گنجور

 
۶۵۴۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت چهاردهم - عُجْب و مذمت آن

 

... و مخفی نماند که این صفت خبیثه بدترین صفات مهلکه و ارذل ملکات ذمیمه است حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که سه چیز است که از جمله مهلکات است بخل که اطاعت آن را کنی و هوا و هوس که پیروی آن را نمایی و عجب نمودن آدمی به نفس خود و فرمودند که هر وقت ببینی که مردم بخل خود را اطاعت می کنند و پیروی هواهای خود را می نمایند و هر صاحب رأیی به رأی خود عجب می نماید و آن را صواب می شمارد بر تو باد که خود را محافظت کنی و با مردم ننشینی و نیز در روایتی از آن سرور وارد شده است که فرمود اگر هیچ گناهی نکنید من از بدتر از گناه از شما می ترسم و آن عجب است عجب مروی است که روزی موسی علیه السلام نشسته بود که شیطان وارد شد و با او برنسی رنگارنگ بود چون نزدیک موسی علیه السلام رسید برنس را کند و ایستاد سلام کرد موسی علیه السلام گفت تو کیستی

گفت منم ابلیس آمدم سلام بر تو کنم چون مرتبه تو را نزد خدا می دانستم موسی گفت این برنس چیست گفت این را به جهت آن دارم که دلهای فرزندان آدم را به وسیله آن به سوی خود کشم موسی علیه السلام گفت که کدام گناه است که چون آدمی مرتکب آن شد تو بر آن غالب می گردی گفت هر وقت عجب به خود نموده و طاعتی که کرد به نظر او بزرگ آمد و گناهش در نزد او حقیر نمود خداوند عالم به داود علیه السلام وحی نمود که مژده ده گناهکاران را و بترسان صدیقان را عرض کرد که چگونه عاصیان را مژده دهم و مطیعان را بترسانم فرمود عاصیان را مژده ده که من توبه را قبول می کنم و گناه را عفو می کنم و صدیقان را بترسان که به اعمال خود عجب نکنند که هیچ بنده ای نیست که من با او محاسبه کنم مگر اینکه هلاک می شود حضرت باقر علیه السلام فرمودند که دو نفر داخل مسجد شدند که یکی عابد و دیگری فاسق چون از مسجد بیرون رفتند فاسق از جمله صدیقان بود و عابد از جمله فاسقان و سبب این آن بود که عابد داخل مسجد شد و به عبادت خود می بالید و در این فکر بود و فکر فاسق در پشیمانی از گناه و استغفار بود و حضرت صادق علیه السلام فرمودند که خدا دانست که گناه کردن از برای مومن بهتر است از عجب کردن و اگر به این جهت نمی بود هرگز هیچ مومنی را مبتلا نمی کرد و فرمود که مردی گناه می کند و پشیمان می شود و بعد از آن عبادتی می کند و به آن شاد و فرحناک می شود و به این جهت از آن حالت پشیمانی سست می شود و فراموش می کند و اگر بر آن حالت می بود بهتر بود از عبادتی که کرد مروی است که عالمی به نزد عابدی آمد و پرسید چگونه است نماز تو عابد گفت از مثل منی از نماز او می پرسی من چنین و چنان عبادت خدا را می کنم عالم گفت گریه تو چقدر است گفت این قدر می گریم که اشکها از چشمهای من جاری می شود عالم گفت که خنده تو با ترس بهتر است از این گریه که تو بر خود می بالی و نیز مروی است که اول کاری که با صاحب صفت عجب می کنند این است که او را از آنچه به او عجب کرده بی بهره می سازند تا بداند که چگونه عاجز و فقیر است و خود گواهی بر خود دهد تا حجت تمام تر باشد همچنان که با ابلیس کردند و عجب گناهی است که تخم آن کفر است و زمین آن نفاق است و آب آن فساد است و شاخه های آن جهل و نادانی است و برگ آن ضلالت و گمراهی است و میوه آن لعنت و مخلد بودن در آتش جهنم پس هر که عجب کرد تخم را پاشید و زرع کرد و لابد میوه آن را خواهد چید و نیز مروی است که در شریعت عیسی بن مریم علیه السلام بود سیاحت کردن در شهرها در سفری بیرون رفت و مرد کوتاه قامتی از اصحاب او همراه او بود رفتند تا به کنار دریا رسیدند جناب عیسی علیه السلام گفت بسم الله و بر روی آن روان شد آن مرد کوتاه چون دید عیسی علیه السلام بسم الله گفت و بر روی آب روان شد او نیز گفت بسم الله و روانه شد و به عیسی علیه السلام رسید در آن وقت به خود عجب کرد و گفت این عیسی روح الله است بر روی آب راه می رود و من هم بر روی آب راه می روم فضیلت او بر من چه چیز است و چون این به خاطرش گذشت به آب فرو رفت پس استغاثه به حضرت عیسی علیه السلام نمود عیسی دست او را گرفت و از آب بیرون آورد و گفت ای کوتاه چه گفتی عرض کرد که چنین چیزی به خاطرم گذشت گفت پا از حد خود بیرون گذاشتی خدا تو را غضب کرد توبه کن

و بدان که عجب با وجود آنکه خود از صفات خبیثه است منشأ آفات و صفات خبیثه دیگر می شود مثل کبر که یکی از اسباب کبر عجب است و چون فراموشی گناهان و مهمل گذاردن آنها که آنها را به خاطر نگذارند و اگر گاهی به خاطر او چیزی از گناهانش بگذرد وقعی به آن ننهد و سعی در ادراک آن نکند بلکه همچنان گمان کند که البته خدا آن را خواهد آمرزید و عبادتی اگر از او سرزند آن را عظیم شمرد و به آن خوشحال شود و منت بر خدا گذارد و توفیقهای خدا را فراموش کند و در این وقت از آفات و معایب اعمال خود نیز غافل می شود زیرا که آفات آنها را کسی می فهمد که متوجه آنها باشد و کسی متوجه می شود که خایف و ترسان باشد و معجب کجا ترسان است بلکه مغرور است و از مکر خدا ایمن است و چنان پندارد که منزلتی در نزد خدا دارد و بر او حقی دارد و بسا باشد که در مقام خودستایی برآید و اگر عجب به عقل و فکر و علم خود داشته باشد از سیوال کردن باز می ماند و در مشورت و تعلم کوتاهی می کند و گاه باشد که تدبیر خطایی نموده و به آن اصرار می کند و پند کسی را نمی شنود و به این جهت گاه است ضرر کلی به او می رسد یا به فضیحت و رسوایی می انجامد ...

