گنجور

 
۴۱

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۶ - خلوت اول در پرورش دل

 

... یا فلک آنجا گذر آورده بود

سبزه به بی جاده گرو کرده بود

چشمه درفشنده تر از چشم حور ...

نظامی
 
۴۲

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴

 

... سزای دیده گردیده میل آتشین باشد

تو ای عطار محکم کن قدم در جاده معنی

که اندر خاتم معنی لقای حق نگین باشد

عطار
 
۴۳

عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را

 

... کس ندید این سر که کرد او اعتبار

راه خود بر جاده کل زان نهاد

تا کسی دیگر رهی نتوان نهاد ...

عطار
 
۴۴

عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر سهل بن التستری قدس الله روحه العزیز

 

... و گفت هر حلال که از اهل معاصی خواهند که برگیرند آن بر ایشان حرام شود

و گفت مثل سنت در دنیا چون بهشتست در عقبی هرکه در بهشت شد ایمن شد از خوف بلا همچنین نیز هر که بر جاده سنت در عمل شد ایمن شد از بدعت و هوا

و گفت هرکه طعن کند در کسب در سنت طعن کرده است و هرکه در توکل طعن کند در ایمان طعن کرده است و درست نیاید کسب اهل توکل را مگر بر جاده سنت و هرکه نه اهل توکل است درست نیست کسب او مگر بر نیت تعاون یعنی معاونت کند تا دل خلق از وی فارغ بود

و گفت اگر توانی که بر صبر نشینی چنان کن و از آن قوم مباش که صبر برتو نشیند ...

عطار
 
۴۵

عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر شیخ ابوعلی ثقفی رحمةالله علیه

 

... و گفت هر که با بزرگان صحبت دارد نه از طریق حرمت محروم ماند از فواید ایشان و از برکات ایشان و از انواری که ایشان را بود هیچ برو پدید نیاید

و گفت فروع صحیح نخیزد مگر از اصل صحیح پس هرکه خواهد که افعال او صحیح بود و بر جاده سنت بود گو نخست در دل اخلاص درست کن که درستی اعمال ظاهر از درستی اعمال باطن خیزد

و گفت هیچ کار مکنید براه خدای مگر آنکه صواب بود و هیچ صواب را به جا می آرید مگر آنکه خالص بود و بهیچ خالص قیام منمایید مگر آن به موافقت سنت بود ...

عطار
 
۴۶

عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر شیخ جعفر خلدی رحمةالله علیه

 

... و گفت تصوف طرح نفس است در عبودیت و بیرون آمدن از بشریت و نظر کردن به خدای تعالی به کلیت و ازو پرسیدند از تلوین فقر گفت تلوین ایشان تلوینی برای زیادتی از بهر آنکه هر که را تلوین نبود زیادتی نبود

و گفت چون درویش را بینی که بسی خورد بدانکه او از سه چیز خالی نبود یا وقتی که برو گذشته است و نه در آن وقت چنان بوده است که باید یا بعد از این خواهد بود چنانکه نه بر جاده بود یا در حال موافقتی ندارد

او را پرسیدند از توکل گفت توکل آنست که اگر چیزی بود و اگر نبود دل در دو حالت یکسان بود بلکه اگر نبود طرب درو بود و اگر بود او طرب در او نبود بلکه توکل استقامت است با خدای تعالی در هر دو حالت ...

عطار
 
۴۷

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۱ - داستان کدخدای با زن و طوطی

 

