مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۳۸
چشم و دهن آن صنم لاله رخان
از پسته و بادام گرفتست نشان ...
مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۵۸
مؤذن پسری تازه تر از لاله مرو
رنگ رخش آب برده از خون تذرو ...
مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۶۵
... از بهر شکوفه کردنش بین که چمن
بنهاد هزار طشت لعل از لاله
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۲۵
افسوس که اطراف گلت خار گرفت
زاغ آمد و لاله را بمنقار گرفت
سیماب زنخدان تو آورد مداد ...
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳۲
در مرو پریر لاله آتش انگیخت
دی نیلوفر ببلخ در آب گریخت ...
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳۴
لاله چو پریر آتش شور انگیخت
دی نرگس آب شرم از دیده بریخت ...
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۷۱
بگذشت پریر باد بر لاله و ورد
دی خاک چمن سنبل تر بار آورد ...
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۸۴
ای لعل تو تا لاله بستان بهار
بادام توام ز آب رزان داده خمار ...
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۸۶
آهیخت پریر لاله ز آتش خنجر
دی نیلوفر فکند بر آب سپر ...
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۸۸
زد لاله پریر در نشابور آذر
دی بر زد از آب مرو نیلوفر سر ...
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۳۵
مؤذن پسری تازه تر از لاله مرو
رنگ رخش آب برده از خون تذرو ...
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۵۳
در ده می لعل لاله گون صافی
بگشای ز حلق شیشه خون صافی ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۴ - النوبة الثالثة
قوله تعالی زین للناس حب الشهوات آن مهتر عالم و سید ولد آدم مصطفی ص خبر داد از کردگار قدیم جل جلاله و عز کبریاء گفت آن گه که بهشت بیافرید رب العالمین بجبریل گفت یا جبریل اذهب فانظر الیها
رو درین بهشت نظاره کن و آنچه من ساخته ام و آفریده ام بندگان و دوستان خود را یکی ببین جبرییل رفت و آن بهشتهای آراسته با ناز و نعیم بی نهایت دید و آن طرب گاه در آن منزلگاه در جوار حضرت الله ساخته و پرداخته عزیزان راه را و دوستان الله را جبرییل چون آن دید گفت بار خدایا ...
... فردا هر کسی را بغایت مقصد و همت خویش رسانند یکی در آرزوی جنة الماوی او را گویند از حرام محض بگریز تا عادل باشی وز تو دریغ نیست یکی در آرزوی دار الخلد او را گویند از شبهت بپرهیز تا زاهد باشی و از تو دریغ نیست یکی در آرزوی فردوس است او را گویند از حلال محض دور باش در دنیا تا عارف باشی و از تو دریغ نیست قومی بمانند که ایشان را خود آرزویی نبود و مرادی نباشد مراد ایشان مراد دوست و اختیار ایشان اختیار دوست بهشت ها بر ایشان عرض کنند و از بهر ایشان کنیزکان و ولدان بر کنگره ها نشانند با نثارهای عزیز و ایشان از همه فارغ روی خویش از ایشان بگردانند و گویند اگر لا بد دل بکسی باید داد باری بکسی دهیم که کرا کند
ناگاه بدان لاله رخان دادم دل
او بود سزای دل از آن دادم دل ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۰ - النوبة الثانیة
... حکم بالقطع علی طعمة میگوید الله خود دانا است که آن زره که دزدید و حکیم است حکم قطع که بر طعمه کرد براستی و سزا و کمال حکمت کرد آن روز که این آیت آمد قوم طعمه بدانستند که طعمه ظالم است و دروغ زن و دزدی وی کرده گفتند توبه کن و از خدا بترس و براستی بحق باز گرد طعمه در ایستاد و سوگند بدروغ میخورد که آن زره بجز جهود ندزدید رب العالمین آیت فرستاد و من یکسب خطییة أو إثما ثم یرم به برییا فقد احتمل بهتانا
الآیة خطییه سوگند بدروغ است و اثم بیگناه را آلوده کردن میگوید هر که سوگند بدروغ خورد و بیگناهی را آلوده گرداند بهتانی عظیم و بزه آشکارا بر گرفت بهتان دروغی بود یا بیدادی که شنونده آن در آن درماند از استنکار و تعجب آری دو کار صعب است و سرانجام آن صعب سوگند بدروغ و بهتان بر بیگناه سوگند بدروغ را میآید در آثار که رب العزة جل جلاله لما کتب التوراة بیده قال بسم الله هذا کتاب کتبه الله بیده لعبده موسی ان لا تحلف باسمی کاذبا فانی لا ازکی من حلف باسمی کاذبا و بهتان را مصطفی ص گفت البهتان علی البری اثقل من السماوات
قیل معناه و زر الباهت اثقل من السماوات و قیل اجر المبهوت علیه اثقل من السماوات یعنی لعظم اجره ...