ملا احمد نراقی
 
۶۵۴۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علاج عجب به جاه و منصب

 

... غافلی از خود که ز خود غافلی

با وجود اینکه این انصار و اعوان و قبیله و خویشان در دنیا نیز تا خواهش ایشان به عمل می آید بر دور او جمع اند و گرد او می گردند و آن بیچاره مسکین باید خود را به مهالک اندازد و دین و دنیای خود را دربازد و خود را بر کوه و دریا و بیابان و صحرا سرگردان سازد و متعرض عقوبت سخط خداوند قهار گردد تا حلال و حرام را به هم رساند و صرف ایشان کند تا از دور او متفرق نگردند و بر جاده اطاعت او مستقیم باشند و در حوادث اعانت و یاری او نمایند و اگر سالهای فراوان به ایشان نعمت بی پایان دهد و از برای ایشان همه چیز آماده سازد و یک روز در یک خواهش ایشان مسامحه کند سر از اطاعت او پیچند بلکه کمر دشمنی او را بر میان بندند و در محافل و مجامع بدی او را مذکور سازند همچنان که مکرر خود مشاهده کرده ایم

ملا احمد نراقی
 
۶۵۴۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - شرافت شکسته نفسی

 

... یکی قطره باران ز ابری چکید

خجل شد چو پهنای دریا بدید

که جایی که دریاست من کیستم

گر او هست حقا که من نیستم ...

ملا احمد نراقی
 
۶۵۴۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » تجسم متکبرین در قیامت

 

و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که داخل بهشت نمی شود هر که به قدر یک دانه خردل کبر در دل او باشد و هر که خود را بزرگ شمارد و تکبر کند در راه رفتن ملاقات خواهد کرد پروردگار را در حالتی که بر او غضبناک باشد و فرمودند که خداوند عالم فرموده کبریا و بزرگی ردای من است و عظمت و برتری سزاوار من هر که خواهد در یکی از اینها با من برابری کند او را به جهنم خواهم افکند و فرمودند که در روز قیامت از آتش جهنم گردنی بیرون خواهد آمد که دو گوش داشته باشد و دو چشم و یک زبان و خواهد گفت که من موکل به سه طایفه هستم یکی متکبرین دیگری کسانی که با خدا خدای دیگری را خوانده اند و سوم کسانی که صورت نقش می کرده اند و فرمودند که سه نفرند که خدای تعالی در روز قیامت با ایشان سخن نخواهد فرمود و عمل ایشان را پاک نخواهد ساخت و عذاب دردناک از برای ایشان خواهد بود پیر زناکار و پادشاه جبار و متکبر بی خبر و نیز از آن حضرت مروی است که بد بنده ای است بنده ای که تکبر کند و از حد خود متجاوز نماید و پروردگار جبار اعلی را فراموش کند و خداوند کبیر متعال را فراموش نماید و بد بنده ای است بنده ای که به سهو و لهو بگذراند و گورستان و پوسیدن بدن ها را در آنجا فراموش کند و نیز از آن جناب روایت شده است که دشمن ترین شما به سوی ما و دورترین شما از ما در روز آخرت پرگویان نازک گویان و متکبران اند و فرمودند که متکبرین را در روز قیامت محشور خواهند کرد به صورت مورچه های کوچک که به جهت بی قدری که در نزد خدا دارند پایمال همه مردم خواهند شد و فرمودند که در جهنم وادیی است که او را هبهب گویند و بر خدا ثابت است که هر جبار متکبری را در آن جای دهد و از کلام عیسی بن مریم علیه السلام است که همچنان که زرع در زمین نرم می روید و بر سنگ سخت نمی روید همچنین دانایی و حکمت جای می گیرد در دل اهل تواضع و فروتنی و جای نمی گیرد در دل متکبر نمی بینید که هر که سر می کشد و سر خود را بلند می کند که به سقف رسد سقف سر او را می شکند و هر که سر خود را به زیر افکند سقف بر سر او سایه می افکند و او را می پوشاند چون حضرت نوح علیه السلام را هنگام رحلت رسید فرزندان خود را طلبید و گفت شما را به دو چیز امر می کنم و از دو چیز منع می کنم منع می کنم از شرک به خدا و کبر و امر می کنم به گفتن لا اله الا الله و سبحان الله و بحمده و روزی که حضرت سلیمان بن داود علیه السلام امر کرد که مرغان و جن و انس بیرون آیند پس بر بساط نشست ودویست هزار نفر از بنی آدم و دویست هزار نفر از جنیان با او بودند و بساط او به قدری بلند شد که صدای تسبیح ملایکه را در آسمان ها شنید سپس این قدر میل به پستی کرد که کف پای او به دریا رسید پس صدایی بلند شد که کسی می گوید اگر در دل صاحب شما به قدر ذره ای کبر می بود او را به زمین فرو می بردند بیشتر از آنچه بلند کردند او را و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که از برای متکبرین در جهنم وادیی است که آن را سقر نامند و از شدت حرارت خود به خدا شکایت کرد و رخصت طلبید که یک نفس بکشد پس نفس کشید از نفس او جهنم بسوخت و فرمود که متکبرین را در روز قیامت به صورت مورچگان محشور خواهند کرد و مردم ایشان را پایمال خواهند نمود تا خدا از حساب بندگان فارغ شود و فرمود که هیچ کس نیست که تکبر کند مگر اینکه در خود پستی می بیند که می خواهد با تکبر آن را بپوشاند و فرمود که دو ملک در آسمان هستند که موکل بندگانند که هر که تواضع کند او را بلند مرتبه کنند و هر که تکبر نماید او را پست مرتبه نمایند و فرمود که جبار ملعون کسی است که به حق جاهل باشد و مردم را حقیر شمارد و فرمود که هیچ بنده ای نیست مگر اینکه او را حکمت و دانای است و ملکی است که گناه می دارد آن حکمت را از برای او پس اگر تکبر کرد می گوید ذلیل شو که خدا تو را ذلیل گردانید پس او را در پیش خود از همه کس بزرگتر و در نظر مردم از همه کس کوچکتر می شود

و اگر تواضع و فروتنی نمود می گوید بلند مرتبه شو که خدا تو را بلند کرد پس او در دل خود از همه کس کوچکتر می شود و در چشم مردم از همه کس بلندتر می گردد

ملا احمد نراقی
 
۶۵۴۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مذمت دنیا و بی ارزشی و بی اعتباری آن

 