... بندگی ها نمایدش ابلیس

مرد از خانه بیرون رفت و طوطی به ترک خواب بگفت سرمه سهر در بصر کشید و از شبکات قفس بیرون می نگریست زن با خود اندیشید که با این طوطی لطیف حیلتی باید ساخت که به اطلاع و استطلاع ما نپردازد که نظر او میان من و محبوب حایل است و تحفظ و تیقظ او میان من و معشوق مانع و هر گاه سخن او از سمت استقامت مایل و منحرف شود و از جاده استوا بیفتد و تغیر و تفاوت بدان راه یابد اعتماد از قول او برخیزد و بعد از آن هر چه گوید آن را خیالات جنون و خرافات ظنون پندارد و هر چه تقریر کند و بگوید آن را وسوسه خیال و هندسه محال انگارد پس بفرمود تا آنجا که طوطی بود چراغی در زیر تشتی نهادند و حراقه ای چند از دیوارها در آویختند و بر بالای طارم دست آسی به حرکات مختلف می گردانید و بادبیزن و پرویزنی بیاورد و آب بر باد بیزن می فشاند از پرویزن بر مثال باد و باران و هر ساعت چراغدان از زیر تشت بیرون گرفتی و در محاذات سطوح اجرام حراقه ها بداشتی تا شعاع چراغ از صفحات حراقه ها منعکس می شد بر مثال برق و درخش و از اصطکاک اجرام ثقیل دست آس در فضای خانه صورت رعد ظاهر می گشت حاصل الامر همه شب از انعکاس شعاع برق و از اصطکاک دستاس رعد و از حرکات بادبیزن و پرویزن باد و باران در پیوست چون طوطی مشغله رعد و مشعله برق و حرکت باد و زحمت باران بدید گفت امشب طوفان باد عالم را از بنیاد بر می کند یا سیلاب باران جهان را خراب می کند متحیر و متغیر بماند هر گاه چشم باز کردی برق و رعد و باران و باد دیدی سر در میان پر کشیدی روز دیگر چون نسیم سحر بوزید و گلزار صباح در افق مشرق بدمید کدخدای به خانه باز آمد پیش قفس طوطی رفت و گفت

هات ما فیه شفایی ...

ظهیری سمرقندی
 
۴۸

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

... مصایب قوم عند قوم فواید

بدان که مدتی است تا برنایی بر من عاشق است و در رنج عشق بدر او هلالی و شخص او خلالی شده است سر کوی ما مطاف اوست و گرد در و دیوار ما کعبه طواف او به کرات ملطفات و رقعات فرستاده است مخبر از صفوت مودت و منهی از کمال محبت و من در مقابله آن اقوال لطیف جوابهای عنیف داده ام و دل او برنجانیده گنده پیر چون این سخن بشنود استحالتی عظیم نمود و گفت جان مادر خطا کرده ای که دل او بیازرده ای زنهار از خستگان عشق مرهمی دریغ مدار و بستگان بند هجران را خوار مگذار چه هر که افتادگان عشق را دست نگیرد پایمال حوادث شود و هر که بر محرومان وصال رحمت ننماید مرحوم گردد زن گفت ای مادر نصایح تو را بر دل نگاشتم و با تو عقد عهد بستم که بعد از این قدم بر جاده این نصیحت نهم و مراعات جانب او واجب دارم

بعد از این دست ما و دامن دوست ...

ظهیری سمرقندی
 
۴۹

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۸ - و له یمدحه ویهنّئه بالعود من السفر مع الخلعة

 

... ز بس شد آمد اختر بدر گهت آنک

فتاده جاده یی از راه کهکشان روشن

بشکل کلک تو پروین همی کند مسواک ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۵۰

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - وله ایضاً فیه

 

... بس که تردد کنند زی درت آنک

بر فلک از کهکشان علامت جاده

عاجز تدبیر تست جنبش گردون ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۵۱

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » ابتدا » مقدمه

 

... در خود بطلب هر آنچ خواهی که توی

ولیکن تا نفس انسان به کمال مرتبه صفای آینگی رسد مسالک و مهالک بسیار قطع باید کرد و آن جز به واسطه سلوک بر جاده شریعت و طریقت و حقیقت دست ندهد تا بتدریج چنانک در ابتدا آهن از معدن بیرون می آورند و آن را به لطایف الحیل پرورش گوناگون می دهند در آب و آتش و به دست چندین استاد گذر می کند تا آینه می شود وجود انسان در بدایت معدن آهن این آینه است که الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه آن آهن را از معدن وجود انسان به حسن تدبیر بیرون می باید آورد و به تربیت به مرتبه آینگی رسانیدن به تدریج و تدرج

ان القناه التی شاهدت رفعتها ...

