ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » تفکر در اعمال و رفتار خود
... و مخفی نماند که این نوع از تفکر علماء و صالحین است و اما فکر مقربین و صدیقین از این بالا و شأن ایشان ازین والاتر است بلکه ایشان مستغرق دریای محبت و انس به پرودگار و به جان و دل متوجه عظمت و جلال آفریدگارند در فکر جمال و جلال ایزد متعال مدهوش و از خود و صفات و اعمال خود بالمره فراموش کرده اند
مانند عاشقی که در حال لقای معشوق واله و حیران ماند و حصول این حالت بلکه ادنی مرتبه از تلذذ به یاد عظمت و جلال خدا ممکن نمی شود تا ساحت نفس را از جمیع رذایل پاک نسازی زیرا که حال کسی که با وجود اتصاف به اخلاق بد خواهد از تفکر در جلال و جمال جمیل مطلق ملتذ شود حال عاشقی است که با محبوب خود خلوت کند و خواهد از مشاهده جمال او التذاذ یابد و زیر پیراهن او از مار و عقرب مملو باشد و آن را بگزند زیرا که هر یک از این صفات حکم مار یا عقربی دارند که فرورفتگان علایق طبیعت را گزیدن آنها معلوم نشود تا وقتی که این عالم را بدرود کنند در آن وقت مشاهده خواهند کرد که الم هر یک از اینها از مار و کژدم به مراتب شتی بالاتر است
پس ای جان برادر از خواب غفلت برخیز و فکری کن از برای روز رستاخیز پیش از آنکه چاره امر از دست بیرون رود و چنگال مرگ به کالبد نحیف بند شود و بر سبیل قطع و یقین بدان که هر صفتی از صفات و هر عملی از اعمال تو را در وقت رفتن جزایی است همچنان که صریح قرآن و نص حدیث پیغمبر آخرالزمان است که فرمود هر چه را خواهی دوست دار که از آن مفارقت خواهی کرد و هر چه خواهی زندگانی کن عاقبت خواهی مرد و هر کاری که خواهی بکن که جزای آن به تو خواهد رسید ...
... هم ز درش دست تهی بازگشت
راه بسی رفت ضمیرش نیافت
دیده بسی جست نظیرش نیافت
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - انواع ترس های ناپسند
بدان که این قسم از خوف بر چند نوع است که همه آنها مذموم و صاحب آنها در نزد عقل معایب و ملوم است اول آنکه خوف او از امری باشد که البته وقوع خواهد یافت و دفع آن در قوه بشر نیست و شکی نیست که خوف از چنین چیزی از جهل و نادانی است و به غیر از الم عاجلی که دل آدمی را مشغول کند و او را از کار دنیا و آخرت باز دارد فایده ای بر آن مترتب نمی شود و عاقل مثل این را بر دل خود راه نمی دهد و خود را به قضای الهی و مقدرات سبحانی راضی می سازد تا راحت حال و سعادت مآل به جهت او حاصل گردد
دوم آنکه خوف او از امری باشد که وجود آن احتمالی باشد و ممکن باشد که وقوع نیابد و شدن و نشدن آن در دست آن شخص نباشد این خوف نیز مانند اول خلاف مقتضای عقل و از نادانی و جهل است بلکه این از اولی بدتر است زیرا که هر دو شریک اند در اینکه علاج و چاره آن در دست آدمی نیست و مع ذلک در این نوع احتمال می رود که آن امر وقوع نیابد و متحقق نشود ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علل ترس از مرگ
... اول آنکه چنان تصور کند که به مرگ فانی و معدوم صرف می شود و دیگر اصلا وجودی از برای او در هیچ عالمی نخواهد بود و منشأ این خوف سستی اعتقاد و جهل به مبدأ و معاد است و چنین شخصی از زمره کفار و از دایره اسلام برکنار است
و علاج آن تحصیل اصول عقاید و استحکام آنها به ادله و براهین قطعیه و مجاهدات و عبادات است تا اینکه یقین از برای او حاصل شود که مرگ نیست مگر اینکه نفس جامه بدن را از خود دور کند و قطع علاقه از بدن نماید
و بداند که آدمی همیشه باقی و در بهجت و راحت و نعمت و یا عذاب و نقمت خواهد بود علاوه بر اینکه چنانکه العیاذ بالله فرض نماییم که آدمی به مرگ عدم صرف شود این امری نیست که منشأ خوف و تشویش باشد زیرا که عدم را المی نیست و از چیزی متأثر نمی گردد ...
... سوم از اموری که باعث خوف از مرگ می شود صعوبت قطع علاقه از اولاد و عیال و دشواری گذشتن از منصب و مال است و ظاهر است که این ترس از مرگ نیست بلکه غم مفارقت بعضی از زخارف فانیه و مهاجرت از لذات دنیای دنیه است و علاج این خوف آن است که تأمل کند که چیزی که لامحاله گذاشتی و خانه ای که البته از آن گذشتنی است چگونه عاقل دل به آن ببندد اگر تو نمیری و آن را به جای گذاری آن خواهد مرد و تو را خواهد گذاشت پس خواهی نخواهی باید از آن مفارقت کرد و چاره از مهاجرت آن نیست و کسی را که اندک شعوری باشد چگونه به چنین چیزی مطمین و دل خود را به آن ساکن می کند پس باید محبت دنیا و ساکنان آن را از دل دور کرد تا از این خوف و الم فراغت حاصل کرد
چهارم خوف از دشمنان و تصور خوشحالی ایشان است و شکی نیست که این نیست مگر از وسوسه شیطان زیرا که شادی و سرزنش ایشان نه به دین ضرر می رساند و نه به ایمان و نه به بدن المی از آن حاصل می شود و نه به جان چون تو از این خانه رفتی چیزی که به خاطر تو نمی گذرد امثال این مزخرفات است علاوه بر اینکه شماتت دشمنان و شادی ایشان مخصوص به مرگ نیست زیرا که انواع بلا و نکبت و عنا و مصیبت از برای هر کسی در دنیا ممکن و دشمن به همه آنها شاد و خرم می گردد پس هر که کراهت از آن داشته باشد باید چاره دشمنی را کند و دشمنان خود را به نوعی که مذکور خواهد شد دوست گرداند
پنجم آنکه خوف ازین داشته باشد که بعد از وفات او اهل و عیال او ذلیل و خار و ضایع و پایمال شوند و دوستان و اعوان و انصار او هلاک گردند و این خیال نیز از وسوسه های شیطانیه و خیالهای فاسده است زیرا که هر که چنین خیالی کند معلوم است که خود را منشأ اثری می داند و از برای وجود خود مدخلیتی در عزت دیگران یا ثروت و قوت ایشان می پندارد زهی جهل و نادانی به خداوند عالم و قضا و قدر او چگونه چنین خوفی را به خود راه می دهد و حال اینکه مقتضای فیض اقدس آن است که هر ذره ای از ذرات عالم را به کمالی که برازنده و سزاوار آن است برساند و هر کسی را به هر چه از برای آن خلق شده واصل نماید و هیچ آفریده ای را حد تغییر و تبدیل آن نیست
به چشم خود دیده ایم که اطفالی که نگاهبان و پرستار متعدد دارند هلاک شده اند و طفلان خودسر و بی پدر و مادر در کوچه و صحرا تنها و بی کس به سلامت مانده اند
نمی بینی که بسیاری از علما و فضلا سعی ها کردند در تربیت اولاد خود ولی سعی ایشان اثری نبخشید و چه قدر از ارباب دولت و اغنیا مالهای بی حد از برای فرزندان خود گذاردند ولی به اندک وقتی از دست ایشان به در رفته ثمری نداد بسی یتیمان سر و پا برهنه که نه مالی از برای ایشان بود و نه تربیتی به واسطه تربیت مربی ازل به اعلی مرتبه کمال رسیدند و اموال بی حد و حصر فراهم آوردند بلکه به مراتب عالیه و مناصب جلیله رسیدند
و غالب آن است که یتیمانی که در طفولیت پدر از سر ایشان رفته ترقی ایشان در دنیا و آخرت بیشتر می شود از اطفالی که در آغوش پدران پرورش یافته اند و به تجربه رسیده است که هر که خاطر جمع و مطمین بوده از اولاد خود به جهت مالی که از برای ایشان گذاشته یا به شخصی که اولاد خود را به او سپرده عاقبت به فقر و تهیدستی گرفتار گشته و به خواری و ذلت و پستی رسیده اند بلکه بسیار شده است که آن مال یا آن شخص باعث هلاکت اولاد او شده اند و هر که کار اولاد و بازماندگان خود را به خدا واگذارد و ایشان را به رب الارباب سپرد البته بعد از او هر روز عزت و قوت و مال و دولت ایشان زیادتر شده ...
