گنجور

 
۵۶۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۲۸ - ۴۰ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی یسیلونک عن الخمر و المیسر الآیة این اول آیت است که در کار می آمد که هنوز در تحریم آن از آسمان پیغام نیامده بود و قومی از مسلمانان کراهیت میداشتند می خوردن از آنچه در آن میدیدند از هتک حرمت و خرق مروت و عیب زوال عقل و زیان مال و عداوت و عربده که در آن می دیدند همواره از رسول خدا می پرسیدند که در کار می هیچ چیز نیامد و آن پرسنده عمر خطاب بود جواب آمد این آیت قل فیهما إثم کبیر و منافع للناس منفعت در آن آن بود که در مجلس می شتران می کشتند و درویشان را در جنب آن می رفق بود رب العالمین گفت بزه کاری و بزه مندی آن مه است از منفعت آن مردمان چون این بشنیدند قومی از می باز ایستادند و قومی نه تا آن روز که عبد الرحمن عوف میزبانی کرد جماعتی را از یاران رسول صلی الله علیه و آله و سلم و در میان ایشان خمر بود می خوردند تا مست شدند وقت نماز شام در آمد یکی فرا پیش شد بامامی و سورة قل یا ایها الکافرون در گرفت و نه بر وجه برخواند که بر جای لا اعبد ما تعبدون اعبد گفت تا بآخر سورة گفت لکم دینکم الشرک ولی دینی الاسلام پس رب العالمین این آیت فرستاد که یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة و أنتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون گرد مسجد مگردید که مست باشید تا آن گه که بهوش باز آیید و دانید که می چه خوانید و چه می گویید قومی باز از مسلمانان گفتند که خیر نیست در چیزی که از مسجد باز دارد و از می خوردن باز ایستادند و قومی هم چنان میخوردند و اوقات نماز در آن نگه میداشتند تا آن گه که قومی از انصار در خانه یکی ازیشان مهمان بودند و با ایشان می بود و حمزة بن عبد المطلب حاضر بود حمزه بیرون آمد و شراب در وی کار کرده و دو شتر دید از آن برادر زاده خود علی بن ابی طالب که بر آن اذخر میآورند شمشیر بر کشید و قصد شتران کرد وی را گفتند که این آن علی اند وی گفت هل انتم الا عبید لابی جواب داد که شما که اید مگر بندگان پدر من عبد المطلب و ایشان را هر دو پی زد و شکم بشکافت و جگر بیرون کشید و بر آتش افکند علی در رسید و آن حال دید گریستن بر وی افتاد بر رسول خدا شد و آن قصه باز گفت جبرییل آمد و آیت آورد

یا أیها الذین آمنوا إنما الخمر و المیسر تا آنجا که گفت فهل أنتم منتهون رسول خدا بر منبر شد و این آیت بر خواند و می حرام کرد مسلمانان برخاستند و با خانهای خود شدند و میها می ریختند تا می در کویهای مدینه برفت و جایهای آن می کس بود که می شکست و کس بود که بآب و گل می شست بعضی مفسران گفتند که موضع تحریم آنست که گفت فاجتنبوه ای فاترکوه و قومی گفتند ...

... قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم من ولی یتیما له مال فلیتجر فیه و لا یترکه حتی یأکله الصدقه

و إن تخالطوهم الآیة و اگر با ایشان در آمیزید و مال ایشان با مال خود درهم نهید و آمیخته دارید آن گه مزدی معروف بر گیرید بچم بی اسراف و بی شطط و بگذارید ایشان را تا در جای شما نشینند و شما در جای ایشان نشینید ایشان بر فرش شما نشینند و شما بر فرش ایشان نشینید ایشان با شما میخورند از آن شما و شما با ایشان میخورید از آن ایشان اگر چنین کنید فإخوانکم علی حال ایشان برادران شمااند در دین و برادران در دین با یکدیگر چنین باید که زندگانی کنند و الیه الاشارة

بقوله صلی الله علیه و آله و سلم لا تحاسدوا و لا تباغضوا و لا تدابروا و لا تقاطعوا و کونوا عباد الله اخوانا ...

میبدی
 
۵۶۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۲۹ - ۴۰ - النوبة الثالثة

 

... ای غریبی کرده اکنون با غریبان کن سخا

انس مالک گفت روزی مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در شاهراه مدینه میرفت یتیمی را دید که کودکان بر وی جمع آمده بودند و او را خوار و خجل کرده و هر یکی بروی تطاولی جسته آن یکی میگفت پدر من به از پدر تو دیگری میگفت مادر من به از مادر تو سدیگری میگفت کسان و پیوستگان ما به از کسان و پیوستگان تو و آن یتیم می گریست و در خاک می غلتید رسول خدا چون آن کودک را چنان دید بر وی ببخشود و بر وی بیستاد گفت ای غلام کیستی تو و چه رسید ترا که چنین درمانده گفت من پسر رفاعه انصاری ام پدرم روز احد کشته شد و خواهری داشتم فرمان یافت و مادرم شوهر باز کرد و مرا براند اکنون منم درمانده بی کس و بی نوا و ازین صعب تر مرا سرزنش این کودکان است مصطفی از آن سخن وی در گرفت و آن درد در دل وی بدو کار کرد و بگریست پس گفت ای غلام اندوه مدار و ساکن باش که اگر پدرت را بکشتند من که محمدم پدر توام و فاطمه خواهر تو و عایشه مادر تو کودک شاد شد و برخاست و آواز برآورد که ای کودکان اکنون مرا سرزنش مکنید و جواب خود شنوید ان ابی خیر من آبایکم و امی خیر من امهاتکم و اختی خیر من اخواتکم آن گه مصطفی دست وی گرفت و بخانه فاطمه برد گفت یا فاطمه این فرزند ما است و برادر تو فاطمه برخاست و او را بنواخت و خرما پیش وی بنهاد و روغن در سر وی مالید و جامه در وی پوشید و همچنین وی را بحجره های مادران مؤمنان بگردانید فکان یعیش بین ازواجه حتی قبض النبی صلی الله علیه و آله و سلم فوضع التراب علی رأسه و نادی وا ابتاه الیوم بقیت یتیما فابکی عیون المهاجرین و الانصار فاخذه ابو بکر و هو یقول یا بنی مصیبة دخلت علی المسلمین اذا اختلس محمد من بین اظهرهم انا ابوک یا بنی فکان مع ابی بکر حتی قبضه الله عز و جل

میبدی
 
۵۶۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۳۲ - ۴۰ - النوبة الثالثة

 

... اینک جاوید در دوزخ بمانند از آنست که نجاست ایشان نجاست عین است طهارت پذیر نیست و بهشت جز جای پاکان نیست و آن خبث دیگر در دین خبث صفت است و آن خبث معصیت است طهارت پذیرست اما هم بر دو قسم است بعضی صغایر و بعضی کبایر صغایر خفیف است بگذری که بر دوزخ کند پاک شود و إن منکم إلا واردها و کبایر غلیظ است بگذری پاک نشود بیشتر بماند اما جاوید بنماند که عین او نجس نیست و نجاست او طهارت پذیرست اگر درین سرای بآب توبه و حسرت بشوید پاک شود و اگر درین سرای طهارت نیابد طهور آن سرای جزا جز آتش باشد تا به نسوزدش پاک نشود و تا پاک نشود بخداوند پاک نرسد ان الله تعالی طیب لا یقبل الا الطیب بداود ع وحی آمد که یا داود طهر لی بیتا اسکنه خانه ما پاک گردان تا خداوند خانه بخانه فرو آید گفت خداوندا چگونه پاک گردانم گفت آتش عشق درو زن تا هر چه نسب ما ندارد سوخته شود پس بجاروب حسرت بروب تا اگر چیزی ماده بود از هوای نفس که بآتش عشق نسوخته است جاروب حسرتش بروبد که عروس وصل ما با هوای نفس تو بنسازد

ای برادر روی ننماید عروس دین ترا

چون زنان تا کی نشینی بر امید رنگ و بوی ...