نجم‌الدین رازی
 
۵۲

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » باب اول در دیباچه کتاب

 

... و دیگر غرض از بیان سلوک اثبات حجت است و بر بطالان وهواپرستان و بهیمه صفتانی که همگی همت خویش را بر استیفای لذات و شهوات بهیمی و حیوانی و سبعی صرف کرده اند و چون بهایم و انعام به نقد وقت راضی شده و از ذوق مشارب مردان و شرب مقامات مقربان محروم مانده و از کمالات دین ودرجات اهل یقین به صورت نماز و روزه غافلانه آلوده آفات بیکرانه قناعت کرده تا فردا نگویند چون دیگر متحسران که ما از دولت این حدیث بیخبر بودیم لوکنا تسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر

جنیدرا – قدس الله روحه العزیز – پرسیدند که مرید را از کلمات مشایخ و حکایات ایشان چه فایده گفت تقویت دل و ثبات بر قدم مجاهده و تجدید عهد طلب گفتنداین را موکدی از قرآن داری گفت بلی و کلا نقص علیک من انباء الرسل مانثبت به فوادک و گفته اند کلمات المشایخ جنودالله فی ارضه یعنی سخنان مشایخ یاری دهنده طالبان است تابیچاره ای را که شیخی کامل نباشد اگر شیطان خواهد که در اثنای طلب و مباشرت ریاضت و مجاهدت به شبهتی یا بدعتی راه طلب او بزند تمسک به کلمات مشایخ کند و نقد واقعه خویش بر محک بیان شافی ایشان زند تااز تصرف وساوس شیطانی و هواجس نفسانی خلاص یابد و بسر جاده صراط مستقیم و مرصاد دین قویم باز آید چه درین راه رهزنان شیاطین الجن والانس بسیاراند که رونده چون بی دلیل و بدرقه رود هرچ زودتر در وادی هلاکش اندازند و جنس این بسی بوده است و کم مثلها فارقتها و هی تصفر

شیخ ابوسعید ابی الخیر رحمه الله علیه گفته است مرید باید که هر روز به قدر یک سی پاره ازین حدیث بگوید و بشنود و گفته اند من احب شییا اکثر ذکره

به حکم این مقدمات بعضی از روندگان راه طریقت و سالکان عالم حقیقت که ازین دولت صاحب نصاب بودند و درین طریق بر جاده صواب بر قضیه ان لکل شییء زکوه و مقتضای ادوا لکل ذی حق حقه در ذمت کرم خویش واجب شناختند حق به مستحق رسانیدن و از سرچشمه آب حیات معرفت تشنگان بادیه طلب را شربتی چشانیدن تا درد ایشان بر درد و شوق بر شوق و تشنگی بر تشنگی بیفزاید

من چون ریگم غم تو چون آب خورم ...

نجم‌الدین رازی
 
۵۳

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل سیم

 

... و در فصول عدد چهل تبرک بدانچ در تربیت انسان عدد اربعین خصوصیتی دارد چنانک فرمود واذ واعدنا موسی اربعین لیله وخواجه علیه السلام میفرماید من اخلص الله اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه و در اول هر فصل آیتی از قرآن و حدیثی از پیغامبر صلی الله علیه و سلم مناسب آن فصل آورده آید تاتمسک به کتاب و سنت بود

و چون از ابتدا تا انتها شرح کمال و نقصان انسان و پرورش و روش او در هر حالتی از حالات و مقامات داده آید محکی باشد مدعیان راه طریقت و حقیقت را و ارباب سلوک و معرفت را که نقد وقت خود را بر آن می زنند اگر از امارات و علامات مقامی ازین مقامات در خویشتن یابند مستظهر و امیدوار باشند که قدم بر جاده حق دارند و بر صراط مستقیم می روند و اگر ازین معنی در خود خبری نبینند غرور نفس و عشوه شیطان نخرند و پندار مغرورانه از دماغ بیرون کنند و بر طریق صواب قدم در راه طلب نهند و به حرفهای پوسیده مغرور نشوند

سودای میان تهی ز سر بیرون کن ...

