گنجور

 
۱۷۰۸۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل سوم - عدالت سر منشا کمال و سعادت

 

... و بدان که علم بی عمل وبال و موجب خسران و نکال است از جاهل هفتاد لغزش را چشم می پوشند پیش از آنکه از عالم یکی را درگذرند و عمل بی علم زحمت بی فایده است زیرا که علم آن است که از روی علم و معرفت صادر شود و باید در عمل متوسط باشی میان حفظ ظاهر و باطن خود نه اینکه ظاهر خود را پاکیزه نمایی و آن را به عبادات و طاعات بیارایی و باطن به انواع خباثات آلوده باشد مانند عجوزه کریه منظر زشت لقای دیو سیرت که خود را ملبس به لباس عروسان حوروش و مزین به زینت مهوشان دلکش نماید و به انواع تدلیسات خود را بیاراید نه اینکه سعی در نیکی ذات و پاکی باطن خود کنی و لیکن بالمره از ظاهر غافل شوی و مطلقا ملاحظه آن را نکنی و به هیچ نوع از ملامت مردم اندیشه ننمایی و از کثافات ظاهریه خود را محافظت ننمایی مانند دری شاهوار که آن را به انواع قاذورات و نجاسات ملوث سازند بلکه باید ظاهرت آیینه باطنت باشد و باطنت از جمیع خباثات و کثافات پاک باشد و باید در جمیع صفات باطنیه و افعال ظاهریه متوسط میان افراط و تفریط باشی به تفصیلی که در این کتاب گوش زد تو خواهد شد

و همچنین در تحصیل علوم باید میانه روی را اختیار کنی و وسط میان علوم باطنیه عقلیه و علوم ظاهریه شرعیه را بگیری نه از آن کسان باشی که اقتصار می کنند بر ظواهر آیات و اخبار و جمود می نمایند بر ترجمه احادیث و آثار و از حقایق قرآن و سنت بی خبر و از دقایق حکم کتاب و روایت قطع نظر کرده اند زبان ایشان به مجرد تقلید به مذمت علمای حقیقت دراز و با یکدیگر در طعن و لعن ایشان هم آواز و گاهی ایشان را ملحد و کافر می نامند و زمانی آنها را زندیق و تارک شریعت می خوانند بدون اینکه کلام ایشان را غور کنند و مطلب ایشان را بفهمند و از طریقه ایشان آگاه شوند و از عقاید ایشان فحص نمایند و تفتیش کنند و نه از اشخاصی باشی که عمر خود را صرف علوم عقلیه نموده به فضول یونانیان خود را راضی می کنند و عقول قاصره خود را در هر چیزی دلیل و رهبر می دانند و هر چه عقل ناقص ایشان آن را نفهمند طرح یا تأویل می کنند و آیات و اخبار را تا توانند از ظاهر خود صرف می کنند و احکام شریعت نبویه در نزد ایشان مهجور و از تتبع آیات و اخبار دورند علمای شریعت را مذمت و بدگویی می کنند و به ایشان نسبت بیفهمی و نادانی می دهند ورثه انبیاء را جاهل و نادان می شمارند و از برای خود که هنوز عقل را از وهم تمیز نداده اند زیرکی و فطانت ثابت می کنند و از این غافل که عقل بی رهنمایی شرع قدم برنمی تواند داشت و گامی در راه نمی تواند گذاشت و چون خواهی که جامع میان عقلیات و نقلیات باشی باید در هر دو وسط و میانه روی را اختیار کنی

پس در عقلیات به محض تعصب و تقلید بر یک طریقه خاصی اقتصار نکنی نه متکلم صرف باشی که به غیر از بحث و جدل چیزی نشناسد و نه مشایی محض که دین را ضایع و شریعت را مهمل گذارد و نه صوفی باشی که به دعوای بی گواه مشاهده و کشف خود را به استراحت اندازد و دست از جمیع علوم بردارد بلکه باید جمیع مراتب را جمع نموده وسط همه را اختیار کنی ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۸۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل چهارم - اتصاف مصلح به عدالت

 

دانستی که حقیقت عدالت یا لازم آن این است که عقل که خلیفه خداست غالب شود بر جمیع قوا تا هر یکی را به کاری که باید و شاید بدارد و نظام مملکت انسانی فاسد نشود پس بر هر انسانی واجب است که سعی و مجاهده کند که عقل که حکم حاکم عادل و خلیفه از جانب خداست بر قوای او غالب شود و اختلاف قوا را برطرف کند و خواهشهای و هواهای آنها را برکنار گذارد و همه را به راه راست مستقیم بدارد

و بدان که کسی که قوه و صفات خود را اصلاح نکرده باشد و در مملکت بدن خود عدالت را ظاهر ننموده باشد قابلیت اصلاح دیگران و اجرای حکم عدالت در میان سایر مردمان را ندارد نه قابلیت تدبیر منزل خود را دارد و نه شایستگی سیاست مردم را نه لایق ریاست شهر است و نه سزاوار سروری مملکت ...

... پس هر که قوا و صفات خود را به اصلاح آورد و تعدیل در شهر بند نفس خود نمود و از طرف افراط و تفریط دوری کرد و متابعت هوی و هوس نفس خود را ننمود و بر جاده وسط ایستاد چنین شخصی قابلیت اصلاح دیگران را دارد و سزاوار سروری مردمان است و خلیفه خدا و سایه پروردگار است در روی زمین و چون چنین شخصی در میان مردم حاکم و فرمانروا شد و زمام امور ایشان در قبضه اقتدار او درآمد جمیع مفاسد به اصلاح می آید و همه بلاد روشن و نورانی می شود و عالم آباد و معمور می گردد و چشمه ها و نهرها پرآب می گردد و زرع و محصول فراوان و نسل بنی آدم زیاد می شود و برکات آسمان زمین را فرو می گیرد و بارانهای نافعه نازل می شود

و از این جهت است که بالاترین اقسام عدالت و اشرف و افضل انواع سیاست عدالت پادشاه است بلکه هر عدالتی بسته به عدالت اوست و هر خیر و نیکی منوط به خیریت او و اگر عدالت سلطان نباشد احدی متمکن از اجرای احکام عدالت نخواهد بود چگونه چنین نباشد و حال اینکه تهذیب و تحصیل معارف و کسب علوم و تهذیب اخلاق و تدبیر امر منزل و خانه و تربیت عیال و اولاد موقوف است به فراغ بال و اطمینان خاطر و انتظام احوال و با جور سلطان و ظلم پادشاه احوال مردم مختل و اوضاع ایشان پریشان می گردد و از هر طرفی فتنه برمی خیزد و از هر جانبی محنتی رو می آورد و دلها مرده و خاطرها افسرده می شود و از هر گوشه عایقی سربرمی آورد و در هر کناری مانعی پیدا می شود طالبین سعادت و کمال در بیابانها و صحراها حیران و سرگردان می مانند و ارباب علوم و دانش در زوایای خفا و گمنامی منزوی می شوند نه ایشان را به سر منزل کمال راهی و نه از برای شاه راه هدایت راهنمایی و آگاهی آثار عرصات علم و عمل مندرس و کهنه می شود و در و دیوار منازل دانش و بینش تیره و تار می گردد پس آنچه لابد است در تحصیل سعادت از جمیعت خاطر و انتظام امر معاش که ضروری زندگانی انسان است به هم نمی رسد

بالجمله مناط کلی در تحصیل کمالات و وصول به مراتب سعادات و کسب معارف و علوم و نشر احکام عدالت سلطان است و التفات او به اعلای کلمه دین و سعی او در ترویج شریعت سید المرسلین صلی الله علیه و آله و سلم ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۸۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » شرافت و فضیلت علم

 

