گنجور

 
۱۰۶۱

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۳۸

 

چشم و دهن آن صنم لاله رخان

از پسته و بادام گرفتست نشان ...

مهستی گنجوی
 
۱۰۶۲

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۵۸

 

مؤذن پسری تازه تر از لاله مرو

رنگ رخش آب برده از خون تذرو ...

مهستی گنجوی
 
۱۰۶۳

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۶۵

 

... از بهر شکوفه کردنش بین که چمن

بنهاد هزار طشت لعل از لاله

مهستی گنجوی
 
۱۰۶۴

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۲۵

 

افسوس که اطراف گلت خار گرفت

زاغ آمد و لاله را بمنقار گرفت

سیماب زنخدان تو آورد مداد ...

مهستی گنجوی
 
۱۰۶۵

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳۲

 

در مرو پریر لاله آتش انگیخت

دی نیلوفر ببلخ در آب گریخت ...

مهستی گنجوی
 
۱۰۶۶

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۳۴

 

لاله چو پریر آتش شور انگیخت

دی نرگس آب شرم از دیده بریخت ...

مهستی گنجوی
 
۱۰۶۷

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۷۱

 

بگذشت پریر باد بر لاله و ورد

دی خاک چمن سنبل تر بار آورد ...

مهستی گنجوی
 
۱۰۶۸

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۸۴

 

ای لعل تو تا لاله بستان بهار

بادام توام ز آب رزان داده خمار ...

مهستی گنجوی
 
۱۰۶۹

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۸۶

 

آهیخت پریر لاله ز آتش خنجر

دی نیلوفر فکند بر آب سپر ...

مهستی گنجوی
 
۱۰۷۰

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۸۸

 

زد لاله پریر در نشابور آذر

دی بر زد از آب مرو نیلوفر سر ...

مهستی گنجوی
 
۱۰۷۱

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۳۵

 

مؤذن پسری تازه تر از لاله مرو

رنگ رخش آب برده از خون تذرو ...

مهستی گنجوی
 
۱۰۷۲

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۵۳

 

در ده می لعل لاله گون صافی

بگشای ز حلق شیشه خون صافی ...

مهستی گنجوی
 
۱۰۷۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی زین للناس حب الشهوات آن مهتر عالم و سید ولد آدم مصطفی ص خبر داد از کردگار قدیم جل جلاله و عز کبریاء گفت آن گه که بهشت بیافرید رب العالمین بجبریل گفت یا جبریل اذهب فانظر الیها

رو درین بهشت نظاره کن و آنچه من ساخته ام و آفریده ام بندگان و دوستان خود را یکی ببین جبرییل رفت و آن بهشتهای آراسته با ناز و نعیم بی نهایت دید و آن طرب گاه در آن منزلگاه در جوار حضرت الله ساخته و پرداخته عزیزان راه را و دوستان الله را جبرییل چون آن دید گفت بار خدایا ...

... فردا هر کسی را بغایت مقصد و همت خویش رسانند یکی در آرزوی جنة الماوی او را گویند از حرام محض بگریز تا عادل باشی وز تو دریغ نیست یکی در آرزوی دار الخلد او را گویند از شبهت بپرهیز تا زاهد باشی و از تو دریغ نیست یکی در آرزوی فردوس است او را گویند از حلال محض دور باش در دنیا تا عارف باشی و از تو دریغ نیست قومی بمانند که ایشان را خود آرزویی نبود و مرادی نباشد مراد ایشان مراد دوست و اختیار ایشان اختیار دوست بهشت ها بر ایشان عرض کنند و از بهر ایشان کنیزکان و ولدان بر کنگره ها نشانند با نثارهای عزیز و ایشان از همه فارغ روی خویش از ایشان بگردانند و گویند اگر لا بد دل بکسی باید داد باری بکسی دهیم که کرا کند

ناگاه بدان لاله رخان دادم دل

او بود سزای دل از آن دادم دل ...

