مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۳ - در مدح ملک ارسلان
... روزی که ملک جستی چرخ فلک تو را
از فتح تیغ کرد وز اقبال باره کرد
چون روز بزم خواری زد دید پیش تو ...
... از دور چرخ بر تو سعادت نثار باد
تا شاخ و بار باشد و تا باغ و بوستان
بر شاخ دولت تو ز اقبال بار باد
هر تازه گل که بشکفدت در بهار ملک ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - مدیح ابوالفرج نصر بن رستم
... آرند ازو دسته بسته به گواره
نزدیک کریمان جهان روزی صد بار
آن شاخ چه شاخ است به زلفین تو ماند ...
... وز لشکر نوروز برآورد دماری
من شکر کنم از ملک العرش که باری
دارم چو تو بت روی و دلارام نگاری ...
... مدحی که جز او را بود آن مدح نشاید
بر باره چو بنشیند و از راه درآید
گویی که همی باره گردون را ساید
سادات جهان را ز جهان هر چه بباید
داده ست مر او را همه جبار جهاندار
فرزانگی و حری ازو نازد هر روز ...
... چون تو کف بخشنده گه جود گشادی
احسنت کنندت همه احرار به یکبار
آنچه تو بدان کلک کنی روز هدایت ...
... خیزید و خز آرید که هنگام خزانست
گر خواهی از این به دگری گویم این بار
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵
تا دیده ام آن لب گهر بار تو را
پیوسته نمک خوانم گفتار تو را ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶
چون بار فلک بست به افسون ما را
وز خانه خود کشید بیرون ما را ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰
... چه بد روزم چه شور بختم یارب
با درد هزار بار کوشم همه شب
تو مردی و من بزیستم اینت عجب
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۸
... میدان همه پر نگار از ایران ملکست
رامش چو گلی به بار از ایران ملکست
افروخته شه کنار از ایران ملکست
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲
تا بار غمت نهاده بر محمل ماست
در جستن تو باد هوا حاصل ماست ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۲
... شو در ده تن که داد کس چرخ نداد
چون بار بلایی که قضا بر تو نهاد
تن دار چو کوه باش و بی باک چو باد
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۶
... شوتن در ده که داد کس چرخ نداد
بر بار بلایی که قضا بر تو نهاد
تن دار چو کوه باش و بی باک چو باد
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۸
... دل خون شد و دیده خون همی گرید زار
گویم ز غم فراق روزی صد بار
کاین عشق چه آفت است یارب زنهار
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۱
... ای بر طاعت ز خلق در کار دگر
بنمای مرا جهان به یک بار دگر
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۳
... در تنگی حبس و بند رنج تو کشم
یک بار بگو که چند رنج تو کشم
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۹
صد بار به نیکی هنرم کرد ضمان
یک دعوی را از تو ندیدم برهان ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۲
... از بخت مرا فزون شدی رتبت و جاه
هر بار چو زر آمدم از دولت شاه
این بار چو گوهر آیم انشایالله
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۱
بر شعر مرا دلیست ای بار خدای
در مدح و ثنای خسرو مدح آرای ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۶
... ای داده خدایت شرف از بهر خدای
یک بار مرا جمال رویت بنمای
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۵
ای تن تو به طبع بار بیمار کشی
خوشدل خوشدل رنج و غم یار کشی
از چرخ همی بلای بسیار کشی
خوش بر تو نهد بار که خوش بار کشی
مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۲۵ - صفت یار برزگر گوید
... هر چه تخم است آن توانی کشت
و آن به دست تو بهتر آرد بار
هست ما را به تخم صبر نیاز ...
مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۴۷ - در حق دلبر احول گفته
... خلق در حسن احول اکحل
شده بار دگر کسی هم جفت
کرده با دیگری مرا تو بدل ...
مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۶ - شهریور ماه
... هرگز ندید چشم جهان چون تو اختیار
شهریور است و گردون کافور بار شد
بستان ز دوست باده مشکین خوشگوار ...