... پروردگار عالم جل شأنه می فرماید انما یخشی الله من عباده العلماء یعنی از بندگان خدا علما از خدا می ترسند و بس و ایضا می فرماید هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون یعنی آیا کسانی که عالم هستند و کسانی که عالم نیستند در مرتبه با یکدیگر مساوی هستند نه چنین است و باز می فرماید و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون یعنی ما در قرآن مثالها از برای مردمان بیان می فرماییم و نمی فهمند آنها را مگر اهل علم و باز می فرماید و من یوت الحکمه فقد أوتی خیرا کثیرا یعنی هر که عطا کرده باشد به او علم و دانشمندی به تحقیق که خیر بسیار به او اعطا کرده شده است

و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که فرموده اند که علماء ورثه انبیاء هستند و در حدیث دیگر است که فرمودند خداوندا رحمت کن خلفای مرا بعضی عرض کردند یا رسول الله کیستند خلفا تو فرمودند کسانی که بعد از من بیایند و احادیث و آداب مرا روایت کنند و به مردم برسانند و نیز از آن حضرت مروی است که فرمودند یا اباذر ساعتی نشستن در مجلسی که در آن گفتگوی علمی باشد بهتر است در نزد خدا و محبوب تر است از بیداری هزار شب که در هر شبی هزار رکعت نماز خوانده شود و محبوب تر است از هزار جهاد در راه خدا و از دوازده هزار مرتبه ختم قرآن و عبادت یک سال که روزهای آن را روزه بگیرند و شبهای آن را احیاء بدارند و هر که از خانه خود بیرون رود به قصد اخذ مسأله ای از مسایل علمیه به هر قدمی که برمی دارد خداوند عالم می نویسد از برای او ثواب پیغمبری از پیغمبران و ثواب هزار شهید از شهدای جنگ بدر و به هر حرفی که از عالم بشنود یا بنویسد شهری در بهشت به او عطا می فرماید و طالب علم را خدا دوست می دارد و ملایکه و پیغمبران او را دوست دارند و دوست ندارد علم را مگر اهل سعادت پس فرمودند خوشا بحال طالبان علم و نظر کردن به روی عالم بهتر است از آزاد کردن هزار بنده و هر که دوست دارد علم را بهشت از برای او واجب است و داخل صبح و شام می شود با خوشنودی خدا و از دنیا نمی رود مگر اینکه از شراب کوثر بنوشد و از میوه بهشت بخورد و در قبر کرم بدن او را نمی خورد و در بهشت رفیق خضر علیه السلام خواهد بود

و از حضرت امیرالمومنین علیه السلام مروی است که فرمودند اگر مومنی بمیرد و از او بماند ورقی که در آن مسأله ای علمیه نوشته شده باشد آن ورق حجابی خواهد بود میان او میان آتش و به هر حرفی که در آن ورق نوشته باشد خداوند عالم شهری به او عطا خواهد کرد که هفت برابر تمام دنیا باشد ...

... و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که فرمودند عالمی که به علم خود عمل کند بهتر است از هفتاد هزار عابد

و از امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که فرمودند اگر مردم فضیلت شناخت خدا را بدانند چشم نخواهند انداخت به متاع دنیا و نعمتهای آن و دنیا در پیش ایشان کمتر خواهد بود از آنچه بر آن راه می روند که خاک باشد و متنعم و متلذذ خواهند شد به معرفت خدا مانند تلذذ کسی که همیشه در روضه های بهشت با اولیاء الله بوده باشد به درستی که معرفت خدا انیس است از هر وحشتی و رفیق است در هر تنهایی و نور هر ظلمتی است و قوت هر ضعیفی است و شفای هر دردی است

و از حضرت امام رضا علیه السلام روایت شده است که آن حضرت از پدران خود روایت فرمودند که حضرت رسول علیه السلام فرمودند که بر هر مسلمی واجب است طلب علم پس بطلبید علم را از جایی که مظنه آن را دارید و کسب کنید آن را از اهلش به درستی که تعلیم گرفتن علم از برای خدا حسنه است و طلب آن عبادت است و ذکر کردن آن با یکدیگر تسبیح پروردگار است و عمل کردن به آن جهاد در راه خداست و یاد دادن آن به کسی که نمی داند تصدق کردن است و رسانیدن به اهلش تقرب به خداست زیرا که به وسیله آن دانسته می شود مسایل حلال و حرام و به وسیله آن روشن و ظاهر می شود راه بهشت و آن انیس است در وحشت و مصاحب و رفیق است در تنهایی و غربت و همزبانی است در خلوت و راهنما است در هر حالت و سلاح است در مقابل دشمنان و زینت است در نزد دوستان و به سبب علم خدا مرتبه قومی را بلند می کند و ایشان را راهنمای مردم به سوی خیر می گرداند تا مردم متابعت آثار ایشان را کنند و اقتدا به افعال و اعمال ایشان نمایند ملایکه رغبت می نمایند به دوستی و محبت ایشان و می گسترانند بر ایشان بالهای خود را و هر خشک و تری از برای ایشان طلب آمرزش می کند حتی ماهیان دریا و حیوانات صحرا به درستی که به وسیله علم دلها از جهل زنده می شود و دیده های بصیرت روشن می گردد و بدنهای ضعیف قوی می گردد و علم بنده را می رساند به سر منزل اخیار و مجالس ابرار و به حیات بلند و مراتب ارجمند در دنیا و آخرت و ثواب ذکر علم معادل ثواب روزه داشتن است و درس دادن آن مقابل عبادت شبهاست اطاعت پروردگار و عبادت او به وسیله علم می شود و به سبب آن صله ارحام به جا آورده می شود و شناخته می شود حلال و حرام علم پیشرو و امام است و عمل تابع آن خدا الهام می کند علم را به اهل سعادت و محروم می سازد از آن ارباب شقاوت را پس خوشا به حال کسی که خدا او را از حظ علم محروم نگرداند و بدان که در این موضع دو فایده است که باید بیان شود

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۸۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » آداب و شروط تعلیم و تعلم

 

... صنف دوم کسانی هستند که آن را طلب می کنند از برای مفاخرت نمودن و خدعه کردن صنف سوم کسانی هستند که آن را می طلبند به جهت تحصیل بصیرت در دین و تکمیل عقل و تحصیل یقین

و علامت صنف اول آن است که در مقام جدال با اقران و امثال برمی آید و در صدد ایذای ایشان و غلبه بر آنها است و در مجالس و محافل متعرض گفتگوی با ایشان می شود تا فضل خود را ظاهر سازد و در مجامع ذکر علم و بیان صفت حلم را می کند خضوع و خشوع را بر خود می بندد مثل اینکه سر به زیر می افکند و نفسهای بلند می کشد و ناله های ضعیف برمی آورد و گاهی در راه رفتن پشت خود را خم می کند و گاهی سر می جنباند و دستی حرکت می دهد و دل از ورع خالی و باطن او از تقوی بریء است خدا او را ذلیل و خوار کند و بینی او را بر خاک بمالد و او را هلاک و مستأصل سازد

علامت صنف دوم آن است که صاحب مکر و خدعه و نرمی و همواری است با امثال خود از اهل علم تکبر نماید و از برای اغنیایی که پست رتبه هستند تواضع و فروتنی می کند و حلواهای ایشان را می خورد و دین ایشان را ضایع می کند خدا نام او را بر طرف کند و اثر او از میان علما قطع نماید ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۸۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فایده دوم - درجات علم از نظر شرافت و وجوب تحصیل

 

... اول علم دنیا و آن علومی است که معظم فایده آن برای دنیاست مثل طب هندسه نجوم عروض موسیقی هییت و حساب و از این علوم چندان بهجت و سعادتی در عالم عقبی حاصل نمی شود و از این جهت تحصیل آنها واجب نیست بلی نادرا می شود که در تحصیل بعضی مسایل بعضی از این علوم واجب کفایی باشد

دوم علم آخرت که ثمره اصلی آن تحصیل سعادت اخرویه است و آن سه علم است که آنها را علم دین گویند یکی علم الهی که به وسیله آن اصول و عقاید دین و احوال مبدأ و معاد شناخته می شود و آن اشرف علوم و افضل آنها است و دیگری علم اخلاق که به وسیله آن راه تحصیل سعادت و آنچه به واسطه آن نفس نجات می یابد یا به هلاکت می رسد دانسته می شود و بعد از علم الهی علمی از آن اشرف نیست

