهل بهشت اکثر ایشان را دیدم از فقرا بودند و مطلع شدم بر دوزخ اکثر اهل آن را اغنیا یافتم و مروی است که هیچ روزی نیست مگر اینکه ملکی در زیر عرش ندا می کند که ای فرزند آدم چیز کمی که تو را کفایت کند بهتر است از چیز بسیاری که تو را سرکش و طاغی کند

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۴۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - فقر و اقسام آن

 

... سوم آنکه مطلقا رغبت و محبتی به مال نداشته باشد و آن را نخواهد بلکه از آن متأذی و گریزان باشد و اگر مالی به او رسد از آن اعراض کند و این را فقیر زاهد گویند

چهارم آنکه نه محبتی به مال داشته باشد نه کراهتی از آن نه از مال داشتن شاد باشد و نه اگر مالی بیابد از آن اعراض کند بلکه وجود و عدم مال نزد او مساوی باشد و به غنا و فقر هر دو راضی باشد نه از غنا روگردان باشد و نه از فقر و احتیاج خایف و ترسان نه اگر مال بیابد مشغول هوا و هوس شود و نه اگر نیابد پریشان خاطر گردد و شکایت کند و چنین شخصی اگر مال همه دنیا را داشته باشد از برای او ضرر ندارد و مال در پیش او مثل هوا خواهد بود که بام و فضای خانه او را فراگرفته و به او ضرر نمی رساند و نه از آن شاد نه از آن کراهت دارد بلکه به قدر ضرورت نفس کشیدن از آن منتفع می گردد و به احدی در آن بخل نمی ورزد و خود و غیر خود را در آن مساوی می بیند و چنین شخصی را فقیر مستغنی راضی یا فقیر عارف باید نامند و مرتبه این شخص از مرتبه زاهد بالاتر است و زاهد از ابرار است ولی چنین شخصی از مقربین است زیرا که زاهد از دنیا کراهت دارد پس دل او مشغول کراهت دنیاست همچنان که دل حریص مشغول محبت آن است و هر چه دل را مشغول کند حجابی است میان بنده و خدا و لیکن دل مشغول به بغض دنیا بهتر است از دل مشغول به حب آن و دوم مثل کسی است که برخلاف راه مقصود برود و از مقصود غافل باشد و اول چون کسی است که راه مقصود را طی کند و لیکن از مقصود غافل شود و از برای این حالت منتظره به غیر از زوال غفلت نیست به خلاف اول که اگر غفلت او زایل شود باید مدتها از آن راهی که رفته برگردد تا به راه مقصود افتد

اگر کسی گوید که شکی نیست که انبیا و اولیا فقر را طالب بودند از غنا کراهت داشتند و از مال دنیا گریزان بودند پس باید مرتبه ایشان نازلتر از مرتبه فقیر مستغنی باشد و دل ایشان مشغول باشد جواب گویید که از اخبار بیش از این برنمی آید که ایشان از مال دنیا نفرت و کناره می کردند نه اینکه عداوت و بغض به آن داشتند و دل ایشان مشغول بوده به کراهت آن مانند کسی که به قدر تشنگی آن از نهر بیاشامد و بقیه را اعتنا نکند و بر فرض اظهار کراهت و تنفر از دنیا و مال به جهت تنبه سایر مردمان بوده همچنان که می بینیم پدر از لب حوض به کنار می جهد تا طفل او بترسد و حذر کند و افسونگر در برابر اولاد خود از مار فرار می کند که آنها نیز بترسند نه اینکه خود از مار خوفی داشته باشد

و مخفی نماند که بعضی از این اقسامی که از برای فقر ذکر کردیم ممدوح و بعضی مذموم است و اختلاف اخباری که در خصوص فقر رسیده که در بعضی مدح آن شده و در بعضی ذم آن به جهت اختلاف اقسام آن است

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۴۸

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - فضیلت فقیر صابر و راضی، بر غنی شاکر و سخی

 

شبهه ای نیست در اینکه فقر با صبر و رضا و قناعت افضل و بهتر است از غنای با حرص و امساک و بخل و همچنین شک نیست که غنای با سخاوت و بذل مال در راه خدا و تعمیر طریق آخرت بهتر است از فقر با حرص و شکایت و لیکن در دو موضع خلاف است

اول در این که آیا فقیر صابر راضی که به اندک چیزی قانع باشد و نارضایی از فقر خود نداشته باشد بهتر است یا غنی سخی که مال خود را در راه خدا بدل نماید بعضی اول را ترجیح داده اند و بعضی ثانی را و این سخن در صورتی است که آن غنی هم دل بستگی به مال نداشته باشد و وجود و عدم مال در نزد او مساوی باشد و علامت آن این است که اگر آنچه دارد از دست او در رود مطلقا در دل او تفاوتی به هم نرسد و اصلا حزن بر او دست ندهد و آن فقیر هم به این نحو باشد که اگر ثروتی به او عاید شود با بی چیزی نزد او تفاوتی نکند اما با وجود علاقه و محبت غنی به مال سخنی نیست که هرچه عطا و بذل در راه خدا کند فقیر راضی و افضل است و اگر فقیر هم علاقه به دنیا داشته باشد هر کدام علاقه و محبت او کمتر او افضل و بالاتر است سخنی در غنی سخی و فقیر راضی است که هیچ یک را دلبستگی نباشد و حق آن است که فقیر به مراتب افضل و بالاتر است و هر قدر که غنی عطا و بذل کند مرتبه آن فقیر از برای او نیست

همچنان که مروی است که روزی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود که بهترین مردم کیست عرض کردند که مالداری که حق خدا را به جا آورد حضرت فرمود این خوب مردی است و لیکن او مراد من نیست عرض کردند پس بهترین مردم کیست فرمود فقیری است که به قدر قوه خود عطا کند مروی است که روزی فقرای اصحاب شخصی را به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرستادند آمد و عرض کرد که من رسول فقرایم به نزد تو حضرت رسول فرمودند مرحبا به تو و به کسانی که از نزد ایشان آمده ای از نزد کسانی آمده ای که من آنها را دوست می دارم پس آن شخص عرض کرد که فقرا می گویند اغنیا بهشت را از ما گرفتند حج می کنند و ما قدرت نداریم و عمره بجا می آورند و ما نمی توانیم زیادتی اموال خود را پیش می فرستند و ما نداریم حضرت فرمود از من به فقرا بگو که هر فقیری که از برای خدا صبر کند سه خصلت از برای او هست که از برای اغنیا نیست ...