... ششم آنکه خوف او از عذاب الهی باشد به واسطه معاصی و گناهانی که از او صادر شده و این نوع خوف از انواع ممدوح و در آیات و اخبار مدح صاحبان آن شده و لیکن باقیماندن بر این ترس و درصدد علاج آن برنیامدن به توبه و انابه و ترک معصیت از جهل و غفلت است و شرح این خوف بعد از این بیاید علاوه بر این خوف حقیقه از مرگ نیست بلکه خوف از چیزی است که می ترسد بعد از مرگ حاصل شود
و از آنچه گفتیم معلوم شد که خوف از موت به سبب یکی از جهات مذکوره راهی ندارد و عاقل نباید آن را به خود راه دهد و باید تأمل نماید که مرگ شربتی است که هر کس را چشیدنی است و ضربتی است که به هر فرقی رسیدنی است بلکه در فن حکمت ثابت است که هر مرکبی البته فاسد می شود پس بدن که مرکب از عناصر است ناچار باید به فساد انجامد پس آرزوی حیات دایمی و تمنای بقای ابدی از برای بدن خیالی است محال و عاقل چنین آرزویی نمی کند بلکه یقین می داند که هر چه در نظام عالم می شود خیر و صلاح است پس خود را به هر چه می شود رضا و خشنود می کند و الم و کدورت به خود راه نمی دهد و اگر تمنا و آرزویش طول عمر است تأمل کند که اگر طول عمر را به جهت استیفای لذات جسمانیه می خواهد بداند که چون پیری او را دریافت مزاج ضعیف می گردد و قوا و حواس مختل می شود و از کار باز می ماند و صحت که عمده لذات است زوال می پذیرد نه از اکل لذت می برد و نه از جماع و لحظه ای از دردی و المی خالی نیست و روز به روز در تنزل و رو به پستی دارد تا به حدی می رسد که در نزد مردمان بلکه اهل و عیال خود خوار و بی مقدار می شود همچنان که در کتاب خداست که و من نعمره ننکسه فی الخلق یعنی هر که را پیر و معمر کردیم او را در میان مردم خوار و منکوس می گردانیم
و علاوه بر اینها هر روز مبتلا به عزای فرزندی و صدیقی و هر شام گرفتار مرگ دوستی و رفیقی است و بسا باشد که گرفتار انواع مصیبت و ناخوشی گردد و فقر و احتیاج به او رو آورد و حقیقه کسی که طالب طول عمر است طالب این همه زحمتهاست و اگر مقصودش از طول عمر کسب فضایل و اخلاق حسنه و طاعت و عبادت است شکی نیست که در پیری تحصیل کمال در نهایت صعوبت است و کسی که ملکات بد را از خود دفع نکرد تا به پیری رسید و ریشه آنها در دل او مستحکم گشت کجا می تواند که آنها را زایل کند و اخلاق حسنه را تحصیل نماید زیرا که بعد از استحکام ریشه آنها دفع آنها موقوف است به ریاضات و مجاهداتی که در پیری تحمل آنها ممکن نیست ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - اطمینان قلب و طریقه تحصیل آن
بدان که ضد این خوف اطمینان قلب است در امور مذکوره که مطلقا از امثال این امور مضطرب نگردد و ترس و بیم در دل او راه نیابد و شکی نیست که این فضیلتی است مطلوب و کمالی است به غایت مطلوب صاحب آن در نظرها محترم و در نزد ارباب بصیرت مکرم و کسی که از این صفت خالی است و از چیزهایی که مذکور شد خایف و ترسان است نام مرد بر آن نهادن ناگوار و در نظر مردمان بی وقع و بی اعتبار کودکی است جثه مردان دارد و مردی است که طبیعت زنان دارد پس کسی که خود را از زمره مردان شمارد باید تحصیل این صفت نماید و قوت قلب را کسب کند و چون شاخه ضعیف از هر بادی نلرزد مانند گیاه خشک هر نسیمی او را به اضطراب نیاورد بلکه مانند کوه پای بر جای بوده باشد و بداند که صاحبان قلوب قویه و نفس مطمینه را در دلهای هیبتی و حشمتی است بلکه آنچه مشاهده می شود از اضطراب و تزلزل بعضی دیگر در نزد شخص دیگر به واسطه قوه نفس آن شخص است و غالب آن است که در مقام مخاصمه و منازعه بلکه مباحثات علمیه دل هر یک قویتر و نفس هر کدام مطمین تر آن دیگری را مغلوب و مضمحل می سازد و طریقه تحصیل این صفت تامل کردن است در آنچه مذکور شد و اندک اندک خود را در مواضع خوف و بیم نگاهداشتن و در مخاوف و محل خطر صبر کردن تا به تدریج ملکه حاصل گردد و در دل قوتی و اطمینانی پیدا شود
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل اول - سبب ایمنی از مکر خدا
بدان که سبب این صفت غفلت از عظمت رب العزه و جهل به ابتلا و امتحانات آن حضرت یا عدم اعتقاد به محاسبه روز قیامت و جزا دادن اعمال از نیک و بد یا اطمینان به سعه رحمت و رأفت او یا اعتماد بر طاعت و عبادت خود است و این صفت از هر یک از این اسباب که ناشی شده باشد از صفات مهلکه و موجب نکال و خسران مآل است چون باعث آن یا کفر است یا جهل یا غرور یا عجب و هر یک از آنها راهی است که آدمی را به هلاکت می کشاند
پس اگر غفلت از عظمت الهی باشد باعث آن جهل و نادانی است و اگر از عدم اعتقاد باشد منشأ آن کفر و بی ایمانی است و اگر از تکیه به رحمت الهی باشد غرور است و اگر از اعتماد بر عمل خود باشد عجب است و اخبار و آیات بر مذمت ایمنی از مکر خدا مستفیض و در کتاب کریم وارد است که فلا یأمن مکر الله الا القوم الخاسرون یعنی از مکر خدا ایمن نمی گردند مگر جماعت زیانکاران و به تواتر ثابت شده است که طایفه فرشتگان و خیل پیغمبران از مکر الهی خایف و ترسانند همچنان که مروی است که بعد از آنکه از ابلیس سر زد آنچه سر زد و مردود درگاه احدیت شد و به آن لعین رسید آنچه رسید جبرییل و میکاییل که از مقربان بارگاه رب جلیل اند با هم به گریه و زاری نشستند خطاب الهی به ایشان رسید که چه شده است شما را و به چه سبب گریه می کنید عرض کردند که پروردگارا از امتحان تو می ترسیم و از ابتلای تو ایمن نیستیم پس خداوند جلیل فرمود که همیشه چنین باشید و از مکر من ایمن نگردید
مروی است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و جبرییل امین از خوف خدا گریستند پس خدا به ایشان وحی فرستاد که چرا می گریید و حال آنکه من شما را ایمن گردانیدم عرض کردند کیست که از آزمایش تو ایمن شود گویا که ایمن نشدن ایشان از این راه بود که ایمن نبودند از اینکه خدا فرمودند که من شما را ایمن کردم از راه امتحان و آزمایش باشد یا اگر خوف ایشان تسکین یابد معلوم شود که ایشان از مکر ایمن گشته اند و وفا به قول خود ننموده اند
همچنان که چون إبراهیم خلیل الرحمن علیه السلام را در منجنیق گذاردند که به آتش افکنند گفت حسبی الله یعنی خدا کافی است مرا در هر حال و هیچ چیز دیگر را اعتنا ندارم و چون این ادعای بزرگی بود پروردگار عالم او را آزمایش فرمود و جبرییل علیه السلام را فرستاد تا در هوا به او رسیده گفت ای إبراهیم اگر حاجتی داری بگو تا برآرم آن بزرگوار گفت حاجت دارم اما نه به تو گفت به آنکه حاجت داری بخواه و طلب کن گفت علمه بحالی حسبی عن مقالی یعنی با وجود علم او به حال من احتیاج به گفتن من نیست زهی بزرگوار شخصی که در چنین حالی به روح القدس التفات نکرد و ذات شریفش از بوته امتحان تمام عیار برآمد و از این جهت خدای تعالی فرمود و ابراهیم الذی وفی یعنی و ابراهیمی که به گفته خود وفا کرد و به غیر من التفات و اعتنا نکرد
پس بنده مومن باید در هیچ حال از آزمایش و امتحان خدا غافل ننشیند همچنان که ملایکه و انبیاء ایمن نبودند و مواخذه و عذاب الهی را فراموش نکند ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل دوم - خوف از خدا و انواع آن