میبدی
 
۱۰۷۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۰ - النوبة الثانیة

 

... حکم بالقطع علی طعمة میگوید الله خود دانا است که آن زره که دزدید و حکیم است حکم قطع که بر طعمه کرد براستی و سزا و کمال حکمت کرد آن روز که این آیت آمد قوم طعمه بدانستند که طعمه ظالم است و دروغ زن و دزدی وی کرده گفتند توبه کن و از خدا بترس و براستی بحق باز گرد طعمه در ایستاد و سوگند بدروغ میخورد که آن زره بجز جهود ندزدید رب العالمین آیت فرستاد و من یکسب خطییة أو إثما ثم یرم به برییا فقد احتمل بهتانا

الآیة خطییه سوگند بدروغ است و اثم بیگناه را آلوده کردن میگوید هر که سوگند بدروغ خورد و بیگناهی را آلوده گرداند بهتانی عظیم و بزه آشکارا بر گرفت بهتان دروغی بود یا بیدادی که شنونده آن در آن درماند از استنکار و تعجب آری دو کار صعب است و سرانجام آن صعب سوگند بدروغ و بهتان بر بیگناه سوگند بدروغ را میآید در آثار که رب العزة جل جلاله لما کتب التوراة بیده قال بسم الله هذا کتاب کتبه الله بیده لعبده موسی ان لا تحلف باسمی کاذبا فانی لا ازکی من حلف باسمی کاذبا و بهتان را مصطفی ص گفت البهتان علی البری اثقل من السماوات

قیل معناه و زر الباهت اثقل من السماوات و قیل اجر المبهوت علیه اثقل من السماوات یعنی لعظم اجره ...

... بالکتاب و النبوة عظیما

قوله لا خیر فی کثیر من نجواهم گفته اند چون قوم طعمه را معلوم گشت و ایشان که وی را یاری میدادند که طعمه دروغ زن است و درع وی دزدیده با یکدیگر شدند و رازی در گرفتند و هر کسی بنوعی سخن میگفتند رب العزة در شأن ایشان این آیت فرستاد لا خیر فی کثیر من نجواهم در آن راز ایشان و در آن سخن که پنهان با یکدیگر میگویند هیچ خیر و نیکی نیست إلا من أمر بصدقة أو معروف یعنی الا فی نجوی من امر بصدقة مجاهد گفت این آیت عام است و جهانیان در آن یکسان اند میگوید درین رازها که مردم کنند با یکدیگر و آن سخنها که در آن خوض کنند هیچ خیر نیست مگر آنچه از اعمال بر باشد پس بیان کرد که اعمال بر چیست إلا من أمر بصدقة یعنی خیر در سخن آن کس است که بصدقه فرماید أو معروف یا قرضی بکسی دادن أو إصلاح بین الناس یا میان مردم صلح افکندن مصطفی ص گفت کلام ابن آدم کله علیه لاله الا امر بمعروف او نهی عن منکر او ذکر الله

این حدیث پیش سفیان میخواندند مردی گفت سخت است این حدیث یعنی وعیدی قوی و بیمی تمام است سفیان گفت چه سخنی است درین حدیث این همچنانست که در قرآن میخوانی لا یتکلمون إلا من أذن له الرحمن و قال صوابا جای دیگر و العصر إن الإنسان لفی خسر إلا الذین آمنوا الآیة ...

... رسول خدا ص ابو ایوب انصاری را گفت خواهی که ترا راه نمایم بصدقه که ترا به است از چهارپایان چرنده نیکو یعنی و الله اعلم که ترا به است از آنکه چهارپایان نیکوداری و بصدقه دهی آن گه گفت تصلح بین الناس اذا تفاسدوا و تقرب بینهم اذا تباعدوا میان مردم صلح دهی آن گه که فساد یکدیگر جویند و تباهی در کار یکدیگر آرند و میان ایشان نزدیکی جویی و با هم آری چون از یکدیگر دور افتند و روی انس بن مالک رض قال بینما رسول الله ص جالس اذ رأیناه ضحک حتی بدت ثنایاه فقال عمر ما اضحکک یا رسول الله بأبی و أمی