نجم‌الدین رازی
 
۵۴

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل سیم

 

... اما آن کسان که ابتدا در عالم ارواح از پس حجب ارواح انبیا فیضان فضل ما یافته اند امروز بی واسطه راه حضرت ما نتوانند رفت و طلسم نهاده ما نتوانند گشود سنه الله التی قد خلت من قبل و لن تجد لسنه الله تبدیلا الا بشا گردی دکان انبیا قیام نمایند و داد و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه ولا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله بشرط بدهند و صل عروس بایدت خدمت پیشکاره کن

در دبیرستان شرایع اول الف و باء شریعت بباید آموخت که هر امری از او امر شرع کلید بندی از بندهای آن طلسم اعظم است چون بحق هر یک در مقام خویش قیام نمودی بندی از طلسم گشاده شود نسیمی از نفحات الطاف حق از ان راه بمشام جانت رسد که ان الله فی ایام دهر کم نفحات الافتعرضوا لها تعرض آن نفحات ادای او امر و نواهی شرع است بهر قدمی که در شرع بر قانون متابعت نهاده میآید قربتی بحق حاصل میشود یعنی منزلی از منازل آن عالم که از آنجا آمده ای قطع کرده میآید که لن بتقرب الی المتقربون بمثل ادا ما افترضت علیهم و چون برین جاده قدم بصدق نهی الطاف ربوبیت در صورت استقبال بحقیقت دستگیری قیام نماید که من تقرب الی شبرا تقربت الیه ذراعا و من تقرب الی ذراعا تقربت الیه باعا و من اتانی بمشی اتیته هر وله بیت

گر در ره عاشقی قدم راست نهی ...

نجم‌الدین رازی
 
۵۵

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل یازدهم

 

... گر بکشد و گر زنده کند او داند

بر جاده بندگی ثابت قدم باشد و بشرایط صدق صلب قیام نماید و اگر هزار بار خطاب میرسد که مطلب نیابی یک ذره از کار فرو نایستد و بهیچ ابتلا و امتحان از قدم طلب فرو ننشیند و دست از کار ندارد این ضعیف گوید بیت

تا دل رقم عشق تو بر جان دارد ...

نجم‌الدین رازی
 
۵۶

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هجدهم

 

... اما در اصطلاح اهل سلوک مکاشفات اطلاق بر معانیی کنند که مدرکات پنجگانه باطنی ادراک کند نه بر آنچ حواس پنجگانه ظاهری ادراک کند یا قوای بشری که تبع حواس است

پس چون سالک صادق بجذبه ارادت از اسفل سافلین طبیعت روی باعلی علیین شریعت آرد و بقدم صدق جاده طریقت بر قانون مجاهده و ریاضت در پناه بردقه متابعت سپردن گیرد از هر حجاب که گذر کند از آن هفتاد هزار حجاب او را دیده ای مناسب آن مقام گشاده شود و احوال آن مقام منظور نظر او گردد

اول دیده عقل او گشاده گردد و بقدر رفع حجاب و صفای عقل معانی معقول روی نمودن گیرد و با سرار معقولات مکاشف می شود و این را کشف نظری گویند برین اعتمادی زیادت نباشد تاآنچ درنظر آمد در قدم نیاید اعتماد را نشاید ...

نجم‌الدین رازی
 
۵۷

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نوزدهم

 

... بد نام کننده نکو نامی چند

خواست تا از برای محک این مدعیان از مقامات و احوال سلوک شمه ای بیان کند تا خود را برین محک زنند اگر ازین احوال در خود چیزی نه بینند از جوال غرور شیطان و کمینگاه مکر نفس بیرون آیند و روی بصراط مستقیم که جاده متابعت است نهند

و اگر دریشان درد طلب باقی باشد دست در دامن صاحب دولتی زنند که بر فتراک دولت او بمقصد و مقصود رسند چنانک میفرماید جل و علا واتوا البیوت من ابوابها و این ضعیف درین معنی گوید بیت ...