... بالکتاب و النبوة عظیما
قوله لا خیر فی کثیر من نجواهم گفته اند چون قوم طعمه را معلوم گشت و ایشان که وی را یاری میدادند که طعمه دروغ زن است و درع وی دزدیده با یکدیگر شدند و رازی در گرفتند و هر کسی بنوعی سخن میگفتند رب العزة در شأن ایشان این آیت فرستاد لا خیر فی کثیر من نجواهم در آن راز ایشان و در آن سخن که پنهان با یکدیگر میگویند هیچ خیر و نیکی نیست إلا من أمر بصدقة أو معروف یعنی الا فی نجوی من امر بصدقة مجاهد گفت این آیت عام است و جهانیان در آن یکسان اند میگوید درین رازها که مردم کنند با یکدیگر و آن سخنها که در آن خوض کنند هیچ خیر نیست مگر آنچه از اعمال بر باشد پس بیان کرد که اعمال بر چیست إلا من أمر بصدقة یعنی خیر در سخن آن کس است که بصدقه فرماید أو معروف یا قرضی بکسی دادن أو إصلاح بین الناس یا میان مردم صلح افکندن مصطفی ص گفت کلام ابن آدم کله علیه لاله الا امر بمعروف او نهی عن منکر او ذکر الله
این حدیث پیش سفیان میخواندند مردی گفت سخت است این حدیث یعنی وعیدی قوی و بیمی تمام است سفیان گفت چه سخنی است درین حدیث این همچنانست که در قرآن میخوانی لا یتکلمون إلا من أذن له الرحمن و قال صوابا جای دیگر و العصر إن الإنسان لفی خسر إلا الذین آمنوا الآیة ...
... رسول خدا ص ابو ایوب انصاری را گفت خواهی که ترا راه نمایم بصدقه که ترا به است از چهارپایان چرنده نیکو یعنی و الله اعلم که ترا به است از آنکه چهارپایان نیکوداری و بصدقه دهی آن گه گفت تصلح بین الناس اذا تفاسدوا و تقرب بینهم اذا تباعدوا میان مردم صلح دهی آن گه که فساد یکدیگر جویند و تباهی در کار یکدیگر آرند و میان ایشان نزدیکی جویی و با هم آری چون از یکدیگر دور افتند و روی انس بن مالک رض قال بینما رسول الله ص جالس اذ رأیناه ضحک حتی بدت ثنایاه فقال عمر ما اضحکک یا رسول الله بأبی و أمی
قال رجلان جثوا بین یدی رب العزة جل جلاله فقال احدهما خذ لی مظلمتی من اخی فقال الله اعط اخاک مظلمته قال یا رب لم یبق من حسناتی شی ء قال الله عز و جل للطالب کیف تصنع بأخیک و لم یبق من حسناته شی ء قال یا رب فیحمل من اوزاری ففاضت علینا رسول الله ص بالبکاء ثم قال ان ذلک لیوم عظیم یحتاج فیه الناس الی ان یحمل عنهم من اوزارهم فقال الله عز و جل للطالب ارفع بصرک فانظر فی الجنان فرفع رأسه فقال اری مداین من فضة و قصورا من ذهب مکللة باللؤلؤ لأی نبی هذا لأی صدیق هذا لأی شهید هذا قال لمن هو اعطانی الثمن قال یا رب و من یملک ثمن هذا قال انت تملکه قال بم قال بعفوک عن اخیک قال یا رب فقد عفوت عنه قال خذ بید اخیک و ادخله الجنة قال رسول الله ص فاتقوا الله و اصلحوا ذات بینکم فان الله یصلح بین المؤمنین یوم القیامة