قال رجلان جثوا بین یدی رب العزة جل جلاله فقال احدهما خذ لی مظلمتی من اخی فقال الله اعط اخاک مظلمته قال یا رب لم یبق من حسناتی شی ء قال الله عز و جل للطالب کیف تصنع بأخیک و لم یبق من حسناته شی ء قال یا رب فیحمل من اوزاری ففاضت علینا رسول الله ص بالبکاء ثم قال ان ذلک لیوم عظیم یحتاج فیه الناس الی ان یحمل عنهم من اوزارهم فقال الله عز و جل للطالب ارفع بصرک فانظر فی الجنان فرفع رأسه فقال اری مداین من فضة و قصورا من ذهب مکللة باللؤلؤ لأی نبی هذا لأی صدیق هذا لأی شهید هذا قال لمن هو اعطانی الثمن قال یا رب و من یملک ثمن هذا قال انت تملکه قال بم قال بعفوک عن اخیک قال یا رب فقد عفوت عنه قال خذ بید اخیک و ادخله الجنة قال رسول الله ص فاتقوا الله و اصلحوا ذات بینکم فان الله یصلح بین المؤمنین یوم القیامة

قوله و من یشاقق الرسول ابن عباس گفت این هم در شأن طعمة بن ابیرق آمد که چون آیتها در شأن وی آمد و فعل بد وی پیدا گشت و قوم وی بدانستند که وی ظالم و سارق است و رسول خدا ص فرمود تا دست وی ببرند وی از میان بگریخت و به مکه شد و در کافران پیوست و مرتد گشت چنین گویند که بمردی فرو آمد نام وی حجاج بن علاط السلمی و آن مرد وی را گرامی داشت چنان که مهمانان را گرامی دارند پس طعمه گمان برد که در درون خانه وی زر نهاده است چون شب در آمد نقب بزد چون در آن اندرون شد پوست میش نهاده بودند از آن پوستهای خام خشک گشته پایش بآن پوستها برافتاد آوازی بر آمد خداوند خانه بآن آواز از خواب درآمد و در آن خانه شد طعمه را بگرفت و بیرون آورد اهل مکه گفتند او را سنگسار کنیم حجاج گفت هر چند بد مرد و دزد است اما مهمان است و مهمان را کشتن روی نیست پس او را بخواری از شهر بیرون کردند به حله بنی سلیم فرو آمد و ایشان بت پرست بودند و با ایشان بت میپرستید تا در شرک فرو شد و هلاک گشت پس رب العالمین در شأن وی و در مرتد گشتن وی این آیت فرستاد جویبر گفت از ضحاک از ابن عباس که این آیت در شأن نفری آمد از قریش که از مکه به مدینه هجرت کردند و اسلام در پذیرفتند و رسول خدا ص ایشان را عطا داد پس شقاء ازلی در ایشان رسید به مکه باز گشتند و مرتد شدند رب العالمین ایشان را گفت و من یشاقق الرسول شقاق نامی است خلاف را شق عصاء المسلمین از آن گرفته اند و آن آن باشد که مأمور در شقی بود و آمر در شقی ...