... دوم آنکه فقرا پانصد سال پیش از اغنیا داخل بهشت می شوند

سوم آنکه هرگاه غنی بگوید سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر و فقیر نیز بگوید ثواب غنی مقابل فقیر نمی شود اگر چه ده هزار درهم به او در راه خدا انفاق کند و همچنین سایر اعمال خیر

پس آن شخص برگشت و به فقرا گفت گفتند راضی شدیم و همین قدر کافی است در ترجیح فقر بر غنا که بهترین موجودات و خاتم پیغمبران فقر را بر غنا اختیار کردند با وجود قدرت بر غنا و فرمودند الفقر فخری یعنی فقر فخر من است و فرمود خدایا مرا با فقرا محشور کن و سید اولیاء خود را مسکین و فقیر نامید و هرگز فراغت و اطمینان قلبی که از برای فقیر است از برای غنی میسر نیست چیزی که از برای غنی هست ثواب بذل و عطا و انفاق در راه خدا است

و معلوم نیست که ثواب خود صفت فقر از اینها کمتر باشد علاوه بر این ثواب هر عبادتی از فقیر بالاتر است از ثواب عبادت غنی و اگر هیچ فضیلتی دیگر از برای فقیر بر غنی نباشد همان بس است که ذلت محاسبه روز قیامت و معطلی حساب از برای او نخواهد بود

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۴۹

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - فرق بین فقیر و گدا و مذمت تکدی

 

چون فضیلت فقر را دانستی و فایده آن را شناختی هان تا اشتباه نکنی و هر گدا را فقیر ندانی گدا کسی دیگر و فقیر کسی دیگر است گدا آن است که دنیا از او دست برداشته و فقیر آن است که او دست از دنیا برداشته است و از برای فقیر شرایطی است که چنانچه فقیر به آنها متصف باشد فضیلت فقر از برای او خواهد بود

پس بدان که سزاوار فقیر آن است که به فقر و بی چیزی خود راضی باشد و اگر کراهتی از آن داشته باشد باید مثل کراهت حجامت باشد از برای کسی که حجامت می کند اگر چه فی الجمله دردی می یابد اما به آن راضی و خوشنود است و آن را از خدا بداند و به آن جهت به آن شاد و فرحناک باشد و در باطن توکل بر خدا داشته باشد و اعتماد و وثوق او به خدا باشد و چنان داند که خدا قدر ضرورت را به او می رساند و به هر چه به او رسد قانع باشد و زیادتی نخواهد و به این جهت قطع طمع از خلق کند و التفاتی به آنچه در دست مردم است نکند و حرص بر تحصیل مال از هر جا برسد نداشته باشد و بر فقر خود صابر و شاکر باشد

حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که فقر نسبت به بعضی عقوبت است از جانب خداوند و نسبت به بعضی کرامت و علامت آن فقری که کرامت است آن است که صاحب خود را خوش خلق می کند و مطیع پروردگار می گرداند و شکایت از حال خود نمی کند و خدا را بر فقر خود شکر می کند و علامت آن که عقوبت است آن است که صاحب خود را بدخلق می کند و معصیت پروردگار را می نماید و شکایت می کند و به قضای الهی راضی نیست و از این حدیث مستفاد می شود که هر فقیری را بر فقر ثواب نیست بلکه ثواب و فضیلت از برای فقری است که صاحب آن راضی و شاکر باشد و به قدر کفاف قانع باشد و طول امل نداشته باشد و اما آن که راضی نباشد و مایل به بسیاری مال باشد و آلوده به ذلت حرص و طمع گردد و به واسطه طمع و حرص اخلاق او بد شود و مرتکب اعمالی گردد که شیوه اهل مروت و آبرو نباشد او را ثوابی نیست بلکه گناهکار است ...

... و در حدیث نبوی وارد است که هر که فقر خود را بپوشاند خدا او را اجر کسی عطا فرماید که همه روزها را روزه بگیرد و همه شبها را عبادت کند

و فقیر را سزاوار آن است که با اغنیا مخلوط نشود و با ایشان همنشینی ننماید و ایشان را به جهت مال تواضع نکند بلکه از این راه به ایشان تکبر کند

مروی است که حضرت امیرالمومنین و خضر علیه السلام به یکدیگر رسیدند حضرت از خضر پرسید که بهترین اعمال چیست گفت بذل اغنیا بر فقرا به جهت رضای خدا حضرت فرمود از آن بهتر ناز و تکبر فقیر است بر اغنیا از راه وثوق و اعتماد به خدا خضر گفتک این کلامی است که باید با نور بر صفحه رخسار حور نوشت و باید فقیر از گفتن سخن حق مضایقه نکند و از راه طمع و مدارات با اغنیا از سخن حق اغماض نکند و چشم نپوشد و از راه تهدیستی و فقر در عبادت خدا سستی ننماید

و اگر قلیلی از قوت او زیاده آمد در راه خدا بذل کند و این را جهد مقل گویند و ثواب آن بیشتر از مالهای فراوان است که غنی بذل کند

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم روزی فرمودند که یک درهم صدقه می تواند افضل باشد از صد هزار درهم شخصی عرض کرد که این چگونه می شود فرمود شخصی از منافع مال خود و زیادتی آن صد هزار درهم تصدق می کند و مردی دو درهم دارد و به غیر از این هیچ چیز دیگر را مالک نیست و یکی از آن دو درهم را با طیب نفس در راه خدا می دهد صاحب یک درهم افضل است از صاحب صدهزار درهم و باید فقیر زیادتر از قدر حاجت خود را ذخیره نکند پس اگر کسی باشد که زیادتر از قوت یک شبانه روز را ذخیره نکند از جمله صدیقین خواهد بود و اگر از قوت چهل روز زیادتر ذخیره نکند از جمله متقین خواه بود و اگر از قوت سال خود زیادتر ذخیره نکند از صالحین خواهد بود و اگر از قوت سال زیادتر ذخیره نماید از زمره فقرا خارج خواهد شد و از فضیلت فقر محروم است

