گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ. الآیة... مفسّران گفتند: سبب نزول این آیت آن بود که مصطفی (ص) آن روز که بغزاء احد بیرون شد چون بمقام رسید بشعبی از شعبهای احد فرو آمد، و پنجاه مرد تیرانداز از لشکر خود برگزید، و عبد اللَّه بن جبیر انصاری برادر خوات جبیر بر سر ایشان امیر کرد، و ایشان را بپایان کوه بر گذرگاه دشمن بداشت، و گفت: اگر بینید که ما را نصرت است یا هزیمت، هر چون که باشد، شما از اینجا مروید و برمگردید مبادا که برگردید و آن گه دشمن از پس در آید و ما را دریابد. پس لشکر قریش در رسید. خالد بن ولید بر میمنه ایشان، و عکرمة بن ابی جهل بر میسره ایشان و زنان قریش نیز با ایشان بیرون آمده، دف میزدند و شعر میگفتند، چنان که عادت ایشان بود. مصطفی (ص) و یاران حمله بردند، و کافران را هزیمت کردند، و قومی را بکشتند. از ایشان یکی ابی بن خلف جمحی بود، وقتی رسول خدا (ص) را گفته بود مرا مادیانی است وی را علف میدهم و نیکو میدارم تا بر پشت آن ترا کشم. رسول خدا جواب داد که من ترا کشم انشاء اللَّه. پس روز احد، ابی بن خلف نزدیک رسول (ص) درآمد و قصد وی میکرد، رسول خدا (ص) بگذاشت تا نزدیک درآمد، حربه‌ای ستد از حارث بن الصمة و بر گردن وی زد از اسب بیفتاد. چنان که گاو بانگ میکرد و میگفت: «قتلنی محمد.»

قوم وی وی را بر گرفتند، گفتند: مترس، باکی نیست، و ضربت کشنده نیست.

جواب داد که: چه جای اینست، اگر محمد خیو بر من افگندی مرا بکشتی، که از وی شنیدم که من ترا بکشم. دیگر روز آن بدبخت از آن زخم بمرد. و حسان بن ثابت در وی میگوید:

لقد ورث الضّلالة عن أبیه

ابی حین بارزه الرّسول‌

پس چون کافران بهزیمت شدند و مسلمانان در غنیمت در افتادند. آن قوم که رسول (ص) ایشان را بر مرکز بداشته بود چون هزیمت کفّار دیدند، و مسلمانان بغنیمت در افتاده، ایشان بخلاف افتادند. قومی گفتند: فرمان رسول (ص) را خلاف نکنیم، و وصیت وی دست بنداریم، و از جای نرویم. قومی گفتند: چه جای درنگ است! کافران همه بهزیمت رفتند، و مسلمانان آنکه غارت میکنند و غنیمت میگیرند. پس بیشترین ایشان فرمان رسول خدا (ص) را خلاف کردند، و مرکز بگذاشتند، و بغنیمت گرفتن مشغول شدند. خالد بن ولید و عکرمة بن ابی جهل که سالار لشکر قریش بودند، دیدند که مسلمانان بغنیمت مشغول شدند. از آن جایگه که قوم برخاسته بودند تاختن کردند بر مسلمانان، و ایشان را بشکستند، و بهزیمت کردند. در میانه عبد اللَّه بن قیمیة حارثی زخمی بر چهره عزیز رسول خدا (ص) کرد.

چنان که مجروح شد، و یاران را از وی پراکنده کرد. پس دیگر باره قصد رسول (ص) کرد. مصعب بن عمیر فراز آمد تا دفع کند، بدست حارثی کشته شد. حارثی بازگشت و میگفت: «انّی قتلت محمدا». و آوازدهنده‌ای از میان لشکر آواز داد: «الا انّ محمدا قد قتل». گویند: آن آواز دهنده ابلیس بود لعنة اللَّه. پس مصطفی (ص) با گوشه‌ای شد و میگفت: «الیّ عباد اللَّه! الیّ عباد اللَّه!».

تا سی مرد با وی افتادند، و او را پاس میداشتند، و دشمنان را دفع میکردند. قومی از مسلمانان را ظن افتاد که رسول (ص) را کشتند، میگفتند: «لیت لنا رسول الی عبد اللَّه بن ابی فیأخذ لنا أمانان من ابی سفیان»

بعضی منافقان گفتند: اگر محمد (ص) کشته شد بدین اوّل که داشتید باز شوید. انس بن نصر عمّ انس بن مالک گفت: یا قوم اگر محمد (ص) کشته شد خدای محمد (ص) زنده پاینده است. شما را چه زندگی بود و چه راحت بعد از رسول خدا؟ اکنون بیائید تا شمشیر زنیم و جنگ کنیم هم بر آن دین که رسول (ص) جنگ کرد، و بمیریم هم بر آنکه وی بمرد. آن گه گفت: «اللّهمّ انّی أعتذر الیک ممّا یقول هؤلاء المسلمون و ابرأ الیک ممّا جاء به هؤلاء المنافقون». پس روی بدشمن نهاد و جنگ کرد تا کشته شد. پس رسول خدا (ص) سوی صخره شد، و مردم را بر خود خواند. اوّل کسی که رسول (ص) را واشناخت کعب بن مالک بود. گفتا: دو چشم نرگسین وی را بشناختم که زیر مغفر می‌افروختند.