قوله و من یشاقق الرسول ابن عباس گفت این هم در شأن طعمة بن ابیرق آمد که چون آیتها در شأن وی آمد و فعل بد وی پیدا گشت و قوم وی بدانستند که وی ظالم و سارق است و رسول خدا ص فرمود تا دست وی ببرند وی از میان بگریخت و به مکه شد و در کافران پیوست و مرتد گشت چنین گویند که بمردی فرو آمد نام وی حجاج بن علاط السلمی و آن مرد وی را گرامی داشت چنان که مهمانان را گرامی دارند پس طعمه گمان برد که در درون خانه وی زر نهاده است چون شب در آمد نقب بزد چون در آن اندرون شد پوست میش نهاده بودند از آن پوستهای خام خشک گشته پایش بآن پوستها برافتاد آوازی بر آمد خداوند خانه بآن آواز از خواب درآمد و در آن خانه شد طعمه را بگرفت و بیرون آورد اهل مکه گفتند او را سنگسار کنیم حجاج گفت هر چند بد مرد و دزد است اما مهمان است و مهمان را کشتن روی نیست پس او را بخواری از شهر بیرون کردند به حله بنی سلیم فرو آمد و ایشان بت پرست بودند و با ایشان بت میپرستید تا در شرک فرو شد و هلاک گشت پس رب العالمین در شأن وی و در مرتد گشتن وی این آیت فرستاد جویبر گفت از ضحاک از ابن عباس که این آیت در شأن نفری آمد از قریش که از مکه به مدینه هجرت کردند و اسلام در پذیرفتند و رسول خدا ص ایشان را عطا داد پس شقاء ازلی در ایشان رسید به مکه باز گشتند و مرتد شدند رب العالمین ایشان را گفت و من یشاقق الرسول شقاق نامی است خلاف را شق عصاء المسلمین از آن گرفته اند و آن آن باشد که مأمور در شقی بود و آمر در شقی ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۱۰ - النوبة الثانیة
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۶- سورة الشعرا- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة
... تاریخ ازل و ابد کم از لحظتی در بدایت اقبال او نعمت هر دو سرای کم از ذره ای در شعاع آفتاب افضال او ساختگان خدمتند سوختگان محبت او خستگان محنتند عزیزان حضرت او خداوندی که همه ثناها را سزاوارست در ذات بی نظیر و در صفات بی یارست در کامرانی با اختیار و در کارسازی بی اختبارست عاصیان را آمرزگار و با مفلسان نیکوکار است آرنده ظلمات و برآرنده انوار است بیننده احوال و داننده اسرار است
با رنگ رخ تو لاله بی مقدارست
با بوی سر زلف تو عنبر خوارست
بدانکه حق جل جلاله و تقدست اسمایه در این آیات چهار جایگه خود را بخلق اضافت کرد گفت رب العالمین رب السماوات و الأرض و ما بینهما ربکم و رب آبایکم الأولین رب المشرق و المغرب و ما بینهما و این اضافت اعنی ذات الباری جل جلاله الی خلقه در قرآن بر دو وجه بود یکی اضافت جزوی دیگر اضافت کلی اما اضافت جزوی تشریف مضاف الیه چنان که مصطفی ص گفت و اذکر ربک و اعبد ربک و إذ قال ربک و لربک فاصبر و ربک فکبر و ربک یخلق ازین نمط در قرآن بسیارست و همه تشریف و تکریم مصطفی ص است و حق جل جلاله خداوند همه مخلوقات و محدثات است اما مصطفی ص را بذکر مخصوص کرد بزرگ گردانیدن او را بر دل بندگان هم چنان که همه بقعتها را پادشاهست و خداوند جل جلاله آن گه مکه و کعبه را بذکر مخصوص کرد گفت إنما أمرت أن أعبد رب هذه البلدةلیعبدوا رب هذا البیت بزرگ گردانیدن آن را بر دل خلق اما اضافت کلی آنست که درین آیات گفت و امثال این در قرآن فراوانست و مقصود بیان قدرتست و اظهار هیبت و عزت کریم است و بزرگوار آن خداوند را که در هر جایی صنعی خبی دارد و در هر امری لطفی خفی مینماید
بنگر که صنع خبی با فرعون دشمن چه کرد و لطف خفی موسی کلیم را چه ساخت ...
