گنجور

 
۵۸۱

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

... زده پیشم از بی نیازی علم

همه گوی از روی او لاله رنگ

همه حجره از موی او مشک شم ...

... چو نرگس همه چشم گشتم از آنک

چو لاله همه روی بود آن صنم

بدو گفتم ای کرده جانم غمی ...

مسعود سعد سلمان
 
۵۸۲

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح خواجه رشیدالدین

 

نوبهاری عروس کردارست

سرو بالا و لاله رخسارست

باغ پر پیکران کشمیرست ...

... گرد طبعش نگشت عشق چرا

روی لاله به خون بینداید

تا نبندد نقاب بچه بحر ...

مسعود سعد سلمان
 
۵۸۳

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۴ - مرثیه برای رشیدالدین

 

... همه در آب دیدگان پویم

لاله لعل شد ز خون چشمم

خیری خشک شد ز کف رویم ...

مسعود سعد سلمان
 
۵۸۴

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۵ - در ستایش بهرامشاه

 

... تو می کنی بلب بتر از می خمار من

شد باغ لاله زار و گر نیز کم شود

ای لاله زار باغ تویی لاله زار من

زلف تو بی قرار و دلم گشته بی قرار ...

مسعود سعد سلمان
 
۵۸۵

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - مدیح ابوالفرج نصر بن رستم

 

... ای من رهی آن رخ بستان افروز

گر نیست گل و لاله به جایست امروز

هجران تو چون آتش سوزان و دلم کوز ...

مسعود سعد سلمان
 
۵۸۶

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

... هر شب از شاخ سمن کافورتر زآید همی

سوی او زان طبع گرم لاله بگراید همی

گر شود کافور گر باد هوا شاید همی

کز سمن چندانکه باید بر چمن کافور هست

لاله بر نرگس چو مهر و دوستی آغاز کرد

ابر خرم مجلسی از بهر ایشان ساز کرد ...

... نرگس مخمور چشم از خواب نوشین باز کرد

تا ببیند لاله را کو همچو او مخمور هست

برگ زرد ار حور شد چون یافت اندر شاخ گل

از گل سوری جدا شد پر ز گوهر شاخ گل

تا همی بیند به دست لاله ساغر شاخ گل

راست چون مستان گران دارد همی سر شاخ گل ...

... جام همچون کوکبست از بهر آن تابد به شب

لاله همرنگ میست از بهر آن دارد طرب

جام می خوردست بی حد ز آتش خندیدست لب ...

... کآن یکی مشهور بود و این دگر مذکور هست

تا بروید لاله سوری چو لاله دار روی

جام چون لاله کن از روی چو لاله کام جوی

جز به گرد باغ عیش و گرد قصر عزمپوی ...

مسعود سعد سلمان
 
۵۸۷

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - مدح ملک ارسلان

 

... خیز ای نگار و می ده و روی نگار بین

در مرغزار خوبی هر لاله زار بین

وز لاله زار رتبت هر مرغزار بین

بالیدن و نویدن سرو و چنار بین ...

مسعود سعد سلمان
 
۵۸۸

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

 

... یک روزه غم انده صد ساله شدست

در نای مرا دوزخ به خون لاله شدست

چون نای همه نفس مرا ناله شدست

مسعود سعد سلمان
 
۵۸۹

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

... در عشق توام سود نمی دارد جهد

چون لاله سیه دلی و چون گل بد عهد

مسعود سعد سلمان
 
۵۹۰

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

... از دیده و دست جیب پیراهن بود

چون لاله همی دریده و خون آلود

مسعود سعد سلمان
 
۵۹۱

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

... پر خون رخش از زخم و رخ از گریه چو زر

بر لاله کامگار و بر لؤلؤی تر

مسعود سعد سلمان
 
۵۹۲

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

... وی فاخته زار چند نالی به سحر

ای لاله چرا جامه دریدی در بر

از یار جدایید چو مسعود مگر

مسعود سعد سلمان
 
۵۹۳

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

من چون دل لاله ام تو چون رنگ به رنگ

از من تو چرا باز همی داری چنگ

ماننده برگ لاله زود ای سرهنگ

همچون دل لاله در برم گیری تنگ

مسعود سعد سلمان
 
۵۹۴

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

چون گل ز غمت دریده ام پیراهن

چون لاله بیالوده ام از خون رخ و تن

چون شاخ بنفشه سرنگون باشم من ...

مسعود سعد سلمان
 
۵۹۵

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۴

 

چشم و دهن آن صنم لاله رخان

از پسته و بادام کشیده ست نشان ...

مسعود سعد سلمان
 
۵۹۶

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۹

 

بگشای چو گل به وعده راست دهن

ور نه ز تو چون لاله کنم پیراهن

دعوی دلست با توام بند مزن ...

مسعود سعد سلمان
 
۵۹۷

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۳۸ - صفت دلبر صیاد بود

 

... چو نیلوفر انس تو با حوض آب

چو لاله همی جای تو در خضر

چرا هر شبی ای دلارام یار ...

مسعود سعد سلمان
 
۵۹۸

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۵۱ - صفت یار باغبان باشد

 

... در باغ تو تا که باغبان باشی

لاله بگه خزان نیاید کم

خرم شده باغ از تو چون جنت ...

مسعود سعد سلمان
 
۵۹۹

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۵۲ - صفت یار لشکری گوید

 

... خیره بماند عارض چون حیلتش بدید

گفتا که هست لاله رخ و نوش لب صنم

دو لب عقیق و شکر دو روی مهر و ماه ...

مسعود سعد سلمان
 
۶۰۰

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۷۱ - در حق یار مسافر گوید

 

... مشک تو ز گرد عنبر اشهب

وز مهر گل تو لاله نعمان

هر حال که باشدت به راه اندر ...

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۲۸
۲۹
۳۰
۳۱
۳۲
۳۶۲