بآواز بلند گفت: «یا معشر المسلمین ابشروا هذا رسول اللَّه (ص)» رسول (ص) با وی گفت: خاموش باش. پس طائفه‌ای یاران با وی پیوستند. و رسول (ص) ایشان را ملامت کرد که چرا بگریختید و پشت بدادید؟ ایشان گفتند: یا رسول اللَّه پدر و مادر ما را فدای تو بادا، آن بیگانگان آوازه قتل تو در میان لشکر افکندند، دلهای ما شوریده و کشته گشت، بترسیدیم و از آن بیم و ترس برمیدیم و بگریختیم. پس ربّ العالمین بشأن ایشان و بیان این قصه که گفتیم، این آیت فرستاد: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ محمد و احمد دو نام‌اند مصطفی را صلوات اللَّه علیه، معنی آن ستوده و ستودنی. و محمد در ستایش بلیغ‌تر است که از تحمید است. بناء مبالغت از حمد تمامتر و جامع‌تر. یعنی هو المستغرق لجمیع المحامد. و هر چه اسباب ستایش است و خصال آرایش در وی موجود، و او بآن موصوف. ربّ العالمین گرامی کرد مصطفی (ص) را باین دو نام که هر دو از نام خویش شکافته، و فی معناه أنشد الشّاعر حسان بن ثابت (رض):

و شقّ له من اسمه کی یجلّه

فذو العرش محمود و هذا محمّد

فهو صلّی اللَّه علیه و سلّم محمّد و امّته الحمّادون، و لواءه الحمد، و مقامه المحمود.

قال ابن عباس: اسمه (ص) فی التّوراة احمد الضّحوک القتّال. یرکب البعیر، و یلبس الشملة، و یجتزی بالکسرة، سیفه علی عاتقه.

و قال (ص): «انّ لی اسماء، انا محمد و احمد، و انا الماحی الّذی یمحی بی الکفر، و أنا الحاشر الّذی یحشر النّاس علی قدمیّ، و أنا العاقب الّذی لا نبیّ بعدی».

و قوله: «و یحشر النّاس علی قدمیّ»

معناه: انّه یقدّمهم و هم خلفه فانّه اوّل من ینشقّ عنه القبر، ثمّ الناس یتبعونه.

روی ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): ا لم تروا کیف صرف اللَّه عنی لعن قریش و شتمهم، یشتمون مذمما و انا محمد

و عن علی (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): اذا سمّیتم الولد محمّدا فأکرموه، و اوسعوا له فی المجلس، و لا تقبّحوا له وجهه، و ما من قوم کانت لهم مشورة فحضر معهم من اسمه احمد او محمّد، فادخلوه فی مشورتهم، الّا خیر لهم، و ما من مائدة وضعت فحضرها من اسمه احمد او محمّد الّا قدّس فی کلّ یوم ذلک المنزل مرّتین.

و قال (ص): تسمّون اولادکم محمّدا ثمّ تلعنونهم؟!

و مصطفی (ص) را در قرآن ده نام است. از آن نامها دو نبوّت و تقریب راست، و دو مدحت و تعظیم را، و دو هیبت و ترهیب را، و دو کنایت‌اند و دو تصریح.

امّا آن دو که نبوت و تقریب راست: نبیّ است و رسول. و مدحت و تعظیم را: رءوف است و رحیم، و هیبت و ترهیب را: مبشّر است و نذیر، و کنایت طه و یس، و صریح محمد و احمد.

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ای: یموت هو کما ماتت الرّسل.

أَ فَإِنْ ماتَ ای: علی فراشه. أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی‌ أَعْقابِکُمْ ای ارتددتم کفّارا بعد ایمانکم. و در نظم این آیت تقدیم و تأخیر است که معنی استفهام بر انقلاب می‌افتد نه بر موت و قتل، که انقلاب ازیشان منکر است نه موت. یعنی أ تنقلبون علی اعقابکم ان مات محمد أو قتل؟ نظیره قوله: أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ یعنی: «أ فهم الخالدون ان متّ». و گفته‌اند: او قتل از بهر آن گفت که مصطفی (ص) را هم موت بر فراش بود هم قتل بود، بحکم آن خبر که گفت: «ما زالت اکلة خیبر تعادّنی فهذا اوان قطعت أبهری».

وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی‌ عَقِبَیْهِ عقب پی پاشنه است کنایت است از رفتن به پس، و ازو اینجا ردّت خواهد از مسلمانی. میگوید: هر که از اسلام با شرک گردد و مرتدّ شود. فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً آن بر اللَّه هیچ زیان نکند، بلکه زیان هم بنفس مرتد باز گردد که از ایمان و سعادت آخرت درماند. و صحّ‌ فی الخبر أنّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قال بینما انا علی الحوض اذ مرّ بکم زمرا فتفرّقت بکم الطّرق فنادیتکم أ لا هلمّوا الی الطّریق، فنادی مناد من وراءی: انّهم بدّلوا بعدک فأقول: سحقا لمن بدّل بعدی.

و روی انّه قال: انّی علی الحوض حتّی انّی انظر الی من یرد علیّ منکم و سیؤخذ ناس دونی. فأقول یا ربّ منّی و من امّتی. فیقال هل شعرت ما عملوا بعدک؟ و اللَّه ما برحوا یرجعون علی اعقابهم.

ثم قال اللَّه تعالی: وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ. یعنی المؤمنین الموحّدین للَّه، العارفین بنعم اللَّه عزّ و جلّ و مننه علیهم. و روایت است از نقله اخبار و حمله آثار که چون مصطفی (ص) از دنیا بیرون شد، عمر بن الخطاب برخاست و گفت که: منافقان میگویند که: رسول خدا (ص) بمرد، و رسول (ص) نمرد، که وی بحضرت عزّت رفت.

چنان که موسی (ع) چهل شب از میان قوم برفت بمناجات، پس باز آمد، مصطفی (ص)همچنین باز آید. و پس ما این منافقان که این سخن میگویند دست و پای بریم، و گردنهاشان زنیم، و بردار کنیم. این قصّه به بو بکر صدیق رسید، بو بکر بیامد به عمر برگذشت، و عمر همان سخن میگفت. بو بکر در خانه عایشه شد.

مصطفی (ص) را دید جامه بسر کشیده، جامه از روی وی باز کرد، وی را دید کالبد مبارک خالی کرده، بروی وی درافتاد و میگریست و میگفت: «فداک أبی و أمّی، ما اطیبک حیّا و میّتا، مات محمد و ربّ الکعبة»، پس بیرون آمد و آواز داد: «علی رسلک یا عمر! انصت»، باش یا عمر، خاموش یا عمر! و عمر سر وا زد و همان سخن میگفت پس ابو بکر روی بمردم نهاد و سخن درگرفت. مردم همه روی بوی در نهادند و عمر را بگذاشتند. بو بکر این آیت برخواند که: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ الآیة... پس گفت: فمن کان منکم یعبد محمّدا، فقد مات الهه الّذی کان یعبده، و من کان یعبد اللَّه وحده لا شریک له، فانّ اللَّه حیّ لم یمت.

بعضی صحابه که حاضر بودند سوگند یاد کردند که گویی هرگز این آیت نشنیده بودیم، و از آسمان به مصطفی (ص) فرو نیامده بود تا آن روز که از بو بکر شنیدیم، و دانستیم که حق است و راست آنچه بو بکر گفت! قوله: وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ تقدیره و ما کانت نفس لتموت. إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ای بقضاء اللَّه و قدره. «کتابا» ای کتب اللَّه فی ذلک کتابا. «مؤجّلا» الی اجله الّذی قدّر له، فرا هزیمتیان روز احد میگوید که: این مرگ بقضاء و قدر و نبشته ما است. آنچه نبشتیم و تقدیر کردیم، بنگردد و نه هر که بهزیمت شود و از جنگ بگریزد در زندگی وی بخواهد افزود. پس چرا هزیمت بر خود افکندید، و پشت بدادید؟ همانست که گفت: لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ. و قال النّبیّ: «فرغ اللَّه الی کلّ عبد من خمس: من اجله و عمله و اثره و مضجعه و رزقه، لا یتعدّاهن عبد».

قوله: وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا ای: و من یرد بطاعته و عمله زینة الدّنیا و زخرفها، نُؤْتِهِ مِنْها. ثواب نامی است پاداش کردار را در نیک و در بد، از بهر آنکه آن از سزای کردار کار کننده با وی گشت. یقال ثاب الی المریض جسمه ای رجع.

و معنی آیت آنست که: هر که بطاعت و عمل خویش ثواب دنیوی طلبد، وی را بدهیم و دریغ نداریم. لکن چنان باشد که در آن آیت دیگر گفت: وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا، نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ.

وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها و هر که بطاعت و عمل ثواب اخروی خواهد، ویراست آنچه خواست. این ثواب عمل بر اندازه نیّت و بر وفق همّت بود.