و هرگاه کسی فقیر باشد و شخصی چیزی به او عطا نماید پس اگر آن چیز حرام موبد باشد رد آن واجب و قبول آن حرام است و اگر مشتبه باشد سنت است که آن را رد کند و قبول نکند و اگر حلال باشد پس اگر به عنوان هدیه است مستحب است قبول آن اگر بی منت باشد زیرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هدیه قبول می فرمودند و اگر در آن منت باشد ترک آن بهتر است و اگر به عنوان صدقه یا زکوه یا نحو اینها باشد باید اگر آن فقیر مستحق آن باشد و از اهل آن باشد قبول کند و الا رد کند و اگر بداند که آن دهنده این را به جهت صفتی که در این فقیر گمان کرده به او داده مثل اینکه او را سید دانسته یا عالم یافته یا غیر اینها و فی الواقع چنین نباشد باید رد نماید و اگر نه هدیه باشد و نه صدقه بلکه به جهت شهرت و خودنمایی و ریا و آوازه داده باشد بهتر آن است که قبول نکند و رد کند بلکه بعضی از علماء قبول آن را حرام و رد آن را واجب دانسته اند و مخفی نماند که آنچه را به فقیر می دهند اگر به آن محتاج باشد و زیادتر از قدر حاجتش نباشد افضل آن است که هرگاه از آفاتی که مذکور شد سالم باشد آن را قبول کند

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند ثواب آن که با وسعت به فقیر عطا می کند بیشتر نیست از آن که می گیرد هرگاه محتاج باشد بلکه در بعضی احادیث نهی شده است از رد آن و اگر زاید بر قدر حاجت باشد اگر آن فقیر طالب راه آخرت باشد آن زیادتی را رد کند زیرا که آن را خدا به جهت آزمایش و امتحان فرستاده تا ببیند چه می کند اما قدر حاجت را به جهت رأفت و رحمت بر آن فرستاده پس درگرفتن آن ثواب است و اما در قدر زیادتی یا مبتلا به معصیت آن می شود یا گرفتار حسابش پس سزاوار طالب سعادت آن است که زاید از قدر حاجت قبول نکند زیرا که نفس بعد از آنکه مرخص شده که عهد و پیمان را بشکند به آن عادت می کند

بعضی از مجاورین مکه نقل می کند دراهمی چند داشتیم که گذارده بودم در راه خدا انفاق کنم روزی فقیری را دیدم که از طواف مکه فارغ شده به صدای ضعیفی می گفت جایع کما تری عریان کما تری قما تری فیما تری یا من یری و لا یری یعنی خدایا گرسنه ام چنانکه می بینی و برهنه ام چنانکه می بینی پس چه می بینی در این خصوص که می بینی ای کسی که همه چیز را می بیند ولی خود دیده نشود می گوید نگاه کردم دیدم جامه کهنه در بر داشت که بدن او را نمی پوشانید با خود گفتم این کسی است که باید دراهم خود را به او دهم آنها را به نزد او بردم نگاهی به آنها کرد پنج درهم برداشت و گفت به چهار درهم آن دو جامه می خرم و یکی را هم خرج می کنم و تتمه را رد کرد و گفت احتیاج به آن ندارم شبی دیگر او را دیدم که دو جامه نو پوشیده بود من اندکی از او بددل شدم متوجه من شد و دست مرا گرفت و به طواف مشغول شدیم تا هفت شوط طواف را تمام کردیم در هر شرایطی دیدم که پاهای ما بر یک نوع جوهری از جواهر بود یک بار بر روی یاقوت راه می رفتیم و یک بار بر روی مروارید و یکبار بر روی زمرد و یکبار بر طلا و پاهای ما تا به کعب به آنها فرو می رفت پس آن مرد به من گفت خدا این همه را به من داده و قبول نکردم و از دست مردم چیزی می گیرم و معاش می کنم زیرا که همه اینها ثقل و ابتلاست خلاصه آنکه قدر حاجت گرفتن افضل است و باعث ثواب رسیدن به آن کسی است که می دهد و اعانت بر ثواب هم ثواب است امر شد به موسی بن عمران که در هر شبی در پیش یکی از بنی اسراییل افطار کن گفت الهی چرا روزی مرا بر دست بنی اسراییل متفرق کرده ای که یکی چاشت بدهد و یکی شام وحی به او رسید که من با دوستان خود چنین می کنم و روزی ایشان را به دست بطالین بندگانم قرار می دهم تا آنها نیز به این سبب به ثوابی رسند

و اما زیادتر از قدر حاجت را بهتر آن است که نگیرد بلی اگر خواهد آن را به فقرا دهد و بذل کند گرفتن آن ضرر ندارد و باید دفعه انفاق فقرا کند و نگاه ندارد که گاه است نفس در مقام فریب او برآید همچنان که جمعی متصدی خدمت فقرا و متکفل حال ایشان شدند و از اغنیا می گرفتند و به فقرا می دادند عاقبت نفس و شیطان با هم ساخته او را فریفتند و این را وسیله جمع مال و تنعم و تلذذ قرار دادند و به هلاکت رسیدند و سزاوار مومن آن است که تا او را ممکن باشد از کسی چیزی خواهش نکند و سوال ننماید زیرا که آن متضمن شکوه از خدا و ذلیل کردن خود است و موجب ایذای آن کسی است که از او خواهش می کند زیرا که بسا باشد به خاطر خواه خود چیزی ندهد و بعد از اظهار به او شرم کند و یا خجالت کشد یا محافظت آبروی خود کند یا به روی ریا چیزی بدهد و چنین چیزی معلوم نیست که شرعا حلال باشد ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۵۰

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت سوم - حرص و مفاسد آن

 