... و شبهه ای نیست در اینکه هر قدر معرفت بنده به عظمت و جلال آفریدگار و ارتفاع شأن او و علو مکان او بیشتر و به عیوب و گناهان خود بیناتر ترس و خوف او زیادتر می شود زیرا که ادراک قدرت قاهره و عظمت باهره و قوه قویه و عزت شدیده باعث اضطراب و وحشت می شود شکی نیست در اینکه عظمت آفریدگار و قدرت او و صفات جلال او و اوصاف جمال او در شدت و قوت غیر متناهی است و از برای احدی احاطه به صفات قدس او و ادراک کنه آنها میسر نیست بلکه بعضی از ادراک عالیه به قدر قابلیت و طاقت خود بر سبیل اجمال بعضی از صفات او را می فهمند و آن هم فی الحقیقه نه از صفات او بلکه از غایت امری است که عقول قاصره ایشان به آن می رسد و آن را کمال تصور می کند
خیال نظر غالی از راه او
ز گردندگی دور خرگاه او
و اگر ذره ای از نور خورشید حقیقت بعضی از صفات او بر دلهای ارباب عقول قویه پرتو افکند خار و خس وجود ایشان را در هم سوزد و تار و پود هستیشان را از هم بگسلاند و اگر گوشه ای از پرده جمال ازل از برای صاحبان مدارک عالیه برداشته شود اجزای وجودشان از هم پاشیده و دلهای ایشان پاره پاره گردد و نهایت فهم نفوس قدسیه و عقول عالیه آن است که بفهمند که رسیدن به حقیقت صفات جلال و جمال او محال است و زبان عقل از ادای شمه ای از اوصاف او حقیقه ابکم و لال
و همین قدر بدانید که دست اندیشه از دامن جلالش کوتاه و پای وهم را در ساحت قدسش راه نیست
کمال حسنش از اندیشه بیرون ...
... و سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند انا اخوفکم لله یعنی ترس من از خدا از همه شما بیشتر است و البته به گوش تو حکایت خوف طایفه انبیاء و فرقه اولیاء رسیده و در هر شب غشهای پی در پی امیر مومنان علیه السلام را شنیده ای و سبب این کمال معرفت به خدا است زیرا که معرفت کامله در دل اثر می کند و آن را به سوزش و اضطراب می آورد و اثر آن از دل به بدن سرایت می نماید و تن را ضعیف و لاغر و چهره را زرد و دیده را گریان می سازد و به جوارح و اعضاء سرایت می کند و آنها را از معصیت باز و به طاعت و عبادت می دارد و کسی که سعی در ترک معاصی و کسب طاعات نکند دل او از خوف خدا خالی و هیچ مرتبه از خوف از برای او حاصل نیست و از این جهت گفته اند خایف کسی نیست که چشم خود را بمالد و گریه کند بلکه کسی است که از عاقبت آنچه می ترسد احتراز کند
و بعضی از عرفا گفته اند که بنده در هنگامی از خدا می ترسد که از گناه پرهیز کند مانند بیماری که از خوف طول مرض از غذاهای ناسازگار پرهیز می کند و همچنین به صفات و احوال سرایت می کند و آتش شهوات را فرو می نشاند و لذتهای دنیویه را ناگوار می سازد و طعم معاصی شیرین در کام طبعش تلخ و مکروه می گردد همچنان که عسل ناگوار می شود نزد کسی که داند زهر با آن مخلوط است و در این هنگام دل او از دنیا و خاشع می گردد و همت او به کار خود و نظر کردن به عاقبت احوال خود مصروف می شود و شغلی از برای او به جز مجاهده با نفس و شیطان و مراقبه احوال و محاسبه اعمال خود نمی ماند و یک نفس را از برای خود غنیمت می شمارد و آن را به مصرف بی فایده نمی رساند و به اوقات و ساعات خود ضنت هم می رساند و آن را به عبث خرج نمی کند و به یک کلمه لغو که از او سر زند یا خیال هرزه که به خاطرش گذرد در مقام مواخذه نفس و عتاب و خطاب با آن در می آید و ظاهر و باطن خود را به چاره آنچه از آن می ترسد مشغول می سازد و هیچ چیز دیگر را به خاطر خود راه نمی دهد مانند کسی که به چنگال شیری درنده گرفتار گردد یا به دریای طوفانی غرق شود که فکری دیگر بجز خلاصی از آن ندارد و خیالی بجز رهایی از آن نمی کند همچنان که از جمعی صحابه و تابعین مشهور و از سلف صالحین مأثور است
و اقل مرتبه خوف آن است که اثر آن در اعمال ظاهر شود و آدمی را از محرمات باز دارد و در این وقت مرتبه ورع حاصل می شود و اگر از این مرتبه ترقی کند و خوف او به مرتبه ای رسد که او را از شبهات نیز نگاه دارد صاحب تقوی خواهد شد و اگر از این مرتبه نیز ترقی کند و خود را بالکلیه به خدمت پروردگار بدارد و از فضول دنیا اعراض کند و نفسی از انفاس خود را صرف غیر خدا نکند داخل زمره و حزب صدیقین می گردد
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » ترس از سوء عاقبت
و بیشتر خوفی که بر دل نیکان و متقین غالب است خوف سوء خاتمه است که دلهای عارفین از آن پاره پاره است زیرا که در آن وقت امر صعب و خطرناک است و بالاترین این اقسام خوف سابقه است که خوف از روز ازل باشد از این جهت عبدالله انصاری گفته که مردم از روز آخر می ترسند و من از روز اول
و روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در منبر دست راستش را بلند کردند و کف مبارک را پیچیده فرمودند ای مردم آیا می دانید که در کف دست من چیست عرض کردند که خدا و رسولش داناترند فرمودند که نامهای اهل بهشت و نامهای پدران و قبیله های ایشان تا روز قیامت سپس دست چپش را برداشته و فرمودند که آیا می دانید در کف دست من چیست باز عرض کردند که خدا و رسولش داناترند فرمودند که نامهای دوزخیان و نامهای پدران و قبیله های ایشان تا روز قیامت پس فرمودند که حکم خداست و حکم خدا عدل است که فریق فی الجنه و فریق فی السعیر یعنی طایفه ای در بهشت اند و طایفه ای در دوزخ و در حدیثی دیگر وارد است که فرمودند که باشد که سعید را در راه اشقیا ببرند تا مردم بگویند که مشابه با اهل شقاوت است بلکه از خود ایشان است ناگاه سعادت او را دریابد و داخل زمره سعدا گردد و باشد که شقی را در راه اهل سعادت ببرند تا مردمان گویند که این چه مشابه سعد است بلکه از ایشان است ناگاه شقاوت او را بگیرد به درستی که کسی را که خدا از اهل شقاوت نوشت اگر در دنیا به قدر فواق شتری که دست کشیدن به پستان اوست باقی بماند که البته خاتمه او به سعادت ختم نشود
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل پنجم - کیفیت تحصیل صفت خوف از خدا
چون فضیلت خوف را دانستی و شرف آن را شناختی باید در صدد تحصیل آن برآیی و خود را به آن صفت بیارایی و به چند طریق تحصیل خوف از خدا باید کرد
ابتدا این مطلب را با مثالی توضیح می دهیم و آن این است که هرگاه شیری قوی پنجه در راهی خفته باشد کسی که از بودن شیر در آنجا خبر ندارد بی باک رو به آن راه می رود و همچنین آنکه بودن شیر را می داند و لیکن سبعیت و درندگی شیر را نیافته است از آن احتراز نمی کند و بسا باشد که اندکی حکایت حمله و درندگی آن را شنیده و لیکن چون مدتی از آن گذشته ملتفت آن نیست و به این جهت نمی ترسد و گاه است که از همه اینها مطلع و لیکن به شمشیر یا قوت خود مغرور است و به این سبب از آن حذر نمی نماید
پس کسی که از شیر خبر ندارد یا حمله و قوت شیر را نمی داند بعد از آنکه مطلع بر وجود او یا بر سبعیت او شود و یقین به اینها کرد خایف می گردد و رو از آن را می گرداند و بسا باشد که از درندگی شیر اطلاعی نداشته باشد و لیکن ببیند که ارباب عقول و مدرک چون به آنجا می رسند فرار می کنند او نیز به تقلید از ایشان فرار می کند مانند طفلی که ماری را ببیند گاه باشد که دست به جانب او دراز کند که آن را بگیرد و بازی کند و لیکن هرگاه پدر او حاضر باشد و می ترسد و می گریزد و چون طفل پدر را مشاهده می کند که می لرزد و راه گریز می جوید خوف بر آن طفل نیز غالب می شود و با پدر فرار می کند
و کسی که حکایت درندگی شیر را اندکی شنیده و لیکن چون کم شنیده ملتفت نیست هرگاه کسی او را متذکر کند و نقل حمله های شیر و دریدن او را به او تجدید کند خایف می گردد و خود را محافظت می نماید و کسی که به قوت یا شمشیر خود مغرور است اگر متذکر این شود که گاه است شمشیر خطا کند یا کارگر نشود و قوت او از من زیادتر باشد یا حادثه ای روی دهد که باعث ضعف من شود در مقام حذر بر می آید ...
... حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که هیچ وقت جبرییل علیه السلام به نزد من نیامد مگر اینکه از خوف پروردگار مرتعش و لرزان بود روزی آن حضرت از جبرییل سوال کرد که چرا میکاییل را هرگز خندان نمی بینم عرض کرد که از روزی که آتش جهنم خلق شده میکاییل نخندیده
و مروی است که إبراهیم خلیل الرحمن علیه السلام که خلعت خلتش در بر و افسر کرامتش بر سر بود چون به نماز ایستادی صدای دل او به قدر یک میل راه رفتی و از داود پیغمبر علیه السلام ترک اولایی صادر شد تا زنده بود بر خود نوحه می کرد و پیوسته شغل او گریه و زاری بود روزی متذکر خطای خود شد بی اختیار فریاد کرد و از جای خود جسته دست بر سر نهاد و سر به کوه و بیابان گذاشت و نوحه و گریه می نمود به حدی که سباع و درندگان بر دور او جمع شدند گفت بر گردید من شما را نمی خواهم من طالب کسانی هستم که بر گناه خود گریانند مردم به او می گفتند که چند می گریی و خود را رنجه می داری می گفت بگذارید که گریه کنم پیش از آنکه روز گریه کردنم سرآید و پیش از آنکه استخوان هایم را خورد کنند و شعله در احشای من افکنده ملایکه غلاظ و شداد را به گرفتن من امر کنند یحیای معصوم علیه السلام چون به نماز ایستادی چنان گریستی که درخت و کلوخ از گریه او به گریه درآمدی و پدر بزگوارش زکریا علیه السلام بر حال او گریه کردی تا بیهوش شدی و یحیی همیشه از خوف خدا گریان بود تا از اشک چشمش گوشت روی او ریخت و دندانهایش از زیر پوست نمایان شد مادرش دو قطعه کرباس بر دو گونه او گذاشت تا آب چشمش به جراحت گونه اش نرسد چون به نماز ایستادی این قدر گریستی که آن کرباس در آب چشمش غرق شدی مادرش آن را برداشتی و فشردی چون یحیی می دید که مادرش آنها را می فشارد و آب از دستش جاری است آهی می کشید و می گفت ای خدا این اشک چشم من است و این مادر من است و من بنده توام و تو ارحم الراحمینی و خوف خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم به مثابه ای بود که قد مبارکش خم شده بود چنانکه چون راه رفتی مردمان گمان کردندی که به رو در می افتد و حتما شنیده ای که سید اولیاء شبی هفتاد مرتبه از خوف خدا بیهوش می شد و چنانچه فقرات مناجات آن بزرگوار را ملاحظه نمایی و عبارات ادعیه سید الساجدین را بشنوی مرتبه خوف و خشیت ایشان را خواهی دانست پس بعد از آنکه خوف ایشان با وجود مرتبه عصمت به این حد باشد معلوم است که امثال ما چگونه باید باشیم
چهارم آنکه تأمل کند که فهمیدن حقایق قضا و قدر الهی و ادراک کنه امور خداوندی در قوه بشر نیست و هیچکس را از آنچه در پس پرده است خبر نیست پس حکم کردن به آنچه به ظن و تخمین می آید غلط چه جای قطع و یقین پس به طاعت و ایمان خود خرسند شدن نیست مگر از بیخردی و بی خبری بلکه اگر کسی همه خیرات از برای او حاصل و از دنیا بالمره گسیخته و منقطع باشد و بالکلیه در خدمت خدا مشغول بوده باشد خاتمه خود را چه می داند و از آخر کار خود چه خبر دارد و چگونه مطمین می شود که دفتر حال او برنگردد و احوال او متبدل نشود و حال آنکه که گفته اند گردش دل آدمی شدیدتر است از گردش آب جوشان در دیگ و پروردگار مقلب القلوب می فرماید ان عذاب ربهم غیر مأمون خلاصه معنی آنکه کسی از آدمیان از عذاب خدا ایمن نیست پس انسان بیچاره کجا و اطمینان خاطر کجا چه جای نشستن و چه جای خاطر جمع شدن است باید بر خود گریه کنیم و بر احوال خویش نوحه نماییم ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - علت نترسیدن از سوء خاتمه
... دوم از اسباب سوء خاتمه آن است که ایمان آدمی ضعیف باشد و به سبب ضعف ایمان و عقیده دوستی خدا در دل او کم باشد و دوستی دنیا و اهل و عیال و منصب و مال بر دوستی خدا غالب باشد پس چنین کسی به تدریج محبت دنیا بر او غلبه می کند تا به جایی می رسد که دوستی خدا در نهایت کمی می شود و از آن چیزی که اثری در مخالفت نفس اماره و شیطان کند باقی نمی ماند و از این جهت دل او تاریک و سیاه می شود و گرفتگی و افسردگی در آن هم می رسد و قساوت آن را فرا می گیرد و تاریکی گناهان بر آن متراکم میشود و بالکلیه نور ایمان از آن برطرف می شود
پس چون سکرات مرگ در رسد و بر او ظاهر شود که حال باید از دنیا مفارقت کند و آنچه محبوب اوست از مال و فرزند همه را ترک کند و این فعل را از خدا می داند لهذا آن قلیل دوستی خدا هم که باقی مانده تمام می شود بلکه مبدل به بغض و انکار می گردد زیرا که چنان می داند که خدا میان او و میان مال و فرزند و اهل و عیال و سایر آنچه دوست دارد جدایی افکنده است و دوستی بسیار هم با خدا ندارد که به قضای او راضی باشد پس در دل او انکار و کراهت بلکه بغض و عداوت داخل می شود چنانکه هرگاه کسی یکی از فرزندان خود را اندک دوستی داشته باشد و مالی داشته باشد که در نزد او از آن فرزند عزیزتر باشد و آن فرزند آن مال را تلف کند آن قلیل دوستی او به عداوت مبدل می شود
پس هرگاه چنین کسی در حالت انکار و بغض بمیرد بر سوء خاتمه مرده است و وارد خواهد شد بر خدا مانند بنده گریخته خشمناکی که او را به قهر گرفته باشند و به نزد مولای خود برند
پس بر هر کسی لازم است که سعی کند که دوستی خدا بر دل او غالب باشد و هیچ چیز را از او دوست تر نداشته باشد تا در وقت مردن از این قسم سوء خاتمه نجات یابد
و حق سبحانه و تعالی به این قسم سوء خاتمه در کتاب کریم اشاره فرموده اند که قل ان کان اباؤکم و ابناؤکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتی یأتی الله بامره یعنی بگو به مردمان که اگر پدران شما و فرزندان شما و برادران شما و زنان شما و اقارب و خویشان شما و مالهایی که کسب کرده اید و تجارتی که از کسادی و ناروایی آن می ترسید و خانه هایی که آنها را پسندیده اید در نزد شما محبوب تر است از خدا و رسول خدا و جهاد کردن در راه خدا پس منتظر باشید تا امر خدا بیاید یعنی سکرات مرگ بر شما ظاهر شود و بیهوشی مرگ شما را فراگیرد در آن وقت ضرر زیادتی دوستی امور دنیویه و کمی دوستی خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم معلوم خواهد شد
سوم از اسباب سوء خاتمه کثرت معاصی و پیروی شهوات نفسانیه است زیرا که سبب متابعت شهوات و فرو رفتن در معاصی و سییات غلبه شهویات و رسوخ آنها در دل است و سبب آن نیست مگر بسیاری الفت و عادت به آنها و هر چه را که آدمی به آن الفت گرفت و عادت کرد در وقت مردن همان به خاطر او می رسد و در نزد او متصور می شود ...