میبدی
 
۱۰۷۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۱۰ - النوبة الثانیة

 
قوله تعالی و جاء المعذرون من الأعراب قرایت عامه معذرون مشدد است و قرایت یعقوب معذرون مخفف معذران بتشدید عذر سازانند بدروغ و معذرون بتخفیف خداوندان عذراند براستی عذر فلان اذا زور عذرا و اعذر فلان اذا اتی بما یعذر به یقال اعذر من انذر و جاء المعذرون بتشدید معنی آنست که آمدند قومی عذرسازان از منافقان عرب تا دستوری دهند ایشان را و بتخفیف معنی آنست که آمدند عذر نمایندگان از عرب که عذرها داشتند بر است و ایشان قومی بودند از اعراب که مسکن ایشان بیرون از مدینه بود از تبوک باز ماندند پس چون وعید شنیدند آمدند و عذر خویش بگفتند و درخواستند که تا ایشان را دستوری تخلف و قعود دهند گفتند ان نحن غزونا معک تعیر اعراب طی علی حلایلنا و اولادنا و مواشینا و گفته اند دستوری بیرون شدن بغزا میخواستند نه دستوری تخلف و تفسیر بر قرایت یعقوب ظاهرتر است و درخورتر تا ایشان که صادق العذر بودند در آیت مذکور باشند که مزوران عذر خود مذکوراند در آنچه گفت و قعد الذین کذبوا الله و رسوله ثم اوعدهم عذابا سیصیب الذین کفروا منهم عذاب ألیم ثم ذکر اهل العذر فقال لیس علی الضعفاء ضعیفان در نفس پیران اند و ضعیفان در چشم نابینایان اند و ضعیفان در عقل دیوانگان اند میگوید اینان همه اهل عذراند و لا علی المرضی بیماران همچنین و لا علی الذین لا یجدون ما ینفقون فقرا و مساکین اند بر اینان هیچ حرج نیست و بزه نیست اگر باز نشینند و به تبوک نروند إذا نصحوا لله و رسوله هر گه که نصیحت بجای آرند خدای را و رسول را یعنی که اقوال و افعال ایشان بصدق و اخلاص بود و کوشش و سعی ایشان در آنچه صلاح اسلام و مسلمانان در آن بود گویند این آیت در شأن عبد الله بن زایدة فرو آمد و هو ابن ام مکتوم و کان ضریر البصر فقال یا نبی الله انی شیخ ضریر البصر خفیف الحال نحیف الجسم و لیس لی قاید فهل لی رخصة فی التخلف عن الجهاد فسکت النبی ص فانزل الله تعالی هذه الایة ما علی المحسنین من سبیل ای ما علی الذین اطاعوا الله و رسوله و نصحوا الله و رسوله من سبیل ای لیس لاحد الی لایمتهم و عتابهم سبیل لانهم محسنون و الله غفور رحیم للمسیی فکیف للمحسنین و لا علی الذین إذا ما أتوک نزلت فی البکایین و کانوا سبعة معقل بن یسار و صخر بن خنساء و هو الذی کان وقع علی امراته فی رمضان فامر رسول الله ان یکفرو عبد الله بن کعب الانصاری و سالم بن عمیر و علیة بن زید الانصاری و ثعلبة بن عتمه و عبد الله بن معقل اتوا رسول الله ص فقالوا یا نبی الله ان الله عز و جل قد ندبنا للخروج معک فاحملنا علی الخفاف المرقوعة و النعال المخصوفة نغزو معک فقال لا اجد ما احملکم علیه فتولوا و هم یبکون مجاهد گفت در شأن بنی مقرن فرو آمد معقل و سوید و نعمان حسن گفت نزلت فی ابی موسی و اصحابه و قیل نزلت فی عرباض بن ساریة و لا علی الذین عطف است بر ضعفا و قوله لتحملهم ای علی النعال روی ابو هریرة ان رسول الله ص قال فی غزوة تبوک اکثروا من النعال فان الرجل لا یزال راکبا ما کان متنعلا و گفته اند مرکوب می خواستند که بر آن نشینند و زاد راه یقال حملت فلانا اذا اعطیته حمولة قلت لا أجد ای لا املک ما أحملکم علیه تولوا و أعینهم تفیض ای تسیل من الدمع حزنا ألا یجدوا ای بسبب ان لا یجدوا ما ینفقون فی مغزاهم این آیت دلیل است که مال و توانگری از حق خواستن و تمنی آن کردن به نیت آن که خیرها کند و در سبیل خدا از بهر نفقه این تمنی کردن و بر فوات آن غم خوردن و اندوه بردن عین طاعت است و از جمله حسنات و یدل علیه ما روی عبد الله بن مسعود قال قال رسول