... تا توانی برگ بی برگی میسر داشتن

چرخ اگر گردد به فرمانت برآن هم دل مبند

ای برادر کار طفلانست فرفر داشتن ...

... بهر گاو زر چه باید جنگ زرگر داشتن

چرخ هشتم خو است مداحت چو قاآنی شود

تا تواند ملک معنی را مسخر داشتن ...

... من همان پیغمبر ارباب نظمم کز غرور

پشت پا می زد به چرخ سفله استغای من

تا چرا یارب حواریین اعدا گشته اند ...

... روز و شب چون شمع می سوزد ز سر تا پای من

لؤلؤ لالاست نظمم آوخا کزکین چرخ

کم بهاتر از خزف شد لؤلؤ لالای من ...

... خسرو اگرچند روزی گشتم از درگاه دور

در ازای این جسارت کرده چرخ ایذای من

گر به نادانی ز من دانی گناهی سر زدست ...

... صحرا آید ز خون خصم تو سیحون

چرخ نیارد تو را همال به نیرنگ

دهر نجوید ترا مثال به افسون ...

... گرنه دو صد دیدگان بدیش ز انجم

جیش تو هرش زدی به چرخ شبیخون

نی به جز ارکان تنی به عهد تو مسکین ...

... گهر انگیخت این بحر صدف گون

ز شنگرف شفق زنگارگون چرخ

چو زنگاری لباسی غرقه در خون ...

... چو روی لیلی و دامان مجنون

چنان از چرخ نیلی تافت خورشید

که چهر شاه از چتر همایون ...

... که جان حبلی از آواز شمعون

چنان با وی به رأفت چرخ مینا

که احمد با علی موسی به هارون ...

... ساده سزد نزارکی کیرش چون خبارکی

نه چو یکی منارکی رفته به چرخ نیلگون

گنده و زفت و پرشبق از خر نر برد سبق ...

... مهر بارای روشن توسها

چرخ با اوج درگه تو زمین

کوه با عزم تو چو کاه سبک ...

... نامی از جود تست ابر بهار

گامی از کاخ تست چرخ برین

خاتمی هست حکم محکم تو ...

... از شاخ شکوفه باغ پنداری

دزدیده ز چرخ خوشه پروین

در سایه بید بیدلان بینی ...

... از آینه ضمیر او بندد

هر شام ستاره چرخ را آیین

میزان زمانه را ز حلم او ...

... خزان گلشن تو نوبهار باغ بهشت

زمین درگه تو آسمان چرخ برین

گرت هزار ملامت کند حسود عنود ...

... که التفات کند گر کشد ذباب طنین

به کفه کرمت چرخ و خاک همسنگند

اگر چه آن یک بالا فتاده این پایین ...

... خلعتی تهلیل گو از حیرتش مهر منیر

پیکری تسبیح خوان از عزتش چرخ برین

خلعتی رایات نورش بر یمین و بر یسار ...

... متفاوت نمود گردش او

چون در آفاق سیر چرخ برین

آسیاوار گه نمودی سیر

چون فلک در اراضی تسعین

گفتیی گردشش چوگردش چرخ

نگسلد تا به روز بازپسین ...

... خاک یابد نسیم نافه چین

رایت قدر او چو چرخ بلند

آیت جاه او چو مهر مبین ...

... مرغ کمان به نعل پیش آشیان گزین

زان اوج چرخ گشته مقوس به شکل دال

زین تیغ کوه گشته مضرس بسان سین ...

... زان می که گرذباب خورد قطره یی از آن

در طاس چرخ ولوله اندازد از طنین

هی باده خورد وهر زرخش رست ارغوان ...

... اطوار دهر داند از رای پس نگر

ادوار چرخ بیند از حزم پیش بین

ای نور آفتاب ز رای تو مستعار ...

دوش چو سلطان چرخ گشت به مغرب مکین

جانب مسجد شدم از پی اکمال دین ...

... رشته تحت الحنک از بر عمامه اش

حلقه زنان چون افق از بر چرخ برین

راستی اندر ورع بود اویس قرن ...

دوش که شاه اختران والی چرخ چارمین

کرد ز اوج آسمان میل به مرکز زمین ...

... راند چو هندی اژدها بر تارک خصم دغا

چرخش سراید مرحبا مردانش گویند آفرین

کاخش که شاهان را پناه بر اوج عرشش دستگاه

از وی هزاران ساله راه تا پایه چرخ برین

از نام شمشیرش چنان آسیمه خصم بی نشان ...

... آفات بر فوتش ممد آلام بر موتش معین

ای کت ز والا گوهری گردیده چرخ چنبری

چون حلقه انگشری گردان در انگشت کهین ...

... وین کار و این کفایت و این یار و این آب معین

بالله که تیر بارد اگر بر سرم ز چرخ

بالله که تیغ روید اگر در رهم ز طین ...

... دیباچه ایست هستیش از هستی آفرین

رایش به چرخ بینش مهری بود منیر

شخصش در آفرینش رکنی بود رکین ...

... رخش تو بنی عم براقست ازیراک

میدان همی از چرخ کندگاه تک و دو

چون رفرف اگر بر زبر عرش نهدگام ...

... کوه توانی ز جای کند به نیرو

چرخ بود همچو بزم عیش تو هیهات

راغ و چمن دیر وکعبه گلخن و مینو ...

... مدحت خسرو چه گویی ای همه گستاخ

چرخ نیاید به ذرع و بحر به مشکو

اهل جهان را به گوش تا عجب آید ...

... گرز بر فرق هم زنند اشباه

تو چو خورشید چرخ وقت طلوع

از کمینگه برون شوی ناگاه ...

... بلی چو بخت قرین نیست مال گردد مار

بلی چو چرخ معین نیست جاه گردد چاه

غریو توپ دژ آشوب از محال هری ...

... که می نداشت ز تنگی مجال گفتن آه

ز بس که بهر تماشای رزم خم شد چرخ

چو چرخ چاچی شاهش نماند پشت دوتاه

همی به فرق ملک خود آهنین گفتی ...

... ز گرز شاه شد آشفته مغز خصم چنانک

نسیم ناخوش او مغز چرخ کرد تباه

عجبترآنکه ز مغزش به خاک تخمی کاشت ...

... گفت کای خسرو گردون فرسیاره سپاه

مر مرا بود کهن ساله زنی دایه چرخ

پیل خرطوم و زرافه تن و بوزینه نگاه ...