میبدی
 
۵۶۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۴۱ - ۴۳ - النوبة الثالثة

 

... بد سخنی که گفتید در حق وی و بد اندیشه که کردید و بد گمانی که بردید بنده گنه کار و خدایی آمرزگار بنده جفا کار و خدایی وفادار قل کل یعمل علی شاکلته و از کمال رحمت و کرم او با بندگان یکی آنست که فردا برستاخیز قومی را برانند و به ترازو گاه و صراط و جسر دوزخ آسان باز گذرانند تا بدر بهشت رسند ایشان را وقفت فرمایند تا نامه در رسد از حضرت عزت نامه که مهر قدیم بر وی عنوان و سرتاسر آن همه عتاب و جنک دوستان لایق حال بنده است که وی را عتاب کند و گوید بنده من نه ترا رایگان بیافریدم و صورت زیبات بنگاشتم و قد و بالات بر کشیدم کودک بودی راه به پستان مادر نه بردی منت راه نمودم و از میان خون شیر صافی از بهر غذاء تو من بیرون آوردم مادر و پدر بر تو من مهربان کردم و ایشان را بر تربیت تو من داشتم و از آب و باد و آتش من نگه داشتم از کودکی بجوانی رسانیدم و از جوانی به پیری بردم بفهم و فرهنگ بیاراستم و بعلم و معرفت بپیراستم بسمع و بصر بنگاشتم بطاعت و خدمت خودت بداشتم بدر مرگ نام من بر زبان و معرفت در جان منت نگاه داشتم و آن گه سر ببالین امنت باز نهادم من که لم یزل و یزالم با تو این همه نیکوییها کردم تو برای ما چه کردی هرگز در راه ما درمی بگدایی دادی هرگز سگی تشنه را از بهر ما آب دادی هرگز مورچه را بنعت رحمت از راه برگرفتی بنده من فعلت ما فعلت و لقد استحییت أن اعذبک کردی آنچه کردی و مرا شرم کرم آید که با تو آن کنم تو سزای آنی من آن کنم که خود سزای آنم اذهب فقد غفرت لک لتعلم انا انا و انت انت رو که ترا آمرزیدم تا بدانی که من منم و تو تویی آری گدایی بر پادشاهی شود با وی نگویند که چه آوردی با وی گویند که چه خواهی الهی از گدا چه آید که ترا شاید مگر که ترا شاید آنچه از گدا آید

یکی از پیران طریقت گفته چون که ننوازد و اکرم الاکرمین اوست چون که نیامرزد و ارحم الراحمین اوست چون که عفو نکند و چندین جایگه در قرآن عفو کردن از فرمان اوست فاعف عنهم و لیعفوا و لیصفحوا خذ العفو و هم ازین بابست آنچه در آخر آورد گفت و أن تعفوا أقرب للتقوی تقوی در عفو بست و بهشت در تقوی بست آنجا که گفت و الآخرة عند ربک للمتقین اهل تحقیق گفتند تقوی را بدایتی و نهایتی است بدایت آنست که گفت و أن تعفوا أقرب للتقوی و نهایت آنست که گفت و لا تنسوا الفضل بینکم بدایت آنست که حق خود بر برادر شناسی آن گه عفو کنی و در گذاری این منزل اسلام است و روش عابدان و نهایت آنست که حق وی بر خود شناسی و او را بر خود فضل نهی و هر چند که جفاء جرم از وی بینی تو از وی عذر خواهی این مقام توحیدست و وصف الحال صدیقان و فی معناه انشد

اذا مرضنا أتیناکم نعودکم ...

میبدی
 
۵۶۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۴۴ - ۴۴ - النوبة الثالثة

 

... ز هر زهری مرا تا کی چشانی

آری در شب افروز را نهنگ جان ربای در پیش نهادند و کعبه وصل را بادیه مردم خوار منزل ساختند تا بی رنج کسی گنج ندید و بی غصه محنت کسی بروز دولت نرسید آخر نظری کرد بجانب طور و بدید آن شعاع نور و بشنید ندای خدای غفور که إنی أنا الله موسی را چهار غم بود غم عیال و فرزند و برادر و دشمن فرمان آمد که یا موسی غم مخور و اندوه مبر که رهاننده از غمان و باز برنده اندهان منم موسی برخاست اندر آن ساعت و چهار رکعت نماز کرد شکر آن چهار نعمت را اشارتست به بنده مؤمن که چون این چهار رکعت نماز بگزارد بشرط وفا و صدق و صفا شغل عیال و فرزند وی کفایت کند و بر دشمن ظفر دهد و از غم و اندوهان برهاند

میبدی
 
۵۶۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۴۶ - ۴۵ - النوبة الثانیة

 

... گفت یا رسول الله خداوند عز و جل از ما قرض میخواهد و او بی نیاز از قرض رسول گفت آری بآن میخواهد تا شما را در بهشت آرد ابو الدحداح گفت من خدای را قرض میدهم تو بایندانی بهشت میکنی گفت میکنم بایندانی بهشت هر کس را که صدقه دهد ابو الدحداح گفت و هم جفت من ام الدحداح با من در بهشت بود گفت آری گفت و دخترکانم همچنین گفت آری پس دست رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم گرفت گفت دو باغ دارم و بجز آن دو باغ چیزی دیگر ندارم و هر دو بخدای میدهم رسول گفت نه یکی خدای را و یکی معیشت تو و عیال ترا گفت یا رسول الله ترا بر گواه میگیرم که آن یکی که نیکوترست از ملک خویش بیرون کردم و بخدای دادم رسول گفت لا جرم الله تعالی بهشت ترا پاداش دهد ابو الدحداح رفت و با هم جفت خویش ام الدحداح این قصه بگفت ام الدحداح گفت ربحت بیعک بارک الله لک فیما اشتریت و ام الدحداح آن ساعة با دخترکان خویش در آن بستان بودند که تسلیم کرده بودند دست در آستین آن کودکان و دهن ایشان میکرد و خرما بیرون میکرد و میگفت این نه آن شماست که این آن خداست گویند در آن بستان ششصد بن خرما بود بار آور نیکو همه بآسانی و دل خوشی و خشنودی خدای را عز و جل در کار درویشان کرد تا در حق وی گفتند کم من عذق رداح و واد فیاح فی الجنة لابی الدحداح

أ لم تر إلی الملإ من بنی إسراییل کانه قال الم ینته علمک الی خبر هؤلاء و الملأ هم الاشراف و الرؤساء کانهم الذین یملیون العین رواء قصة آیت آنست که بعد از موسی بروزگار کفار بنی اسراییل بر مؤمنان ایشان مستولی شدند و قهرها راندند برایشان بعضی را بکشتند و بعضی را به بردگی بردند و قومی را از دیار و اوطان خویش بیفکندند روزگاری درین بلاء عظیم بودند و ایشان را پادشاهی نه که با دشمن جنگ کردی و مقام دشمن میان مصر و فلسطین بود در ساحل بحر روم و قوم جالوت بودند از بقایاء عاد جبابره روزگار خویش با بالاهای عظیم و قوتهای سخت و در میان بنی اسراییل نه پیغامبری بود و نه پادشاهی که آن دشمنان را ازیشان بازداشتی دعا کردند تا الله تعالی بایشان اشمویل پیغامبر فرستاد در عربیت نام وی اسماعیل بود و نام مادر وی حنه از نژاد هارون بن عمران بود برادر موسی علیه السلام بنی اسراییل آمدند و اشمویل را گفتند ابعث لنا ملکا نقاتل فی سبیل الله بر انگیز ما را پادشاهی تا با وی جنگ کنیم با این قوم جالوت که بر ما مستولی شده اند و تباه کاری میکنند اشمویل گفت هل عسیتم بکسر سین قراءت نافع است و لغت قومی از عرب دیگران بفتح سین خوانند هل عسیتم خوانند و هی اللغة الفصحی اشمویل گفتا هیچ بر آن اید که اگر اینچ می خواهید بر شما نویسند و فرض کنند شما بجای نیارید و از آن باز نشینید ایشان گفتند و چرا باز نشینیم و جنگ نکنیم با دشمن که ما را از سرایهای خویش بیرون کردند و از خان و مان و پسران جدا کردند

