... سپردار و خنجر زن و درع پوش

ز موج سواران زرینه زین

چو دریای سیماب جنبان زمین ...

... برانگیخت دریا ز آوردگاه

چو دریا ازآن خاسته موج خون

حبابش همه مغفر باژگون ...

... سوار و پیاده همه فوج فوج

زهر سو چو دریا درآمد به موج

تو گفتی جهان پر زجوشن شده است ...

... جهان از سواران بپرداختی

چو دریای تیغش برآمد به موج

سپاهی در آن غرق شد فوج فوج ...

... که او را همی زار خواند به سر

چو دریای موج او برآمد به جوش

بزد بر سپه خویش را پر خروش ...

... لب تشنه آل رسول امین

تو موج اندر آورده جوشان همی

سکینه برایت خروشان همی ...

... به میدان نهادند رو فوج فوج

تو گفتی که دریا درآمد به موج

هوا پر شد ازبانگ کوس و تبیر ...

... تو گفتی که بود آن سپاه گشن

یکی آهنین قلزمی موج زن

درآن قلزم اسپهبد سرفراز ...

تو گفتی که بنشست برباد پای

یکی آهنین قلزمی موج رای

خدنگی شد از شست یزدان برون ...

... بسا زین و توسن که شد واژگون

سوارش بزد غوطه در موج خون

چه مور و ملخ ازدم تیغ شاه ...

... تهی از سواران سر رود بار

درآمد درآن موج زن آب سرد

یکی رکوه بودش پر از آب کرد ...

... بدن چاک چاک و زر پاره پار

خو دوباره در موج خون گشته غرق

زمرغان نبودش زبس تیر فرق ...

... به سالی سفر را به دریا نشست

برآمد یکی موج و کشتی شکست

بیفکند موجی به خشکی زآب

در آن دشت بنهاد سر با شتاب ...

... زجوش و خروشش فلک درستوه

همی موج خیزد ازو کوه کوه

بود در میانش یکی مرغزار ...

... رسیدند از در همی فوج فوج

یم ماتم شه در آمد به موج

ز جا بانوان حزین خاستند ...

... ز مرگ یلان نای نالش گرفت

زتیغ براهیم در موج خون

همی مرد و مرکب شدی سرنگون ...

... بغرید کوس و سپه فوج فوج

چو دریای قلزم درآمد به موج

گروهی چو کوه اندر آمد ز جای ...

... و یا چون دو دریا ندیده کران

که موجش سنان بود و گرز گران

همی از دو سو دیده هر جا که دید ...

... ز درگاه میر عراقی سپاه

دو دریا ز آهن به موج آمدند

رده در رده فوج فوج آمدند ...

... به آهن بر اندوه تن فوج فوج

چو صرصر به تندی چو دریا به موج

چو بگذشت ازین داستان چند گاه ...

... نکردی نوح گر مهر علی را لنگر کشتی

بدو دریای آتش کردی ایزد موج طوفان را

نبودی عصمتش گر یاور صدیق پیغمبر ...

... ز لاله کوهساران سرخ چون کان یمن گردد

ز سبزه موج از هامون چو دریای عدن خیزد

ز سرو آخته بالا همه ناز و کشی آید ...