... و به این سبب گفته اند که تعجب نمی کنم از کسانی که در دنیا هلاک شدند که چگونه هلاک شدند و لیکن تعجب می کنم از کسانی که نجات یافتند که چگونه نجات یافتند
و در حدیث رسیده است که چون روح بنده مومن را بر خیر و اسلام بالا برند ملایکه تعجب می کنند و می گویند چگونه نجات یافت از دنیایی که نیکان در آنجا فاسد شدند و از اینجا سر فرموده حضرت ظاهر می شود که فرمودند مردم همه اهل هلاکت اند مگر علماء و علماء همه اهل هلاک اند مگر عمل کنندگان به علم خود و عمل کنندگان همه اهل هلاکت اند مگر مخلصین و مخلصین هم بر خطر عظیم و در محل تشویش و بیم اند و به جهت این خطر عظیم و تشویش و بیم مرتبه شهادت در راه خدا مطلوب و مرگ مفاجات ناگوار است زیرا که بسا باشد که مرگ مفاجات در وقتی اتفاق افتد که خاطر آدمی ملتفت به فکر بدی باشد
و اما در شهادت در راه خدا در حالی قبض روح می شود که در دل بجز محبت خدا امری باقی نماند زیرا که کسی به امر خدا و رسول رو به میدان کارزار می آورد که مرگ را به جهت رضای ایشان بر خود نوشته است و از اینجا معلوم می شود که قتلی که سبب شهادتی که مذکور شد نباشد باعث اطمینان از این خطر نمی گردد اگر چه به ظلم کشته شده باشد یا به جهاد رفته باشد و لیکن مقصود او رضای خدا و رسول او نباشد
پس بر هر کسی لازم است که سعی نماید که از این خطر عظیم نجات یابد و خاتمه او به خیر و عاقبت او به نیکویی باشد و آن به این نوع می شود که در وقت مردن دل او متوجه خدا و مملو از حب و انس او باشد تا به رستگاری جاوید فایز گردد و این موقوف است بر مجاهده بسیار تا نفس را از شهوات دنیویه باز دارد و بالمره محبت دنیا را از دل بیرون کند و از ارتکاب معاصی و ملاحظه احوال عاصیان و تصور و فکر در معصیت غایت اجتناب را بکند و از اهل معصیت و شنیدن حکایات ایشان نهایت احتراز را لازم شمارد و بلکه محبت هر چیزی که غیر از خداست از دل بیرون کند و خانه دل را بالمره از ما سوای الله بپردازد تا یاد خدا ملکه او شود و بدون این مطمین از اینکه خاتمه به خیر خواهد بود نمی توان شد ...
... و اگر به اینها کسی ساخت یمکن که به کار آخرت پرداخت و اگر از این تجاوز نماید شغل او در دنیا بسیار و دل او هر لحظه به فکری گرفتار می گردد و هر دمی غمی و هر ساعتی محنتی هر نفسی مشغله ای و هر زمانی در مرحله ای خواهد بود برکات اوقات او به فکر این و آن تلف می شود و وقت و فرصت برطرف و بعد از آنکه مشاغل دنیویه را از خود دور کنی متوجه دل خود باش و لحظه ای از آن غافل مشو تا به هر وادی نیفتد و سعی کن که پیوسته در فکر و ذکر خدا باشد و با او انس گیرد که به واسطه آن به بهجت ابدیه و سعادت دایمیه فایز گردد
و چگونه عاقل دست از چنین مرتبه ای برمی دارد به جهت مشغول شدن به فضول دنیا و امور خسیسه این عاریت سرا که نه آن را بقایی و نه با کسی وفایی کرده کسی زیاده از نصیب خود نخورده و از اینجا چیزی با خود همراه نبرده
بند بگسل باش آزاد ای پسر ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » آیات و اخبار در فضیلت رجاء
... اول آیات و اخباری که در آنها نهی شده است از یأس و نومیدی از رحمت خدا چنانچه گذشت
دوم احادیثی که به خصوص رجاء و امیدواری رسیده چنانکه مروی است که مردی در حالت نزع بود و حضرت امیرالمومنین علیه السلام بر بالین او حاضر بودند عرض کرد که خود را می یابم که از گناهان ترسان و به رحمت پروردگار امیدوارم حضرت فرمود که در این وقت این ترس و امید در دل بنده جمع نمی شود مگر اینکه خدا او را به آنچه امید دارد می رساند و از آنچه می ترسد ایمن می کند و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که فرمودند در روز قیامت خداوند عالم به بنده می فرماید که چه چیز مانع شد تو را از اینکه تو منکر را دیدی و نهی از آن نکردی اگر در این وقت عذر آورد که پروردگار را به تو امیدوار بودم و از مردم می ترسیدم خدا می فرماید که این گناه تو را آمرزیدم و باز از آن حضرت منقول است که مردی را داخل جهنم کنند پس در آنجا هزار سال معذب باشد روزی فریاد کند که یا حنان یا منان خداوند عالم به جبرییل می فرماید برو بنده مرا نزد من آور پس جبرییل علیه السلام او را بیاورد و در موقف پروردگار بدارد پس خطاب الهی رسد که جای خود را چگونه یافتی عرض کند که بد مکانی بود خطاب رسد که او را به جایی که داشت برگردانید آن بنده راه جهنم را پیش گیرد و روانه شود و به عقب خود نگاه کند خدای تعالی فرماید که چرا به عقب نگاه می کنی عرض کند که چنین به تو امید داشتم که چون مرا از جهنم بیرون آوردی دیگر به آنجا برنگردانی خطاب رسد که او را برگردانید و به بهشت برید و نیز از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که خدای تعالی فرمودند که مطمین نشوند عبادت کنندگان به عبادتی که به امید ثواب من می کنند به درستی که اگر غایت سعی خود را در طاعت بکنند و در مدت العمر نفسهای خود را به زحمت بیندازند در بندگی من باز مقصر خواهند بود و حق عبادت مرا بجا نخواهند آورد در مقابل آنچه از من می خواهند از کرامات و نعیم بهشت من و از درجات عالیه در جوار من و لیکن باید به رحمت من واثق باشند و به فضل و کرم من امیدوار باشند و مطمین و خاطر جمع به حسن ظن به من باشند که هرگاه چنین باشند رحمت من ایشان را در می یابد و خوشنودی و آمرزش خود را به ایشان می رسانم و خلعت عفو خود را به ایشان می پوشانم به درستی که منم خداوند رحمن و رحیم و به این نام خود را نامیده ام و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که دیدم در کتاب علی بن ابی طالب صلوات الله علیه که نوشته بود حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در بالای منبر فرمودند که قسم به آن خدایی که به غیر از او خدایی نیست که به هیچ مومنی خیر دنیا و آخرت داده نشد مگر به واسطه حسن ظن او به خدا و امیدواریش به او و حسن خلق او و احتراز کردن از غیبت مومنین و قسم به خدایی که به غیر از او خدایی نیست که خدای تعالی هیچ مومنی را بعد از توبه و استغفار عذاب نمی کند مگر به جهت گمان بدی که به خداوند داشته باشد و کوتاهی او در امیدواری به خداوند و بدخلقی و غیبت مومنین و قسم به خدایی که به غیر از او خدایی نیست که هیچ بنده ای ظن نیکو به خدا نمی دارد مگر اینکه خدا به ظن او با رفتار می کند زیرا که خدا کریم است و همه خیرات در دست اوست و شرم دارد که بنده مومن گمان نیک به او داشته باشد و گمان او تخلف کند و امید او برنیاید پس نیکو کنید گمان خود را به سوی او رغبت نمایید