رب العالمین گفت فلما کتب علیهم القتال تولوا إلا قلیلا منهم چون بر ایشان نوشتند قتال که خود می خواستند بجای نیاوردند و بر گشتند مگر اندکی و آن اندک آنست که گفت فشربوا منه إلا قلیلا منهم مقاتل گفت کتب در قرآن بر چهار وجه است یکی بمعنی فرض چنانک اینجا گفت فلما کتب علیهم القتال ای فرض و هم درین سورة گفت کتب علیکم الصیام کتب علیکم القتال ای فرض وجه دوم بمعنی قضیت است چنانک در سورة آل عمران گفت لبرز الذین کتب علیهم القتل ای قضی علیهم و در سورة التوبة گفت لن یصیبنا إلا ما کتب الله لنا ای ما قضی الله لنا و در سورة الحج گفت کتب علیه أنه من تولاه ای قضی علیه و در سورة المجادلة گفت کتب الله لأغلبن ای قضی الله وجه سوم بمعنی امر است چنانک ادخلوا الأرض المقدسة التی کتب الله لکم ای الله امرکم وجه چهارم بمعنی جعل است کقوله کتب فی قلوبهم الإیمان ای جعل و کقوله فسأکتبها للذین یتقون ای فسأجعلها پس اشمویل پیغامبر ایشان را گفت الله شما را طالوت بن قیس بپادشاهی برانگیخت ...

میبدی
 
۵۶۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۹ - النوبة الثالثة

 

... قوله و لا تفرقوا حث مسلمانان است بر ألفت و اجتماع که نظام ایمان به آنست و استقامت کار عالم بسته در آن است و الفت و اجتماع مسلمانان ادب دینست و زین شریعت و نظام اسلام و مایه خیر و رکن هدایت و اصل طاعت و موجب ثواب و لهذا قال عز و جل لو أنفقت ما فی الأرض جمیعا ما ألفت بین قلوبهم و لکن الله ألف بینهم و قال تعالی محمد رسول الله و الذین معه أشداء علی الکفار رحماء بینهم و سیل النبی ص ا یتزاورون اهل الجنة قال یزور الاعلی الأسفل و لا یزور الاسفل الاعلی الا الذین یتحابون فی الدنیا فانهم یأتون فیها حیث شاءوا

و درین معنی خبر بو هریره است روایت از مصطفی ص گفت در بهشت مردی مشتاق دیدار برادر خود شود آن برادر که در دنیا او را دوست داشتی از بهر خدای در راه خدای بی نسبی و سببی گوید یا لیت شعری ما فعل اخی

یعنی کاشک دانستمی که آن برادرم چه کرد و کارش بچه رسید از نواختگانست یا راندگان سوختنی است یا افروختنی در بوستان دوستانست یا در زندان رندان

رب العالمین آن درد دل وی را در حق برادر خویش مرهمی بر نهد فریشتگان راگوید سیروا بعبدی هذا الی اخیه

این بنده مرا نزد برادر او برید فریشتگان بفرمان خدای آیند و بایشان نجیب بهشتی با رحل نور گویند قم فارکب و انطلق الی اخیک

ای بنده خدا گرت دیدار برادرت آرزوست خیز تا رویم

بران نجیب نشیند هزار ساله راه بیک ساعت باز برد و مصطفی ص گفت چندان که شما بر نجیب نشینید و یک فرسنگ برانید ایشان هزار ساله راه برانند تا بمنزل آن برادر فرو آید سلام کند آن برادر سلام را علیک گوید و ترحیب کند دست بگردن یکدیگر در آرند و شادی خویش با یکدیگر گویند

بس که من در جستن تو گرد سر بر گشته ام ...

میبدی
 
۵۶۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۳ - النوبة الثانیة

 

... و پشیمانی آنست که مصطفی ص گفت الندم توبة

و عذر زبان آنست که فاستغفروا لذنوبهم مقاتل گفت مصطفی ص برادری افکند میان دو مرد یکی انصاری و دیگر ثقفی ثقفی بغزایی بیرون شد انصاری را بر سر عیال خویش بگماشت و خلیفه کرد انصاری از بهر ایشان روزی گوشت خرید چون بآن زن داد از پی وی در خانه رفت و دست وی گرفت و دهن بر دست وی نهاد آن گه پشیمان شد و بازگشت زن گفت و الله که غیبت برادر خویش نگه نداشتی و بمقصود خود نیز نرسیدی انصاری روی بصحرا نهاد و خاک بر سر میکرد و استغفار میکرد آن مرد ثقفی در رسید از سفر و انصاری را طلب کرد و ندید اهل وی قصه انصاری با وی بگفت ثقفی گفت لا اکثر الله فی الاخوان مثله آن گه روزی بطلب وی شد در بیابان و صحرا وی را دید که زاری و تضرع میکرد و از خدای عز و جل آمرزش و عفو میخواست او را پیش ابو بکر آورد تا از آنجا فرجی و راحتی بیند بو بکر گفت ویحک ندانستی که الله را غیرت بود غازی را نه چنان غیرت که مقیم را بود از آنجا پیش عمر شدند همین گفت پیش مصطفی ص شدند همین فرمود آن مرد درمانده و دلتنگ شد رب العالمین در شأن وی این آیت فرستاد و الذین إذا فعلوا فاحشة أو ظلموا أنفسهم ابن عباس گفت فاحشة اینجا زنا است و ظلم نفس هر چه دون از آنست چون نظر و قبلة و لمس و گفته اند فاحشة گناهی است که آن را تبعه بود از جهت مخلوق و ظلم نفس گناه است میان بنده و میان حق و گفته اند که فاحشة کبایر است و ظلم نفس صغایر فاحشة کردار ناپسندیده است و ظلم نفس گفتار ناپسندیده

اهل معانی گفتند ظلم نفس را سه روی است یکی آنکه بر نفس و ذات خویش جنایت کند چنان که از وی درنگذرد دیگر آنکه بر خویشان و نزدیکان خویش جنایت کند ایشان که بمنزلت نفس وی اند و برین وجه اگر بر مسلمانی جنایت کند همین باشد که مؤمنان همه چون یک تن راست اند المؤمنون کلهم کنفس واحدة وجه سوم آنست که ظلم بر دیگری کند و وبال آن ظلم بوی بازگردد پس آن ظلم خود بر خود کرده است ...

میبدی
 
۵۶۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۵ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و ما محمد إلا رسول الآیة مفسران گفتند سبب نزول این آیت آن بود که مصطفی ص آن روز که بغزاء احد بیرون شد چون بمقام رسید بشعبی از شعبهای احد فرو آمد و پنجاه مرد تیرانداز از لشکر خود برگزید و عبد الله بن جبیر انصاری برادر خوات جبیر بر سر ایشان امیر کرد و ایشان را بپایان کوه بر گذرگاه دشمن بداشت و گفت اگر بینید که ما را نصرت است یا هزیمت هر چون که باشد شما از اینجا مروید و برمگردید مبادا که برگردید و آن گه دشمن از پس در آید و ما را دریابد پس لشکر قریش در رسید خالد بن ولید بر میمنه ایشان و عکرمة بن ابی جهل بر میسره ایشان و زنان قریش نیز با ایشان بیرون آمده دف میزدند و شعر میگفتند چنان که عادت ایشان بود مصطفی ص و یاران حمله بردند و کافران را هزیمت کردند و قومی را بکشتند از ایشان یکی ابی بن خلف جمحی بود وقتی رسول خدا ص را گفته بود مرا مادیانی است وی را علف میدهم و نیکو میدارم تا بر پشت آن ترا کشم رسول خدا جواب داد که من ترا کشم انشاء الله پس روز احد ابی بن خلف نزدیک رسول ص درآمد و قصد وی میکرد رسول خدا ص بگذاشت تا نزدیک درآمد حربه ای ستد از حارث بن الصمة و بر گردن وی زد از اسب بیفتاد چنان که گاو بانگ میکرد و میگفت قتلنی محمد

قوم وی وی را بر گرفتند گفتند مترس باکی نیست و ضربت کشنده نیست ...