سیم علم فقه که به وسیله آن کیفیت عبادات و معاملات و حلال و حرام و آداب و احکام فهمیده می شود و تحصیل این سه علم واجب و لازم است و همچنین علومی که مقدمات تحصیل این علوم اند مانند علم لغت عرب و حدیث و تفسیر و لیکن وجوب تحصیل آنها از باب مقدمه است

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۸۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » در تحصیل علم الهی

 

اما علم الهی که آن را علم اصول عقاید نیز گویند واجب است بر هر کسی که تحصیل آن نماید و احدی در جهل آن معذور نیست و لیکن نه چنان است که جمیع مسایل که در کتب حکمیه نسبت به علم الهی داده اند و از مسایل این علم شمرده اند دانستن آنها واجب و اعتقاد به آنها لازم باشد بلکه قدر واجب از آن و آنچه امت مختاره بر آن اجماع نموده اند این است که بدانی که از برای عالم آفریدگاری است موجود و واجب الوجود و در الوهیت شریکی از برای او نیست و از اجزاء و ترکیب منزه و از جسمیت و عوارض آن مقدس است وجود او عین ذات اوست و ذات او عین صفات اوست بر زمان و زمانیات و مکان و مکانیات مقدم و از آنها بالاتر است نه زمانی به او احاطه نموده و نه مکانی او را فرو گرفته بلکه دست تصرف زمان و زمانیات از دامن کبریای او کوتاه و آلایش مکان و مکانیات را در ساحت جلالش راه نیست و زنده ای است قدیم ازلی که ابتدایی از برای وجودش نبوده و ابدی که انتهایی از برایش نخواهد بود قادر است بر هر چیزی و توانا بر هر امری هر چه می کند به اراده و اختیار کند علم او به جمیع اشیاء احاطه نموده پیش از آنکه آنها را ایجاد نماید هر چه را خواهد خلق می کند و هر کاری که خواهد می کند و هیچ امری از کتم عدم به فضای وجود نمی آید مگر به اراده و مشیت او حکم او عدل و وعده او صدق از برای او مثل و مانندی متصور نیست بلکه او تام فوق تمام است و بالجمله مستجمع جمیع صفات کمالیه است

و بدانی که محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیغمبر و فرستاده اوست و قرآن کلام اوست و آنچه را که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آورده است از تعیین أیمه معصومین علیه السلام و احکام شریعت و دین و احوال نشأه آخرت از بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب و حساب و صراط و میزان و نامه اعمال و شفاعت تمام ثابت و حق است و همین قدر کافی است از برای حصول نجات و وصول به سعادات

و اما فهمیدن کیفیت صفات از اینکه علم حضوری است یا حصولی یا قدیمی است یا حادث و مثل اینها و بحث از حقیقت صفات و همچنین حقیقت بعضی از احوال نشأه آخرت مطلقا لزومی ندارد بلکه در بعضی احادیث نهی از آنها شده بلکه کافی است که همین قدر اعتقاد نماید که واجب تعالی شانه متصف به جمیع صفات کمالیه است و منزه است از جمیع صفات و نقایص به نحو اشرف یعنی اتصاف او به جمیع کمالات و تنزه او از نقایص بر وجهی است که از آن اشرف متصور نیست کو آن وجه را نفهمد و به حقیقت آن نرسد و همچنین اعتقاد کند که آنچه پیغمبر او فرموده صدق و مطابق واقع است کو تفصیل و حقیقت بعضی از آنها ادراک ننموده باشد و واجب است بر هر مکلفی که اعتقاد جازم و راسخ به جمیع امور مذکوره داشته باشد به نوعی که اطمینان و سکون از برای او حاصل شده باشد و مجرد تصدیق به زبان بدون اطمینان قلب در نجات اخروی و وصول به مراتب سعادت حقیقیه کمالیه کفایت نمی کند بلی کو از برای حفظ خون و مال و حکم به طهارت و اسلام این ها احکام دنیویه کافی باشد و بعد از آنکه اطمینان قلبی حاصل شود نجات اخروی و رستگاری حاصل می شود اگر چه اعتقاد و اطمینان او از دلایل حکمیه و براهین کمالیه نباشد زیرا که از شرع و عرف تکلیف به زیادتر از تصدیق و جزم به اعتقادات مذکوره ثابت نشده پس اگر از برای کسی اطمینان حاصل شود در اتصاف واجب به صفات کمالیه و تنزه او از اوصاف سلبیه به مجرد اینکه غیر از این نقص است و نقص لایق پروردگار نیست کافیست از برای نجات

و همچنین اگر اعتقاد و اطمینان او از عقاید مذکوره به مجرد این حاصل شود که معلوم است که جمیع فرق انبیاء و اساطین حکماء و علماء با وجود عقول قویه و افهام ثاقبه بر امری که مخالف واقع باشد اتفاق نمی کنند

و بسا باشد که اعتقاد و اطمینان از برای کسی حاصل شود به سبب بعضی حالات که از برای خود او روی داده از استجابت دعوات و نجات از خطرات و امثال اینها و بسیار می شود که اطمینان و جزم از برای کسی به امور مذکوره حاصل است و راه آن را نمی داند و سبب آن فطرتی است که خداوند عالم در او قرار داده همچنان که در حدیث وارد است بلکه ظاهر آن است که چنانچه عصبیت جاهلیت و پیروی آباء و امهات آدمی را از فطرت خود بیرون نبرد فطرت او حاکم به وجود صانع عالم است اگر چه دلیلی منظور او نباشد زیرا که احتیاج مخلوق به خالق و حادث به موجد فطری است از برای هر کسی اگر چه هنوز به مرتبه تمیز و ادراک نرسیده باشد همچنان که مشاهده می شود که اگر سیبی را در نزد طفل خردسالی گذاریم و کسی آن را بردارد بعد از التفات سوال می کند که سیب را که برداشت پس به فطرت خود حکم می کند که نبودن سیب به خودی خود نمی سود بلکه احتیاج به بردارنده ای دارد

بلکه ظاهر آن است که حیوانات نیز بر این مفطورند و جبلت آنها به این مطلب حاکم است چنان که می بینیم که اگر کسی آوازی کند در مکانی که حیوانی در آنجا باشد یا سنگی بیندازد آن حیوان التفات می کند و به هر طرف نگاه می کند که آواز کننده و سنگ اندازنده را ببیند پس جبلت او می فهمد که هر آوازی آواز کننده ای و هر سنگی اندازنده ای می خواهد

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۸۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » احتراز از معاصی سبب اعتقاد جازم

 

... و به این سبب بود که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به مجرد اظهار اسلام از کفار کفایت می فرمودند اگر چه می دانستند که اسلام آوردن ایشان از خوف و بیم یا طمع و امید است زیرا که منظور حضرت این بود که به واسطه اجتناب از معاصی و مواظبت بر طاعات به تدریج فطرت ایشان که از ظلمت کفر تیره و تار شده بود بحالت اصلیه عود نموده نورانیت طاعات اندک اندک در آنها تأثیر کند و ایشان را به مرتبه تصدیق قلبی و اعتقاد قطعی برساند همچنان که در بسیاری از ایشان چنین شد

و اما دلایل حکمیه و براهین جدلیه بدون تطهیر نفس و مواظبت بر عبادات اصلا موجب اطمینان و سکون نفس نمی شود بلکه بسیار می شود که باعث ازدیاد شبهه و تشکیک می گردد

و محقق طوسی خواجه نصیر الدین در بعضی فواید خود فرموده که اقل آنچه واجب است بر هر مکلفی اعتقاد به آن معنی قول لا اله الا الله محمد رسول الله است و بعد از آن که تصدیق رسول صلی الله علیه و آله و سلم را نمود باید تصدیق کند او را در آنچه خبر داده از صفات خدا و احوال روز جزا و تعیین ایمه هدی علیهم السلام به نوعی که قرآن مجید مشتمل بر آن است بدون آن که چیزی زیاد کند یا در آن محتاج به دلیل دیگر باشد ...