... بازی گردی که دست شه را شایی

و نیز طالبان محق و مریدان صادق را دلیلی باشد بجاده صواب و مشوقی بود بمرجع و مآب اکنون شروع کنیم بتأیید ربانی و توفیق یزدانی در شرح تجلی و فرق میان تجلی روحانی و تجلی ربانی

بدانک چون آینه دل از کدورت وجود ماسوای حضرت صقالت پذیرد و صفا بکمال رسد مشروقه آفتاب جمال حضرت گردد جام جهان نمای ذات متعالی الصفات شود ولیکن نه هر کرا دولت صقالت و صفا دست داد سعادت تجلی مساعدت نماید ذلک فضل الله یوتیه من یشاء اما بدین سعادت هم دلهای صافی مستسعد شود چنانک شیخ عبدالله انصاری رحمه الله علیه فرمود تجلی حق ناگاه آید اما بر دل آگاه آید و از شیخ علی بونانی شنیدم- قدس- الله روحه العزیز- که از شیخ خویش خواجه ابوبکر شانیان قزوینی رحمه الله روایت میکرد نه هر که بدوید گور گرفت اما گور آن گرفت که بدوید ...

نجم‌الدین رازی
 
۵۸

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب چهارم » فصل چهارم

 

... و قال النبی صلی الله علیه و سلم حفت الجنه با لمکاره و حفت النار بالشهوات

بدانک روندگان راه معاد دو طایفه اند سعدا و اشقیا و هر طایفه را قدمی است که بدان قدم میروند و جاده ای است که بران جاده سیر میکنند و هر یک را معادی است که بدان قدم بران جاده بدان معاد میرسند

فاما سعدا دو طایفه اند خواص و عوام عوام بقدم مخالفت نفس و هوا و ترک شهوات و لذات بر جاده طاعت و فرمان شریعت و متابعت سنت بمعاد بهشت و درجات آن میرسند که فاما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی و خواص بقدم یحبهم بر جاده یحبونه بمعاد مقعد صدق میرسند در مقام عندیت که ان المتقین فی جنات و نهر آلایه چنانک شرح آن برفته است

و اما اشقیا هم دو طایفه اند یکی شقی و دوم اشقی

شقی بعضی عاصیان امت اند که بر موافقت هوای نفس ثابت قدم اند و بر مخالفت فرمان حق مصر و بقدم استیفای لذات و شهوات نفسانی بر جاده عصیان حق بمعاد دوزخ و درکات آن میرسند که فاما من طغی و خواجه هم ازینجا فرمود که حفت النار بالشهوات و جایی دیگر فرمود که اکثر ما یدخل امتی النار الا جوفان الفم و الفرج گفت بیشتر چیزی که امت مرا بدوزخ برد دهان و فرج است یعنی بدهان حرام خوردن و در خوردن حلال اسراف کردن و بفرج شهوت حرام راندن و از بهر شهوت حلال در حرام و ظلم و فساد گوناگون افتادن

و اما اشقی صفت کافر و منافق است که بکلی روی بطلب دنیا و تمتعات آن آورده است و چون بهیمه همگی همت بر استیفای لذات و شهوات و تمتعات نفسانی و حیوانی مصروف گردانیده و پشت بر دین و کار دین و آخرت کرده و نعیم باقی را در تنعم فانی باخته دنیا تمام بدست نیامده و از آخرت برآمده که من کان یرید حرث الدنیا نوته منها و ماله فی الاخره من نصیب ...

... کان ذره به از هزار خرشید نشد

و بحقیقت هر سلاصل واغلال که شقی و اشقی را درین دامگاه ساختند مایه همه از آن هفت متاع ذلک متاع الحیوه الدنیا بود و هر درکه از درکات دوزخ که در حق این طایفه پرداختند سرمایه همه هم از دکان زین للناس بود از هفت شهوت حب الشهوات هفت در بر دوزخ گشادند که لها سبعه ابواب و هفت جاده از انواع شهوات بر درکات آن نهادند که حفت النار بالشهوات تخم این هفت شهوت در هفت عضو انسانی بکاشتند و پنج حس را بتربیت آن فرو داشتند تا بمدت پانزده سال بر شجره هر تخمی ثمره شهوتی پدید آمد بعد از آن صاحب شرع را بمعاملی آن فرستادند و بر هر عضوی خراج سجودی نهادند که امیرت ان اسجد علی سبعه آراب و فرمودند که اثمار آن اشجار را تخم سعادت آخرت سازند و در زمین عبودیت بدست شریعت اندازند که الذنیا مزرعه الاخره