میبدی
 
۵۷۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۳ - النوبة الاولى

 

... آن آتش است که در شکمهای خویش می خورند و سیصلون سعیرا ۱۰ آری رسند ایشان بآتشی افروخته

یوصیکم الله اندرز می کند خدای شما را فی أولادکم در کار فرزندان شما للذکر مثل حظ الأنثیین پسر را چند بهره دو دختر فإن کن نساء اگر این دختران باشند فوق اثنتین دو یا بیش از دو باشند فلهن ثلثا ما ترک ایشانراست دو سیک از آنچه مرده گذاشت و إن کانت واحدة و اگر این دختر یکی باشد فلها النصف ویراست نیمه مال و لأبویه و پدر و مادر راست لکل واحد منهما السدس هر یکی را از آن شش یک مما ترک از آنچه مرده گذاشت إن کان له ولد اگر مرده را فرزندی بود فإن لم یکن له ولد اگر مرده را فرزندی نبود و ورثه أبواه و پدر و مادر بود که از روی میراث برند فلأمه الثلث مادر را سیک بود فإن کان له إخوة اگر مرده را برادر است بیش از یکی فلأمه السدس مادر را شش یک بود من بعد وصیة بعد از گزاردن وصیت است یوصی بها که مرده آن وصیت کرده بود أو دین و بعد از گزاردن اوام که گذاشته بود آباؤکم و أبناؤکم پدران شما و پسران شما لا تدرون شما ندانید أیهم أقرب لکم نفعا که از شما کیست شما را نزدیک منفعت تر و بکار آمده تر فریضة من الله این باز بریده ایست از خدای بر شما إن الله کان علیما حکیما ۱۱ که الله دانایست راست دانش

و لکم شما راست نصف ما ترک أزواجکم نیمی از آنچه زنان شما گذارند إن لم یکن لهن ولد اگر ایشان را فرزندی نبود فإن کان لهن ولد اگر ایشان را فرزندی بود فلکم الربع شما راچهار یک است مما ترکن از آنچه ایشان گذارند من بعد وصیة یوصین بها از پس وصیتی که کرده باشند أو دین یا گزاردن اوامی که ماند از ایشان و لهن الربع و ایشانراست چهار یک مما ترکتم از آنچه شما گذارید إن لم یکن لکم ولد اگر شما را فرزندی نبود فإن کان لکم ولد اگر شما را فرزندی بود فلهن الثمن ایشان را هشت یک مما ترکتم از آنچه شما گذارید من بعد وصیة توصون بها از پس گزاردن وصیتی که کرده باشید أو دین یا گزاردن اوامی که گذاشته باشید و إن کان رجل و اگر مردی باشد که بمیرد یورث که از وی میراث برند کلالة که نه پدر بود در آن ورثه و نه فرزند أو امرأة یا زنی بود و له أخ أو أخت و او را برادری ماند از مادر یا خواهری از مادر فلکل واحد منهما السدس هر یکی را ازیشان باشد شش یک فإن کانوا أکثر من ذلک اگر بیش از یکی باشند اولاد ام که دو باشند یا بیشتر فهم شرکاء فی الثلث در سه یک همه شریک یکدیگر باشند من بعد وصیة یوصی بها أو دین از پس تنفیذ وصیت و قضاء دین غیر مضار نه چنان که گزاردن وصیت گزند افکند بر ورثه وصیة من الله این از خدای اندرزی است در فرمان بشما و الله علیم حلیم ۱۲ و الله دانا است بردبار

تلک حدود الله این اندرزهای خدایست عز و جل و من یطع الله و رسوله و هر که فرمان برد خدای را و رسول وی را یدخله جنات در آرد او را در بهشتهایی تجری من تحتها الأنهار که میرود از زیر درختان آن جویهای روان خالدین فیها جاویدان جای ایشان آن و ذلک الفوز العظیم ۱۳ و آنست پیروزی بزرگ ...

میبدی
 
۵۷۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۳ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی إن الذین یأکلون أموال الیتامی ظلما الآیة این آیت در شأن قیمان مستحل فرو آمد ایشان که مال یتیمان خورند بناحق و این آنست که قیم بیش از آن مزد که وی را بود بمعروف از مال یتیم بر گیرد مقاتل حیان گفت مردی بود از قبیله غطفان او را مرثد بن زید میگفتند پسر برادر وی یتیم بود و مال آن یتیم در تحت ولایت و تصرف وی بود دست در نهاد و از آن مال یتیم آنچه خواست برگرفت و خورد و داشت رب العالمین در شأن وی این آیت فرستاد

إنما یأکلون فی بطونهم نارا یعنی عاقبت و سرانجام خورنده مال یتیم آتش است این همچنانست که مصطفی ص گفت کسی را که از پیرایه زرین یا سیمین آب خورد انما یجرجر فی بطنه نار جهنم یعنی عاقبت وی آنست که بآتش رسد و قال ص البحر نار فی نار ای عاقبته کذلک ...

... سعیرا نامی است آتش را که برافروخته باشند و گرم کرده گویند درکه ششم است از درکات دوزخ یقال استعرت النار تستعر و سعرتها فهی مسعورة و ناقة مسعورة بها سعر ای جنون و فلان مسعر حرب اذا کان یشعلها

قوله تعالی یوصیکم الله الآیة در صدر اسلام حکم میراث چنان بود که باسلام میراث می بردند هر که در دین اسلام آمدی از مسلمانان میراث بردی اگر قرابت بودی و گرنه پس این حکم بعقد سوگند برادری با یکدیگر گفتن منسوخ گشت و این آیت فرو آمد و الذین عقدت أیمانکم فآتوهم نصیبهم

مصطفی ص میان مهاجر و انصار برادری داد و یکدیگر را میگفتند دمی دمک و مالی مالک و ذمتی ذمتک تنصرنی و انصرک ترثنی و ارثک این عقد میان ایشان برفتی و از یکدیگر باین عقد میراث بردندی پس این حکم منسوخ گشت بهجرت و ناسخ این بود ما لکم من ولایتهم من شی ء حتی یهاجروا پس هر که مهاجر بودی میراث بردی و اگر چه خویشاوند نبودی و هر که مهاجر نبود او را میراث نبود اگر چه خویشاوند نزدیک بود پس این حکم نیز منسوخ گشت باین آیت که و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض فی کتاب الله پس بیان و شرح این آیت را رب العالمین یوصیکم الله فرو فرستاد

بعضی مفسران گفتند این آیت علی الخصوص در شأن سعد بن الربیع فرو آمد که روز احد کشته شد زن وی آمد بر مصطفی ص و گفت یا رسول الله من زن سعد بن الربیع ام که روز احد در معرکه با تو بود و شهید گشت و اینک دو دختر بمن بگذاشت اگر ایشان را مال نباشد کس ایشان را بزنی نخواهد و من درمانم و آن مال پدر ایشان چندان که بود برادر وی که عم این دختر کان است بر گرفت

رسول خدا گفت آن زن را که انتظار کن و گوش دار که الله تعالی در کار شما آیت فرستد و حکم کند آن زن رفت و دیگر بار باز آمد و میگریست تا درین بودند ...