صفت سیم حرص است و آن صفتی است نفسانیه که آدمی را وامی دارد بر جمع نمودن زاید از آنچه احتیاج به آن دارد و این صفت یکی از شعب حب دنیا و از جمله صفات مهلکه و اخلاق مضله است بلکه این صفت خبیثه بیابانی است کران ناپیدا که از هر طرف روی به جایی نرسی و وادیی است بی انتها که هر چند در آن فرو روی عمق آن را نیابی بیچاره ای که بر آن گرفتار شد گمراه و هلاک شد و مسکینی که به این وادی افتاد دیگر روی خلاصی ندید زیرا که حریص هرگز حرص او به جایی منتهی نمی شود و به حدی نمی ایستد اگر بیشتر اموال دنیا را جمع کند باز در فکر تحصیل باقی است و هر چه به دست او آید باز می طلبد و آن بیچاره مریض است و نمی فهمد و احمق است و نمی داند چگونه چنین نباشد و حال آنکه می بینیم حریصی را که هشتاد سال عمر کرده است و فرزندی ندارد و این قدر از اموال و املاک و خانه و مستغلات دارد که اگر به فراغت بگذراند صد سال دیگر او را کفایت می کند و خود یقین دارد که بیست سال دیگر عمر او نیست باز در صدد زیاد کردن مال است و تأمل نمی کند که فایده آن چیست و چه ثمر دارد اگر از برای خرج است آنچه دارد گاهی است که منافع آن وفا به خرج مده العمر او می کند و اگر از برای احتیاط است اگر آنچه دارد احتمال تلف می رود هر چه تحصیل کند چنین خواهد بود پس اگر این مرض یا حمق نیست پس چه بلاست و هر که به این مرض مبتلا شد خلاصی از آن مرض نهایت اشکال دارد

و از این جهت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که هرگاه از برای فرزند آدم دو رودخانه طلا باشد باز رودخانه سوم را می طلبد و اندرون او را هیچ چیزی پر نمی کند مگر خاک و فرمود که آدمیزاد پیر می شود و دو چیز در او جوان می گردد و قوت می گیرد یکی حرص و دیگر طول امل و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که حریص بر دنیا چون کرم ابریشم است هر چه بیشتر بر دور خود می پیچد راه خلاص او دورتر می شود تا از غصه بمیرد بعضی از بزرگان گفته است که از عجایب امر آدمی زاده آن است که اگر او را خبر دهند که همیشه در دنیا خواهی بود حرص او بر جمع کردن مال زیادتر نخواهد شد از آنچه حال می داند که چند صباحی بیش زنده نیست در صدد جمع آن است و این از برای هر که تفحص کند در احوال مردم ظاهر و روشن است

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۵۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - راه معالجه صفت حرص، و تحصیل قناعت

 

طریقه معالجه مرض حرص تحصیل قناعت و ازاله مرض حرص است و تحصیل صفت قناعت آن است که ابتدا تأمل کند در زحمت جمع مال و تصدیع آن و آفات دنیویه ای که از برای مال است و حوادثی که در پی دارد

شحنه این راه چو غارت گر است

مفلسی از محتشمی بهتر است ...

... کاین در همه گاو خر بیابی

و تأمل کن در عزت قناعت و فراغ بال و اطمینان خاطر قانع و چون در اینها تأمل نمودی در معالجه آن بکوش و طریقه آن این است که در امر معیشت خود میانه روی و اقتصاد را پیشنهاد خود کنی و راه مخارج را به قدر امکان سد کنی و ملاحظه جزیی و کلی مخارج خود را بکنی و هر چه ضروری نیست و معیشت بدون آن ممکن است از خود دور کنی زیرا که با وجود کثرت مخارج قناعت ممکن نیست پس اگر تنها و منفرد باشی اکتفا کن به جامه سبکی و قناعت کن به هر غذایی که هم رسد و نان خورش را کم بخور و چون بخوری از یک نان خورش تجاوز مکن و همچنین در سایر چیزهایی که به آن احتیاج است و خود را بر این بدار تا عادت کنی و ملکه تو شود و اگر صاحب عیال باشی هر یک را بر این قدر بدارد و جزیی خرجی که می خواهی بکنی تأمل کن و ببین اگر زندگانی موقوف به آن نیست دست بردار و هرگاه کسی به این نوع رفتار کند و بنای امرخود را بر این گذارد و قناعت و اقتصاد را پیشه خود سازد از برای گذران به زحمت نمی افتد هر چند عیالمند باشد و محتاج به خلق نمی شود همچنان که ظاهر و بین و اخبار در آن صریح است

حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که محتاج نشد هر که میانه روی کرد و فرمودند تدبیر کار خود نصف معیشت است و فرمود هر که قناعت کند خدا او را بی نیاز می کند و هر که اسراف کند خدا او را فقیر می نماید و شک نیست که هر که بنای قناعت گذارد از احتیاج به مردم خلاص می شود و از چاپلوسی و تملق ناکسان فراغت می یابد و در نزد خالق و خلق عزیز می گردد ...

... چرا ریزی از بهر برف آبروی

و از آن حضرت مروی است که میانه روی و خاموشی به جا و راهنمایی نیکو یک جزءاند از اجزای نبوت و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که میانه روی امری است که خدا آن را دوست دارد و اسراف چیزی است که خدا آن را دشمن دارد حتی دور انداختن هسته خرما چون که آن هم به کار می آید و حتی ریختن زیادتی شربت آبی و فرمود که من ضامنم از برای کسی که میانه روی کند هرگز فقیر نشود و بعد از آنکه امر معیشت او بالفعل درست شد دیگر از برای بعد مضطرب و مشوش نباشد و اعتماد بر فضل و کرم خدا کند و بداند که روزی از برای او مقرر شده و به او خواهد رسید اگر چه حرص نورزد و راهی از برای مداخل خود نداند

ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم

با پادشه بگوی که روزی مقرراست

چگونه چنین نباشد و حال آنکه حق تعالی می فرماید و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها یعنی هیچ جانداری نیست مگر اینکه روزی او بر خداست و نیز می فرماید و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحسب یعنی هر که پرهیزکاری کند خد او را از هر غمی راه نجات می بخشد و روزی او را می رساند از جایی که گمان نداشته باشد و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که قرار داد خدایی آن است که روزی بنده مومن را نرساند مگر از جایی که گمان نداشته باشد