هر که را در عمل نیّت دنیا بود، وی را دنیاست و هر که را نیّت عقبی بود، وی را عقبی است و الیه‌

اشار النّبی (ص) «انّما الأعمال بالنّیّات. و انّما لامری ما نوی. من کانت هجرته الی اللَّه و رسوله فهجرته الی اللَّه و رسوله، و من کانت هجرته الی دنیا یصیبها، او امرأة یتزوّجها فهجرته الی ما هاجر الیه.

قوله: وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ الآیة قراءت مکّی بمدّ و همز است، بر مثال «کاعن»، باقی بتشدید یا و بی مدّ خوانند بر مثال «کعیّن» و معنی هر دو لغت یکسان است: ای و کم من نبیّ و تقول العرب: «بکایّن هذا الثّوب»، ای بکم هذا الثّواب.

«قتل» بر وزن فعل بر مجهول قراءت حرمی و بصری است. دیگران قاتل خوانند، و این کلمات را چهار وجه است: یکی وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ اینجا وقف کنی.

معنی آنست: که بسا پیغامبران که کشتند، و در قرآن ازین کشتن انبیاء فراوان است، و بر جهودان بآن گواهیها فراوان از خدا. و از آن کشتگان زکریا (ع) و یحیی (ع) شناسند. وجه دیگر وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ وقف است. میگوید: بسا پیغامبرا که کشتن کرد و جنگ با دشمنان خدا. و از مقاتلان پیغامبران داود (ع) و سلیمان (ع) و یوشع (ع) شناسند. آن دو وجه دیگر «قتل معه» و «قاتل معه» قتل و مقاتلت با سپاه پیغامبران افتد. میگوید: بسا پیغامبرا که با وی فراوان از سپاههای ایشان کشتن کردند، و بسا که کشته شدند از بهر خدا و در پیدا کردن دین وی.

الربی نامی است سپاه را که از هزار کم نباشد. ابن مسعود گفت: رِبِّیُّونَ هزارها باشند. از ربا گرفته‌اند: یقال: «ربا الشّی‌ء اذا زاد و کثر».

مفسّران گفتند: این علماءاند، سمّوا بذلک لزیادة علمهم و الرّبّانی منسوب الی العلم بدین الرّبّ.

قوله: فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ای: ما ضعفوا عن الجهاد لما نالهم من أ لم الجراح.

وَ مَا اسْتَکانُوا: ای ما خضعوا و ما خشعوا لعدوّهم. این باز عتابی دیگر است منهزمان احد را، میگوید: بسا پیغامبران و اصحاب ایشان که جنگ کردند با دشمنان، و بسا پیغمبران که کشته شدند، و آن قوم و یاران ایشان بعد از قتل پیغامبران از دین خویش برنگشتند، و دین از دست بندادند، و از جهاد سست و بد دل نگشتند، و آن گه در آن رنج و قتل، انبیاء جز این سخن نگفتند که: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا ای عند الالتقاء فلا تزول.

وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ یعنی: یا اصحاب محمد! چرا نه آن گفتید شما که ایشان گفتند؟ و نه که آن کردید که ایشان کردند؟ تا بثواب رسیدید، چنان که ایشان رسیدند؟ ثواب ایشان آنست که گفت: فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا یعنی: النّصر علی عدوّهم.

وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ جنّة اللَّه و رضوانه، فمن فعل ذلک فقد احسن.

وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ مفسّران گفتند: ثواب دنیا در حق این امّت هم نصرت است بر دشمن و هم غنیمت، و در حق امّتهاء پیشینه نصرت مجرّد بود بی‌غنیمت، که ایشان را غنیمت گرفتن و خوردن حلال نبودی بهم آوردندی تا آتشی از آسمان فرود آمدی و آن را بسوختی. و تخصیص و تشریف مصطفی (ص) بر وی و بر امّت وی حلال کردند. و به‌ قال النّبیّ (ص): «احلّت لی المغانم و لم تحلّ لاحد قبلی».

قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا الآیة. این آیت بآن فرود آمد که در وقعه احد چون هزیمت بر مسلمانان افتاد، منافقان فرا ایشان گفتند که: بدین اوّل باز گردید.

و از ابو سفیان امان طلب کنید. ربّ العالمین گفت: إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا... اگر شما فرمان ایشان برید و بمشاورت ایشان کار کنید شما را از دین اسلام بر گردانند، و با ملت کفر برند. مکنید چنین، و اگر گویند فرمان مبرید.

بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ نه، نه، با کافران موالات مگیرید و از ایشان یاری مجوئید که یاری دهنده شما و مولای شما اللَّه است! بهتر یاری دهندگان، و به آرنده دوستان، و کم آرنده دشمنان.