الله ص ان الفاقة لاصحابی سعادة و ان الغنی للمؤمن فی آخر الزمان سعادة قیل کیف الفاقة لاصحابک سعادة قال لانهم یتعاونون علی الفقر فلا یری فاقة قیل فکیف الغنی للمؤمن فی آخر الزمان سعادة قال لانه یصیر المال الی بخلایهم و یسودهم اشرارهم و من سعادة المؤمن ان لا یحتاج فی ذلک الزمان الی البخیل فان استطعتم ان تکونوا اغنیاء فکونوا إنما السبیل ای للایمة و العتاب علی الذین یستأذنونک فی التخلف و هم أغنیاء رضوا بأن یکونوا مع الخوالف و طبع الله علی قلوبهم فهم لا یعلمون یعتذرون إلیکم یقیمون لانفسهم عذرا باطلا إذا رجعتم من هذه السفرة الیهم قل لا تعتذروا بالاکاذیب و الأباطیل لن نؤمن لکم لن نصدقکم ان لکم عذرا این عذر منافقان دروغ بود و باطل قطعا از بهر آن نپذیرند اما چون عذر راست بود قبول آن واجب بود لقول النبی ص من اعتذر الیه فلم یقبل کتبت علیه خطییة صاحب مکس یعنی العشار و من تنصل الیه فلم یقبل لم یرد علی الخواض قد نبأنا الله من أخبارکم من زایده است ای قد نبأنا الله اخبارکم و اطلعنا علی اسرارکم و ذلک فی قوله و لو أرادوا الخروج لأعدوا له عدة الی اخر الآیتین و سیری الله عملکم و رسوله بعد الیوم فایاکم و معاودة القبیح و ما یعتذر منه و قیل معناه ان عملتم خیرا و تبتم الی الله من تخلفکم فسیری الله عملکم و رسوله ثم تردون إلی عالم الغیب و الشهادة غیب در قرآن بده معنی آید فالغیب اللوح المحفوظ کقوله تعالی أطلع الغیب و الغیب الرزق لقوله تعالی و عنده مفاتح الغیب و الغیب الوحی کقوله فلا یظهر علی غیبه أحدا إلا من ارتضی من رسول و الغیب القیمة کقوله قل لا یعلم من فی السماوات و الأرض الغیب إلا الله و الغیب الکواین کقوله و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب و الغیب الموت کقوله لو کنت أعلم الغیب لاستکثرت من الخیر ای لو کنت اعلم متی اموت و الغیب اخبار الانبیاء کقوله ذلک من أنباء الغیب ای من اخبار الانبیاء و الغیب الظن کقوله یقذفون بالغیب ای بالظن و الغیب ما غاب عن الأبصار من الجنة و النار و البعث و الحساب کقوله الذین یؤمنون بالغیب و الغیب العدم کقوله عالم الغیب و الشهادة ای عالم المعدومات و الموجودات فینبیکم بما کنتم تعملون ینبیکم هر جا که هست در قرآن در موضع یجازیکم است که در وعید گویند آری بخبر شوی بخبر کنم ترا آگاه شوی همه الفاظ تهدیداند سیحلفون بالله لکم ای سیکون منکم حلف بالکذب و الباطل بعد انصرافکم الیهم من هذه السفرة الی المدینة انهم ما قدروا علی الخروج لتعرضوا عنهم الاعراض الصفح فأعرضوا عنهم ای اترکوا کلامهم و سلامهم إنهم رجس عملهم خبیث من عمل الشیطان و مأواهم جهنم جزاء بما کانوا یکسبون ابن عباس گفت جد بن قیس و معتب بن قشیر و اصحاب ایشان هشتاد مرد منافق رسول خدا چون بمدینه باز آمد گفت لا تجالسوهم و لا تکلموهم اعراض از نامهای عفو است بنزدیک عرب مگر خدای را که اعراض ازو ضد عفو است و الرجس اسم لکل مکروه او متقذر و الرجز ابلغ من الرجس و انکر منه و هو اسم کل مکروه فی القرآن الرجز العذاب فی مواضع و الرجس اسم الشیطان و تغلیطه و وسوسته یحلفون لکم لترضوا عنهم این عبد الله ابی است حلف للنبی ص بالذی لا اله الا هو ان لا یتخلف عنه بعدها و لیکونن معه علی عدوه و طلب الی النبی ص ان یرضی عنه میگوید این منافق عبد الله ابی طلب رضا و خشنودی تو میکند و سوگند میخورد بدروغ و باطل که بعد از این تخلف نکند فإن ترضوا عنهم یرید فلا ترضوا عنهم فإن الله لا یرضی عن القوم الفاسقین بل یسخط علیهم شما از ایشان خشنود مشوید که خدای از ایشان خشنود نیست و با ایشان ساخط است الأعراب أشد کفرا و نفاقا یعنی کفار