و باید هر کسی در امر زندگانی و گذران خود نگاه به بالاتر از خود نکند بلکه نظر به پست تر از خود نماید و اطاعت شیطان را نکند زیرا که آن لعین نظر هر کسی را در امر دنیا به بالاتر از خود می اندازد و به او می گوید که هان فلان و فلان را ببین چگونه تنعم می کنند و چه طعامهای لذیذی می خورند و چه لباسهای نیکو می پوشند خود را از آنها پست تر مکن و در طلب دنیا سستی منمای و در کار دین چشم آدمی را به پست تر از خود می گشاید و می گوید چرا خود را زحمت می دهی و تعب می کشی و چنین از خدا می ترسی فلان و فلان از تو عالم ترند و این قدر نمی ترسند

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۵۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت چهارم - طمع و مفاسد آن

 

و آن عبارت است از توقع داشتن در اموال مردم و آن نیز یکی از فروع محبت دنیاست و از جمله رذایل مهلکه و صفات خبیثه است و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود زنهار که گرد طمع نگردی که آن فقر حاضری است و حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که از هر که خواهی استغنا کن تا مثل و نظیر آن باشی و به هر که می خواهی احسان کن تا بزرگ و امیر او باشی و از هر که می خواهی طمع کن تا بنده و اسیر او باشی و بندگی و خادمی طامع امری است ظاهر و روشن همچنان که مشاهده می شود که صاحبان همت و مناعت طبع نه کوچکی سلطان را می کند و نه تملق امیر و وزیر را می گوید اما صاحبان طمع در رکاب ارباب جاه و دولت می دوند و در برابر اهل دنیا دست بر سینه می نهند و اگر به خدمتی سرافراز گردیدند روز و شب نمی آسایند تا آن را به انجام رسانند که شاید از فضول اموال آنها چیزی بربایند و این به غیر از خادمی و بندگی چیست شخصی دو کودک را در راهی دید که هر یک نانی داشتند و یکی از آنها قدری عسل بر روی نان داشت آن دیگری از وی عسل خواست گفت سگ من شو تا تو را عسل دهم گفت شدم صاحب عسل رشته ای به دهان او داد تا به دندان گرفت و از عقب او می دوید و صدای سگ می کرد و اگر آن کودک به نان خود ساختی سگ او نگردیدی

از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که بد بنده ای است بنده ای که او را طمعی است که وی را به هر خانه می کشد و بد بنده ای است بنده ای که خواهشی دارد که او ذلیل می گرداند و اخبار و آثار وارده در مذمت طمع بی حد و بی نهایت است و همین قدر در مذمت آن کافی است که هر طامعی ذلیل و خوار و در نظر مردم خفیف و بی اعتبار است به طمع لقمه ای نان بر در این و آن می رود و به جهت اخذ درهم و دینار به خانه آن و این می رود گاهی خود را بنده کسی می خواند که از پس مانده او خورد و زمانی خود را برده خسی می نماید که از متاع او چیزی برد در تملق بی سر و پایی هزار دروغ بر هم می بافد تا جامه ای به جهت او بافته گردد و در خوش آمد آدم پستی صد هزار رطب و یابس برهم می پیچد تا تر و خشکی به دست او آید سجده کافر را می کند تا کلاهی بر سر نهد و کمر خدمت فاسقی را بر میان می زند تا کمری بر میان بندد زهی ذلت و حقارت چنین شخصی و مثال کسانی که به جهت اخذ مالی طمع را پیشه خود کرده و به هر نوعی ممکن باشد چیزی به دست آورده مثال آن زن روستایی است که پیراهنی پوشیده بود و لباسی دیگر نداشت نامحرمی پیدا شد دامن پیراهن را برچیده روی خود را به آن پوشید و ندانست که اگر روی پوشیده شد چه جایی پیدا شد

طامع بیچاره مالی را به چنگ می آورد و اما خود را خوار و خفیف می کند و صاحب مناعت نفس و بزرگی ذات همت خود را از آن بالاتر می بیند که به جهت فضول مال دنیا بر در خانه ای رود و نان و پیاز خود را از الوان طعام دیگران بهتر می داند و به طمع جامه تازه آبروی خود را کهنه نمی سازد ...

... و هر طامعی اعتماد او به مردم زیادتر از اعتماد او به خداست زیرا که اگر اعتماد او به خدا بیشتر بودی طمع بجز از او نداشتی و خود این مذمتی است که سرآمد همه مذمتهاست

وقتی درویشی تنگدست به در خانه منعمی رفت و گفت شنیده ام مال در راه خدا نذر کرده ای که به درویشان دهی من نیز درویشم خواجه گفت من نذر کوران کرده ام تو کور نیستی پس گفت ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدایی آمده ام این را بگفت و روانه شد خواجه متأثر گشته از دنبال وی شتافت و هر چند کوشید که چیزی به وی دهد قبول نکرد

آری چگونه کسی که روی از در خانه خدا برتافت کور نباشد و حال آنکه چنین درگاه را گم کرده چگونه کر نباشد و حال اینکه آیه کریمه الیس الله بکاف عبده را نشنیده یعنی آیا خدا کافی نیست از برای بنده خود و اگر شنیده و باور نکرده خود کافری است مطلق نعوذ بالله منه ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۵۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت پنجم - بخل و مذمت آن

 

... یا رسول الله من مرد صاحب ثروتم و هر وقت فقیری رو به من می آید که از من چیزی بخواهد گویا شعله آتشی رو به من می آورد حضرت فرمود دور شو از من ومرا به آتش خود مسوزان قسم به آن خدایی که مرا به هدایت و کرامت برانگیخته است که اگر میان رکن و مقام بایستی و دو هزار سال نماز کنی و این قدر گریه کنی که نهرها از آب چشم تو جاری شود و درختان سیراب گردند و بمیری و لییم باشی خدا تو را سرنگون به جهنم می افکند و مروی است که دو ملک موکلند که در هر صباحی ندا می کنند که خداوندا مال هر بخیل را تلف کن و هر که انفاق کند عوض به او کرامت کن و اخبار در مذمت صفت بخل بی حد و خارج از حیز عد است با این که خود این صفت متضمن مفاسد بی شمار در آخرت و دنیاست حتی اینکه تجربه شده است که نگاه کردن به روی بخیل دل را می گیرد و آن را تاریک می کند و مشاهده است که هر که لییم و بخیل است در نظرها خوار و ذلیل است