... اینش نعمت اینش نعمت خوارگان

و نیز از آن حضرت مروی است که دنیا خانه کسی است که دیگر خانه ای ندارد و مال کسی است که هیچ مالی از برای او نیست و آن را جمع می کند کسی که عقل ندارد و به جهت آن دشمنی می کند کسی که دانایی ندارد و بر آن حسد می برد کسی که بصیرت ندارد و از برای آن سعی می کند کسی که یقین از برای او نیست و فرمود که خدای تعالی از روزی که دنیا را آفریده به آن نظر نکرده در روز قیامت دنیا خواهد گفت خدایا مرا نصیب پست ترین دوستان خود کن خطاب خواهد رسید که ساکت شو هیچ تو را من از برای ایشان نپسندیده ام چگونه امروز خواهم پسندید و فرمود که در روز قیامت طایفه ای را بیاورید که اعمال حسنه ایشان مانند کوههای تهامه باشد پس امر الهی رسد که ایشان را به جهنم افکنید بعضی عرض کردند یا رسول الله آیا ایشان از اهل نماز خواهند بود فرمود بلی کسانی خواهند بود که نماز می گزاردند و روزه می گرفتند و پاره ای از شبها بیدار می بودند ولیکن هرگاه چیزی از دنیا پیدا می شد بر آن می جستند و مروی است که روزی حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از خانه برآمد و اصحاب را مخاطب نموده و فرمود آیا در میان شما کسی هست که بخواهد خدا کوری او را زایل کند و او را بینا گرداند آگاه باشید که هر کس به دنیا مایل باشد و أمل او در دنیا طولانی باشد خدا دل او را کور کند و به هر قدر که میل او به دنیا بیشتر می شود کوری دل او بیشتر می شود و کسی که دوری از دنیا کند و از علایق آن اجتناب نماید و امید خود را کوتاه کند خدا عطا کند به او علم را بدون آنکه دیگری او را تعلیم کند و هدایت را بدون آنکه دیگری او را راهنمایی کند و به اصحاب خود فرمود که من بر شما از فقر نمی ترسم بلکه بر شما از غنا و مال داشتن می ترسم و خوف دارم که دنیا به شما رو آورد و وسعت به هم رسانید همچنان که رو آورد به کسانی که قبل از شما بودند به آن رغبت کنید همچنان که ایشان نیز به آن رغبت نمودند پس هلاک شدند و شما نیز هلاک شوید روزی فرمود که زود باشد که بعد از من قومی بیایند که بخورند پاکیزه ترین طعامها و الوان آنها را و بگیرند زیباترین زنان و الوان آنان را و بپوشند بهترین جامه ها و الوان آنها را و سوار شوند راهوارترین اسبان و الوان آنها را و ایشان را شکمهایی باشد که از کم سیر نشوند و نفوسی باشد که به بسیار قانع نگردند و صبح و شام مشغول امر دنیا باشند و آن را بپرستند و متابعت هوای خود کنند پس فرمانی است لازم و خطابی است متحتم از محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم به هر که آن زمان را دریابد از فرزندان فرزندان شما اینکه بر آن اشخاص سلام نکنند و مریضان ایشان را عیادت ننمایند و مشایعت جنازه های ایشان را نکنند احترام پیران آنها را نگاه ندارند پس هر که مخالفت کند و اینها را به جا آورد اعانت کرده است بر خراب کردن دین اسلام و فرمود که مرا با دنیا چه کار است مثل من و دنیا مثل سواره ای است که در روز گرمی به زیر درختی رسد و ساعتی در سایه آن بخوابد و آن را بگذارد و برود و از کلام عیسی بن مریم علیه السلام است که وای از برای صاحب دنیا چگونه خواهد مرد و آن را خواهد گذاشت و چگونه آن را عزیز نگاه می دارد و به آن وثوق و اعتماد می کند و مطمین می شود و عاقبت دنیا او را مخذول و منکوب می سازد و از او جدا می شود وای وای بر کسانی که به دنیا فریفته شدند نمی بینند که چگونه به گردن ایشان می افکند آنچه را که کراهت دارند که مرگ باشد و آنچه را که دوست دارند از ایشان مفارقت می کند و وعده هایی که خدا داده می آید وای بر کسی که داخل صبح می شود و دنیا فکر او باشد و گناهان عمل او باشد چگونه فردای قیامت به گناه خود رسوا خواهد شد روزی حضرت عیسی علیه السلام پرستوکی را دید که از جهت خود خانه می سازد گفت این حیوان را خانه هست و مرا خانه نیست حواریین عرض کردند اگر شما را میل به خانه است ما نیز از جهت شما خانه ای بسازیم حضرت ایشان را به کنار دریا آورد و گفت در میان این دریا به جهت من خانه بسازید عرض کردند که این چگونه می شود گفت مگر نمی دانید که دنیا مثل دریاست آری چگونه دریایی که هر روز کشتی حیات چندین هزار تن در آن شکسته می گردد و نشانی از تخته برکناری پیدا نمی شود

در این لجه کشتی فرو شد هزار ...

... از جانب پروردگار منان وحی به موسی بن عمران علیه السلام شد که ای موسی تو را با خانه ای که مأوای ظالمین است چه کار این خانه خانه تو نیست دل خود را از آن فارغ کن و هوش خود را از آن بردار که بد خانه ای است مگر از برای کسی که در آن عملی کند ای موسی من در کمین ظالم نشسته ام تا حق مظلوم را از او باز ستانم ای موسی دل را به محبت دنیا مبند که هیچ گناه کبیره ای بدتر از آن به نزد من نخواهی آورد روزی حضرت موسی علیه السلام به مردی گذشت که از خوف خدا می گریست چون برگشت باز او را گریان دید مناجات کرد که بار خدایا این بنده تو از خوف تو گریان است حق تعالی به او خطاب کرد که ای پسر عمران اگر آن قدر گریه کند که آب دماغ او با اشک چشمش مخلوط شود و بیرون آید و دستهای خود را آن قدر در درگاه بلند کند که از بدن او ساقط شوند او را نخواهم آمرزید جهت آنکه او دنیا را دوست دارد

شخصی به سرور اولیا عرض کرد که وصف دنیا را بفرما فرمود چه وصف کنم از خانه ای که اگر کسی در آن صحیح و تندرست باشد ایمن نیست و اگر بیمار باشد پشیمانی است محتاجان در آن محزون و اغنیا مبتلا و مفتون حلالش در پی حساب و حرامش در پی عقاب مانند ماری است که ظاهر آن نرم و باطنش زهر است در بعضی از مواعظ آن حضرت است که دست از دنیا بردار که دوستی دنیا آدمی را کور و لال و کر می کند و آدمی را ذلیل و بی مقدار می سازد پس عمر خود را دریاب و گذشته را تدارک کن و بیش از این فردا و پس فردا مگو که کسانی که پیش از تو هلاک شدند به این نحو به هلاکت رسیدند عمر خود را به آرزو گذرانیدند و هر روز تأخیر افکندند تا ناگاه بی خبر امر خدا در رسید و هنگام رحیل آمد و ایشان بر بستر غفلت خوابیده و پس ایشان را از کاخها و ایوانها به ظلمتکده گور درآوردند و در استخلاص بر روی ایشان بستند و اهل و اولادشان پا از ایشان کشیدند و به قسمت کردن اموالشان پرداختند

که را دیدی از خسروان عجم ...