قسم سوم از چیزهایی که باعث امیدواری مومنین است آن است که در آیات قرآنیه و احادیث نبویه تصریح شده که ملایکه مقربین و انبیاء مرسلین صلوات الله علیهم اجمعین از برای طایفه مومنین طلب مغفرت می نمایند و از خدا آمرزش ایشان را می طلبند و البته دعای ایشان مقبول درگاه پروردگار است خداوند عالم می فرماید و الملایکه یسبحون بحمد ربهم و یستغفرون لمن فی الارض خلاصه معنی آنکه فرشتگان تسبیح پروردگار خود را می نمایند و از او طلب آمرزش می کنند از برای بندگانی که در زمین هستند و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که حیات و ممات من از برای شما خیر است اما در حیات از برای شما احکام شریعت را بیان می کنم و طریقه و آداب را به شما می آموزم و اما بعد از ممات من اعمالی که از شما صادر می شود بر من عرضه می کنند آنچه را که دیدم نیک است حمد خدا را می کنم و آنچه را که دیدم بد است طلب آمرزش آن را از خدا می کنم ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » رجاء و امیدواری بدون طاعت
و اما آنچه دلالت می کند بر آنچه گفتیم که رجاء و امیدواری به رحمت و مغفرت باید بعد از طاعت و عبادت باشد و بدون آن غرور و حماقت است از آیات و اخبار بی حد و نهایت است چنانکه حق سبحانه می فرماید ان الذین آمنوا و الذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله اولیک یرجون رحمة الله یعنی به درستی که کسانی که ایمان آوردند و به جهت متابعت رسول ترک اوطان خود را نمودند و در راه خدا با کفار و نفس اماره جهاد کردند ایشان اند که امیدوار به رحمت پروردگارند و در مقام مذمت طایفه ای می فرماید فخلف من بعدهم خلف ورثوا الکتاب یاخذون عرض هذا الادنی و یقولون سیغفر لنا خلاصه معنی اینکه از عقب گذشتگان طایفه ای آمدند که کتاب خدا از رفتگان به ایشان رسید و ایشان گرفتار متاع دنیوی گشتند و آنها را فرا گرفتند و می گویند که زود باشد که ما آمرزیده شویم و از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که احمق کسی است متابعت هوا و هوس نفسانی را کند و آرزو از خدا داشته باشد و شخصی به خدمت امام جعفر صادق علیه السلام عرض کرد قومی هستند که گناه می کنند و می گویند ما امید به خدا داریم و همیشه چنین اند تا مرگ ایشان برسد حضرت فرمودند که ایشان کسانی هستند که به آرزو می گذارنند و دروغ می گویند رجا و امید ندارند و به درستی که کسی که امید به چیزی داشته باشد در صدد طلب آن برمی آید و کسی که از چیزی بترسد از آن می گریزد و شخصی به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد که قومی از دوستان تو معصیت می کنند و می گویند ما امیدواریم حضرت فرمود دروغ می گویند دوستان ما نیستند اینها قومی هستند که امانی و آمال ایشان را مضطرب کرده است کسی که امید به چیزی داشته باشد عمل از برای آن می کند و باز از آن حضرت مروی است که مومن مومن نیست تا خوف و امید داشته باشد و خوف و امید نمی دارد مگر در وقتی که عمل کند از برای آنچه می ترسد و به آن امید دارد
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - خوف اصلح است یا رجاء؟
... و بدان که پروردگار عالم را دریای بی منتهای فیض و رحمت است و به یک بازگشت گناه هفتاد ساله را می بخشد
راه نومیدی گرفتم رحمتم دل می دهد
کای گنه کاران هنوز امید عفوست از کریم ...
... و اما در مقامی که از این عایله نباشد و باعث جرأت بر معصیت نگردد شبهه ای نیست که بندگان را به خدا امیدوار نمودن اولی و افضل است زیرا که طاعت با امید به مراتب بالاتر و بهتر است از طاعتی که از ترس باشد و مقرب ترین مردم در نزد خدا کسی است که او را بیشتر دوست داشته باشد و دوستی و امید به هم می رسد نه ترس
و از این جهت خدا قومی را سرزنش کرده است به بدگمانی به خدا و در اخبار پیشینیان رسیده است که خداوند عالم به داود علیه السلام وحی فرستاد که دوست دار مرا و هر که مرا دوست دارد و مردم را دوست من کن عرض کرد پروردگارا چگونه مردم را دوست تو کنم فرمود که نیکوییهای مرا به ایشان ذکر کن و نعمتها و احسان مرا بیان نما و به یاد ایشان بیاور یکی از بزرگان دین همیشه راههای امیدواری به خدا را از برای مردم ذکر می کرد وقتی از دنیا رفت او را در خواب دیدند گفت مرا بردند در موقف خطاب پروردگار باز داشتند خطاب رسید که چه چیز تو را بر این داشت که پیوسته مردم را به طمع و امیدواری وا می داشتی عرض کردم که خواستم دوستی تو را در دل ایشان جای دهم خدای تعالی فرمود که من تو را آمرزیدم
بلی چگونه رجاء افضل از خوف خدا نباشد و حال آنکه آبخور صفت رجاء از دریای رحمت است و آبخور صفت خوف از دریای غضب و کسی که ملاحظه صفات مقتضیه لطف و رحمت را نماید بر او غالب می شود و مقامی از مقام محبت الهی بالاتر نیست ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » دون همتی و مذمت آن
... که هر دو کون نیرزد به پیششان یک کاه
بلکه صاحب این صفت چون قدم در راه طلب نهاد و در صدد تحصیل مقصود بر آمد نه او را بیم جان است و نه پروای سر نه از شمشیر می ترسد و نه از خنجر و می گوید
دست از طلب ندارم تا کام من برآید ...