همچنان که پیشوای اهل کرم امیرالمومنین علیه السلام فرمود که بخل صاحب خود را حقیر و بی قدر می کند و از بخل و امساک عرض و آبروی آدمی بر باد فنا می رود بلکه همچنان که آن حضرت تصریح فرمودند و مشاهده شده اولاد بخیل با او دشمن و هیچ بخیلی را در عالم دوستی نیست اهل و عیالش چشم به مرگ او گشاده و فرزندانش دیده بر راه وفات او نهاده و آن مسکین بیچاره با وجود مکنت به سختی و با چندین وسعت به تنگی می گذراند زندگانی او در دنیا چون فقرا و محاسبه و مواخذه او در عقبی محاسبه و مواخذه اغنیاست در دنیا خوار و ذلیل و در عقبی به عذاب الیم گرفتار

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۵۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - علاج مرض بخل

 

... و طالب صفت سخاوت باید که چون اراده عطایی کند در آن توقف نکند که شیطان لعین در مقام وسوسه درآید و او را وسوسه کند و از فقر و کم شدن مایه بترساند

و اگر مرض بخل مزمن شده باشد در مقام تسلی نفس خود برآید و شهرت در بلاد و محبت عباد و نام نیک و ثنای دور و نزدیک را به نظر درآورد و بسیار در اینها و در نام نیک اسخیا تأمل کند تا از این راه رغبت نماید و دست او به بذل و عطا گشوده شود و نفس او فی الجمله در بخشش مطیع گردد و اگر چه عطای به این قصد هم از صفات رذیله است و حقیقت سخاوت نیست و لیکن این مانند آن است که چون طفل را می خواهند از شیر بگیرند و پستان را از یاد او ببرند او را به گنجشک و امثال آن مشغول می کنند و شکی نیست که گنجشک بازی کمال طفل نیست و لیکن بعد از علاج شوق او به گنجشک می شود پس همچنین این شخص ضرر ندارد که ابتدا دل خود را به این قصدها شاد کند تا علاقه مال از دل او تمام شود آن وقت در صدد تصحیح قصد و نیت خود برآید

و مخفی نماند که عمده در علاج این صفت قطع سبب آن است و سبب آن دوستی مال دنیا است پیش از دوستی امور دیگر که بر احسان مترتب می شود و سبب دوستی مال یا محبت لذتها و شهوتهای دنیویه ای است که به مال به آنها می توان رسید یا به شرکت طول امل یا به جهت نگاهداری و ذخیره کردن از برای اولاد است یا بدون سبب خود مال را دوست دارد از حیثیت آنکه مال است همچنان که می بینیم که بعضی پیران از کار افتاده این قدر مال دارند که آنچه امید به عمر خود دارند کفایت ایشان را می کند و اموال بسیار زیاد می ماند و فرزندی هم ندارند که احتیاط او را کند با وجود این شب و روز در سعی و زحمت از پی تحصیل مال و بر روی هم نهادن آنند و بسا باشد که بر خود نهایت تنگ گیری کنند و به مشقت گذرانند بلکه از دادن خمس و زکوه مضایقه نمایند و به خرج کردن دیناری در علاج بیماری خود راضی نشوند و چنین کسی عاشق درهم و دینار است و لذت او به داشتن مال است و با وجود اینکه می داند که عن قریب می میرد و دشمنان او مال او را غارت می کنند دیناری به مصرف دنیا یا آخرت خود نمی رساند و این مرضی است که معالجه آن در نهایت اشکال است به خصوص در ایام پیری زیرا که مرض در این وقت مزمن شده است و قوت گرفته و بدن ضعیف شده است و مقاومت با مرض نمی کند و چنین کسی درنهایت ضلال و گمراهی و مصداق خسر الدنیا و الآخره است بلکه هر که فرقی میان سنگ و زیادتر از قدر حاجت از مال ببیند جاهل و احمق و نادان مطلق است

زر از بهر خوردن بود ای پسر ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۵۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - نکات و دقایق باطنی سخاوت

 

... اول زکاه و آن از همه عطایا اهم و بر جمیع صدقات مقدم است گلشن مکنت و ثروت را آب جاری و کشت زار آمال اهل زراعت و تجارت را نسیم بهاری است خزینه اموال متمولین را از دستبرد دزدان حوادث پاسبان و دیوار غنا و بی نیازی را از صدمه احتیاج و پریشانی پشتیبان و از این جهت آیات و اخبار بی پایان در مدح دهنده زکاه و ذم تارک آن وارد شده است

و حق سبحانه و تعالی در مواضع متعدده از قرآن آن را قرین نماز ساخته و در مذمت تارکین زکاه فرمود و الذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لأنفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون مجمل معنی آنکه کسانی که طلا و نقره را جمع میکنند و در راه خدا صرف نمی نمایند مژده ده ایشان را به عذابی دردناک در روزی که آنها را سرخ کنند در آتش و با آنها داغ کنند پیشانیها و پهلوها و پشتهای ایشان را و بگویند که اینها چیزی است که برای خود جمع کردید پس بچشید آنها را و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که چون مردم زکاه خود را منع کنند زمین نیز برکات خود را منع می کند و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که هر که زکاه نقد خود را نداده باشد در روز قیامت خداوند عالم او را در بیابانی هموار محبوس می فرماید و ماری بسیار عظیم بر او مسلط می سازد که در دنبال او می دود و او را از آن مار می گریزد و چون می بیند که از دست او خلاصی ندارد دست خود را به دهان او می دهد آن مار دست او را مانند ترب می خاید پس طوقی می شود و به گردن او می پیچد و این است که خدای تعالی می فرماید سیطوقون ما بخلوا به یوم القیمه و هر صاحب شتر یا گوسفند یا گاوی که زکاه آن را نداده باشد خدای او را در روز قیامت در صحرای همواری محبوس کند و هر حیوان سم داری او را پایمال نماید و هر صاحب نیشی او را بگزد و هر صاحب زراعتی از خرما یا انگور یا غله که زکاه آن را نداده باشد خدای تعالی زمین آن را تا هفت طبقه طوق کند و برگردن او افکند و نیز آن حضرت فرمود که هر که یک قیراط از زکاه خود را منع کند نه مومن است و نه مسلمان و فرمود که هیچ کس فقیر نشد و گرسنه نگشت و برهنه و محتاج نماند مگر به واسطه گناه مالداران که زکاه خود را ندادند و حق است بر خدا که رحمت خود را منع کند از هر که حق خدا را در مال خود منع کند و قسم به آن خدایی که خلق را آفرید و ایشان را روزی داد که هیچ مالی در صحرا یا دریا ضایع نشد مگر به ندادن زکاه آن و فرمود که زکاه دادن چیزی نیست که باید صاحب آن را مدح کرد بلکه آن چیزی است که به واسطه آن داخل اهل اسلام می شود و خون او محفوظ می گردد و از این گونه تهدیدات و تشدیدات در حق مانعین زکاه در کتاب خدا و اخبار ایمه هدی علیه السلام بسیار است و با وجود اطلاع بر آنها ادای زکاه را سهل انگاشتن و از مالی که چند روزی به رسم امانت در تصرف کسی خواهد بود اندکی را از مالک حقیقی آن دریغ داشتن با دعوای مسلمانی مشکل تواند جمع شد و چی بی شرم و بی سعادت کسی که می داند روزی که پا به عرصه وجود گذاشت از ملک و مال دنیا هیچ نداشت و اکنون آنچه دارد و خود را مالک آن پندارد همه آن داده خدا است و سعیی که خود در تحصیل آن کرده آن نیز به توفیق و یاری جناب باری بوده