... ای جابر اهل ایمان دل به دنیا نمی بندند ای جابر آخرت خانه بقا و قرار و دنیا منزل فنا و زوال است و لیکن اهل دنیا را غفلت فراگرفته و از یاد عقبی ایشان را بیرون برده است

و حضرت صادق علیه السلام فرمود که دنیا مانند آب دریاست هر چه تشنه از آن می نوشد تشنگی او زیاد می شود تا او را بکشد و فرمود که چون خدا موسی و هارون علیهما السلام را امر کرد که به دعوت فرعون روند وحی به ایشان فرستاد که اگر خواهم چنان زینت دنیا را به شما می دهم که چون فرعون شما را ببیند عجز و بیچارگی خود را بشناسد و لیکن من دنیا را از شما باز می گیرم و دنیا را به شما تنگ می گیرم با همه دوستان خود چنین می کنم و نعیم دنیا را از ایشان دور می کنم همچنان که شبان مهربان گوسفندان خود را از جاهای خطرناک و گیاههای زهرناک دور می کند و این نه پستی ایشان است در نزد من بلکه به جهت آن است که کامل کنند نصیب خود را از کرامت من لقمان پسر خود را نصیحت می کرد و به او می گفت ای فرزند دنیا را به آخرت بفروش تا هر دو را سود نمایی و آخرت را به دنیا مفروش تا هر دو را زیان نمایی ای فرزند پیش از تو مردمان از برای اولاد خود اموال بی شمار جمع کردند نه مال از برای ایشان باقی ماند نه اولادشان ای فرزند به درستی که تو بنده ای هستی مزدور ترا کاری فرموده و مزدی به تو وعده داده اند کار خود را بکن و مزد خود را بستان و در دنیا چون گوسفندان مباش که به سبزه زاری افتد و از آن بخورد تا فربه شود و فربهی آن سبب کشتن آن گردد دنیا را چون پلی بدان که بر سر نهری است هر که از آن بگذرد دیگر هرگز به آن عبور نمی کند پس در آنجا نایست و به تعمیر آن مشغول مشو که تو را امر به آن نفرموده اند

چو باید رخت در منزل نهادن ...

... جگرها بین که پرخوناب و خاکست

ندانم این چه دریای هلاک است

هر آن ذره که آرد تند بادی ...

ملا احمد نراقی
 
۶۵۴۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - چیزهایی که دنیا را به آنها تشبیه کرده اند

 

... بلکه هر که به این چشم به دنیا نگرد دیگر در آن خشتی بر خشتی نمی گذارد و همچنان که سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت و دلی به دنیا نبست و دو خشت بر روی هم نگذاشت

روزی یکی از صحابه را دید که از گچ خانه می سازد فرمود امر از این کارها پرشتابتر است مثال پنجم در قدر دنیا نزد آخرت و کمی آن گفته اند که نسبت دنیا در پیش آخرت مانند دریایی است بی پایان که کسی انگشت خود را به آن داخل کند پس همه دنیا و ما فیها مثل آن قدر رطوبتی است که به انگشت باقی می ماند و آخرت چون آن دریاست بلکه کسی که از حقیقت آگاه باشد می داند که قدر دنیا در نزد آخرت بسیار از این هم کمتر است و لیکن دیده بینا کجاست

مثال ششم در خصوص اینکه امر دنیا به جایی منتهی نمی شود و هر شغلی از آن به شغلی دیگر منجر می شود و هر علاقه علاقه ای دیگر در عقب می آورد و در این خصوص آن را تشبیه نموده اند به آب دریا که هر چه آدمی بنوشد تشنگی را فرو نمی نشاند بلکه هر قدر از آن نوشد عطش را زیاد می کند تا او را هلاک کند و این امری است مشاهد و محسوس که هر که ملاحظه کند می بیند که سیرتر از دنیا کسی است که میل او به دنیا کم و علاقه او اندک است و هر که را مال و تجمل بیشتر دردسر افزون تر و مشاغل و گرفتاری او بالاتر است و آخری از برای آن نیست

مثال هفتم در صعوبت خلاصی از آن بعد از گرفتاری و هر که را گرفتاری بیشتر خلاصی آن مشکلتر و در این خصوص اهل دنیا را تشبیه کرده اند به کرم ابریشم که بر دور خود می تند و راه نجات خود را سد می کند و هر چه بیشتر بر خود تنید خلاصی آن مشکلتر می شود تا بالمره راه خلاص مسدود و از غم و غصه هلاک می شود و اکثر ابناء این دنیا به این حالت مبتلا هستند ...

... و این مثلی است که هر که در آن تأمل نماید می داند که حال دنیا پرستان مطابق این است پس اگر حکم به حماقت آن شخص نماید باید خود را هم اگر از اهل دنیا باشد بداند که احمق است و چاه همان خانه دنیاست و ریسمان رشته عصر است و اژدهای دهن گشوده مرگ است و دو موش روز و شب اند که بی درنگ مشغول بریدن رشته عمرند و عسل خاک آلوده لذات دنیاست که به هزار گونه زحمت و کدورت و الم و مصیبت آلوده است و زنبورها اهل روزگار و طالبان دنیا هستند

مثال دوازدهم مثالی است که بعضی از اهل معرفت از برای دنیا و اشتغال به مزخرفات آن و حسرت و ندامت اهل آن بعد از مرگ ذکر کرده اند پس تشبیه کرده اند اهل دنیا را به طایفه ای که در کشتی نشسته باشند و به جزیره رسند و به جهت قضای حاجت بدانجا روند با وجود اینکه دانند که کشتی چندان مکث در کنار جزیره نتواند کرد و به زودی خواهد گذشت پس در آن جزیره متفرق شوند و بعضی به شتاب قضای حاجت نموده به کشتی آیند و مکان وسیع گرفته ساکن گردند و طایفه ای مشغول سیر درخت و کوه و جزیره شده بعد از ساعتی به فکر افتد و خود را برساند و مکان تنگی به دست او آید و قومی دیگر دلبستگی به پاره سنگها و حیوانات آن جزیره به هم رسانیده نتواند از آنها بگذرد و آنها را بر دوش کشیده وقتی برسد که مکان بسیار تنگی بیابد و به صد زحمت خود را در آنجا جای دهد و جای آنچه برداشته نباشد آن را بر دوش خود نهد و با تنگی مکان به ثقل آنها نیز گرفتار گردد و پشیمان شود و نتواند آنها را به جایی افکند و جمعی دیگر چنان مشغول سیر گردند که کشتی و دریا و مقصد را فراموش کنند و در آنجا بمانند تا شب درآید و سباع از میان درختان درآیند و تاریک گردد و بعضی از اینها طعمه سباع شوند و بعضی در گل و لای فرو رفته هلاک گردند و بعضی بمانند از غصه و گرسنگی تلف شوند و آنهایی که ثقل آنچه از جزیره برداشته بر دوش ایشان ماند و در کشتی انواع خواری از اهل آن بشوند و آن حیواناتی که برداشته اند بمیرند و مردار آنها بر دوششان بماند و متعفن گردد و از تعفن آن بیمار شوند و در کشتی بمیرند یا بیمار و مبتلا به وطن رسند و در آنجا همیشه بیمار باشند یا بعد از مدتی بمیرند