... در آن کار دادش فلک یاوری
والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا یعنی هر که در راه ما جهد و سعی کرد ما راه و منزل خود را به او می نماییم من طلب شییا و جد وجد یعنی هر که در طلب چیزی برآمد و کمر اجتهاد در آن بر میان بست البته آن را می یابد
و بدان که شهامت که یکی از صفات حسنه است از نتایج علو همت است و آن عبارت است از حریص بودن آدمی بر انجام رسانیدن امور عظیمه که نام او به مرور دهور در صفحه روزگار باقی بماند
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » بی غیرتی و بی حمیتی
صفت ششم بی غیرتی و بی حمیتی است و آن کوتاهی و اهمال کردن است در محافظت آنچه نگاهبانی آن لازم است از دین و عرض و اولاد و اموال و این مرض از مهلکات عظیمه و صفات خبیثه است و بسا باشد که به دیوثی منجر شود
حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که دل مرد بی غیرت سرنگون است و فرمودند که اگر مردی در اهل خانه خود امری ببیند که منافی غیرت باشد و به غیرت نیاید خدا مرغی را می فرستد که آن را قفندر گویند و چهل روز بر در خانه او می نشیند و فریاد می کند که خدا غیور است و هر صاحب غیرت را دوست دارد و اگر آن مرد به غیرت آمد و آنچه منافی غیرت است از خود دور کرد فبها و الا پرواز می کند و بر سر او می نشیند و فریاد می کند و پرهای خود را بر چشمهای او می زند و می پرد و بعد از آن روح ایمان از آن مرد مفارقت می کند و ملایکه او را دیوث می نامند و حضرت امیرالمومنین علیه السلام در وقتی که در عراق بودند فرمودند ای اهل عراق شنیده ام که زنان شما در راهها با مردان مدافعه می کنند یعنی شانه به یکدیگر می زنند که راه بدهند آیا حیا نمی کنید و باز فرمودند که چرا حیا نمی کنید و به غیرت نمی آیید که زنان شما به بازارها می روند و با کفار شانه به هم می زنند که راه بیابند و ضد این صفت غیرت و حمیت است و آن نتیجه شجاعت و قوت نفس است و از شرایف ملکات و فضایل صفات است
و کسی که از این صفت خالی است از زمره مردان خارج و نام مردی بر او نالایق است ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - غیرت در دین و ناموس
... و از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند که جایز است که زنان از برای نماز عید و نماز جمعه بیرون روند فرمودند نه مگر زنیکه پیر بوده باشد و بالجمله هر که اندک اطلاعی از احوال زنان این عصر و امثال آن داشته باشد و فی الجمله رگ مردی و صفت غیرت و حمیت در او باشد زنان را منع می کند از آنچه احتمال فساد و ناخوشی داشته باشد از نظر کردن به مردان نامحرم و صدای ایشان را شنیدن و استماع ساز و نوا و شنیدن خوانندگی و غنا بلکه از بیرون رفتن از خانه و آمد و شد با بیگانه و تردد به حمامها و مساجد و حضور در محافل و مجامع اگر چه مجمع تعزیه حضرت سید الشهداء علیه السلام بوده باشد و سفر کردن به زیارات مستحبه و امثال اینها زیرا که غالب آن است که ارتکاب این امور از فساد خالی نباشد و اگر هیچ نباشد نظر به مردان نامحرم می افتد و صدای ایشان را می شنوند و این منافی طریقه عفت و خارج از شیوه غیرت است
چون زن راه بازار گیرد بزن
و گر نه تو در خانه بنشین چو زن ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » عجله و شتابزدگی و مذمت آن
صفت هفتم عجله و شتابکاری است که آدمی به مجرد اینکه امری به خاطر او خطور کند اقدام بر آن نماید بدون آنکه اطراف آن را ملاحظه نماید و در عاقبت آن تأمل کند و این از کم دلی و ضعف نفس است و از راههای بزرگ شیطان است و آن لعین بسیاری از فرزندان آدم را با این صفت به هلاکت رسانیده
و از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که فرمودند شتابکاری از جانب شیطان است و تأنی در کارها از جانب خداوند منان و در روایات وارد است که چون عیسی بن مریم علیه السلام متولد شد همه شیاطین به پیش ابلیس که رییس ایشان است رفتند و گفتند امروز همه بتها سرنگون شده ابلیس گفت البته حادثه ای واقع شده است بایستید تا تفحص کنیم پس به پرواز آمد و مشرق و مغرب را طوف کرد و چیزی نیافت تا رسید به موضعی که عیسی متولد شده بود دید ملایکه دور او را گرفته اند پس برگشت به نزد لشکر خود و گفت امشب پیغمبری به دنیا آمده است و هیچ زنی آبستن نشده و وضع حمل او نگردید مگر اینکه من در نزد او حاضر بودم بجز این شخص و امید برگیرید از اینکه بعد از این دیگر کسی بت پرستی کند و لیکن راه فرزندان آدم را به شتابکاری و سبکی و بی وقعی بزنید و اخبار در مذمت این صفت از حد متجاوز است و سر در شدت مذمت آن آن است که عمل هر کس باید به بصیرت و بینایی باشد و عاقبت آن را ملاحظه کند و این موقوف است بر تأمل و تأنی و این صفت مانع تأمل است
و مکرر به تجربه رسیده است که هر امری که بی تأمل از آدمی سرزد باعث خسران و زیان و فاعل آن نادم و پشیمان می شود و هر کاری که به تثبت و تأنی کرده می شود هیچ پشیمانی در آن نیست و همین در مذمت این صفت بس است که هر عجول سبکی در نظرها خوار و در دلها بی وقع و بی اعتبار است و کسی که اندک تأمل نماید می فهمد که باعث کلی در فروختن دین به دنیا و معاوضه کردن نعیم آخرت و پادشاهی ابد به مزخرفات این عاریت سرا شتابکاری و عجله است زیرا که چون نفس انسانی از عالم امر برخاسته و در سلسله ایجاد اقرب مخلوقات است به موجد کل پس بالاترین لذات از برای او لذت غلبه و برتری و استیلا و سروری است که از صفات کمالیه حضرت آفریدگار است و هر کسی پیوسته طالب استعلا و بزرگی است و چنین نیست که این طلب از او ناپسندیده و مذموم باشد بلکه هر بنده باید در تحصیل پادشاهی باشد که زوال از برای آن نیست و سعادتی را طلبد که آخری نداشته باشد و بقایی جوید که فنایی به آن راه نیابد و عزتی خواهد که در عقبش ذلت نباشد و غنایی کسب کند که به فقر نینجامد و کمالی جوید که از نقص عاری باشد
و همه اینها از صفات خدایی و طالب آن طالب علو و کمال است و چگونه چنین طلبی ناپسندیده می باشد پس مذمتی که در طلب ریاست و استیلاء رسیده است به واسطه اشتباهی است که کرده و غلطی که از او واقع شده در فهمیدن ریاست به فریب شیطان لعین زیرا که چون به واسطه سجده نکردن بر آدم آن لعین مطرود درگاه و از عالم امر رانده شد حسد او را بر این داشت که در صدد اغوای فرزندان او برآید و ایشان را نیز همچون خودش از عالم امر و بارگاه قرب دور افکند
پس ایشان را به شتابکاری فریب داده و در نظر ایشان ریاست عاجله فانی و سروری و بزرگی چند روزه را که به انواع آلام مشوب است جلوه داد و ایشان را از سلطنت ابد و پادشاهی مخلد که از همه کدورات مصفا و از زوال و فنا مبراست محروم ساخت و مسکین و مخذول فرزند آدم چون عجول و شتابکار خلق شده بود شیطان لعین از این راه برآمد و به عجله که مقتضای طبع انسان بود متوسل شده و متاع حاضر را در نظر او زینت داده و در باب آخرت به امیدواری از خدا او را مغرور کرد و آن بینوای بیچاره نیز فریب او را خورده به طلب دنیا و مزخرفات آن مشغول گردید و سلطنت و پادشاهی بی زوال را از دست داد و مسکین بخت برگشته فکر نکرد که ریاست دنیا و پادشاهی آن سروری و کمال نیست بلکه عین نقص و وبال است و فریب دشمن مطرود دیرینه خود را خورد سبحان الله تعالی
لعاب عنکبوتان مگس گیر ...