آری تخم بی جان را چه یارای آنکه بی دستگیری عنایتش از خاک خیزد و سقای ابر را چه قدرت که بی رخصتش قطره آبی ریزد و اهل زراعت پندارد که به سعی خود از یک دانه ده دانه برمی دارند و ارباب تجارت رونق بازار خود را از رشد خود می شمارند بیچاره آدمی چه از خود دیده که این قدر بر خود پیچیده ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۵۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » اسرار وجوب زکاه

 

... و از این جهت خدای تعالی فرماید ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه خلاصه معنی آنکه خدا نفسهای مومنین و مالهای ایشان را خریداری نموده که در عوض بهشت به ایشان کرامت فرماید شکی نیست که بالاترین لذات بهشت لقای پروردگار است و مردم در این خصوص بر سه قسم اند

اول در دعوای محبت تام و توحید کامل صادق اند و از عهده عهد خود برآمده اند و در دل بجز دوستی یکی را راه نداده دست از مال و متاع دنیا شسته و در دنیا را بر روی خود بسته اند و این طایفه دیگر التفاتی به وجوب زکاه نمی کنند حتی اینکه از بعضی از ایشان پرسیدند که در هر صد درهم چقدر زکاه است گفت اما بر عوام پنج درهم به حکم شریعت و اما بر ما دادن همه اموال و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام سیوال کردند در چقدر مال زکاه واجب است فرمود اما زکاه ظاهر در هزار درهم بیست و پنج درهم و اما در باطن پس آن است که هر چه برادر مومن تو به آن محتاج تر از تو باشد خود را اختیار نکنی

دوم طایفه ای هستند که از اموال دنیا به قدر حاجت نگاه می دارند به جهت ضرورت و لیکن فاضل از آن را ذخیره نمی کنند بلکه به مصارف خیرات و مبرات می رسانند و این طایفه اگر چه از طایفه اول پست مرتبه ترند و لیکن ایشان نیز بر قدر واجب اقتصار نمی کنند و جمیع انواع خیر را به جا می آورند ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۵۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » دوم - آداب انفاق

 

و مخفی نماند که کسی که در راه خدا انفاق مال می کند باید بداند که از برای آن آدابی چند است

یکی آنکه چون به دل او بگذرد که مالی در راه خدا بدهد و این قصد را بکند بداند که شیطان از آن غافل شده و ملک به دل او نظر افکنده است و فرصت را غنیمت شمارد و به زودی قصد خود را به جا آورد که در تأخیر آفات بسیار و عوایق زمان بی شمار است

و دوم آنکه چون به احتیاج کسی مطلع شد یا گمان برد پیش از اظهار کردن به او انفاق کند و آبروی او را محافظت کند و نگذارد که مضطر به سیوال شود زیرا که بعد از سیوال آنچه می دهد قیمت آبرویی است که ریخته است و احسان تام نیست ...

... همچنان که حق سبحانه می فرماید که یا ایها الذین آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی یعنی ای مومنان باطل مسازید صدقات خود را به منت نهادن و آزار دادن و از سید انام مروی است که کسی که با برادر مومن خود نیکی کند و بر او منت نهد خدای عمل او را از درجه اعتبار ساقط سازد و او را بر گناه خود بگیرد و سعی او را نپذیرد

و منت نهادن این است که همچنین داند که به آن فقیر احسانی نموده و علامت ظاهری آن این است که در نزد مردم زبان به اظهار آن گشاید و آن را نقل کند و از آن راه از فقیر چشمداشت ثنا و تعظیم و فرمانبرداری داشته باشد

و علامت باطنی آن این است که بعد از عطا از آن فقیر خلاف ادبی یا خیانتی نسبت به آن شخص واقع شود استبعاد نماید زیادتر از آنچه پیش از عطا استبعاد می نمود ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۵۸

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علاج منت گذاشتن و ایذای فقیر

 

... هفتم آنکه آنچه به فقیر می دهد به نوعی بدهد که باعث خفت و خواری و خجلت و شرمساری وی نگردد مثلا اگر عزیزی باشد که دادن نقد به او لایق نباشد به قدر آن جنس بذل کند و اگر از گرفتن صدقه عارش آید صدقه را هدیه و تکلف نام نهد و اگر بر طبعش گرفتن به دست گران باشد به جهت وی ارسال نماید و بر این قیاس از هر گونه امری که متضمن کسر شأن او باشد احتراز لازم را کرده و آن بیچاره را از جان سیر و از زندگی دلگیر ننماید

هشتم آنکه آنچه در راه خدا تصدق می کند عظیم نشمارد چنان نداند که کاری کرده مثلا اگر مسجدی سازد یا رباطی پردازد در نظر او وقعی نداشته باشد و همچنان نداند که خدا را از خود راضی کرده که اگر چنین داند ثواب او باطل و اجر او ضایع می شود چنان که در مبحث غرور بیاید

