میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۹- سورة الحشر- مدنیة » ۱ - النوبة الثانیة
... هو الذی أخرج الذین کفروا مفسران گفتند این سوره جمله در شأن بنی النضیر فرو آمد مردی نزدیک ابن عباس گفت ما سورة الحشر ابن عباس گفت هی سورة بنی النضیر این سورة بنی النضیر است که جمله در شان و قصه ایشان فرو آمده و گفته اند قریظه و نضیر دو قبیله بودند از دو سبط بنی اسراییل و هر دو جهودان بت پرست بودند و کثرت و شوکت بنی النضیر بیشتر بود و مسکن ایشان در نواحی مدینه بود در دهی که آن را زهره میخواندند و نیز قلعه ها و حصارهای محکم داشتند در نواحی مدینه و از مدینه تا بمنازل و مساکن ایشان یک میل بود و رییس ایشان کعب اشرف بود و در عداوت رسول ص با کفار عرب هم داستان بودند و منافقان ایشان را تربیت و تقویت میدادند و بر محاربت رسول ص و مؤمنان تحریض میکردند و شرح قصه ایشان آنست که رسول خدا ص چون در مدینه شد بنو النضیر از روی مصالحت پیش آمدند و عهد بستند که با یکدیگر قتال نکنند و هر کس بر جای خود ایمن نشیند رسول خدا ص این مصالحت از ایشان بپذیرفت و در آن روزگار غزای بدر پیش آمد که نصرت مسلمانان بود و ایشان گفتند و الله انه النبی الذی وجدنا نعته فی التوریة لا ترد له رایة و الله که وی آن پیامبر است که مانعت و صفت وی در تورات خوانده ایم و نتواند بود که کسی بر وی ظفر یابد یا رایت اقبال وی کسی بیفکند پس دیگر سال در غزای احد چون هزیمت و شکستگی بر مسلمانان افتاد ایشان در کار رسول ص بشک افتادند و از آن کلمات که پیشین سال گفته بودند باز گشتند و عداوت را میان بستند و نیز نامه قریش از مکه بایشان رسید بتهدید و وعید که شما محمد را بپذیرفتید و با وی عقد مصالحت بستید اگر شما با وی قتال نکنید ناچار ما با شما قتال کنیم پس کعب اشرف با چهل سوار جهود برنشست و روی به مکه نهادند و در مسجد حرام برابر کعبه با قریش عهد کردند و پیمان بستند که در عداوت رسول ص و قتال با وی دست یکی دارند و خلاف نکنند کعب اشرف با قوم خود به مدینه باز آمد و جبرییل امین ع رسول ص را خبر داد از آن عهد و پیمان که در مکه میان ایشان رفت و رسول را قتل کعب اشرف فرمود و رسول محمد مسلمه را فرستاد بخانه کعب اشرف و او را کشت و قصه قتل وی در سورة النساء بشرح رفت پس از آنکه کعب اشرف کشته شد رسول ص با لشگر اسلام روی نهاد بحرب بنی النضیر و ایشان را دید بر قتل کعب مجمع ساخته و بر نایافت وی جزع نموده و نوحه در گرفته چون رسول ص را دیدند و لشگر اسلام گفتند یا محمد واعیة علی اثر واعیة و باکیة علی اثر باکیة یا محمد درد بر دردی نهی و حسرت بر حسرت می افزایی بگذار تا نخست برنایافت مهتر خویش بگرییم و آن گه هر چه فرمایی فرمانبردار باشیم رسول ص فرمود اخرجوا من ارض المدینة
شما را نیز در زمین مدینه نگذاریم بیرون شوید ازین دیار و نواحی گفتند یا محمد الموت اقرب الینا من ذلک ما بمرگ زودتر از آن شتابیم که بآنچه فرمایی پس ایشان با حصار و قلعه ها نشستند و ساز قتال و جنگ ساختند و عبد الله ابی سلول منافق و اصحاب وی بحصارها پیغام پنهان میفرستادند که حصارها گوش دارید و روی از قتال بمگردانید که در همه احوال ما با شماییم و نصرت شما کنیم و ذلک فی قوله تعالی و إن قوتلتم لننصرنکم پس ایشان مکر ساختند و از روی تلبیس کس فرستادند برسول خدا ص که از میان قوم بیرون آی با سه کس و خلوت ساز تا ما سه کس از احبار و دانشمندان خویش بر تو فرستیم تا با تو سخن گویند و دعوت تو بشنوند اگر ایشان ترا تصدیق کنند و بتو ایمان آرند ما همه ایمان آریم و تصدیق کنیم و آن سه کس خنجرها با خود داشتند تا