... و اما در احوال آخرت پس ایمان بیاورد به بهشت و دوزخ و صراط و میزان و حساب و شفاعت و غیر اینها و واجب نیست بر او که بحث کند از حقیقت صفات خدا بلکه اگر آنها را تصور هم نکند و به خاطرش نگذرد و بمیرد با ایمان مرده است

اگر وقتی شبهه یا شکی از برای او هم رسد پس باید آن را به کلامی نزدیک به فهم دفع کرد اگر چه این کلام نزد ارباب جدل و مناظره و متکلمین ناتمام باشد و احتیاج به ذکر ادله و براهین نیست

و مخفی نماند که از ادله اجمالیه یا برهانیه یا از شواهد عقلیه و قراین خارجیه اگر چه می تواند که از بعضی مراتب جزم حاصل شود اما هر گاه کسی طالب نورانیت یقین و وضوح عقاید باشد و بخواهد که از نور معارف ربانیه و ضیاء علوم حقیقیه در و دیوار خانه دل متلالیء گردد و پرده از پیش بصیرتش برداشته شود و به مرتبه یقین کامل برسد آن هرگز به دلیل و برهان و جدال و کلام حاصل نمی شود بلکه موقوف است به ملازمات ورع و تقوی و بازداشتن نفس از هوی و هوس و پاک کردن آن از صفات ذمیمه و قطع علایق دنیویه و اشتغال به ریاضات شاقه و مجاهدات صعبه و تضرع و زاری به درگاه حضرت باری عز اسمه و استمداد از مبادی متعالیه تا آنکه نور الهی بر روزن دل بتابد و حجاب از پیش دیده برداشته شود و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا یعنی آنان که در راه ما مجاهده کردند راه روشن به ایشان می نماییم لیس العلم بکثره التعلم و انما هو نور یقذفه الله فی قلب من یشاء یعنی علم به کثرت درس خواندن بهم نمی رسد بلکه آن نوری است که خدا می اندازد به هر دلی که خواهد

بدان که اگر چه به ادله و براهین تحصیل بعضی از مراتب یقین همچنان که گذشت ممکن و وصول به مرتبه انکشاف و ظهور تام چنان که مذکور شد به مجاهده و ریاضت و تصفیه نفس موقوف است و لیکن بعضی مراتب دیگر از برای یقین هست که از مرتبه اولی بالاتر است و با آن از برای قلب اطمینان و سکون حاصل می شود و ورود انواع شبهات باعث اضطراب و تزلزل آن نمی شود و وصول به این مرتبه نیز به مجرد أدله کلامیه و استدلالات عقلیه دست نمی دهد اگر چه به ریاضات و مجاهدات کثیره هم احتیاج ندارد بلکه آن حاصل می شود به اینکه بعد از فراگرفتن عقاید از تلقین یا دلیل مشغول شود به وظایف طاعات و اجتناب کند از معاصی و مواظبت نماید به مذاکره احادیث و آیات و دوری کند از صحبت صاحبان مذاهب فاسده و ارباب هوا و هوس و مانند آنها

و از آنچه مذکور شد معلوم شد که مردمان در کیفیت تصدیق و ایمان مختلفند ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۸۸

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » یقین و اقل مراتب آن

 

فصل مقابل این دو صفت رذیله یعنی جهل مرکب و حیرت یقین است و اقل مراتب آن اعتقاد ثابت جازم مطابق واقع است پس اعتقادی که مطابق واقع نباشد از افراد یقین نیست اگر چه صاحب آن جزم داشته باشد به اینکه مطابق واقع است بلکه جهل مرکب خواهد بود پس چنان که دانستی یقین ضد حیرت و شک است از آن راه که جزم در آن معتبر است و مقابل جهل مرکب است چون موافقت با واقع در آن لازم است و مورد یقین و متعلق آن یا از لوازم و اجزای ایمان است مانند وجود واجب سبحانه و صفات کمالیه او و مباحث متعلقه به نبوت و امامت و احوال نشأه آخرت یا آن را مدخلیتی در ایمان نیست چون حقایق اموری که ایمان بدون آنها تمام و جاهل به آنها از اهل اسلام است

و چنانکه اشاره شد مطلق علم و یقین خواه در اموری که متعلقه به دین باشد یا غیر دین شخص نفس انسانی را کمال و شاهد روح را حسن و جمال است و وصول به سعادات را باعث و دخول در خیل مجردات را مورث است ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۸۹

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علامات صاحب یقین

 

... دوم آنکه در همه اوقات در نهایت ذلت و انکسار در خدمت پروردگار بوده و روز و شب مشغول بجا آوردن خدمت او و پنهان و آشکار در بندگی و اطاعت او همگی اوامر شریعت حقه را امتثال نماید و از جمله نواهی او اجتناب کند خلوت خاطر را از غیر یاد او خالی سازد و خانه دل را از محبت او پردازد و دل او جز یاد حق را فراموش و زبانش از غیر نام او خاموش گردد زیرا که صاحب یقین خود را پیوسته در پیشگاه شهود حضرت حق حاضر و او را به اعمال و افعال خود مطلع و ناظر می بیند

پس همیشه غریق عرق خجلت و شرمندگی و قرین حیا و سرافکندگی خواهد بود و بجز آنچه رضای خدا در آن است نخواهد پرداخت و بالجمله یقین او به اینکه خداوند عالم بر جمیع اعمال و افعال او آگاه و هر عملی را محاسبه و جزایی است همراه دایم او را در مقام اطاعت و فرمانبرداری می دارد و یقین او به آنچه حق سبحانه و تعالی به او عطا فرموده از انواع نعمتهای ظاهریه و باطنیه پیوسته او را قرین شرمساری و ردیف شکرگزاری می سازد و از یقین به آنچه پروردگار در دار قرار از سرور و بهجت و عیش و راحت به بندگان عطا می فرماید همیشه در مقام طمع و امیدواری خواهد بود و از یقین به اینکه اختیار هر امری در قبضه اقتدار و قدرت حق است و از آنچه از او صادر می شود موافق عنایت و مطابق حکمت و مصلحت است پیوسته در محل صبر و رضا و خوشنودی از قضا و از تبدلات احوال تغییری در حال او راه نخواهد یافت و به سبب یقین او بر سرآمدن ایام حیات و آنچه بعد از مردن است از زحمات و عقبات روز و شب در حزن و اندوه و به جهت یقین او به فنای دنیا و پستی آن متاع دنیوی در نظر او خوار و بی اعتبار خواهد بود

همچنان که حضرت صادق علیه السلام فرمودند که در گنجی که حضرت خضر به موسی علیه السلام خبر داد لوحی بود که در آن نوشته بود عجب دارم از کسی که یقین به مرگ داشته باشد چگونه فرحناک می گردد و عجب دارم از کسی که یقین به قضا و قدر الهی داشته باشد چگونه غمناک می شود و عجب دارم از کسی که یقین به بی وفایی دنیا دارد چگونه دل به آن می بندد و به آن مطمین می گردد و از یقین او به قدرت و عظمت آفریدگار دایم در مقام دهشت و هیبت و وحشت و اضطراب و خشیت خواهد بود و به این جهت خشوع و ذلت و خوف و خشیت سید کاینات علیه افضل التحیات به مرتبه ای بود که هر که او را در وقت راه رفتن ملاحظه می نمود چنان گمان می کرد که بر روی در می افتد و از یقین او به کمالات غیر متناهیه حق و با جمال تام جمیل مطلق همیشه در مقام شوق و محبت بلکه در وله و حیرت خواهد بود و حکایات اصحاب یقین از انبیاء و مرسلین و أولیاء کاملین در خوف و شوق و آنچه از برای ایشان رو می داد از تغیر و تزلزل و اضطراب و وله و بهجت و استغراق چه در حال نماز و چه در غیر آن مشهور و کتب تواریخ و قصص به آنها مشحون است غش های سید کاینات در اوقات مناجات گوشزد خاص و عام گشته و بی خودیهای سید اوصیاء در هنگام صلوه متواتر میان اهل اسلام شده و چگونه کسی که یقین واقع به خداوند متعال و علم به عظمت و جلال او داشته باشد و او را مطلع بر خفایای احوال و دقایق اعمال خود داند معصیت او را می کند و در حالت اشتغال به عبادات او و ایستادن در خدمت او وحشت و خشیت و انفعال و خجلت از برای او حاصل نمی شود و حال اینکه مشاهده می کنیم که کسی در حضور شخصی باشد از اکابر دنیا که او را فی الجمله شوکتی بوده باشد با وجود علم او به پستی در ذات آن در اول و آخر به نوعی انفعال و دهشت از برای او حاصل می شود که از خود غافل می گردد و جمیع حواس خود را متوجه و ملتفت او می گرداند