نهم آنکه آنچه را در راه خدا بذل می کند از جمله بهترین اموال و عزیزترین آنها باشد و از حرمت و شبهه دورتر باشد زیرا که خدا پاک است و غیر پاک را قبول نمی کند و چیز پست تر را در راه خدا دادن خلاف ادب است و چگونه بنده خدا خوب را از برای خود و عیال خود نگاه می دارد و بد را به نزد خدا ارسال می کند آیا نمی بینی که اگر مهمانی به کسی وارد شود آن کس طعام خوب را به جهت عیال خود بگذارد و طعام زبونی به جهت مهمان آورد دلتنگ و شکسته خاطر می گردد و با وجود اینکه آنچه را تصدق می کند به جهت خود پیش می فرستد و هر کسی باید چیز بهتر را از برای خود ذخیره کند

خداوند عالم می فرماید انفقوا من طیبات ما کسبتم یعنی انفاق کنید از پاکیزه چیزهایی که تحصیل کرده اید و باز می فرماید لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون یعنی به خیر و نیکی نمی رسید تا انفاق کنید در راه خدا آن چیزهایی را که دوست دارید و در حدیث وارد است که می شود یک درهم صدقه از صدقه هزار درهم پیش افتد و سبب آن این است که آن یک درهم را از مال حلال خوب خود بدهد و دیگری صدهزار درهم را از چیزی که چندان محبتی به آن ندارد بدهد دهم آنکه اگر تواند و قدرت داشته باشد این قدر به فقیر بدهد که رفع فقر او بشود و غنی گردد

یازدهم آنکه بعد از دادن دست خود را ببوسد زیرا که به دستی رسیده است که نایب دست خداست و حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که چون چیزی به سایل دهد آنکه چیزی داده است دست خود را به نزد دهان خود برد و ببوسد به درستی که خدا صدقات را می گیرد و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که صدقه مومن به دست سایل نمی رسد تا به دست خدا برسد از حضرت صادق علیه السلام مروی است که خداوند عالم فرمود هیچ چیز نیست مگر اینکه دیگری را موکل گرفتن آن کرده ام مگر صدقه را که به دست خود می گیرم حتی اینکه مرد یا زن خرمایی یا نصف خرمایی را تصدیق می کند آن را تربیت می کنم و پرورش می دهم همچنان که کسی کره اسب خود را تربیت می کند و چون روز قیامت به ملاقات من رسد آن را خواهد دید مثل کوه احد بزرگتر دوازدهم آنکه چون چیزی به فقیر داد از او التماس دعا کند زیرا که دعای فقیر در حق او مستجاب می شود ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۵۹

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فایده - آداب انفاق شونده

 

... دوم آنکه شکر خدا را کند و حق آن شخص دهنده را نیز بشناسد و او را دعا و ستایش کند

حضرت صادق علیه السلام فرمود خدا لعنت کند کسانی را که سد راه خیر می کنند شخصی عرض کرد که کیانند فرمود مردی است که کسی به او نیکی کند و او کفران نعمت او را کند و این باعث شود که آن شخص به دیگری نیکی نکند

سوم آنکه هر چه به او بدهند حقیر نشمرد و مذمت کسی را که داده است نکند و اگر بر عیبی از او مطلع شود بپوشاند و اگر به او چیزی ندهد بد او را نگوید و ملامت او را نکند ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۶۰

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » نفقه اهل و عیال

 

سیم از عطاهای واجبه نفقه اهل و عیال است و آن نیز به طریقی که در کتب مسطور است از جمله واجبات و ثواب آن بی حد و احصاء است

حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود کسی که سعی کند در تحصیل نفقه عیالش مثل کسی است که در راه خدا جهاد کند و فرمود که پاره ای از گناهان است که هیچ چیز کفاره آن نمی شود مگر اهتمام در طلب معاش و فرمود که هر که را سه دختر باشد و خرج ایشان را بکشد و به ایشان نیکی کند تا بزرگ شوند خدا بر او بهشت را واجب می گرداند مروی است که روزی جناب رسالت مآب صلی الله علیه و آله و سلم به خانه سید اولیاء علیه السلام آمد دید آن حضرت نشسته است و عدس پاک می کند و سیده النساء در پیش دیگ نشسته است حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود بشنو ای ابوالحسن و نمی گویم مگر آنچه را خدا امر کرده است که بگویم که هیچ مردی نیست که در خانه امداد زن کند و یاری او را نماید مگر اینکه خدا به او می دهد به عوض هر مویی که در بدن اوست عبادت یک سال را که روز آن را روزه بگیرد و شب آن را به عبادت به سر برد و عطا می کند از ثواب به او مثل آنچه به صابرین داده که داود پیغمبر و یعقوب و عیسی علیه السلام باشد یا علی هر که در خانه خود مشغول خدمت عیال شود و مضایقه نکند خدا اسم او را در دفتر شهدا می نویسد و در هر روز و شبی ثواب هزار شهید از برای او ثبت می کند و به هر قدمی که برمی دارد ثواب حج و عمره به او می دهد و به عدد هر رگی که در بدن اوست شهری در بهشت به او عطا می فرماید یا علی یک ساعت خدمت در خانه بهتر است از عبادت هزار سال و هزار حج و هزار عمره و هزار بنده که آزاد کنی و هزار مرتبه جهاد و عیادت هزار مریض و هزار نماز جمعه و هزار تشییع جنازه و سیر کردن هزار گرسنه و پوشانیدن هزار برهنه و روانه ساختن هزار اسب در راه خدا و بهتراست از اینکه تورات و انجیل و زبور و قرآن را تلاوت کند و هزار اسیر را آزاد کند و هزار شتر که به مساکین بدهد و از دنیا بیرون نرود مگر اینکه جای خود را در بهشت ببیند

یا علی خدمت عیال کفاره گناهان کبیره است و غضب پروردگار را می نشاند و مهر حورالعین می شود و حسنات را زیاد می کند و درجات را رفیع می گرداند یا علی خدمت عیال را نمی کند مگر صدیق یا شهید یا مردی که خدا خیر دنیا و آخرت را از برای او خواسته باشد ...

ملا احمد نراقی
 
 
۱
۸۵۶
۸۵۷
۸۵۸
۸۵۹
۸۶۰
۱۰۲۲