... یوصیکم الله وصیت که از جهت الله آید فرض محکم بود میگوید یفرض الله علیکم فی اولادکم بعد موتکم میفرماید الله تعالی و بر شما می فرض کند در کار فرزندان شما پس مرگ شما للذکر مثل حظ الأنثیین درین آیت بیان میراث پسران و دختران است و میراث پدر و مادر اما پسران که میراث برند بطریق تعصیب برند و معنی تعصیب آنست که چون وارث خودی باشد تنها مال همه وی را بود اگر صاحب فرض با وی بود هر چه از سهام ذوی الفرض بسر آید وی را باشد و پسر را هرگز از میراث محروم و محجوب نکنند الا اگر مانعی از موانع میراث چون کفر و رق و قتل در وی موجود بود و تا پسر در جای بود فرزند پسر را در میراث نصیب نیست و چون پسر نماند فرزندان وی بجای او باشند در میراث اما دختران صاحب فرض باشند و معنی فرضیت آنست که ایشان را از میراث بهره معین نامزد بود اگر دو دختر بودند یا بیشتر فرض ایشان دو سیک است چنان که الله گفت فإن کن نساء فوق اثنتین فلهن ثلثا ما ترک و اگر یکی باشد دختر فرض وی نیمه مالست چنان که گفت و إن کانت واحدة فلها النصف

نافع واحدة برفع خوانده و باین قراءت کان معنی حدوث و وقوع دارد که آن را خبر نگویند و دختران را این فرض که گفتیم نامزد است مگر در آن حال که با ایشان پسران باشند که پس بسبب پسران عصبه شوند و بطریق تعصیب گیرند چنان که گفت رب العالمین للذکر مثل حظ الأنثیین و چنان که پسران نیوفتند دختران هم نیوفتند الا بمانع کفر و رق و قتل اما فرزندان دختران ذو و الارحام به مذهب شافعی و مالک و داود ذو و الارحام وارثان نباشند و بمذهب احمد و ابو حنیفه اگر از وارثان عصبه و صاحب فرض هیچ کس نباشد ایشان را در میراث نصیب بود اما پدر گاه عصبه باشد و گاه صاحب فرض و گاه هم عصبه و هم صاحب فرض اگر با وی پسر میت بود یا پسر پسر میت آن گه صاحب فرض بود فرض وی سدس بود چنان که رب العالمین گفت و لأبویه لکل واحد منهما السدس مما ترک إن کان له ولد و اگر با وی دختر بود یا دختر پسر او هم سدس است بفرضیت و هم باقی بتعصیب و اگر با وی هیچ فرزند نبود پس عصبه باشد و بطریق تعصیب میراث برد و چنان که فرزندان را حجب و حرمان نیست الا بمانع رق و کفر و قتل پدر و مادر هم چنان است اما مادر صاحب فرض است و فرض وی گاه سدس است و گاه ثلث اگر با وی فرزند میت بود یا فرزند پسر میت فرض وی سدس بود چنان که الله گفت و لأبویه لکل واحد منهما السدس مما ترک إن کان له ولد و اگر با وی فرزند میت و فرزند پسر میت نباشد پس فرض وی ثلث باشد چنان که الله گفت فإن لم یکن له ولد و ورثه أبواه فلأمه الثلث مگر در دو مسأله و هما زوج و ابوان و زوجة و ابوان که درین دو مسأله اول نصیب صاحب فرض که با وی است بیرون کنند پس ثلث آنچه بماند بمادر دهند نه ثلث همه مال و اگر با مادر دو برادر یا دو خواهر میت بود از هر جهت که باشد فرض وی سدس باشد چنان که الله گفت فإن کان له إخوة فلأمه السدس این اخوة اینجا هم اخوان است و هم اخوة که عرب دو چیز جمع شمارند چنان که گفت قالتا أتینا طایعین و نگفت طایعین فقد صغت قلوبکما و نگفت قلباکما و المعنی فیه ان الجمع انما سمی لأنه یجمع بعضه الی بعض فاذا جمع انسان الی انسان فهو جمع یدل علیه الخبر و هو قوله ص اثنان فما فوقها جماعة

حمزه و کسایی فلامه بکسر الف خوانند از بهر آنکه ضمه میان دو کسره ثقیل دارند باقی بضم الف خوانند رجوعا فیها الی الأصل من بعد وصیة یوصی بها قراءت مکی و شامی و ابو بکر بهر دو جایگه بفتح صاد است بر فعل مجهول باقی بکسر صاد خوانند و اختیار بو عبیده و بو حاتم کسر است از آنکه ذکر میت از پیش رفت و اسناد فعل با وی است و مؤید این قراءت آن دو حرف دیگر است یوصین و توصون و معنی آیت آنست که این میراث پس از آن قسمت کنند که وصیتی که میت کرده باشد بجای آورده باشند و اوامی که بر وی بود گزارده باشند ...

... و إن کان رجل یورث کلالة أو امرأة الآیة تقدیر آیت آنست که و ان کان رجل او امرأة یورث کلالة هر وارث که نه پدر باشد و نه فرزند او را کلاله گویند و هر مورث که از وی نه پدر ماند و نه فرزند او را کلاله گویند پس کلاله نامی است هم وارث و هم مورث را اگر گوییم که مورث است اشتقاق آن از کل نسبه است و هو اذا لم یبق من قطب نسبه احد و اگر گوییم که وارث است اشتقاق آن از اکلیل است و هو الذی یتکلل بالرأس ای یحیط به فکأن الکلالة تکللوا بالمیت من جوانبه و حوالیه و الولد خارج من ذلک و کذلک الوالد و درین آیت کلاله میت است مورث و منصوبست بر حال

معنی آنست که اگر مردی یا زنی بمیرد که از وی میراث برند در حال کلاله که ازو نه پدر ماند و نه فرزند و له أخ أو أخت و او را برادری بود یا خواهری یعنی از مادر

اجماع امت آنست که این برادر و خواهر هر دو از جهت مادراند و دلیل برین قراءت سعد بن ابی وقاص است و له اخ او أخت من ام فلکل واحد منهما السدس هر یکی ازین برادر و خواهر هم مادر شش یک مال است فإن کانوا أکثر من ذلک فهم شرکاء فی الثلث اگر دو باشند این اولاد ام یا بیشتر از دو چندان که باشند نصیب ایشان سه یک باشد قسمت کنند میان ایشان این سه یک بسویت نرینه و مادینه یکسان و اگر با اولاد ام پدر میت باشد یا پدر پدر یا فرزند میت یا فرزند پسرش پس ایشان را میراث نبود و بیوفتند

من بعد وصیة یوصی بها أو دین ...

میبدی
 
۵۷۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۳ - النوبة الثالثة

 

... لا یسیل عما یفعل و هم یسیلون

آباؤکم و أبناؤکم لا تدرون أیهم أقرب لکم نفعا فریضة من الله این چنانست که کسی دو برادر دارد هر دو مشفق و مهربان هر دو او را بکار آمده و هر دو بکاری برخاسته و هر دو او را شایسته خواهد تا ایشان را بستاید و آزادی کند گوید خود ندانم که از ایشان کدام یکی بهتر و کدام مهربان تر است یعنی که هر دو بغایت اشفاق و مهربانی رسیده اند پدران و فرزندان همچنان اند اگر پدران اند بخدمت فرزندان منتفع اند و اگر فرزندان اند بحرمت پدران منتفع اند اگر پدران اند در بدایت عمر تو در ضعف طفولیت ترا بکار آیند و گر فرزندان اند در نهایت عمر تو در ضعف پیری ترا بکار آیند این خود نفع این جهانی است و نفع آن جهانی آنست که مصطفی ص گفت مردی را در بهشت بدرجات علی رسانند و هرگز خود را بآن مثابت ندانسته بود و نه عملی کرده که مستحق آن شده بود گوید بار خدایا از کجا یافتم این منزلت و این مرتبت او را گویند بدعاء ولدک لک

و هم ازین بابست ...