سوم آنکه مستجاب الدعوه بلکه کرامات بوده باشد زیرا که هر قدر یقین انسان زیاد می شود جنبه تجرد او غالب می گردد و به این سبب قوه تصرف در جمیع مواد کاینات که از شأن مجردات است به جهت او حاصل می شود

و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که فرمودند یقین بنده را می رساند به هر مرتبه بلند و مقام ارجمند همچنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خبر دادند از شأن یقین در وقتی که در خدمت آن حضرت مذکور شد که عیسی بن مریم علیه السلام بر روی آب راه می رفت فرمودند که هرگاه یقین او زیادتر می بود هر آینه بر روی هوا نیز راه می رفت و از این حدیث شریف مستفاد می شود که هر که را یقین بالاتر قدرت او بر کرامات بیشتر و از آنچه مذکور شد ظاهر گردید که یقین جامع جمیع فضایل و حاوی همه محاسن خصایل است و بدان که از برای آن سه مرتبه است

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۹۰

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - اقسام الهام و وسوسه و علامات آنها

 

... و هرگاه دل متوجه ذکر خدا و نفس مایل به ورع و تقوی شد مجال شیطان تنگ می گردد و از مملکت دل بیرون می رود و جنود ملایکه در آنجا می آیند و فیوضات ایشان از الهامات و خیالات محموده در آنجا پیدا می شود

و پیوسته این دو لشکر درآمد و شد و گیر و دار هستند گاهی ساحت دل منزل لشکر خیریت اثر فرشتگان و زمانی محل جولانگاه سپاه روسیاه شیاطین و دیوان باشد تا آنکه به امداد و معاونت امور خارجیه یکی از این دو سپاه را غلبه و قوت حاصل شود و مملکت نفس را تسخیر نماید و آن را وطن خود نموده در آنجا رحل اقامت بیفکند در این هنگام راه آمد و شد از یکدیگر بسته می شود و مجال دخول و خروج در آنجا نمی یابد مگر گاهی به طریق عبور در نهایت تعجیل از آنجا بگذرد

پس اگر هوا و هوس و غضب و شهوت امداد نمایند لشکر شیطان غالب می شود و خانه دل منزلگاه ایشان می گردد و در آنجا آشیانه می سازند هر زاویه از زوایای دل منزل شیطانی و در آنجا ساز و نوایی و هر گوشه جای ابلیس و در آن خیالی و هوایی پیدا می شود ...

... و سر در این آن است که غالب ماده خلقت و قوه واهمه و غضبیه و شهویه که در انسان موجود هستند و از سرهنگان و کارفرمایان مملکت بدن اند از آتش است و شیطان نیز از آتش صرف مخلوق است پس علاقه مناسبت میان این سه سرهنگ مملکت و میان شیطان لعین مستحکم است

و به جهت این مناسبت و قرابت این سه را میل به تسلط شیطان بیشتر و متابعت آن را راغب ترند به آسانی تن به اطاعت دیگری در می دهند و به ملاحظه قرابت و نسبت از اطراف و جوانب لشکر شیطان را راه می دهند و راهنمایی ایشان می کنند

و از این جهت است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که شیطان جاری مجرای خون است در بدن آدمی و از جمیع راهها داخل می شود و معذلک چون که شیطان از آتش است و آتش به هر جا که افتاد زود جای خود را می گشاید و به اندک مایه ای که یافت در نهایت سرعت توالد و تناسل می کند و از اطراف و جوانب آن آتش های دیگر پیدا می شود پس به مجرد اینکه اندک راهی در خانه دل یافت جای خود را وسیع می کند و متواتر و پی در پی توالد و تناسل می کند و هر نسلی از آن هم دفعتا نسلی دیگر از آن به هم می رسد و همچنین إلی غیر النهایه

همچنان که مشاهده می شود هرگا آدمی دل را به خیال فاسدی داد شعب و راه ها به خیال او می رسد و از خیال معصیتی فکر چندین معاصی دیگر متولد می شود و هرگز به جایی منتهی نمی شود

و علاوه بر همه اینها آنکه هر یک از ملکات و اخلاق و حالات حکم دری دارد به خانه دل و راهی به مملکت نفس پس آنچه از اخلاق فاضله و ملکات حسنه و حالات سنیه است دری است که ملایکه از آن داخل می شوند و هر صفت رذیله و خلق بدی راهی است که شیاطین از آن به ملک بدن می آیند

و دانستی که اخلاق حسنه حکم وسط و میان را دارند و صفات رذیله حکم اطراف و جوانب را دارند و میان وسط هر چیزی یکی بیشتر نیست اما اطراف و جوانب بی حد و نهایت اند

و همچنین هر یک از اخلاق حسنه راهی هستند به مقصود و راه به هر منزلی یکی است و بیراهه از حد و حصر متجاوز است پس درهایی که معبر شیطان است از حساب بیرون و دری که راه ملک است منحصر در یکی است و لشکری که راه آن بیشتر غلبه آن بیشتر و آسان تر است و نیز بر این مطلب هم در قرآن تصریح شده که می فرماید

و ان هذا صراطی مستقیما و لاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله یعنی این یک راه راست است به سوی من پس آن را متابعت کنید و راههای متعدد را متابعت نکنید تا شما را از راه حق جدا نکند و از این جهت است که خداوند از زبان شیطان لعین حکایت می کند لاقعدن لهم صراطک المستقیم ثم لاتینهم من بین أیدیهم و من خلفهم و عن أیمانهم و عن شمایلهم یعنی ایشان را از راه راست تو باز می دارم و از پیش رو و پس و راست و چپ ایشان در می آیم و به این سبب روزی حضرت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم از برای اصحاب یک خط کشیدند و فرمودند این راه خداست و بعد از آن خطوط بسیار کشیدند از چپ و راست و فرمودند این ها راههایی هستند که به هر راهی شیطانی نشسته و آدمی را به خود می خواند

هر طرف غول نواخوان جرس جنبانی است

در ره عشق به هر زمزمه از راه مرو

و با وجود همه این ها چونکه فهمیدن راه راست مشکل و محتاج به راهنمایی حاذق است به خلاف راههای باطل که بر همه کس روشن و واضح است و مع ذلک میل نفس باطل اسهل و آسان تر است و انقیاد آن از برای حق صعب است پس دری که از آن فرشتگان داخل می شوند مسدود و بسته و درهای شیطان مفتوح است پس مسکین فرزند آدم که باید این درهای گشاده واضح را سد و یک در پنهان بسته را بگشاید

صد هزاران دام و دانه است ای خدا

ما چو مرغان حریص و بینوا

و به این اطمینان شیطان گفت فبعزتک لأغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین یعنی قسم به عزت تو که همه فرزندان آدم را گمراه خواهم نمود مگر بندگان مخلص تو را علاوه بر اینها آنکه این ملعون بسا باشد که تلبیس کند و راه حق و باطل را مشتبه نماید و لشکر خود را به لباس ملک ملبس سازد و آدمی را به نوعی به مهلکه افکند که متفطن به آنها نشود

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۹۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - معالجه امراض نفسانی

 