عاطفت ذوالجلالی و عنایت لایزالی طایفه ای را هم از بدایت فطرت بر صوب درجات بزمام کشی وسیق الذین اتفوآ بر جاده و اما من خاف مقام ربه بقدم و نهی النفس عن الهوی بمعاد فان اجنه هی المأوی رسانید و عزت متعالی از سطوت لاابالی طایفه ای هم از مبدأ خلقیت برجهت درکات بتازیانه قهر وسیق الذین کفروا بر جاده فاما من طغی بقدم و آثر الحیوه الدنیا بمعاد و فان الجحیم هی الماوی دوانید که هولا فی الجنه و لاابالی و هولاء فی النار و لاابالی

اگر نه عنایت بی علت سربگریبان جانی برآورد از کمد قهر او و سلاسل مکر او چکونه توان جست و بند طلسمات اعظم او کدام قوت توان شکست ...

نجم‌الدین رازی
 
۵۹

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل سیم

 

... و وزیر را سه حالت است اول حالت میان او و خدای دوم حالت میان او و پادشاه سیم حالت میان او و اجناد و رعیت در هر سه حالت باید که آن چهار خصلت را کار بندد در هر حالتی بمعنی مناسب آن حالت

چنانک در حالت اول که میان او و خدای است راستی پیشه کند بدان معنی که حق تعالی میفرماید فاستقم کما امرت راست باش چنانک ترا فرموده اند یعنی بر جاده شریعت راست رو باش که صراط مستقیم آن است چنانک فرمود و ان هذا صراطی مستقیما فأتبعوه و پیوسته در هر کار که باشد جانب خدای نگه دارد و از ان احتراز کند که کار بصورت باخق راست کند و جانب خدای مهمل گذارد که سر همه کژیها این است ولیکن با خدای کار راست دارد اگر جانب خلق کژ گردد ازان غم من کان لله کان الله و له و اما بلندی گوش دارد بدان معنی که بلندهمت باشد و بزخارف جاه و مال دنیا فریفته نگردد و سر بدین جیفه دنیا فرو نیارد

چیست دنیا و خلق و استظهار ...

... و اما نبات بدان معنی است که در کار دین درست یقین و ثابت قدم باشد و کاری که از برای نظر خلق و ملامت و تغییر ایشان از آن روی نگرداند و از کس نترسد که خاصیت خاصگان حق این است که یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومه لایم

و اما تحمل بدان معنی است که در کشیدن بار امانت تکالیف شرع که اهل آسمان و زمین از تحمل آن عاجز آمدند که انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها تجلد و تصبر و تحمل نماید و در امانت خیانت نکند تا قدم او برسلوک جاده راه حق راسخ گردد تا آن روز که خطاب در رسد که ان الله یأمرکم ان تودوا الامانات الی اهلها او ببهانه رد امانت سرخ روی بحضرت صاحب امانت در رود

بار امانتش بدل و جان کشیده پس ...

نجم‌الدین رازی
 
۶۰

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب پنجم » فصل چهارم

 

... بدانک علم شریف ترین و سیلتی است قربت حق را و صفت حق است و بوسیلت علم بدرجات علی میتوان رسید که والذین او توا العلم درجات

ولیکن بدان شرط که با علم خوف و خشیت قرین بود زیراک سر همه علمها خدای ترسی است و حق تعالی عالم کسی را میخواند که او خشیت دارد و خدای ترس بود که انما یخشی الله من عباده العلماء و هر چند که علم بیافزاید خشیت میافزاید چنانک خواجه علیه الصلوه فرمود انا اعلمکم بالله و اخشیکم منه و نشان خشیت آن است که بدان علم کار کند و آن را وسیلت درجات آخرت سازد نه وسیلت جمع مال و اکتساب جاده دنیاوی و تمتعات بهیمی و هر کس که بدان عمل نکند و وسیلت مال و جاه دنیاوی سازد او جاهل است بحقیقت نه عالم و حق تعالی مثل او حاشا بدر از گوش زده است که مثل الذین حملوا التوریه ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا و علم میراث انبیاست علیهم السلام و ان الانبیا لم یور ثوا دینارا و لا درهما و لکنهم یورثوا العلم فمن اخذ به فقد اخذ بحظ وافر

و انبیا علیهم اسلام دو نوع علم میراث گذاشتند علم ظاهر و علم باطن ...