میبدی
 
۵۷۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۵ - النوبة الثانیة

 

... حرمت علیکم أمهاتکم رب العالمین درین آیت نکاح چهارده زن حرام کرد هفت از روی نسب و هفت از روی سبب اما ایشان که از روی نسب حرامند مادران اند هر آن زن که نسب تو با وی شود اگر دور است و اگر نزدیک آن مادر تو است و بر تو حرام است مادران که مادرت را زادند مادران که پدرت را زادند همه در تحت این حد مندرج اند دیگر دختران اند هر زن که نسب وی از روی ولادت با تو آید اگر دور بود و اگر نزدیک آن دختر تو است و بر تو حرام است

دختران فرزندان و فرزندان فرزندان همه در تحت این شوند سیوم خواهران اند که هام شاخ تواند از هر جهت که باشد چهارم خواهران پدراند که هام شاخ پدر باشند پنجم خواهران مادر که هام شاخ مادر باشند ششم دختران برادرند از هر جهت که برادر بود از یک طرف بود یا از هر دو طرف هفتم دختران خواهراند از هر جهت که خواهر باشد

اما ایشان که از روی سبب حرامند اول دایه است که ترا شیر دهد هر که ترا شیر داد یا پدرت را یا مادرت را شیر داد وی مادر تو است یعنی از روی حرمت نه از روی نسب و وراثت و از اینجا است که دختران مصطفی ص را بنات امهات المؤمنین گویند نه اخوات المؤمنین دوم خواهران هام شیرانند چنان که گفت و أخواتکم من الرضاعة و ایشان سه اند همچون خواهران نسبی و هر چند که در قرآن این دو نفرند که مخصوص اند یعنی مادران و خواهران که از جهت رضاع محرم اند اما سنت جماعتی دیگر در افزود به آنچه گفت یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب و روی انه قال ص ما حرمته الولادة حرمه الرضاع

اگر زنی کنیزک شوهر خویش را که طفله باشد شیر دهد آن کنیزک بر شوهرش حرام شود و قیمتش بیوفتد که اکنون دختر وی است از جهت رضاع و اگر زنی پسری دارد آن گه دختری بیگانه را شیر دهد آن دختر خواهر این پسر شود و نشاید که این پسر آن دختر را بزنی کند اما اگر آن دختر خواهری دارد مر این پسر را رسد که آن خواهر را بزنی کند و اگر چه خواهر خواهرش باشد و صورت این در نسب آنست که اگر مردی را پسری بود و آن گه زنی خواهد که آن زن را دختری بود از شوهری دیگر اکنون دختری آرد ازین زن این دختر خواهر آن پسر است هام پدر و خواهر آن دختر است هام مادر اکنون پسر را رواست که آن دختر را بخواهد که از شویی دیگر است و اگر چه خواهر خواهر وی است و در جمله هر مرد که بزنی رسد بنکاح درست یا بوطی شبهت یا بملک یمین و از وی فرزندی در وجود آید شیر وی هم حق مرد است و هم حق زن چون این زن کودکی بیگانه را شیر دهد آن کودک مر ایشان را چون فرزند نسبی بود فرزندان وی و فرزند فرزند چندان که بود بر ایشان حرام شدند اما برادران و خواهران این کودک و پدران و مادران وی و اعمام و عمات وی هیچ بر ایشان حرام نشوند و تحریم بایشان تعلق ندارد که آنجا نه نسب است و نه رضاع

و بدان که حرمت رضاع بدو شرط ثابت شود یکی آنست که چون شیر خورد این طفل وی را کم از دو سال بود یا دو سال اگر بیش بود رضاع را اثری نبود که مصطفی ص گفت لا رضاع بعد الحولین ...

... و در خبر است که ام حبیبه بنت ابی سفیان گفت یا رسول الله خواهر من بنت ابی سفیان بزنی بخواه

رسول ص گفت تو می دوست داری که من چنین کنم گفت آری دوست دارم و خواهر خود را نیک بختی و نیک جهانی می خواهم رسول ص گفت که او مرا حلال نیست و روا نباشد که وی را بزنی کنم ام حبیبه گفت یا رسول الله ما چنان دانستیم و در آن حدیث کردیم که تو دختر بو سلمه می خواهی که بزنی کنی گفت دختر بو سلمه که مادرش ام سلمه است که زن منست گفت آری رسول ص گفت او ربیبه منست در حجر من پرورده و اگر نیز ربیبه نبودی هم حلال نبودی مرا که وی دختر برادرم است از جهت رضاع کنیزکی نوبی بود که مرا و بو سلمه را بیکدیگر شیر داد آن گه رسول خدا گفت دختران و خواهران خود را بر ما عرضه مکنید

و حلایل أبنایکم تسمی المرأة حلیلة و الرجل حلیلا لأن کل واحد منهما حلال لصاحبه و قیل لأن کل واحد منهما یحل صاحبه من الحلول و قیل لأن کل واحد منهما یحل ازار صاحبه من حل العقد میگوید حرام است بر شما که زنان پسران شما بزنی کنید چون زن در عقد نکاح پسر باشد بر پدر حرام گشت بنفس عقد اگر پسر از جهت نسب باشد یا از جهت رضاع هر دو درین حکم یکسانند اما پسر خوانده در تحت این نشود عطا گفت این در شأن سید ص فرو آمد که زینب بنت جحش را بزنی خواست و زینب زن زید حارثه بوده بود و زید پسر خوانده مصطفی ص بود ...

میبدی
 
۵۷۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۶ - النوبة الثانیة

 

... و یتوب علیکم و میخواهد که شما را از معصیت بطاعت باز آرد و شما را باز پذیرد و الله علیم حکیم و الله دانایست راست دان میداند که صلاح دین بندگان در چیست و فرمان بردار و نافرمان ازیشان کیست

و الله یرید أن یتوب علیکم ای یخرجکم من کل ما یکره و یأبی الی ما یحب و یرضی و یرید الذین یتبعون الشهوات گفته اند اینان گبران اند که نکاح خواهران و دختران برادر و خواهر روا داشتند و مسلمانان را گفتند شما دختر خاله و عمه بزنی میکنید چرا دختر برادر و خواهر بزنی نکنید و همه یکسانند

رب العالمین گفت ایشان بر پی شهوتهای خویش میروند و میخواهند که شما را نیز از راه راستی بگردانند مجاهد گفت این زانیان اند که دیگران را همچون خود میخواهند چنان که در زنا دین خویش تباه میکنند میخواهند که دین دیگران تباه کنند مصطفی ص گفت بر شما باد که زنا نکنید و در اباحت آن معتقد نباشید که در آن شش خصلت است سه در دنیا و سه در عقبی اما در دنیا آبروی ببرد و درویشی بر دوام پیش آرد و عمر کوتاه کند و در عقبی بسخط خدای رسد و شمار بد بیند و جاوید در آتش بماند آن گه مصطفی ص این آیت بر خواند أن سخط الله علیهم و فی العذاب هم خالدون معنی خبر آنست که هر که زنا کند و مباح بیند جاوید در آتش بماند اما اگر مباح نبیند پس عاصی بود نه جاحد و عاصی جاوید در دوزخ بنماند و اگر از معصیت توبه کند ایمان بوی باز آید و او را نسوزاند بآتش مصطفی ص گفت اذا زنی العبد نزع منه سر بال الایمان فان تاب رد علیه و کان ابن عباس یقول لغلمانه تزوجوا ان الرجل اذا زنی نزع عنه نور الایمان فان شاء الله اعطاه بعد و ان شاء منعه ...

میبدی
 
۵۷۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۰ - النوبة الثانیة

 

... رسول ایشان را دستوری داد ایشان رفتند تا پیش کعب و ضجری نمودند از رسول خدا گفتند چند بلا که ما کشیدیم از دست محمد و ضجر گشتیم و از معیشت خویش بازماندیم چه بود که تو ما را چند وسق خرما با وام دهی تا ما از محمد بگریزیم و طلب معیشت خویش کنیم کعب بخندید گفت اکنون او را بشناختید و دروغ وی بدانستید آن گه گفت شما اگر از من چیزی میخواهید زنان و پسران را پیش من بگرو بنشانید ایشان گفتند ما شرم داریم که زنان را بگرو بنشانیم و و نیز مردی بس با شکوه و وقاری و زشت بود ترا که زنان را بگو گیری و پسران را نیز نتوانیم بگرو کردن که آن گه عرب زبان در ایشان نهند که شما را بوسقی خرما بگرو کردند و ایشان را از آن تشویر بود کعب گفت اکنون هر چه خواهید بگرو بنهید ایشان گفتند شمشیرهای خویش بنهیم و بروز نتوانیم آوردن که اصحاب محمد بدانند بشب آریم چون شب در آمد ایشان شمشیرها برداشتند و بردند کعب بر آن غرفه بخلوتگاه نشسته بود و دختر عم خویش را نو بزنی کرده بود و عروس بود و آن دختر عم کاهنه بود چون کعب برخاست تا بزیر شود آن کاهنه زن وی گفت زینهار مشو که من بوی خون از تو میشنوم کعب گفت دور از بر من بازگیر دست از دامن من کیست که مرا خواهد کشت