ناگاه بر رسول خدا ص ضربت زنند رسول خدا ص بطمع ایمان ایشان فرا راه بود زنی جهود برادری مسلمان داشت در میان مسلمانان کس فرستاد بوی و او را خبر کرد که جهودان چنین فکری ساختند و با رسول غدر خواهند کرد آن مرد چون این خبر بوی رسید بشتاب رفت و رسول ص را خبر کرد رسول ص پاره ای رفته بود هم از آنجا بازگشت و با جمع انبوه روی بایشان نهاد و ایشان را در حصارها پیچید بیست و یک روز ایشان را حصار داد و ایشان از نصرت منافقان نومید گشتند و رب العزة در دلهای ایشان رعب افکنده و ذلک فی قوله و قذف فی قلوبهم الرعب ایشان چون بتنگ رسیدند و کار بر ایشان دشخوار گشت از رسول خدا طلب صلح کردند رسول ص با ایشان بصلح سر در نیاورد و حکم کرد که ایشان را از زمین مدینه بیرون کنند و به اذرعات و اریحای شام فرستند که رب العالمین گفت هو الذی أخرج الذین کفروا من أهل الکتاب یعنی بنی النضیر من دیارهم یعنی المدینة قال الضحاک صالحهم علی ان یحمل کل اهل ثلاثة ابیات علی بعیر و سقاء ففعلوا ذلک و خرجوا من المدینة الی الشام الی اذرعات من دمشق و اریحاء فلسطین الا اهل بیتین منهم آل ابی الحقیق و آل حیی بن اخطب فانهم لحقوا بخیبر و لحقت طایفة منهم بالحیرة و قیل صالحهم علی ان لهم ما اقلت الإبل من اموالهم الا الحلقة و هی السلاح و علی أن یخلوا له دیارهم و عقارهم و سایر اموالهم و فی روایة الا السلاح و الذهب و الفضة و قال ابن عباس صالحهم علی ان یحمل کل اهل ثلاثة ابیات علی بعیر ما شاؤوا من متاعهم و لنبی الله ص ما بقی
قال ابن اسحاق کان اجلاء بنی النضیر عند مرجع النبی من احد و کان فتح قریظة عند مرجعه من الاحزاب قوله تعالی لأول الحشر هذه اللام لام العلة و المعنی اخرجوا لیکون حشرهم الی الشام اول الحشر و اختلفوا فی اول الحشر قال بعضهم اول الحشر حشر الیهود من المدینة الی خیبر و الحشر الثانی من جزیرة العرب الی الشام فی ایام عمر بن الخطاب رضی الله عنه و قیل الحشر الاول حشرهم الی الشام من المدینة و الحشر الثانی حشر الخلق جمیعهم یوم القیامة الی الشام قال ابن عباس من شک ان المحشر بالشام فلیقرأ هذه الآیة و ذلک ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۹- سورة الحشر- مدنیة » ۲ - النوبة الثانیة
... و قال خیر دور الانصار بنو النجار ثم بنو عبد الاشهل ثم بنو الحارث بن الخزرج ثم بنو ساعدة و فی کل دور الانصار خیر
و یحبون من هاجر إلیهم کنایت است از مهمان دوستی انصار که مهاجران را بجان بپذیرفتند و بهمگی دل دوست داشتند و خان و مان خود از ایشان دریغ نداشتند و بهر چه داشتند از مال و وطن ایشان را شریک خود ساختند و کام و مراد و بی نیازی ایشان بر فقر و فاقه خود اختیار کردند و این غایت جود است و کمال سخا که رب العالمین از ایشان بپسندید و ایشان را در آن بستود و گفت یحبون من هاجر إلیهم و لا یجدون فی صدورهم حاجة ای حسدا و غیظا مما أوتوا ای مما اعطی المهاجرون من الفی ء آن روز که رسول خدا ص غنیمت بنی النضیر میان مهاجران قسمت کرد و بانصار نداد مگر سه کس را از ایشان هیچ حسدی و غیظی پدید نیامد و بتخصیص مهاجران در آن اموال کراهیتی ننمودند و بآن قسمت راضی شدند هر چند که ایشان را حاجت و دربایست بود و بغایت خصاصت و فقر و فاقت رسیده بودند اما حق مهاجران بر حق خود مقدم داشتند و راه ایثار رفتند اینست که رب العالمین گفت و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصة و فی الخبر لم یجتمع فی الدنیا قوم قط الا و فیهم اسخیاء و بخلاء الا فی الانصار فانهم کلهم اسخیاء ما فیهم من بخیل