... لا جرم بشومی علما سوء و زاهدان مرایی و درویشان گدایی که از حریضی دین بدنیا میفروشند و پیوسته بر درگاه ملوک بمذلت میگردند و بدر امیران خواجگان باستخفاف درمیروند و بخواری و اهانت ایشان را خدمت میکنند و مدح و فضل میگویند و بنفماق ایشان را بدانج در ایشان نیست ستایش میکنند و بمداهنه بهر باطل که ایشان می کنند یا میگویند صدق الامیر میزنند و بطمع فاسد ترک امر معروف و نهی ممنکر می کنند تا حاصل کار یا درمی چند حرام ازیشان بستانند یا رشوتی دیگر بدهند و عملی و منصبی بگیرند اعتقاد امرا و خواجگان و لشکریان واردات پادشاهان فاسد ببود و قیاس کردند که جمله علما و مشایخ همین سیرت بد و خصال مذموم دارند تا بچشم حقارت بخواص حق و اولیای عزت نگرستند و بکلی روی از اینها بگردانیدند و از فواید خدمت و صحبت ایشان محروم ماندند و از نور علم و پرتو ولایت ایشان بی نصیب شدند در حدیث میآید که چنین عالمی که غرض او از علم دنیا باشد او را از ثواب علم نصیبه بیش از آن نیست که در دنیا از مال و جاه بیابد و در آرت اول آتش افروز دوزخ او بود

از چنین علم که نافع باشد استعاذت واجب است چنانک خواجه علیه الصلوه فرمود اعوذبک من علم لا ینفع و علم لاینفع دو نوع است یکی علم شریعت چون بدان کار نکنند نافع نباشد اگرچه آن فی نفسه نافع بود و دوم علم نجوم و کهانت و انواع علوم فلسفه که آن را حکمت میخوانند و بعضی با کلام برآمیخته اند و آنرا اصول نام کرده تا بنام نیک کفر و ضلالت در گردن خلق عاجز کنند واین نوع غیرنافع است فی ذاته و اگر بدان عمل کنند مهلک و مفوی و مضل بوند و بسی سرگشتگان بدین علم از راه دین و جاده استقامت بیفتادند بغرور آنک ما علم معرفت و شناخت حقیقت حاصل میکنیم و ندانستند که معرفت حق بقرایت و روایت حاصل نشود الا برروش متابعت ظاهر و باطن محمد علیه السلام چنانک حق تعالی خبر میدهد که و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لانتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله الایه

پس مفتی متقی باید که ازین انواع علوم و آفات آن احتراز کند و در تخلیص نیت کوشد تا فتوی که دهد و درسی که گوید و مناظره ای که کند نظر بر ثواب آخرت و قربت حق ونشر علم و اظهار حق و بیان شرع و تقویت دین نهد و نفس را از رعونات علم پاک گرداند و از آلایش حرص و طمع تطهیر دهد که مذلت علما درحرص و طمع است چنانک میگوید ...

... وین حرص مرد ریگ بپایان نمیرسد

و در فتوی دادن احتیاط تمام بجای آرد تا بمیل نفس و غرض و علت فتوی ندهد و اگر وقفی در دست او باشد در آن تصرف فاسد نکند و مال حرام نستاند که چون لقمه آشفته ببود حرص و شهوت و حسد و ریا پدید آید آنگه هرچ در مدت عمر رنج برده باشد هباء منثور شود و از بدعتها بایدکه محترز باشد و بر جاده سنت و متابعت ثابت قدم بود و بر سیرت و اعتقاد سلف صالح رود و مذهب اهل سنت و جماعت دارد