اینان که آمده اند محمد مسلمه برادر همشیر منست و ثابت معاذ همسایه و دوست من اگر خفته باشم مرا بیدار نکنند از آن غرفه بزیر آمد و بوی مشک بیالوده که از بر عروس برخاسته بود مسلمانان چون آن بوی خوش شنیدند گفتند واها لهذه الریح الطیبة دیر است تا ما در آرزوی چنین بوییم فراز آی تا حظی بر گیریم و دستی بسرت فرو آریم وی فراز شد و ایشان در وی آویختند و شمشیر زدند و آن دشمن خدا و رسول را بکشتند و رسول خدا ص با ایشان گفته بود که چون او را کشته باشید تکبیر کنید چنان که من بشنوم تا من نیز با شما تکبیر کنم رسول خدا ص آن شب با جماعتی از یاران از مسجد بگورستان بقیع میشد و از بقیع تا مسجد میآید و بآسمان نظر میکرد که تا خود آواز تکبیر شنود و یاران که با وی بودند از آن قصه بی خبر بودند تا آن ساعت که تکبیر شنیدند و رسول خدا ص تکبیر کرد پس معلوم گشت ایشان را که کعب را کشتند و آن ساعت که زخم کردند سر شمشیر بپای ثابت معاذ رسید و گوشت و استخوان همه بریده گشت

رسول خدای که آن بدید با هم نهاد و دعا کرد خدای تعالی وی را شفا داد و بحال صحت باز شد ...

میبدی
 
۵۷۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۷ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و ما کان لمؤمن أن یقتل مؤمنا إلا خطأ الآیة سبب نزول این آیت آن بود که عیاش بن ابی ربیعة المخزومی برادر هم مادر بو جهل به مکه مسلمان شد و از بیم مشرکان اظهار اسلام نمی یارست کردن بگریخت و به مدینه شد بشعبی از شعبهای مدینه اندر جای حصین فرود آمد مادر وی اسماء بنت مخزمة از آن رفتن وی جزع عظیم کرد و پسران خود را گفت بو جهل و حارث بنی هشام که و الله لا یظلنی سقف و لا أذوق طعاما حتی تأتونی به و الله که خود را در صحرا بدارم و بهیچ خانه در نیایم و هیچ طعام بکار ندارم تا آن گه که عیاش را بر من باز آرید ایشان رفتند بطلب وی او را دریافتند به مدینه گفتند مادرت جزع کرد هر چند صعب تر و سوگند یاد کرد که طعام و شراب نخورد و در خانه نشود تا تو بر وی باز نشوی آن گه گفتند ما عهد کردیم با تو که بر تو هیچ زور نکنیم و ترا ازین دین که اختیار کرده ای بر نگردانیم و ترا بهیچ گونه نرنجانیم او را بفریفتند و از آنجا که بیرون آوردند و در حال نقص عهد کردند و او را استوار ببستند و هر روز صد تازیانه میزدند تا او را بر مادر آوردند مادر او را گفت و الله که ترا ازین بند نرهانم و از آفتاب گرم بسایه باز ننشانم تا ازین دین برنگردی و بدین خود باز نیایی عیاش آن هنگام بمراد ایشان برفت و کلمه ای که ایشان را مراد بود بگفت و بدین ایشان بازگشت پس روزی حارث بن یزید فرا عیاش رسید و گفت ای عیاش اگر آن دین که بر آن بودی هدی بود پس از راه هدی بازماندی و گر ضلالت بود بر ضلالت یک چند بودی عیاش خشم گرفت ازین سخنان فقال و الله لا القاک خالیا الا قتلتک گفت و الله که ترا خالی نه بینم که ترا بکشم

پس عیاش دیگر باره بدین اسلام بحقیقت بازگشت و به مدینه برسول خدا ص هجرت کرد و زان پس حارث بن یزید مسلمان گشت و هجرت کرد عیاش از مسلمانی و هجرت حارث بیخبر بود روزی ناگاه بر وی رسید بجانب قبا ضربتی زد و او را بکشت پس مردم وی را ملامت کردند که ویحک ما ذا صنعت چه کار است این که تو کردی وی مسلمان بود و مهاجر عیاش دلتنگ گشت بر رسول خدا ص شد در آن حالت اید آمد و ما کان لمؤمن أن یقتل مؤمنا إلا خطأ ای و ما ینبغی لمؤمن ان یقتل مؤمنا بغیر حق البتة الا انه قد یخطی المؤمن بالقتل ...

... فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین توبة من الله و کان الله علیما حکیما میگوید هر که را بنده ای نباشد که آزاد کند کفارت قتل را دو ماه پیوسته روزه دارد اگر روزه بی عذری بگشاید چندان که روزه داشته باشد بکار نیست و از سر باید گرفت و اگر زنی را حیض رسد وی را عذر ظاهر است و از سر نباید گرفت و اگر بیمار شود دو قولی است و اگر بسفری بیرون شود اصحاب شافعی را در آن دو طریق است و اگر ماه رمضان پیش آید یا روز نحر و ایام التشریق تتابع منقطع شود که بروزگار دیگر روزه پیوسته میتوان داشت وی در آن معذور نیست و اگر طاقت روزه داشتن ندارد شافعی را دو قولست که اطعام بجای آن نشیند یا نه و درست آنست که ننشیند بجای آن ظاهر قرآن را و الله اعلم

قوله و من یقتل مؤمنا متعمدا الآیة این آیت در شأن مقیس بن ضبابة اللیثی آمد که برادر خود را هشام بن ضبابه در بنی النجار کشته یافت مقیس آمد و با رسول خدا ص بگفت رسول ص مردی را از بنی فهر با وی فرستاد و پیغام داد که اگر قاتل هشام میدانید بدست برادر وی مقیس وا دهید تا قصاص کند و اگر نمیدانید دیت وی بدهید فهری پیغام رسول خدا ص با ایشان گزارد ایشان همه گفتند سمعا و طاعة لله و لرسوله گفتند ما کشنده او نمیدانیم اما دیت بدهیم صد تا اشتر بودی دادند پس هر دو بازگشتند تا به مدینه روند شیطان مقیس را وسوسه کرد که دیت برادر میپذیری ترا مسبتی عظیم باشد درین پذیرفتن دیت چرا این فهری را نکشی بجای برادر و تشفی حاصل نکنی وسوسه شیطان او را بر آن داشت که آن مرد را بکشت و آن گه این شعر را بگفت

قتلت به فهرا و حملت عقله ...

میبدی
 
۵۷۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۷ - النوبة الثالثة

 

... آخر روزی بو عثمان بر وی باز آمد خجل گشت و روی برگردانید و براهی دیگر فرو رفت بو عثمان هم چنان از پی وی میرفت تا بوی در رسید گفت ای بیچاره از من چه گریزی که من ترا بدخواه نه ام و در چنین روز ترا بکار آیم صحبت با کسی کن که داند که تو معصوم نیی عیب بپوشد و بارت بکشد و شفقت باز نگیرد

و من یقتل مؤمنا متعمدا الآیة هر که شفقت از برادر مسلمان باز گیرد و بهمت او را یاری ندهد و نصیحت نکند سعی است که در خون وی میکند ناچار بدین نامهربانی مأخوذ گردد و کمترین عقوبتی که وی را کنند آنست که هر آنچه بازگیرد از مریدان و برادران خویش هرگز برخورداری آن نیابد به داود پیغامبر وحی آمد که یا داود اذا رأیت لی طالبا فکن له حشوا ای داود هر کجا طالبی بینی که لبیک عاشقی از میان جان و دل زده باشد و رداء تجرید بر افکنده و ازار تفرید در بسته و نعلین قصد در قدم همت کرده و سر در بیابان امید ما نهاده با دلی پر درد و رخسار پر گرد غاشیه همت وی بر دوش خود نه و چاکروار در رکاب طلب او برو که او از نزدیکان ماست تقربی کن بدو و جای ساز در دل او که من بر دل چنین کس اطلاع کنم و هر کرا در دل وی جای بینم او را بدوست گیرم

یا أیها الذین آمنوا إذا ضربتم فی سبیل الله فتبینوا الآیة از روی اشارت میگوید چون بسفری بیرون شوید بدان شوید که بدوستی از دوستان خدا در رسید تا مونس روزگار و شاهد دل و جان شما بود و چندان که روید هیچ از طلب میاسایید و قدم جهد باز پس منهید که ایشان ضناین ۱ درگاه عزت اند و مقبول حضرت الهیت اند نه هر کسی بیندشان نه هر دیده دریابدشان چون یافتید گوش دارید چون دیدید لزوم گیرید که روشنایی دل در مشاهدت ایشان است و سعادت ابد در صحبت ایشان پیر طریقت جنید را پرسیدند قدس الله روحه که دو رکعت نماز تطوع دوست تر داری که بگزاری یا یک ساعت مشاهده درویشان گفت یک ساعت مشاهدت درویشان زیرا که مشاهدت درویشان محبت خداست که میگوید وجبت محبتی للمتحابین فی و المتزاورین فی و محبت خدای بدست آوردن عین فرض است این چنین فرض بگذاشتن و نافله برداشتن کار زیرکان و سیرت جوانمردان نبود ...