خبر درست است از بو هریرة گفت رسول خدا ص را مهمانی رسید کس فرستاد بخانه های مادران مؤمنان تا هیچ طعامی بود آن مهمان را و در همه خانه های ایشان هیچ طعام نبود پس رسول گفت من یضیف هذا هذه اللیلة کیست که یک امشب این مهمان را بخانه برد و او را مهمانی کند مردی انصاری گفت من او را مهمانی کنم یا رسول الله او را بخانه برد و با اهل خویش گفت هذا ضیف رسول الله اینک آوردم مهمان رسول خدای او را گرامی دار و عزیز دار اهل او گفت در خانه ما طعام بیش از آن نیست که قوت ما و این کودکان باشد مگر این کودکان را ببهانه ای در خواب کنیم و ما بوی ایثار کنیم تا وی را کفایت باشد آن گه چراغ بیفروختند و مهمان را بنشاندند و طعام پیش نهادند و عادت ایشان چنان بود که میزبان با مهمان بهم طعام خورند مرد با اهل خویش گفت اگر ما با وی خوریم او را کفایت نباشد و نه خوب بود که مهمان رسول ص در خانه ما طعام سیر نخورد تو برخیز در میانه و ببهانه آنکه چراغ را اصلاح می کنم چراغ فروکش تا ما در تاریکی دهان می جنبانیم و او چنان پندارد که ما طعام میخوریم هم چنان کردند و خود گرسنه در خواب شدند بامداد که بحضرت نبوت و رسالت صلی الله علیه و سلم رسیدند رسول در ایشان نگرست و تبسم کرد و گفت ضحک الله اللیلة
و فی روایة عجب الله من فعالکما
فانزل الله عز و جل و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصة ابن عباس گفت رسول خدا آن روز که اموال بنی النضیر قسمت میکرد انصار را گفت اگر خواهید شما را در این قسمت آرم تا مشارک ایشان باشید درین مال بشرط آنکه مهاجران نیز مشارک شما باشند در مال و ضیاع شما و اگر خواهید این غنیمت جمله بمهاجران تسلیم کنیم و در ضیاع و مال شما مشارک نباشند ازین هر دو خصلت آن یکی که خواهید اختیار کنید ایشان راه جوانمردی و ایثار رفتند گفتند نه که ما در قسمت غنیمت با ایشان مشارک نباشیم و همه بایشان تسلیم کنیم و ایشان با ما مشارک باشند در خان و مان و ضیاع و اسباب ما رب العالمین ایثار ایشان بپسندند و در شأن ایشان آیت فرستاد و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصة و قال انس بن مالک اهدی لبعض الصحابة رأس شاة مشویة و کان مجهودا له فوجه به الی جار له فتداولته تسعة انفس ثم عاد الی الاول فانزل الله جل ذکره و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصة و قال و من یوق شح نفسه فأولیک هم المفلحون الشح منع الواجب و قیل اکل مال الغیر ظلما و قال النبی ص بری ء من الشح من آتی الزکاة و قری الضیف و اعطی فی النایبة
و قیل الشح ان تطمح عین الرجل الی ما لیس له فقال صلی الله علیه و سلم من الشح نظرک الی امرأة غیرک ...
... قرأ ابن کثیر و ابو عمرو جدار علی الواحد و قرأ الآخرون جدر بضم الجیم و الدال علی الجمع بأسهم بینهم شدید ای هم متعادون مختنقون عداوة بعضهم بعضا شدیدة و قیل نکایتهم فیما بینهم شدید اذا تحاربوا فاما معکم فالله ارهبهم منکم فلا یغنون شییا و قیل هذا امتنان من الله عز و جل ای هم مع قوتهم و شدتهم یخافون منکم تحسبهم جمیعا یعنی المنافقین و الیهود جمیعا مجتمعین فی الرأی و قلوبهم شتی مختلفة متفرقة قال مجاهد اراد ان دین المنافقین یخالف دین الیهود و قال قتادة اهل الباطل مختلفة اهواؤهم مختلفة شهاداتهم مختلفة اعمالهم و هم مجتمعون قال ابن بحر القی الله فی قلوبهم البأس الشدید فتفرقوا خلاف ما فعل بالمؤمنین من قوله و الف بین قلوبهم ذلک بأنهم قوم لا یعقلون امره و نهیه