... چنین جنسی عجب ارزان فروشند
و اما کسی که از باطن کار آگاه و توفیق ربانی او را همراه است با ریسمان آن ملعون به چاه نمی رود و پیروی آن را نمی کند و چون آن ملعون از افراد انسان به یک و دو اکتفا نکرد و دام مکر و حیله را در راه همه کس گسترد به این جهت خداوند عالم پیغمبران و رسولان فرستاد تا ایشان را از خدعه آن مکار خبردار سازند و دل ایشان را از این خانه مجازی بپردازند و صلای دعوت پروردگار را در دهند و بندگان را به جانب مملکت حقیقی و وطن اصلی بخوانند
پس پیغمبران آمدند و دامن همت بر میان زدند و یک تنه به دعوت خلق برخاستند و به آواز بلند که اقطار عالم را فراگرفت ندا کردند یا ایها الذین آمنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض ارضیتم بالحیوة الدنیا من الآخرة فما متاع الحیوة الدنیا فی الآخرة الا قلیل خلاصه معنی آنکه ای طایفه ای که به خدا و پیغمبر او گرویده اید چه شده است شما را که چون به شما امر می شود که کوچ کنید در راه خدا سنگین می شوید و خود را به زمین می چسبانید آیا دل خوش کرده اید به زندگانی دنیا و از آخرت گذشته اید پس بدانید که متاع چند روزه دنیا در پیش آخرت نیست مگر چیز کم و بی قدری و زبان به مذمت دنیا و اهل آن گشودند و مردم را وعده و وعید کردند و به زبان حال با هر یک از فرزندان آدم گفتند
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - وقار و طمأنینه
ضد صفت عجله وقار است و آن عبارت است از اطمینان نفس و سکون آن در گفتار و کردار و حرکات و سکنات هم پیش از آنکه شروع در یکی از آنها کند و هم بعد از آن تا هر جزیی از آن کار را به موافق فکر و تدبیر به جا آورد
و تأمل نمودن پیش از شروع راه توقف گویند و تأمل بعد از آن را تأنی و انایت نامند
پس وقار شامل این هر دو است و آن نتیجه قوت نفس و پردلی است و از شرایف صفات و فضایل ملکات است بلکه از اخلاق حسنه کم صفتی است که به شرافت این صفت رسد و به این جهت انبیاء و اصفیا و برگزیدگان خدا را به این صفت مدح می کنند ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » سوء ظن به خدا و خلق
... دگر آنکه بر خلق بدبین مباش
و سر اینکه ظن بد به مردم بردن علامت خباثت نفس است و شارع از آن نهی فرموده آن است که آن نمی باشد مگر از القای شیطان خبیث زیرا که بجز علام الغیوب احدی از باطن دیگری آگاه نیست و هیچ دلی را به دل دیگر راه نمی باشد
پس چگونه می توانید شد که کسی چیزی را ندانسته و به چشم خود مشاهده نکرده و از گوش خود نشنیده در حق غیر اعتقاد کند پس ظن بدی که آدمی می کند امری است که از راهی که نمی داند به دل او افتاده و نیست آن راه مگر راه شیطان پس شیطان آن گمان را به دل او انداخته و به آنچه گمان برده و خبر داده و آدمی چگونه خبری که شیطان داده باشد قبول می کند و حال آنکه شیطان از هر فاسقی فاسق تر است
و خدا می فرماید ان جایکم فاسق بنبإ فتبینوا یعنی اگر فاسقی شما را خبری آورد تبین کنید و آن را قبول نکنید پس از برای اهل ایمان جایز نیست که تصدیق آن لعین را کنند اگر چه بعضی قراین خارجیه به آن ضم شود تا به سر حد یقین رسد
پس هرگاه عالمی را در خانه امیر ظالمی ببینی شیطان به گمان تو می اندازد که او به جهت طمع به آنجا رفته تو باید آن را به دل خود راه ندهی زیرا که شاید باعث رفتنش اعانت مظلومی باشد و اگر از دهن مسلمانی بوی شراب یابی باید جزم به اینکه او شراب حرام نوشیده است نکنی زیرا که می شود که مزمزه کرده باشد و ریخته باشد یا بر آشامیدن آن مجبور بوده باشد یا به تجویز طبیب حاذقی به جهت مداوایی آشامیده باشد و بالجمله باید حکم تو بر افعال مسلمین چون حکم و شهادت بر اموال ایشان باشد و همچنان که در مال حکم نمی کنی مگر به آنچه دیده ای یا با اقرار شنیده ای یا دو شاهد عادل در نزد تو شهادت داده اند همچنین در افعال ایشان باید چنین باشی
و اگر عادل بدیی از مسلمی نقل کند باید توقف کنی نه تکذیب آن عادل را کنی و حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که هر که خود را در محل تهمت درآورد ملامت نکند کسی را که به او بدگمان شود و از حضرت امام زین العابدین علیه السلام مروی است که صفیه دختر حی بن اخطب حرم محترم حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم حکایت کرد که وقتی حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد معتکف بودند من به دیدن او رفتم و بعد از شام از پیش آن حضرت مرخص شده روانه منزل شدم آن عالی جناب قدری راه همراه من آمد و تکلم می کرد شخصی از انصار برخورد و گذشت حضرت او را آواز داده فرمود این زن من صفیه است آن شخص عرض کرد چه جای این سخن بود حاشا که من به شما ظن بد برم حضرت فرمود شیطان در رگ و خون بنی آدم جا دارد ترسیدم بر شما داخل شود و باعث هلاک شما شود و در این فعل پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دو ارشاد عظیم از برای امت است یکی اینکه باید نهایت احتراز از ظن بد کرد دوم اینکه هر کسی اگر چه مثل پیغمبر خدا باشد باید خود را از محل تهمت نگاه دارد
پس کسی که عالم پرهیزکار باشد و در میان مردم معروف به صلاح و دیانت باشد مغرور نشود که کسی به من ظن بد نمی برد و به این جهت خود را از محل تهمت محافظت نکند زیرا که هر فردی از انسان اگر چه اورع و اعلم جمیع مردم باشد همه کس او را به یک نظر نمی بیند بلکه اگر جمعی کثیر او را ظاهر و باطنا خوب دانند و همه افعال او را حمل بر صحت نمایند جمعی دیگر هستند که طالب عیب او باشند و اعتقاد تمام به او نداشته باشند و ایشان البته در محل تهمت زدن به او می باشند ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » در صدد انتقام بودن و مذمت آن
... به چشم خویش دیدم در گذرگاه
که زد بر جان موری مرغکی راه
هنوز از صید منقارش نپرداخت ...
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » معالجه کج خلقی
... ضد این صفت مهلکه حسن خلق است که از شرایف صفات و فضایل ملکات است و عقل و نقل دلالت بر مدح و خوبی آن می کنند
پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که در کفه میزان اعمال در روز قیامت چیزی بهتر از حسن خلق نیست و روزی به بنی اعمام خود فرمودند که ای فرزندان عبدالمطلب اگر وسعت آن را ندارید که مردم را به اموال خود وسعت دهید پس با ایشان به گشاده رویی ملاقات کنید و نیز آن حضرت فرمودند که خدا دین اسلام را خالص از برای خود گردانید و صلاحیت ندارد از برای این دین مگر سخاوت و حسن خلق پس دین خود را به این دو زینت دهید و به آن جناب عرض کردند که ایمان کدام یک از مومنین افضل است فرمودند هر کدام که خوش خلق ترند و باز فرمودند که دوست ترین شما در نزد من و نزدیک ترین شما در روز قیامت به من خوش خلق ترین شماست و نیز فرمودند که حسن خلق گناه را می گدازد هم چنانکه خورشید یخ را می گدازد و از آن بزرگوار مروی است که بنده ای می شود کم عبادت باشد ولی به واسطه حسن خلق در آخرت به درجات عظیم و اشرف منازل برسد و به ام حبیبه که زوجه آن حضرت بود فرمودند که آدم خوش خلق خوبی دنیا و آخرت را گرفت و مروی است از آن حضرت که فرمودند حسن خلق صاحبش را می رساند به درجه کسی که روزها روزه و شبها به عبادت مشغول باشد و نیز آن حضرت فرمودند که نیکان شما خوش خلقان اند که مردم به دور و کنار آنها جمع می شوند و با ایشان الفت و انس می گیرند و ایشان نیز با مردم انس می گیرند و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که مردی به خدمت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد که یا رسول الله مرا وصیتی کن حضرت او را وصایای چند فرمودند و از جمله آنها این بود که با برادر مومن با گشاده رویی ملاقات کن و حضرت امام همام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام فرمودند که نیکی و خوش خلقی ولایات را آباد می گرداند و عمرها را زیاد می کند و فرمودند که به درستی که خدای تعالی بنده را به حسن خلق ثواب کسی می دهد که صبح و شام مشغول جهاد در راه خدا بوده باشد و نیز از آن حضرت مروی است که نیکی و احسان کردن با مردم و خوشرویی با ایشان باعث دوستی مردم می شوند و آدمی را از این جهت داخل بهشت می نمایند و بخل و عبوس صاحب خود را از خدا دور می کنند و داخل آتش می کنند و کسی که در این اخبار و سایر اخباری که در این خصوص وارد شده است تأمل کند و به وجدان خود و تجربیات رجوع کند و احوال کج خلقان و خوش خلقان را تتبع کند می یابد که هر بد خلقی از خدا و رحمت او دور و مردم از او متنفر می گردند و با او دشمن اند و به این سبب از بذل و عطای دیگران هم محروم است و هر خوش خلقی را خدا و خلق دوست دارند و همیشه محل فیض و رحمت خدا و مرجع بندگان خداست
مومنان از او منتفع می گردند و خیر او به ایشان می رسد و مقاصد و مطالب بندگان خدا از او برآورده می شود و از این جهت خدا هیچ پیغمبری را برنیانگیخت مگر اینکه این صفت در او کامل و تام بود بلکه صفت خوش خلقی افضل صفات پیغمبران و اشرف اخلاق برگزیدگان است ...