اما ایشان که دیرتر آمدند و چیزی برنداشتند تا در کشتی هستند به جهت تنگی مکان زحمت می کشند اما بعد از بیرون آمدن به راحت و روح می افتند و کسانی که ابتدا آمدند و مکان وسیع گرفتند همیشه در استراحت هستند تا صحیحا و سالما به منزل خود وارد شوند

ملا احمد نراقی
 
۶۵۴۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - طرق رهایی از مفاسد مال

 

... بلی فرق میان کسی که او را مار کشته باشد و کسی که مال او را کشته باشد این است که کشته مار در همان حال می فهمد اما کشته مال بسا باشد که نداند که کشته شده است و وقتی برمی خورد که دیگر سودی ندارد

آری اگر کور می تواند که مانند بینا در کنار دریا و قله های کوه و بیشه ها و جنگلها راه رود عامی و جاهل نیز می تواند مانند عالم دیندار کامل مال بسیار داشته باشد و از مفاسد آن نجات یابد

ملا احمد نراقی
 
۶۵۴۸

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - علاج مرض بخل

 

... برای نهادن چه سنگ و چه زر

و چنین کسی باید تأمل کند که تفاوت مالی که خرج نکنی و به کار تو نیاید با خاک صحرا و آب دریا و سنگ کلوخ چه چیز است چنان انگار که در زیر خانه تو خمهای پر از طلا و نقره مدفون است چون تو خرج نکنی با خاک چه فرق دارد و حال اینکه اگر آن را در زیر هزار سنگ پنهان کنی روزگار آن را به باد یغما خواهد داد

خواه بنه مایه و خواهی بباز ...

ملا احمد نراقی
 
۶۵۴۹

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - نکات و دقایق باطنی سخاوت

 

... اول زکاه و آن از همه عطایا اهم و بر جمیع صدقات مقدم است گلشن مکنت و ثروت را آب جاری و کشت زار آمال اهل زراعت و تجارت را نسیم بهاری است خزینه اموال متمولین را از دستبرد دزدان حوادث پاسبان و دیوار غنا و بی نیازی را از صدمه احتیاج و پریشانی پشتیبان و از این جهت آیات و اخبار بی پایان در مدح دهنده زکاه و ذم تارک آن وارد شده است

و حق سبحانه و تعالی در مواضع متعدده از قرآن آن را قرین نماز ساخته و در مذمت تارکین زکاه فرمود و الذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لأنفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون مجمل معنی آنکه کسانی که طلا و نقره را جمع میکنند و در راه خدا صرف نمی نمایند مژده ده ایشان را به عذابی دردناک در روزی که آنها را سرخ کنند در آتش و با آنها داغ کنند پیشانیها و پهلوها و پشتهای ایشان را و بگویند که اینها چیزی است که برای خود جمع کردید پس بچشید آنها را و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که چون مردم زکاه خود را منع کنند زمین نیز برکات خود را منع می کند و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که هر که زکاه نقد خود را نداده باشد در روز قیامت خداوند عالم او را در بیابانی هموار محبوس می فرماید و ماری بسیار عظیم بر او مسلط می سازد که در دنبال او می دود و او را از آن مار می گریزد و چون می بیند که از دست او خلاصی ندارد دست خود را به دهان او می دهد آن مار دست او را مانند ترب می خاید پس طوقی می شود و به گردن او می پیچد و این است که خدای تعالی می فرماید سیطوقون ما بخلوا به یوم القیمه و هر صاحب شتر یا گوسفند یا گاوی که زکاه آن را نداده باشد خدای او را در روز قیامت در صحرای همواری محبوس کند و هر حیوان سم داری او را پایمال نماید و هر صاحب نیشی او را بگزد و هر صاحب زراعتی از خرما یا انگور یا غله که زکاه آن را نداده باشد خدای تعالی زمین آن را تا هفت طبقه طوق کند و برگردن او افکند و نیز آن حضرت فرمود که هر که یک قیراط از زکاه خود را منع کند نه مومن است و نه مسلمان و فرمود که هیچ کس فقیر نشد و گرسنه نگشت و برهنه و محتاج نماند مگر به واسطه گناه مالداران که زکاه خود را ندادند و حق است بر خدا که رحمت خود را منع کند از هر که حق خدا را در مال خود منع کند و قسم به آن خدایی که خلق را آفرید و ایشان را روزی داد که هیچ مالی در صحرا یا دریا ضایع نشد مگر به ندادن زکاه آن و فرمود که زکاه دادن چیزی نیست که باید صاحب آن را مدح کرد بلکه آن چیزی است که به واسطه آن داخل اهل اسلام می شود و خون او محفوظ می گردد و از این گونه تهدیدات و تشدیدات در حق مانعین زکاه در کتاب خدا و اخبار ایمه هدی علیه السلام بسیار است و با وجود اطلاع بر آنها ادای زکاه را سهل انگاشتن و از مالی که چند روزی به رسم امانت در تصرف کسی خواهد بود اندکی را از مالک حقیقی آن دریغ داشتن با دعوای مسلمانی مشکل تواند جمع شد و چی بی شرم و بی سعادت کسی که می داند روزی که پا به عرصه وجود گذاشت از ملک و مال دنیا هیچ نداشت و اکنون آنچه دارد و خود را مالک آن پندارد همه آن داده خدا است و سعیی که خود در تحصیل آن کرده آن نیز به توفیق و یاری جناب باری بوده

آری تخم بی جان را چه یارای آنکه بی دستگیری عنایتش از خاک خیزد و سقای ابر را چه قدرت که بی رخصتش قطره آبی ریزد و اهل زراعت پندارد که به سعی خود از یک دانه ده دانه برمی دارند و ارباب تجارت رونق بازار خود را از رشد خود می شمارند بیچاره آدمی چه از خود دیده که این قدر بر خود پیچیده ...

ملا احمد نراقی
 
۶۵۵۰

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علاج منت گذاشتن و ایذای فقیر

 

... مروی است که حضرت امام زین العابدین علیه السلام به خادم خود فرمود اندکی دست نگاه دارد تا فقیر دعا کند که دعای سایل فقیر رد نمی شود و خادم را می فرمود که چون به سایل چیزی دهی بگو دعا کند و نیز مروی است که هرگاه فقرا را چیزی دهید یاد دهید ایشان را که شما را دعا کنند که دعای ایشان در حق شما مستجاب می شود و در حق خودشان مستجاب نمی شود و آنچه بعضی از عرفا گفته اند که توقع دعا از فقیر مکنید به جهت اینکه آن یک نوع مکافاتی است خلاف طریقه ایمه علیه السلام و اعتباری ندارد

سیزدهم آنکه در بذل و عطا استحقاق را منظور دارد و تخم احسان را در شوره زار غیر مستحق ضایع نسازد و به هوس شهرت نام نیک به بذل و بخشش بی جا دست نگشاید زیرا که بذل مال به این جهت چندان فضیلتی بر بخل ندارد بلکه هر دو از سر یک کرباس اند و خود ظاهر است که با وجود بینوایان عور نوازش با صاحبان لک و کرور آب به دریا بستن است و با دردمندان شکسته بال عطا به منعمان مرفه الحال سنگ به کوه کشیدن

و مراد از استحقاق همین عسرت و پریشانی نیست بلکه غرض آن است که ارباب همت و کرم شایستگی را در کسی منظور داشته باشد پس فساق و اشرار را بر نیکان و اخیار مقدم ندارند و بی هنران نادان را بر اهل هنر دانشور ترجیح ندهند و رعایت مفلسان را از منعمان ضروری تر دانند و در دستگیری ضعفا بیش از اغنیا سعی کنند و با وجود عضو مجروح مرهم به عضو صحیح ننهند ...