چون مضرات این صفت مهلکه را دانستی و یافتی که آن از جمله مهلکات و باعث نکال و وبال و خسران مال است پس لازم است که در صدد معالجه آن برآیی و نفس خود را از چنگ آن برهانی پس اگر خیال وسوسه در فعل معصیتی و قصد گناهی باشد تأمل کنی در سوء خاتمه امور و وخامت عاقبت عصیان در دنیا و آخرت و حقوق پروردگار را بر خود یادآوری و پاداش اعمال را از ثواب و عقاب در نظر آوری و ملاحظه کنی که نگاهداشتن خود از آنچه ابلیس تو را بدان وسوسه می کند و صبر بر آن به مراتب آسان تر است از تحمل عذاب الهی و سوختن در آتشی که اگر شراره ای از آن به زمین افتد اثری از آن نگذارد و نبات و جمادات را در هم سوزد و چون این امور را متذکر شدی و به نور معرفت و ایمان و حقیقت آنها را یقین دانی باشد که شیطان دست از تو بردارد و از وسوسه باز ایستد و چناچه از اینها معالجه نشود معالجه آن به فکر و ذکر و مجاهده در ترک شهوات و هواهای نفسانیه باید کرد چنانچه مذکور می شود و اگر آن خیالات باعث معاصی و قصد گناهی نباشد بلکه افکار ردیه و امانی کاذبه باشد که بدون قصد فعل بلکه بی اختیار به دل گذرد پس خلاصی از آنها بالکلیه در نهایت اشکال بلکه اطباء نفوس اعتراف کرده اند که آن داء عضال است و دفع آن بالمره متعسر بلکه بعضی آن را معتذر شمرده اند و حق آن است اگر چه دفع آنها بالمره صعوبت دارد لیکن ممکن است و آنچه از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که هر که دو رکعت نماز کند در آنها هیچ چیزی از خواطر نفسانیه به خاطر نگذراند گناهان گذشته و آینده او آمرزیده می شود بر این شاهد است و سر در صعوبت معالجه این آن است همچنان که در اخبار نبویه وارد است از برای هر کسی شیطانی و خلقت شیطان از آتش صرف است که لحظه ای ساکن نمی تواند شد بلکه همیشه در شعله کشیدن و حرکت است و دانستی که غالب ماده قوه واهمه و غضبیه و شهویه نیز از آتش است و به این سبب قرابت میان آنها و شیطان متحقق و به این جهت آن را بر اینها تسلط حاصل و اینها به متابعت و پیروی آن مایلند و به جهت آتش مزاجی این سه قوه اینها نیز دایم در هیجان و حرکت اند اگر چه تحرک آنها به جهت آنکه مخلوط به غیر آتش نیز هستند از شیطان کمتر همچنانکه حرکت شهویه نیز از غضبیه و غضبیه از واهمه کمتر است پس شیطان پیوسته در عروق بنی آدم در حرکت و هیجان و همیشه این قوه را به وسوسه در حرکت می آورد در آنها جولان می کند و ساعتی از حرکت و وسوسه نمی ایستد زیرا که ایستادن آن و قطع اثر آن نمی شود مگر اینکه مطیع و منقاد آدمی گردد و در نزد او ذلیل و خاضع شود و از وسوسه او بایستد و چگونه آن ملعون مطیع و ذلیل اولاد آدم می شود و حال اینکه با وجود امر صریح الهی به سجده پدر بزرگوار ایشان که گل او به ید قدرت الهی مخمر خلعت خلافت الهیه را در برداشت تن در نداد و تکبر و گردن کشی کرد و گفت خلقتنی من نار و خلقته من طین مرا از آتش روشن و آدم را از خاک تیره خلق کردی چگونه سر به او فرود آورم و در پیش او ذلیل شوم و قسم به عزت الهیه یاد نمود که در صدد اغوا و گمراهی همه برآید پس چگونه می شود که دست از وسوسه بدارد و لحظه ای انسان مسکین را فارغ گذارد مگر کسانی که ریشه علایق دنیویه را از زمین دل کنده و آستین همت بر کون و مکان افشانده و به غیر از یک فکر همه هموم را از دل خود بیرون کرده خانه دل را به یاد خدا سپرده باشد که آن لعین در آنجا راه نیابد و این کسان از جمله بندگان مخلص هستند که آن ملعون آنها را استثناء کرده و گفته الا عبادک منهم المخلصین

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۹۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » غفلت از خدا سبب وسوسه شیطان

 

... و از آنچه مذکورشد ظاهر شد که اگر علاج قطع وساوس و خواطر بالمره ممکن باشد نمی شود مگر با به جا آوردن سه امر

اول آنکه راههای عظیمه شیطان را در دل که ریوس صفات ذمیمه و اصول ملکات رذیله است سد کند مانند شهوت و غضب و حرص و حسد و عداوت و عجب و کبر و طمع و بخل و جبن و محبت دنیای دنیه و بیم فقر و فاقه و عصبیت و بددلی به خدا و خلق و نحو اینها که هر یک از اینها دری هست وسیع از برای شیطان که چون آن را مفتوح دید داخل دل می شود و مشغول وسوسه می گردد و بعد از سد آنها راهی نخواهد یافت مگر گاهی بر سبیل گذار و عبور از راههای خفیه داخل شود

دوم گشودن درهای ملک که اضداد صفات مذکوره است از اخلاق فاضله و اوصاف شریفه و ملازمت ورع و طاعت و مواظبت بر تقوی و عبادت

سوم اشتغال به ذکر خداوند منان در دل و زبان چون که بعد از سد ابواب عظمیه شیطان اگر چه سلطنت و تصرفات ظاهره از مملکت دل تمام می شود و لیکن از راههای پنهانی گاه گاه بر سبیل گذار و عبور از آنجا می گذرد و چنانچه به یاد خدا دفع آن را نکنی گاه باشد که به تدریج راهی وسیع به جهت خود پیدا و در بعضی از زوایای دل مأوی و مسکن کند و از برای ذکر خدا در دل و خود را بر آن داشتن اگر چه مدخلیت بسیاری است در دفع خواطر و رفع وساوس و لیکن هرگاه سد راه شیطان نشده باشد و اخلاق ذمیمه و علایق دنیویه را از خود دفع نکرده باشد چندان فایده ای بر آن مترتب نمی شود بلکه هر چه به یاد خدا دفع آن می شود زیاده از آن داخل می شود مانند حوضی عظیم که از نهرهای عظیم آبی متعفن داخل آن شود و با ظرفی آب آن را بیرون ریزی زیرا تا سد راه نکنی منع آب را نتوانی کرد و آنچه از ظرفی بیرون ریزی اضعاف آن از نهرها وارد می شود تا حوض را از آب متعفن مملو سازد

و شیطان را تشبیه کرده اند به سگی گرسنه و صفات ذمیمه را به غذاهای سگ از گوشت و نان و امثال آن و ذکر خدا را به راندن سگ از دست و زبان و مادامی که غذا حاضر است سگ از دنبال تو دست بر نمی دارد و اگر به راندن قدمی پس رود باز بر می گردد ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۹۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - خواطر و افکار نیکو و ستوده

 

... و در این مقام اشاره می شود به شرافت تفکر در عجایب صنایع آفریدگار و تدبر در آثار قدرت کامله پروردگار و کیفیت فضیلت آن و تأمل در آنچه متعلق به خود شخص است از اعمال و احوال و چگونگی آن