البوادی من بنی اسد و غطفان اشد کفرا و منافقو الیهود اشد نفاقا و ذلک انهم لا یحضرون مجالس العلماء و حضرة الخطباء الا ریثا فهم اقسی قلوبا و اعظم جهلا و اکثر غفلة یدل علیه قوله و أجدر ألا یعلموا حدود ما أنزل الله علی رسوله إذ هم لا یحضرونه اوقات التبلیغ و الخطبة و الدعوة میگوید اعراب بادیه نشین کفار ایشان کافرتراند از دیگر کافران که بحضرکم رسند و علم دیرادیر شنوند و قرآن ندانند کافران ایشان کافرتراند از کفار حضر که از خبر خیر حق آگاه می باشند و منافقان بوادی منافق تراند از منافقان حضر که گاه گاه پند میشنوند و أجدر ألا یعلموا ای اقرب و اولی بان لا یعلموا حدود ما انزل الله علی رسوله من الفرایض و العبادات و الوعد و الوعید و الله علیم حکیم و من الأعراب من یتخذ ما ینفق مغرما این آیت در شأن منافقان عرب است نفقه که میکردند و زکاة که میدادند در دادن آن امید ثواب نمیداشتند و در امساک آن از عقاب نمی ترسیدند و آن اعتقاد بر خود واجب نمیدیدند پس آن را چون غرمی و تاوانی میدانستند و دادن بر ایشان ناکام بود و دشوار میداشتند یتربص بکم الدوایر یقال فلان یتربص بی الدوایر ای یتمنی موتی یقول ینتظران ینقلب الامر علیکم بموت الرسول و ظهور المشرکین علی المؤمنین و الدوایر ما تدور به الایام من الوانها ان شر فشر و ان خیر فخیر فالخیر لقوم شر مصایب قوم عند قوم فواید فتی یشتری حسن الثناء بماله و یعلم ان الدایرات تدور فتی یشتری حسن الثناء بماله و یعلم ان الدایرات تدور آن گه جواب داد گفت علیهم دایرة السوء ای علیهم تدور الحاجة و قیل هی مصدر کالعاطفة و العافیة و العاقبة و قیل هی صفة ای خلة تدور و تحیط بالانسان حتی لا یکون له منها محیص مکی و ابو عمرو دایرة السوء بضم سین خوانند باقی بفتح سین فبالضم البلاء و المکروه و بالفتح المصدر یقال سؤته سوأ و مساءة قومی گفتند از مفسران که این آیت و من الأعراب من یتخذ ما ینفق مغرما و آیت پیش الأعراب أشد کفرا و نفاقا این هر دو منسوخ اند و ناسخ آیت سوم است و من الأعراب من یؤمن بالله و الیوم الآخر و قومی گفتند همه محکم اند بجای خویش و در آن نسخ نه و من الأعراب من یؤمن بالله و الیوم الآخر البعث و الحساب و الثواب و العقاب این اعراب حضراند که ینتابون حضرة الفقهاء و مجالسة العلماء و هم اسلم و غفار و جهینه و یتخذ ما ینفق ای فی الجهاد مع الرسول ص و ما یتصدق به قربات عند الله و صلوات الرسول ای لیقربه من رحمته و رضوانه و قیل القربة طلب الثواب و الکرامة و صلوات الرسول ای دعاءه و استغفاره و صلوات نصب بالعطف علی ما ینفق ای یتخذ ما ینفق و صلوات الرسول قربة و قیل نصب بالعطف علی قربات ای یتخذ بذلک قربات الله و صلوات الرسول ای یطلب الغفر ان من الله و الاستغفار من الرسول این صلوات آنست که آنجا گفت إن صلاتک سکن لهم فرموده بودند رسول را که ایشان را دعا کن چون از ایشان زکاة ستانی در خبر است که عبد الله بن ابی او فی الاسلمی و هو من اهل بیعة الرضوان و آخر من مات من الصحابة بالکوفة قال اتیت رسول الله ص بصدقة ابلی فاخذها منی فقال اللهم صل علی آل ابی اوفی و انما دعا لآله لان العرب تقول آل فلان تعد الفلان فیهم و فی الخبر ان رسول الله ص علم کعب بن عجرة الصلاة علی رسول الله فی آخر الصلاة فقال قل اللهم صلی علی محمد کما صلیت علی آل ابراهیم و انما عنی الصلاة علی ابراهیم و اهل الایمان من ذریته و قال الله عز و جل أدخلوا آل فرعون أشد العذاب و فرعون فی الآل و علی هذا المعنی سلام علی آل یاسین ألا إنها قربة لهم ای فضیلة لهم و نجاة و المعنی هذا تصدیق لمخیلتهم سیدخلهم الله فی رحمته إن الله غفور رحیم
میبدی
 