ملا احمد نراقی
 
۶۵۵۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » معالجه کراهت از مذمت

 

... آری کسی که خداوند عالم او را پاک داند به عیب گفتن ناپاکی معیوب نمی شود و از مذمت دیگران پست و مذموم نمی گردد و آن ذم و پستی به مذمت کننده راجع می شود

کی شود دریا ز پوز سگ نجس

کی شود خورشید از پف منطمس ...

ملا احمد نراقی
 
۶۵۵۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مفاسد اقسام ریا و احکام آنها

 

چون اقسام ریا را دانستی بدان که قسم اول که ریا در ایمان باشد بدترین اقسام ریا و از افراد کافر است بلکه بدتر از کفر و شدیدتر از آن است

و اما قسم دوم که ریا در عبادات بوده باشد همه انواع آن حرام و از گناهان عظیمه است و صاحب آن مغضوب درگاه پروردگار و ممنوع از وصول به سعادات و علاوه بر آن موجب بطلان عبادت و فساد آن است خواه در اصل عبادات باشد یا در وصف لازم آن و فرقی نیست در بطلان عبادت به قصد ریا میان اینکه قصد او ریای محض باشد و هیچ نیت قربت نداشته باشد یا اینکه هر دو با هم ضم باشد و بالاشتراک باعث بر عمل باشند بلکه اگر قصد قربت هم راجح باشد و شایبه ای از دریا در آن باشد باز عبادت فاسد است و صاحب آن از عهده تکلیف خود برنیامده است بلکه حال او بدتر از کسی است که عبادت را ترک نموده باشد چون این شخص علاوه بر گناه ترک عبادت گناه ریا را نیز دارد

کلید در دوزخ است آن نماز ...

ملا احمد نراقی
 
۶۵۵۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » مطالعه احوال صالحان

 

پس باید در این زمان اکتفا نمود به مطالعه احوال گذشتگان و خواندن حکایات ایشان و هر که حکایت ایشان را بشنود و بر کیفیت اعمال ایشان مطلع گردد می داند که ایشان بندگان خدا و در دعوی بندگی صادق بوده اند و ایشانند پادشاهان حقیقی و سلاطین واقعی

یکی از اصحاب سید اولیا و سرور اصفیا علیه آلاف التحیه و الثنا می گوید که روزی نماز صبح را در عقب آن بزرگوار گزاردم چون آن حضرت سلام داد به دست راست گشت و اثر حزن و ملال بر رخسار مبارک آن برگزیده ملک متعال هویدا بود و چنین نشستند تا آفتاب طلوع کرد پس دست مبارک خود را حرکت دادند و فرمودند که و الله هر آینه دیدم اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم را که امروز یکی مثل ایشان نمی بینم داخل صبح می شدند پریشان مو و غبار آلود با چهره های زرد شب را به بیداری به سر برده گاهی در سجده و زمانی ایستاده چون نام خدا می بردند بر خود می لرزیدند چنان که درخت در روز با باد تند می لرزد و اشکهای ایشان چنان جاری می شد که جامه های ایشان را تر می نمود و اویس قرنی که یکی از اصحاب جناب امیرالمومنین علیه السلام بود شبها را نخفتی یک شب گفتی این شب رکوع است و آن شب به رکوع ایستادی تا صبح و یک شب گفتی که این شب سجود است و به سجده می رفتی تا طلوع صبح ربیع بن خثیم گوید که به نزد اویس رفتم دیدم نماز صبح را خوانده و نشسته مشغول دعا بود با خود گفتم در گوشه ای بنشینم تا از دعا فارغ شود پس مشغول دعا بود تا ظهر داخل شد برخاست و نماز ظهر را ادا کرد بعد از آن مشغول تسبیح و تهلیل شد تا نماز عصر و بعد از نماز عصر به اوراد مشغول شد تا نماز مغرب و عشا را بجا آورد و به عبادت اشتغال نمود تا طلوع صبح و نماز صبح را خواند و نشست به دعا خواندن که اندکی چشم او میل به خواب کرد گفت خدایا پناه می برم به تو از چشمی که پر خواب می کند و در آثار رسیده که مردی با زنی تکلم کرد و دست بر ران او گذاشت و دفعه هشیار شده ندامت به او روی داد دست خود را بر آتش نهاد تا همه گوشت آن برفت و دیگری به زنی نگاه کرد همان دم آگاه شد چنان مشتی بر چشم خود زد که کور شد و شخصی دیگر نگاه به نامحرمی نمود پس با خود قرار داد بست که تا زنده است آب سرد نیاشامد پس آب را گرم کردی و نوشیدی یکی از بزرگان به غرفه ای گذشت از کسی پرسید که این غرفه را کی ساخته اند پس با خود عتاب کرد که ای نفس تو را سوالی که از برای تو فایده ندارد چکار و به عقوبت این سوال یک سال متوالی روزه گرفت و دیگری پرسید که فلان شخص چرا خوابیده است و به این سبب یک سال خواب را بر خود حرام کرد ابو طلحه انصاری باغی داشت روزی در آنجا نماز می کرد در آن حال مرغی شروع به خواندن کرد و دل او مشغول آواز آن شد گفت باغی که مرا از حضور قلب در نماز باز دارد به کار من نمی آید آن را فروخت و قیمت آن را تصدق کرد شخصی مشغول امری شد تا جماعت نماز عصر از او فوت شد به این سب دویست هزار درهم تصدق نمود شخصی دیگر نماز مغرب را تأخیر کرد تا دو ستاره نمایان شد بدان جهت دو بنده در راه خدا آزاد کرد و یکی از اکابر دین روزی هزار رکعت نماز می کرد تا پاهای او خشک شد بعد از آن هزار رکعت را نشسته کردی و چون از نماز عصر فارغ شدی جامه خود را بر خود پیچیدی و گفتی به خدا عجب دارم از خلق که چگونه غیر تو را بر تو اختیار کردند و عجب دارم از خلق که چگونه به غیر از تو انس گرفتند و عجب دارم از خلق که چگونه دل ایشان به یاد تو روشن نمی شود گویند بزرگی عمر او نزدکی به صد سال رسید و در این مدت پای خود را به جهت خوابیدن نکشید مگر در مرض موت و دیگری چهل سال پهلو بر بستر خواب ننهاد تا یک چشم او آب آورد و بیست سال چنین بود اهل و عیال خود را از آن مطلع نساخت و دیگری تازیانه در برابر خود آویخته بود چون در عبادت سستی در خود می یافت آن را برمی داشت و به پای خود می زد و دیگری در زمستان بر بام خفتی و تابستان در اندرون خانه تا او را خواب نبرد و به جهت عبادت بیدار شود شخصی را یک پای خشک شد و به یک پای به وضوی مغرب نماز کردی تا صبح شخصی می گوید که حاج در محصب فرود آمده بودند یکی از اهل الله با زن و دختران خود در نزد ما فرود آمد هر شب از اول شب به نماز به پای می ایستاد تا وقت صبح و چون سحر می شد به آواز بلند فریاد برمی کشید که ای کاروانیان همه شما در این شب خوابیدید پس کی کوچ خواهید کرد و چون صدای او بلند می شد هر که در محصب می بود از جای بر می جست بعضی به گریه می افتادند و جمعی به دعا مشغول می شدند و طایفه ای به تلاوت قرآن می پرداختند تا صبح عبدالواحد رازی گوید که سالی با جمعی به سفر دریا رفتیم چون به میان دریا رسیدیم باد کشتی ما را به جزیره ای انداخت در آنجا غلام سیاهی را دیدیم نشسته میمونی را قبله خود ساخته و معبود را ضایع گذاشته گفتیم ای غلام میمون خدایی را نشاید گفت پس خدا کیست گفتم الذی فی السماء آیاته و فی البر ملکه و فی البحر سبیله لا یعزب عن علمه مثقال ذره یعنی خدا کسی است که مملکت او آسمان و زمین را فروگرفته و علم او به همه چیز احاطه کرده گفت آخر این خدا را نامی نیست گفتم هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المومن المهیمن العزیز الجبار المتکبر من این می گفتم و غلامک می گریست آنگاه اسلام آورد و با ما داخل کشتی شد و در همه روز مشغول عبادت بود چون شب درآمد هر یک از ما بعد از أدای واجب روی به خوابگاه خود نهاد غلام به نظر تعجب بر ما نگاه کرد و گفت ای قوم خدای شما می خوابد گفتم حاشا لا تأخذه سنه و لا نوم گفت بیس العبید انتم یعنی بد بندگانی بوده اید آقای شما بیدار است و شما می خوابید پس آن غلام همه شب تضرع و زاری می کرد چون صبح دمید حال او بگردید و جان به جان آفرین سپرد شب وی را خواب دیدم در قصری از یاقوت سرخ بر تختی از زمرد سبز نشسته و چند هزار فرشته در برابر وی صف زده و روی سیاه او سفید چون ماه چهارده شبه شده