و اوقات و ساعات خویش موظف گرداند چنانک عمر عزیز هیچ در بطالت و هزل و لغو صرف نکند بامداد چون نماز صبح بگزارد بذکرو قرایت قرآن مشغول شود تا بر آمدن آفتاب و بعد از نماز دیگر ساعتی تا بشب هم بذکر مشغول شود تا باشارت واذکر اسم ربک بکره واصیلا عمل کرده باشد که در آن خیر بسیارست و چون آفتاب طلوع کرد دورکعتی بگزارد و بتدریس و افادت و استفادت علم مشغول شود و چون از آن بپرداخت نماز چاشت بپای دارد آنقدر که تواند از دو رکعت تا دوازده رکعت بعد از آن به مصالح معاش خویش و فرزندان و آسایش و رعایت حق ضروری نفس مشغول شود تا بین الصلوتین دیگر باره ببحث علمی یا مطالعه یا افادت مشغول بود تاآخر روز که به ذکر مشغول شود تا نماز شام گزارد و اگر بین العشایین احیا تواند کرد به ذکر و قرایت و اوراد سعادتی شگرفت بود و چون نماز خفتن گزارد سخن نگوید که سنت این است پس بمطالعه یا تکرار مشغول شود تا دانگی شب بگذرد پس ساعتی روی بقبله و نشیند بذکر مشغول شود چون خواب غلب کند از سر جمعیت و ذکر بر پهلوی راست روی بقبله بخسبد و بدل و زبان این دعا که سنت است میخواند که اللهم انی اسلمت نفسی الیک و وجهت وجهی الیک و الجأت ظهری الیک و فوضت امری الیک رهبه منک و رغبه الیک لاملجا و لامنجأ و لامفر منک الا الیک آمنت بکتابک الذی انزلت و بنبیک الذی ارسلت پس بدل و زبان ذکر میگوید تا با ذکر در خواب شود در خبر است که هر که بر وضو و ذکر خسبد روح او را بزیر عرش برند تا بطاعت حق مشغول بود و هر خواب که بیند صدق و حق بود که نوم العالم عباده این چنین خوابی است ...

... اینها از قبیل علمای عالم زبان جاهل دلند و آتش افروز دوزخ

دوم طایفه ایمه صالح اند که سخن از بهر خدای و ثواب آخرت گویند و ازبدعت و ضلالت دور باشند و از تفسیر و اخبار و آثار و سیر صلحا گویند بر جاده سنت و سیرت سلف صالح وخلق را بوعظ و نصحیت و حکمت با خدای و جاده شریعت و نوبت و زهد و ورع و تقوی خوانند چنانک حق تعالی میفرماید ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه و خلق را نه به رجای مذموم دلیر گردانند و نه درمبالغت تخویف از کرم حق نومید کنند که آن هم مذموم است وخود را بآلایش طمع دنیاوی ملوث نکنند تاکلمه الحق توانند گفت و سخن بی طمع موثر آید که چون بحب دنیا و طمع آلوده بود سخن هم آلوده بود و از منشأ نفس آید نه آنچ آید حق بود ونه بر دل موثر آید و اگر نیز آنچ گوید حق گوید ولیکن از حق نیاید از سر باطل و هوا آید بر دل نیاید بزرگان گفته اند آنچ از دل آیدبر دل آید

و در روایت آمده است که اوحی الله تعالی الی داود فقال یا داود لا تسألن عن عالم قد اسکرته حب الدنیا فاولیک قطاع الطریق علی عبادی ...

... و اما آن قاضی که در بهشت است مگر اشارت بدان است که خود در بهشت قاضی است و الا آنک در دنیا قاضی باشد رعایت این حقوق بر وجه خویش کجا تواندکرد خواجه علیه السلام ازینجا فرمود من جعل قاضیا فقد ذبح بغیر سکین

تا این ضعیف در بلاد جهان شرق و غرب قرب سی سال است تا میگردد هیچ قاضی نیافت که از این آفات مبرا و مصون بود الا ماشاالله مع هذا اگر کسی از این خصال ناپسند پاک و مبرا بود و بضد این بخصال حمیده موصوف بر جاده شریعت و بدان سیرت و سریرت که شرح داده آمد عالم عامل در را متصف گردد و اوقاف خویش را بدان اوراد آراسته دارد و میان مسلمانان حکومت بر سنت و سیرت سلف صالح تواند کرد ولی من اولیاءالله باشد و خاص و گزیده حق بود و بهر حکومتی که بحق بگزارد و شفقتی که بر احوال خلق ببرد واقامت حدود شرع که بجای آرد درجتی و قربتی و رفعتی شریف یابد و از نادره جهان بود و بچنین قاضی تبرک نمودن و تقرب جستن واجب بود و صلی الله علی محمد و آله

نجم‌الدین رازی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۳۰
sunny dark_mode