... که از حق بخود نگریست هذا کقوله تعالی أ لم تر إلی ربک کیف مد الظل و لم یقل الی الظل کیف مه الرب
آن حال مریدست و این حال مراد آن راه روندگانست و این صفت ربودگان گفته اند که فرعون چون بکنار دریا رسید و دریا دید شکافته و راهها پیدا گشته با قوم خویش گفت این دریا از بیم من شکافته گشت و أنا ربکم الأعلی آن روز گفت جبرییل خواست که او را عذاب کند پر خویش بگسترانید تا او را بزمین فرو برد فرمان آمد از جبار عالم که مه یا جبرییل فانما یعجل بالعقوبة من یخاف الموت و گفته اند موسی خود را گفت إن معی ربی سیهدین و رب العزة امت احمد را گفت إن الله مع الذین اتقوا موسی آنچه خود را گفت الله برو رد نکرد او را راه نجات نمود و کید دشمن از پیش برداشت چه گویی آنچه حق جل جلاله بخودی خود امت احمد را گفت و وعده که داد اولیتر که وفا کند از غم گناه برهاند و برحمت و مغفرت خود رساند
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۰- سورة الرّوم مکّیة » ۱ - النوبة الثالثة
... فلا اصحو الی یوم المنون
تو لاله سرخ و لؤلؤ مکنونی
من مجنونم تو لیلی مجنونی ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۷- سورة الحدید » ۱ - النوبة الثالثة
... آن را صنما که با وصالت کار است
با رنگ رخ تو لاله بی مقدار است
با بوی سر زلف تو عنبر خوارست ...
... حل و عقد خزینه اسرار
له ملک السماوات و الأرض هفت آسمان و هفت زمین ملک و ملک اوست جل جلاله
داشت آن بعون او نافذ در آن مشیت او روان بر آن حکم او ...
... من آن خداوندم که از طریق مکافات دورم و همه افکندگان و رمیدگان را برگیرم از آنکه بر بندگان ریوف و رحیم ام و إن الله بکم لرؤف رحیم
از رأفت و رحمت اوست که بنده در کتم عدم و او جل جلاله سازنده کار او
بکمال فضل و کرم بنده در کتم عدم و او وی را برگزیده بر کل عالم ...
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور » بخش ۱۰
... من همچو خار و خاکم تو آفتاب و ابر
گلها و لاله ها دهم ار تربیت کنی
و از حقوق رعیت بر ملک آنست که هریک را بر مقدار مروت و یک دلی و نصیحت به درجه ای رساند و به هوا در مراتب تقدیم و تاخیر نفرماید و کسانی را که در کارها غافل و از هنرها عاطل باشند بر کافیان هنرمند و داهطان خردمند ترجیح و تفضیل روا ندارد که دو کار از عزایم پادشاهان غریب نماید حلیت سر بر پای بستن و پیرایه پای بر سر آویختن و یاقوت و مروارید را در سرب و ارزیز نشاندن دران تحقیر جواهر نباشد لکن عقل فرماینده به نزدیک اهل خرد مطعون گردد و انبوهی یاران که دوربین و کاردان نباشند عین مضرت است و نفاذ کار با اهل بصیرت و فهم تواند بود نه به انبوهی انصار و اعوان و هرکه یاقوت با خویشتن دارد گران بار نگردد و بدان هر غرض حاصل آید وآنکه سنگ در کیسه کند رنجور گردد و روز حاجت بدان چیزی نیابد و مرد دانا حقیر نشمرد صاحب مروت را اگرچه خامل منزلت باشد چه پی از میان خاک برگیرند و ازو زینها سازند و مرکب ملوک شود و کمان ها راست کنند و به صحبت دست ملوک و اشراف عزیز گردد و نشاید که پادشاه خردمندان را به خمول اسلاف فروگذارد و بی هنران را به وسایل موروث بی هنر مکتسب اصطناع فرماید بل که تربیت پادشاه بر قدر منفعت باید که در صلاح ملک از هریک بیند چه اگر بی هنران خدمت اسلاف را وسیلت سعادت سازند خلل به کارها راه یابد و اهل هنر ضایع مانند و هیچ کس به مردم از ذات او نزدیک تر نیست چون بعضی ازان معلول شود به داروهایی علاج کنند که از راههای دور و شهرهای بیگانه آرند و موش مردمان را همسرایه و هم خانه است چون موذی می باشد او را از خانه بیرون می فرستند و در هلاک او سعی واجب می بینند و باز اگرچه وحشی و غریب است چون بدو حاجت و ازو منفعت است به اکرامی هرچه تمامتر او را به دست آرند و از دست ملوک برای او مرکبی سازند
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الفحص عن امر دمنة » بخش ۸
... نیست ممکن که پیرهن بدرم
گشت لاله ز خون دیده رخم
شد بنفشه ز زخم دست برم ...