بلی راهروان راه آخرت چنین بوده اند و جاده عبادت را به این طریق پیموده اند نه مانند غفلت زدگان بی خبر پس ای برادر گاهی احوال ایشان را مطالعه کن و حکایات ایشان را ملاحظه نمای و زنهار و زنهار از هم صحبتی اهل این عصر پای کش و به رفتار ایشان نظر مکن که در میان ایشان کسی نیست که دیدار او تو را سودی بخشد و کلام او تو را به یاد خدا افکند ...

ملا احمد نراقی
 
۶۵۵۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - راه تحصیل صفت توکل و علامت حصول آن

 

... یکی را به سر تاج شاهی نهی

یکی را به دریا به ماهی دهی

یکی را برآری و قارون کنی ...

ملا احمد نراقی
 
۶۵۵۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - حکمتهای نهفته در دانه گندم

 

... پس بدان که حکیم علی الإطلاق در دانه گندم قوه ای آفرید که مانند انسان غذای خود را که آب باشد به خود می کشد پس نمو آن موقوف است بر اینکه در زمینی باشد که در آن باشد و باید زمین سستی باشد که هوا در خلل و فرج آن داخل شود پس اگر تخم آن را در زمین سخت بریزند سبز نمی شود و چون نمو آن به هوا موقوف بود و هوا به خودی خود به سوی آن حرکت نمی نمود و در آن نفوذ نمی کرد لهذا باد را آفرید تا هوا را حرکت داده خواهی نخواهی آن را در گیاهها نفوذ دهد و چون محض همین در نمو آن کافی نبود زیرا سرمای مفرط مانع از نمو کامل آن بود لهذا بهار و تابستان را خلق کرد تا به حرارت این دو فصل زرع و ثمر نمو نماید

پس این چهار سبب است که نمو دانه گندم به آنها احتیاج است و چون سیر آبی زمین زراعت از آب دریاها و رودخانه ها و چشمه ها به کشیده شدن آن از نهرها و جویها موقوف بود اسباب همه را آفرید و ما یحتاج همه را خلق کرد و چون بسیاری از زمینها بلند بود که آب چشمه و کاریز به آن نمی نشست ابرهای آب کش را به وجود آورد و بادهای راننده را بر آنها گماشت تا آنها را به اطراف عالم بدوانند و در اوقات خاصه به قدر حاجت آب های خود را به زمینها افشانند و بر روی زمین کوههای بسیار قرار داد تا چشمه های آن را محافظت کنند که به تدریج به قدر ضرورت بیرون آیند که اگر نه چنین بودی همه آب ها به یک دفعه بر روی زمین جاری شدی و عالم را ویران و خراب ساختی

و نعمتهای الهی و حکمتهای غیر متناهی که در خلقت ابر و باد و باران و دریا و کوه هست از حد بیان خارج است

و چون آب و زمین هر دو به حسب مزاج سرد بودند و ضروری بود در نمو زراعت از حرارتی پس خداوند حکیم خورشید را آفرید و آن را با وجود دوری از زمین سبب حرارت گردانید تا به حرارت آن زراعات به سر حد کمال خود رسند و در ماه خاصیت ترطیب قرار داد تا به رطوبت آن میوه ها از سختی و صلابتی که در ابتدا دارند نرم شوند و اینها پست ترین حکمتهای خورشید و ماه است و از برای ایشان فواید و مصالح بی نهایت است که شرح آن متصور نیست بلکه هر ستاره ای که در آسمان است از برای فواید بی پایان خلق شده که تعداد آنها در قوه بشر نیست ...