اما تفکر در عجایب صنع الهی پس شرافت آن امری است که بر هر کسی ظاهر است زیرا که تفکر آنها عبارت است از اینکه از راه دل در آیات آفاق و انفس سیر کنی و از آنها پی به آفریننده آنها بری و او را بشناسی و قدرت شامله و عظمت کامله او را بدانی و شکی نیست که غرض از خلقت انسانی نیست مگر همین و از برای احدی ترقی از حضیض نقصان به اوج کمال ممکن نیست مگر به این و این سر کلید خزاین اسرار الهیه و مشکوه انوار قدسیه است گوش هوش به واسطه آن شنوا و دیده عبرت بین از آن بینا و این است که معارف حقه را بجز به واسطه آن نتوان صید کرد و کمندی است که حقایق ثقلیه را به غیر از دست آویزی آن به سوی خود نتواند کشید مرغ دل را پرواز به آشیان قدس به این بال و پر میسر و شخص روح را مسافرت به وطن حقیقی به واسطه این مرکب متصور است ظلمت جهل از آن زایل و نور علم به آن حاصل می شود و از این است که آیات و اخبار بسیار در فضل آن وارد شده است چنانچه حق تعالی می فرماید اولم یتفکروا فی انفسهم ما خلق الله السموات و الأرض و ما بینهما الا بالحق یعنی آیا در نزد خود تفکر نکردند که خدا ایجاد نکرده است آسمان و زمین و آنچه در ما بین آنها هست را مگر به سبب امری که حق است و به لغو و هرزه نیافریده است

و می فرماید فاعتبروا یا أولی الأبصار یعنی در مخلوقات تامل کنید و از آنها عبرت بگیرید ای بینندگان و باز فرموده است ان فی خلق السموت و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولی الأباب یعنی به درستی که در خلق کردن آسمان ها و زمین علامات قدرت کامله آنها است از برای صاحبان هوش و عقل و در موضعی دیگر می فرماید الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الأرض یعنی آنچنان کسانی که خدا را یاد می کنند ایستاده و نشسته و خوابیده و تفکر می کنند در خلقت آسمان ها و زمین و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که تفکر حیات دلی است که بصیرت داشته باشد و نیز از آن حضرت روایت شده است که تفکر در یک ساعت بهتر است از عبادت یک ساله و نمی رسد به مرتبه تفکر مگر کسی که خدا او را مخصوص توحید و معرفت کرده باشد و باز از آن جناب مروی است که بهترین عبادات صرف نمودن فکر است در خدا و قدرت او و مراد از فکر در خدا فکر در عجایب صنایع اوست نه در ذات مقدسش زیرا که تفکر در ذات ممنوع است همچنان که مذکور خواهد شد

و از سید اولیاء علیه التحیه و الثناء مروی است که تفکر می خواند آدمی را به نیکویی و عمل به آن و در حدیثی دیگر فرمودند که به واسطه تفکر دل خود را آگاه کن و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که به سبب جولان دادن فکر فراهم می شود رأی پرمنفعت و از امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که فکر آیینه حسنات است و کفاره سییات و روشنی دلها و وسعت خلق و به وسیله آن می رسد آدمی به آنچه صلاح امر معاد است و حاصل می شود اطلاع بر عواقب امور و زیادتی در علم و آن خصلتی است که هیچ عبادتی مثل آن نیست و از حضرت امام رضا علیه السلام مروی است که عبادت به زیادی نماز و روزه نیست بلکه عبادت تفکر کردن در امر پروردگار است

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۹۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » تدبر در آفرینش و صنع پروردگار

 

... و هیچ ذره از ذرات عالم نیست مگر اینکه از انواع عجایب حکمت و غرایب صنعت پروردگار این قدر در آن یافت می شود که اگر جمیع عقلای عالم و حکمای بنی آدم از بدو آفرینش تا قیام قیامت دامن همت بر میان بندند که ادراک آن را کنند به عشری از اعشار و اندکی از بسیار آن نتوانند رسید چه جای این که آثار قدرت کامله را در جمیع موجودات توانند فهمید

و مخفی نماند که موجوداتی که از کتم عدم به فضای وجود آمده اند بسیاری از آنها را ما نمی شناسیم نه مجمل آنها را می دانیم نه مفصل نه نامی از آنها شنیده ایم و نه نشانی و دست تصرف اوهام ما از آنها کوتاه و قدم اندیشه ما را در نزد آنها راه نیست

پس از برای ما تفکر در آنها و ادراک عجایب و غرایب آنها ممکن نیست بلکه تفکر و تدبر ما منحصر است به آنچه مجملا وجود آنها را دانسته ایم و اصل آنها را شناخته و آنها بر دو قسم اند ...

... پس هر که دیده بصیرت بگشاید و به قدم حقیقت گرد سراپای عالم وجود برآید و مملکت خداوند ودود را سیر کند در هر ذره از ذرات مخلوقات عجایب حکمت و آثار قدرت این قدر مشاهده می کند که فهم او حیران و عقل او واله و سرگردان می گردد

و شبهه ای نیست در اینکه طبقات عوالم پروردگار در شرافت و وسعت متفاوت اند و هر عالم پستی را نسبت به ما فوق آن قدر محسوسی نیست پس عالم خاک را که پست ترین عالم خداوند پاک است قدری نیست در نزد عالم هوا همچنان که عالم هوا را مقداری نیست به قیاس عالم سموات و عالم سموات را نسبت به عالم مثال و عالم مثال را نظر به عالم ملکوت و عالم ملکوت را نظر به عالم جبروت و تمام اینها را نسبت به آنچه ما را راهی به ادراک آن نیست از عوالم الهیه و آنچه از مخلوقات را که بر روی پست ترین همه این عوالم است که زمین باشد از حیوانات و نباتات و جمادات قدر محسوسی نسبت به اهل زمین نیست و از برای هر یکی از این اجناس ثلاثه انواع و اقسام و اصناف و افراد بی نهایت است و هر یک از این عوالم مشتمل است بر عجایب بسیار و غرایب بی شمار که تعداد آنها از حد و حصر متجاوز و بنان و بیان از ترقیم آن ابکم و عاجز است

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۹۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » در عجایب خلقت پشه و زنبور

 

... پس بر سبیل اختصار و اجمال بعضی از عجایب و حکم آنها را بیان می کنیم تا کیفیت تفکر در صنایع پروردگار دانسته شود و لهذا می گوییم

اما پشه تأمل کن در آن با وجود خردی جثه آن خداوند عالم آن را به هییت فیل که بزرگترین حیوانات است خلق نموده و از برای آن خرطومی چون خرطوم فیل قرار داده و جمیع اعضایی که از برای فیل است در آن خلق کرده به علاوه دو بال و دو شاخ و این جثه ضعیف را منقسم به اعضای ظاهریه و باطنیه فرموده است و دو دست و دو پای آن را کشیده و دو چشم و دو گوش آن را شکافت و سر و شکم از برای آن قرار داد و در باطن آن موضع غذا مقرر داشت و جمیع قوایی که در مرمت بدن ضروری است از غاذیه و جاذبه و دافعه و ماسکه و هاضمه و نامیه به آن عطا نموده و آن را به غذایی که خون حیوانات است دلالت کرد و دو بالش داد که به وسیله آنها به طلب غذا پرواز کند و خرطومش عطا کرد که از آن خون را به خود بکشد و خرطوم آن را با وجود نهایت باریکی مجوف کرد تا خون صاف از آن بالا رود و آن را طریقه فرو بردن خرطوم در بدن حیوان و مکیدن تعلیم کرد و آن را از دشمنی انسان آگاه ساخت و یاد داد که چون انسان دست خود را حرکت دهد قصد آن را دارد پس راه فرارش را آموخت و گوش آن را چنان شنوا گردانید که همهمه حرکت دست را از دور می شنود و راه فرار پیش می گیرد و چون دست ساکن شد باز معاودت می نماید و آن را دو حدقه کرامت فرمود که مواضع غذای خود را ببیند و به سمت آن پرواز کند و چون حدقه او کوچک بود و محل جفن و مژه در آن نبود که گرد و غبار را از حدقه محافظت کند تعلیم آن نمود که به دو دست خود گرد و غبار را از حدقه دور و آن را صیقل دهد و به این سبب است که حیوانات خرد مانند مگس و پشه علی الاتصال دستهای خود را به حدقه می زنند و این قدر قلیلی است از عجایب صنع خدا در آن و چنانچه اولین و آخرین جمع شوند که احاطه به جمیع عجایب ظاهریه و باطنیه آن کنند عاجز می گردند