۱۰۷۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۶- سورة الشعرا- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

... تاریخ ازل و ابد کم از لحظتی در بدایت اقبال او نعمت هر دو سرای کم از ذره ای در شعاع آفتاب افضال او ساختگان خدمتند سوختگان محبت او خستگان محنتند عزیزان حضرت او خداوندی که همه ثناها را سزاوارست در ذات بی نظیر و در صفات بی یارست در کامرانی با اختیار و در کارسازی بی اختبارست عاصیان را آمرزگار و با مفلسان نیکوکار است آرنده ظلمات و برآرنده انوار است بیننده احوال و داننده اسرار است

با رنگ رخ تو لاله بی مقدارست

با بوی سر زلف تو عنبر خوارست

بدانکه حق جل جلاله و تقدست اسمایه در این آیات چهار جایگه خود را بخلق اضافت کرد گفت رب العالمین رب السماوات و الأرض و ما بینهما ربکم و رب آبایکم الأولین رب المشرق و المغرب و ما بینهما و این اضافت اعنی ذات الباری جل جلاله الی خلقه در قرآن بر دو وجه بود یکی اضافت جزوی دیگر اضافت کلی اما اضافت جزوی تشریف مضاف الیه چنان که مصطفی ص گفت و اذکر ربک و اعبد ربک و إذ قال ربک و لربک فاصبر و ربک فکبر و ربک یخلق ازین نمط در قرآن بسیارست و همه تشریف و تکریم مصطفی ص است و حق جل جلاله خداوند همه مخلوقات و محدثات است اما مصطفی ص را بذکر مخصوص کرد بزرگ گردانیدن او را بر دل بندگان هم چنان که همه بقعتها را پادشاهست و خداوند جل جلاله آن گه مکه و کعبه را بذکر مخصوص کرد گفت إنما أمرت أن أعبد رب هذه البلدةلیعبدوا رب هذا البیت بزرگ گردانیدن آن را بر دل خلق اما اضافت کلی آنست که درین آیات گفت و امثال این در قرآن فراوانست و مقصود بیان قدرتست و اظهار هیبت و عزت کریم است و بزرگوار آن خداوند را که در هر جایی صنعی خبی دارد و در هر امری لطفی خفی مینماید

بنگر که صنع خبی با فرعون دشمن چه کرد و لطف خفی موسی کلیم را چه ساخت ...

... که از حق بخود نگریست هذا کقوله تعالی أ لم تر إلی ربک کیف مد الظل و لم یقل الی الظل کیف مه الرب

آن حال مریدست و این حال مراد آن راه روندگانست و این صفت ربودگان گفته اند که فرعون چون بکنار دریا رسید و دریا دید شکافته و راهها پیدا گشته با قوم خویش گفت این دریا از بیم من شکافته گشت و أنا ربکم الأعلی آن روز گفت جبرییل خواست که او را عذاب کند پر خویش بگسترانید تا او را بزمین فرو برد فرمان آمد از جبار عالم که مه یا جبرییل فانما یعجل بالعقوبة من یخاف الموت و گفته اند موسی خود را گفت إن معی ربی سیهدین و رب العزة امت احمد را گفت إن الله مع الذین اتقوا موسی آنچه خود را گفت الله برو رد نکرد او را راه نجات نمود و کید دشمن از پیش برداشت چه گویی آنچه حق جل جلاله بخودی خود امت احمد را گفت و وعده که داد اولیتر که وفا کند از غم گناه برهاند و برحمت و مغفرت خود رساند

میبدی
 
۱۰۷۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۰- سورة الرّوم مکّیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

... فلا اصحو الی یوم المنون

تو لاله سرخ و لؤلؤ مکنونی

من مجنونم تو لیلی مجنونی ...