... پس آبادانی شهرها و ولایتها به صلاح رعایا و زراع و اهل حرفت و صناعت و تجارت موقوف و اصلاح ایشان به سلاطین است و اصلاح سلاطین به علما و اصلاح علما به انبیا و اصلاح انبیا به ملایکه و اصلاح ملایکه بالاتر و همچنین تا منتهی گردد به حضرت ربوبیت که سرچشه هر انتظام و مشرق هر حسن و جمال است

و از آنچه گفتیم معلوم شد که هر که تفتیش نماید می داند که امر یک گرده نان اصلاح نمی پذیرد مگر به واسطه عمل چندین هزار هزار ملایکه و اهل صنعت از آدمیان و چون جمیع اطعمه در هر مکانی به وجود نمی آمد و جمیع آلات ضروریه از برای اصلاح طعامی در یک شهر یافت نمی شد زیرا از برای وجود هر یک شرایطی بود که ممکن نبود در همه اماکن میسر گردد و بندگان در روی بسیط زمین متفرق و منتشر بودند و از هر طایفه بسیاری از آنچه به آن محتاجند دور بود بلکه بیابانها و دریاها و کوههای عظیمه فاصله بود لهذا خداوند حکیم حرص مال و شوق سود را بر ارباب تجارت مسلط ساخت و ایشان را مسخر گردانید تا متحمل زحمتها و محنتها گردند و سفرهای دور و دراز کنند و سرما و گرما را بر خود قرار دهند و بیابانها و دریاها را قطع نمایند و ما یحتاج مردمان را از مشرق تا به مغرب و از مغرب تا به مشرق نقل کنند و چون پیاده رفتن در قوه ایشان نبود و بار بر دوش کشیدن ایشان را میسر نه پس حیوانات بارکش را آفرید و ایشان را مسخر انسان گردانید تا متحمل بارهای گران ایشان شده و تن به زیر احمال و اثقال ایشان داده و بر گرسنگی و تشنگی صبر نموده و بارهای ایشان را به مقصد می رسانند و کیفیت ساختن کشتیها را به ایشان تعلیم نمود و باد موافق را امر فرمود تا آنها را سلامت از دریاهای هولناک به ساحل رسانند

ملا احمد نراقی
 
۶۵۵۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - طبقات و اصناف ملائکه و اعمال ایشان

 

... تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

بلکه بر هر جزیی از اجزاء بدن ملایکه بسیاری موکل اند و مدد این ملایکه و سایر ملایکه زمین و هوا از ملایکه آسمانها هست بر ترتیبی خاص و مدد ملایکه آسمان ها از حمله عرش است و تأیید و توفیق و هدایت جمیع ایشان از حضرت مهیمن قدوس است که متفرد است به ملک و ملکوت و عزت و جبروت و هر که خواهد کثرت ملایکه موکلین به آسمان ها و زمین ها و نباتات و حیوانات و ابرها و بادها و دریاها و بارانها و کوهها و غیر اینها را بداند ملاحظه اخباری را که از ایمه طاهرین علیه السلام در این باب رسیده بنماید

و چنانچه مذکور شد لابد است که هر عملی از این اعمال به ملکی جداگانه مفوض باشد و ممکن نیست که همه این اعمال رجوع به یک ملک باشد زیرا ملک مانند انسان نیست که در آن ترکیب و تخلیط باشد و از اجزای متضاده مرکب بوده باشد بلکه وحدانی الصفه است که از او جز یک فعل سر نمی تواند زد ...

... و از آنچه مذکور شد که هر نعمتی بر نعمتهای غیرمتناهیه بلکه بر اکثر نعمتهایی که خدا آفریده موقوف است ظاهر می شود که هر که کفران یک نعمت را کند کفران هر نعمت را که موجود است کرده مثلا اگر کسی به غیر محرمی نظر کند به گشودن چشم کفران نعمت پلکها نموده و چون چشم و پلک وابسته به سر است و خود سر وابسته به جمیع بدن است و قوام بدن موقوف به غذاست و وجود غذا موقوف به آب و زمین و هوا و باد و باران و خورشید و ماه است و تحقق اینها موقوف به آسمان ها و حرکت آسمان ها موقوف و محتاج به فرشتگان است و همه اینها مانند یک شخص اند که بعضی به بعضی دیگر وابسته است پس این چنین کسی کفران هر نعمتی که موجود است از ثری تا ثریا کرده خواهد بود و در این هنگام هیچ نبات و جماد و حیوان و آب و زمین و هوا و ستاره و فلک و ملکی نخواهد بود مگر اینکه بر او لعنت می کنند

و از این جهت است که در اخبار وارد شده است که ملایکه لعنت بر گناهکاران می کنند و رسیده است که هر چیزی حتی ماهیان دریا از برای عالم استغفار می کنند و چون آنچه را اشاره به آن شد دانستی تأمل کن که آیا از برای احدی ممکن است که از عهده شکر پروردگار خود برآید و چگونه این ممکن می شود و حال آنکه در هر چشم بر هم زدنی از برای هر بنده ای نعمتهای بسیار بیرون از حد و شمار است

از آن جمله هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون برمی آید مفرح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمتی شکری واجب ...

ملا احمد نراقی
 
۶۵۵۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صبر حضرت ایوب علیه السلام

 

... خاک عالم بر سر اجزام باد

ایوب چند گاه منتظر بود تا روزی نماز صبح گزارده پشت به محراب رسالت باز داده بود که ناگاه فریادی برآمد و شبان از در درآمد فریاد کنان پرسید ای شبان ترا چه شده است گفت سیلی از دامن کوهسار درآمد و تمام گله را به دریا راند

شبان در این سخن بود که ساربان رسید با جامه چاک زده و گفت صاعقه ای وزید و همه شتران را هلاک گردانید مقارن آن حال باغبان آمد هراسان و گفت سمومی آمد و جمله درختان را بسوخت ایوب می شنید و تسبیح خدای تعالی می کرد ناگاه معلم پسران او با آه وافغان در رسید که دوازده پسرت مهمان برادر بزرگ بودند که سقف خانه بر سر ایشان فرود آمد و همه را فنا کرد در آن وقت اندکی حال بر ایوب بگردید که به هوش آمد و به سجده افتاد و گفت الهی چون تو را دارم همه چیز دارم اما چون مال و فرزندانش برفت انواع بلا و بیماری به او رو نهاد و او تن خود را هدف تیر بلا ساخت و سینه سپر کرده به زبان حال می گفت ...

ملا احمد نراقی
 
۶۵۵۸

خالد نقشبندی » قصاید » هنگام دیدن کوه‌های مدینه منوره

 

... به نام ایزد کریمی کز وجود فایض الجودش

در از دریا گهر از خاره گل از خار می آید

نیابی غنچه ای لب از تبسم باز ناکرده ...

... کفش را صد هزاران خنده بر ابحار می آید

اگر برچکد یک قطره از دریای احسانش

به خشکی هر طرف صد قلزم ز خار می آید ...

خالد نقشبندی
 
۶۵۵۹

خالد نقشبندی » مثنویات » در ستایش سرور کائنات رسول اکرم ﷺ

 

... خامه کنم رشک ده نیشکر

آن شه دریا دل والا تبار

داور دادار سیر جم وقار ...

خالد نقشبندی
 
۶۵۶۰

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱ - قصیده ای است در تبریک ورود ولی عهد از طهران به تبریز

 

... چرخی است که سیرش همه بر ماه زماهی

سیلی است که موجش همه برابر ز دریا

سیلی که سپارد به فلک پیکر خورشید ...

قائم مقام فراهانی
 
 
۱
۳۲۶
۳۲۷
۳۲۸
۳۲۹
۳۳۰
۳۷۳