و اما زنبور تفکر کن که چگونه خداوند حکیم از آب دهان آن موم و عسل را آفرید که یکی نور و ضیاء و دیگری مرهم و شفاست و آن را تعلیم کرد تا از گلها و شکوفه ها غذای خود را بردارد و از نجاسات و کثافات اجتناب نماید و از برای ایشان پادشاهی قرار داد و هییت آن را از دیگران ممتاز کرد و همه را مطیع و منقاد امر و نهی آن گردانید و آن را عدل و سیاست آموخت و خیرخواه همه گردانید تا یکی را بر در خانه گماشت که هر کدام که نجس باشد منع کند و بکشد و به آن وحی نمود که در بلندیها و کوهها و درختها از موم خانه سازد تا از آفات محفوظ باشند ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۹۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » عجایب خلقت دل انسان

 

و چون فی الجمله از حکمتهای معده و آلات اکل مطلع گشتی تأمل کن در عجایب دل که آن را جسمی به شکل صنوبر آفریده و چون سرچشمه روح حیوانی است آن را صلب خلق کرد تا از حوادث محفوظ و به اندک چیزی موف نشود

و حیات آدمی را به همین روح منوط گردانید و هر عضوی که از فیض این روح محروم شد چون ناخن و مو و امثال اینها از خلعت حیات بی نصیب است و چون عضوی را راه وصول این روح مسدود شد از حس و حرکت می افتد و این روح را دل به امناء شرایین و اورده ورید ها می سپارد و آنچه را شرایین اخذ می کنند به دماغ می رسانند و در آنجا به سبب برودت مزاج دماغ اعتدالی در آن حاصل و به اعضاء متحرکه بدن می ریزد و آن را روح نفسانی می گویند و آنچه اورده اخذ می کنند به جگر که منبع قوای نباتیه است می آورند و از آنجا به سایر اعضاء متفرق می شوند و آن را روح طبیعی نامند و لطیف و صاف اخلاط اربعه روح می شود همچنان که درد و کثیف آنها گوشت و پوست و سایر اعضاء می گردد

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۹۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » تمهیدات الهی جهت ورود انسان به دنیا

 

و این شمه ای بود از حکمتهای و عجایبی که در نطفه در ظلمتکده رحم به ظهور رسید و چون جثه او بزرگتر و جای او در رحم تنگ شد نظر کن که چون آن را راه نمود تا سرنگون شده قدم از تنگنای رحم به فضای دنیا نهاد و چون بعد از بیرون آمدن محتاج به غذایی بود و بدن او نرم و سست و تحمل غذای ثقیل را نداشت خون حیض را گازری کرده رنگ سیاه آن را سفید و ممر آن را که از اسافل اعضا بود مسدود و آن را از راه پستان به جهت غذای طفل روانه فرمود و پستان را سری آفرید مطابق دهان طفل شیرخوار و چون طفل را توانایی بلع شیر بسیار در یک دفعه نبود در آن سوراخهای بسیار کوچک قرار داد تا شیر به تدریج از آنها به مکیدن برآید و بنگر که چگونه آن طفل را راهنمایی به پستان و مکیدن آن نمود و بیرون آمدن دندان را به تأخیر افکند تا از آن پستان مادر را المی نرسد و چون به سبب شیر رطوبت بسیار در دماغ او مجتمع می شد گریه را بر آن گماشت تا به سبب آن رطوبت دفع شود و نزول به چشم و عضو دیگر نکند و آن را فاسد کند و چون چندی از آن گذشت و گوشت او محکم و طاقت غذاهای غلیظ را به هم رسانید از برای او دندان رویانید بدون آنکه در وقت آن تقدیمی یا تأخیری واقع شود

و تا خود آن طفل متکفل تربیت خود نمی توانست شد پدر و مادر را بر او مهربان گردانید تا آرام و خواب را برخود حرام کرده به پرستاری او قیام نمایند و بعد از آن به تدریج او را ادراک و فهم و توانایی و عقل کرامت فرمود و در قوای باطنیه و نفس مجرده او اسراری چند مخزون ساخت که عقول در آن حیران و فهوم واله و سرگردان اند

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۹۸

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » اصناف حیوانات

 

و لحظه ای تأمل کن در اصناف حیوانات که کمیت آنها را بجز خالق آنها احدی نمی داند از مرغان و سباع و بهایم و وحوش و حشرات هر یک را چگونه ساختن خانه و منزل یاد داد و تحصیل قوت و آب و دانه تعلیم کرد راه مجامعت نر و ماده را به ایشان نمود و تربیت نسل بچه را به ایشان آموخت آنچه را انسان به آن محتاج بود رام و فرمانبردار او گردانید و آنچه را به آن احتیاجی نبود وحشی کرد و در هر یک از عجایب و مصالح این قدر آفرید که عقلها حیران می ماند عنکبوت را نگر که چگونه خانه خود را مشبک می سازد و آن را دام پشه و مگس می نماید و در کنجی کمین می نشیند تا چون مگسی در آنجا افتاد آن را صید می کند و غذای خود را می سازد و مگس را ببین که از مسافت بعیده بوی شیرینی را می فهمد و بر آن حاضر می شود

ملا احمد نراقی
 
۱۷۰۹۹

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » تفکر در خلقت فضا و کرات آسمانی

 

... همه دور شبان روزی گرفته

به مقصد راه فیروزی گرفته

چنان گرم اند در منزل بریدن

کزین رفتن ندارند آرمیدن

ز رنج راهشان فرسودگی نه

میان را در دو بار آسودگی نه ...

ملا احمد نراقی
 
۱۷۱۰۰

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » عظمت آسمانها

 

و این افلاک و کواکب متحرکه بدون ستون بر پای داشته با وجود این عظمت که جمیع عوالم سفلیه را از زمین و دریاها و کوهها و عالم هوا نسبت به آسمان اول کمترند از قطره ای در پیش دریای محیط و اهل رصد بیان کرده اند که خورشید به تنهایی از صد و شصت برابر روی زمین بزرگتر است و با وجود این عظمت آسمان پنجم سه مقابل عظمت آسمان چهارم و آنچه در وسط آن است از آسمان ها تا مرکز زمین است

و کوچکترین ستاره ای که در آسمان مشاهده می کنی هشت مقابل کل زمین است و با وجود این بزرگی و عظمت سرعت حرکت آنها را ملاحظه کن و ببین که چون ابتدای خورشید از مشرق سر برآورد و به یک چشم بر هم زدن همه آن که صد و شصت مقابل زمین است از افق طلوع می کند پس سرعت حرکت آنها به نحوی است که در یک طرفه العین مسافت صد و شصت مقابل همه روی زمین را طی می نماید و از این جهت بود که چون سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم از روح الامین علیه السلام پرسید که وقت زوال داخل شده گفت لا نعم یعنی نه آری حضرت فرمود این چه جواب بود عرض کرد که چون گفتم که نه پانصد سال راه را طی کرد و زوال داخل شد

پس ای برادر از خواب غفلت برآی و مشاهده کن قدرت قادری را که جسمی به این عظمت را در حدقه چشم که از عدسی بیش نیست جای داده و تفکر کن که کیست که چنین جسمی را مسخر کرده و آسیای آن را به گردش درآورده اگر دیده بصیرت بینا باشد می بینی که اینها همه بندگانی هستند سرگشته کمر خدمتکاری بر میان بسته عشق الهی ایشان را واله و سرگردان کرده و به یک اشاره پروردگارشان تا قیامت به رقص افتاده گرد کعبه جلالش طوف می نمایند ...

... و بالجمله اگر چشم اعتبار بگشایی هر ذره را گواهی بر عظمت پروردگار ببینی و اگر گوش هوش بداری از زبان حال هر ذره به زبان فصیح جلالت آفریدگار را می شنوی

به هر ذره بدان رویی و راهی است

بر اثبات وجود او گواهی است

ملا احمد نراقی
 
 
۱
۸۵۳
۸۵۴
۸۵۵
۸۵۶
۸۵۷
۱۰۲۲