میبدی
 
۵۷۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۰ - النوبة الثانیة

 

... عجب دارم از کسی که نومید شود و رستگاری با وی

گفتند رستگاری چیست که با وی است گفت استغفار و روایت است از ابن عباس که گفت گناهان بر سه قسم است گناهی که بیامرزند و گناهی که نیامرزند و یکی که فرو نگذارند اما آنچه بیامرزند مرد است که گناه کند پس پشیمان شود و عذر خواهد و استغفار کند این آنست که خدای بیامرزد و بفضل خود درگذارد و آنچه نیامرزند و بهیچ حال مغفرت در آن نشود شرکست که بنده آرد خدای را انباز و نظیر و مثل گوید تعالی الله عن ذلک و آن گناه که فرو نگذارند ظلم است که بنده بر برادر خود کند لا بد در قیامت جزاء آن بوی رسد و قصاص کند از وی ابن عباس این بگفت پس این آیت بر خواند که الیوم تجزی کل نفس بما کسبت لا ظلم الیوم و قال عبد الله بن مسعود من قرأ الآیتین من سورة النساء و لو أنهم إذ ظلموا أنفسهم الآیة و من یعمل سوءا أو یظلم نفسه

الآیة ثم استغفر غفر الله له ...

میبدی
 
۵۷۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۳ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا آمنوا بالله ابن عباس گفت سبب نزول این آیت آن بود که عبد الله بن سلام و اسد و اسید پسران کعب و ثعلبة بن قیس و و یامین بن یامین و برادر زاده عبد الله سلام سلمه و خواهرزاده وی سلام اینان مؤمنان اهل کتاب اند پیش مصطفی ص شدند و گفتند یا رسول الله ما ایمان میآریم بتو و بقرآن کتاب تو و به موسی و بر تورات کتاب وی و به عزیر و بیرون ازین هر چه هست از کتاب و رسل ایمان بدان نیاریم مصطفی ص گفت نه که ایمان آرید بخدا و برسول وی محمد و بکتاب وی قرآن و بهر کتاب که پیش از قرآن فرو آمد ایشان گفتند نکنیم پس رب العالمین این آیت فرستاد میگوید ای شما که به محمد و بقرآن و به موسی و به تورات گرویدند آمنوا بالله و رسوله بالله بگروید و برسول وی محمد و بکتاب وی قرآن و بهر کتاب که پیش از وی فرو فرستاده آمد تورات و انجیل و زبور و جز از آن از کتب و صحف

پس کفار اهل کتاب را گفت ایشان که ایمان نیاوردند و بخدا کافر شدند و بفریشتگان یعنی جهودان که به جبرییل کافر شدند و بت پرستان گفتند الملایکة بنات الله رب العزة جل جلاله ایشان را گفت و من یکفر بالله و ملایکته و کتبه و رسله و الیوم الآخر فقد ضل ضلالا بعیدا ...

میبدی
 
۵۸۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۴ - النوبة الثانیة

 

... این هم چنان است که جای دیگر گفت إذا ضربتم فی سبیل الله فتبینوا این تبین در سفر و حضر هر دو واجب است اما در سفر فرو آمد ازین جهت بسفر مخصوص کرد اما سفر تنبیه میکند بر حضر همچنین جهر تنبیه میکند بر اسرار

قوله إن تبدوا خیرا میگوید اگر عملی از اعمال بر آشکارا کنید آن را یکی ده نویسند چنان که گفت من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها أو تخفوه یا پنهان در دل دارید یعنی که نیت کنید و همت دارید اما بعمل نکنید آن را یکی یکی نویسند أو تعفوا عن سوء یا بدی از برادر مسلمان بتو رسد و تو از وی درگذاری و عفو کنی فإن الله کان عفوا قدیرا خدای در گذارنده گناهان بندگانست و تواناست که ایشان را ثواب نیکو دهد یعنی که اگر تو از برادر مسلمان درگذاری خدای اولیتر و سزاوارتر که گناهان تو درگذارد إن الذین یکفرون بالله و رسله کلبی و مقاتل گفتند این در شأن جهودان آمد و از ایشان عامر بن مخلد است و یزید بن زید که به عیسی کافر شدند و بکتاب وی انجیل و همچنین به محمد ص کافر شدند و به قرآن عطا گفت در شأن بنی قریظه و نضیر و بنی قینقاع آمد رب العزة گفت می خواهند اینان که به الله ایمان آرند و برسولان وی کافر شوند یا میخواهند که ببعضی رسولان ایمان آرند و ببعضی کافر شوند قتاده گفت جهودان و ترسایان اند اما جهودان به موسی ایمان آوردند و به تورات و به عیسی و کتاب وی انجیل کافر شدند و ترسایان بعیسی و بانجیل ایمان آوردند اما به محمد و به قرآن کافر شدند الله گفت می خواهند میان کفر و میان ایمان راهی نهند و دینی سازند و نه چنانست که ایشان میگویند که ایشان کافرانند بدرستی و هیچ شک نیست در کفر ایشان و عذاب دوزخ مآل و مرجع ایشان فذلک قوله أولیک هم الکافرون حقا و أعتدنا للکافرین عذابا مهینا آن گه ذکر مؤمنان کرد از امت محمد که بهمه پیغامبران و بهمه کتب ایمان آوردند گفت و الذین آمنوا بالله و رسله و لم یفرقوا بین أحد منهم و بیان این در آن آیت است که گفت قل آمنا بالله و ما أنزل علینا الآیة و چنان که کافران را صفت کرد و عقوبت ایشان بر پی آن داشت مؤمنانرا صفت کرد و ثواب ایشان بر عقب گفت أولیک سوف یؤتیهم أجورهم یعنی بایمانهم یؤتیهم بیا حفص خواند و یعقوب بروایت ولید حسان و این همچنانست که گفت و سوف یؤت الله المؤمنین أجرا عظیما جای دیگر گفت فأما الذین آمنوا و عملوا الصالحات فیوفیهم أجورهم باقی قراء نؤتیهم بنون خوانند و این همچنانست که گفت و آتیناه أجره فی الدنیا و فآتینا الذین آمنوا منهم أجرهم و کان الله غفورا لذنوبهم رحیما بهم

قوله یسیلک أهل الکتاب جهودان اند کعب اشرف و فنحاص بن عازورا که از رسول خدا درخواستند تا ایشان را علی الخصوص بیرون آز قرآن بزبان عبری کتابی فرو آرد از آسمان بیک بار نه پاره پاره و آیت آیت هم بر مثال تورات که بیک بار فرو فرستادند به موسی رب العزة گفت یا محمد ازین بزرگتر از موسی درخواستند که أرنا الله جهرة اینجا دو قول گفته اند یکی آنست که قالوا جهرة ارنا الله بآشکارا و صریح گفتند که خدای را عز و جل بما نمای قول دیگر آنست که الله را و اما نمای تا آشکارا وی را بینیم و در وی نگریم فأخذتهم الصاعقة بظلمهم صاعقه صیحه سخت است که بایشان رسید و هم بر جای بمردند ...

میبدی
 
 
۱
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰
۳۱
۹۵