میبدی
 
۱۰۷۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۷- سورة الحدید » ۱ - النوبة الثالثة

 

... آن را صنما که با وصالت کار است

با رنگ رخ تو لاله بی مقدار است

با بوی سر زلف تو عنبر خوارست ...

... حل و عقد خزینه اسرار

له ملک السماوات و الأرض هفت آسمان و هفت زمین ملک و ملک اوست جل جلاله

داشت آن بعون او نافذ در آن مشیت او روان بر آن حکم او ...

... من آن خداوندم که از طریق مکافات دورم و همه افکندگان و رمیدگان را برگیرم از آنکه بر بندگان ریوف و رحیم ام و إن الله بکم لرؤف رحیم

از رأفت و رحمت اوست که بنده در کتم عدم و او جل جلاله سازنده کار او

بکمال فضل و کرم بنده در کتم عدم و او وی را برگزیده بر کل عالم ...

میبدی
 
۱۰۷۹

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور » بخش ۱۰

 

... من همچو خار و خاکم تو آفتاب و ابر

گلها و لاله ها دهم ار تربیت کنی

و از حقوق رعیت بر ملک آنست که هریک را بر مقدار مروت و یک دلی و نصیحت به درجه ای رساند و به هوا در مراتب تقدیم و تاخیر نفرماید و کسانی را که در کارها غافل و از هنرها عاطل باشند بر کافیان هنرمند و داهطان خردمند ترجیح و تفضیل روا ندارد که دو کار از عزایم پادشاهان غریب نماید حلیت سر بر پای بستن و پیرایه پای بر سر آویختن و یاقوت و مروارید را در سرب و ارزیز نشاندن دران تحقیر جواهر نباشد لکن عقل فرماینده به نزدیک اهل خرد مطعون گردد و انبوهی یاران که دوربین و کاردان نباشند عین مضرت است و نفاذ کار با اهل بصیرت و فهم تواند بود نه به انبوهی انصار و اعوان و هرکه یاقوت با خویشتن دارد گران بار نگردد و بدان هر غرض حاصل آید وآنکه سنگ در کیسه کند رنجور گردد و روز حاجت بدان چیزی نیابد و مرد دانا حقیر نشمرد صاحب مروت را اگرچه خامل منزلت باشد چه پی از میان خاک برگیرند و ازو زینها سازند و مرکب ملوک شود و کمان ها راست کنند و به صحبت دست ملوک و اشراف عزیز گردد و نشاید که پادشاه خردمندان را به خمول اسلاف فروگذارد و بی هنران را به وسایل موروث بی هنر مکتسب اصطناع فرماید بل که تربیت پادشاه بر قدر منفعت باید که در صلاح ملک از هریک بیند چه اگر بی هنران خدمت اسلاف را وسیلت سعادت سازند خلل به کارها راه یابد و اهل هنر ضایع مانند و هیچ کس به مردم از ذات او نزدیک تر نیست چون بعضی ازان معلول شود به داروهایی علاج کنند که از راههای دور و شهرهای بیگانه آرند و موش مردمان را همسرایه و هم خانه است چون موذی می باشد او را از خانه بیرون می فرستند و در هلاک او سعی واجب می بینند و باز اگرچه وحشی و غریب است چون بدو حاجت و ازو منفعت است به اکرامی هرچه تمامتر او را به دست آرند و از دست ملوک برای او مرکبی سازند

نصرالله منشی
 
۱۰۸۰

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الفحص عن امر دمنة » بخش ۸

 

... نیست ممکن که پیرهن بدرم

گشت لاله ز خون دیده رخم

شد بنفشه ز زخم دست برم ...

نصرالله منشی
 
 
۱
۵۲
۵۳
۵۴
۵۵
۵۶
۳۶۲