کمثل الذین من قبلهم قریبا ای مثل و عیدی لقریظة مثل ما القی بنو النضیر و کان بینهما سنتان و قیل مثل هؤلاء الیهود کمثل مشرکی مکة ذاقوا وبال أمرهم یعنی القتل ببدر و کان قبل غزوة بنی النضیر قاله مجاهد و لهم عذاب ألیم مع ذلک فی النار ثم ضرب مثلا للمنافقین و الیهود جمیعا فی تخاذلهم فقال کمثل الشیطان ای مثل المنافقین فی وعدهم بنی قریظة بالغرور کمثل الشیطان فی وعده الانسان بالغرور فلما احتاج الیه اسلمه للهلاک فقیل یراد بالانسان الجنس و معناه الذی یوسوس الیهم بالکفر و یدعوهم الی الجحد فلما کفر قال إنی بری ء منک یتبرأ منه اذا رای العذاب یوم القیامة و یقول إنی أخاف الله رب العالمین و قیل شبههم بتسویل الشیطان الیهم فی قوله لا غالب لکم الیوم من الناس و إنی جار لکم فلما تراءت الفیتان نکص علی عقبیه الآیة کذلک هؤلاء المنافقون غروا الیهود بوعد النصرة ثم قعدوا عنها وقت الاحتیاج جماعتی مفسران گفتند انسان درین آیه برصیصاء عابد است راهبی بود در بنی اسراییل در روزگار فترت صومعه ای ساخته بود هفتاد سال در آن صومعه مجاور گشته و خدای را عز و جل پرستیده و ابلیس در کار وی فرومانده و از اضلال وی بازمانده و از سر آن درماندگی روزی مرده شیاطین را جمع کرد و گفت من یکفینی امر هذا الرجل آن کیست از شما که کار این مرد را کفایت کند یکی از آن مرده شیاطین گفت من این کار کفایت کنم و مراد تو از وی حاصل کنم بدر صومعه وی رفت بر زی و آسای راهبان و متعبدان گفت من مردی راهبم عزلت و خلوت می طلبم ترا چه زیان اگر من بصحبت تو بیاسایم و درین خلوت خدای را عز و جل عبادت کنم برصیصا بصحبت وی تن در نداد و گفت انی لفی شغل عنک مرا در عبادت الله چندان شغل است که پروای صحبت تو نیست و عادت برصیصا آن بود که چون در نماز شدی ده روز از نماز بیرون نیامدی و روزه دار بود و هر بده روز افطار کردی شیطان برابر صومعه وی در نماز ایستاد و جهد و عبادت خود بر جهد و عبادت برصیصا بیفزود چنانک بچهل روز از نماز بیرون آمدی و هر بچهل روز افطار کردی آخر برصیصا او را بخود راه داد چون آن عبادت و جهد فراوان وی دید و خود را در جنب وی قاصر دید آن گه شیطان بعد از یک سال گفت مرا رفیقی دیگر است و ظن من چنان بود که تعبد
و اجتهاد تو از آن وی زیادتست اکنون که ترا دیدم نه چنانست که می پنداشتم و با نزدیک وی میروم برصیصا مفارقت وی کراهیت داشت و بصحبت وی رغبت تمام مینمود شیطان گفت مرا ناچار است برفتن اما ترا دعایی آموزم که هر بیمار و مبتلی و دیوانه که بر وی خوانی الله تعالی او را شفا دهد و ترا این به باشد از هر عبادت که کنی که خلق خدای را از تو نفع باشد و راحت برصیصا گفت این نه کار منست که آن گه از وقت و ورد خود بازمانم و سیرت و سریرت من در سر شغل مردم شود
شیطان تا آن گه میکوشید که آن دعا وی را در آموخت و او را بر سر آن شغل داشت
شیطان از وی بازگشت و با ابلیس گفت قد و الله اهلکت الرجل پس برفت و مردی را تخنیق کرد چنان که دیو با مردم کند آن گه بصورت طبیبی برآمد بر در آن خانه گفت ان بصاحبکم جنونا أ فأعالجه این مرد شما دیو او را رنجه دارد اگر خواهید او را معالجه کنم چون او را دید گفت انی لا اقوی علی جنیه من با دیو او بر نیایم لکن شما را ارشاد کنم بکسی که او را دعا کند و شفا یابد و او برصیصاء راهب است که در صومعه نشیند او را بر وی بردند و دعا کرد و آن دیو از وی باز شد پس شیطان برفت و زنی را از دختران ملوک بنی اسراییل رنجه کرد تا بسان دیوانگان گشت آن زن جمالی بکمال داشت و او را سه برادر بود شیطان بصورت طبیب پیش ایشان رفت و آن دختر را بوی نمودند گفت ان الذی عرض لها مارد لا یطاق و لکن سأرشدکم الی من یدع الله لها گفت دیوی است ستنبه او را رنجه داشته و من با وی برنیایم بر آن راهب شوید که کار از وی است تا دعا کند و شفا یابد ایشان گفتند ترسیم که راهب این نکند و فرمان ما نبرد گفت صومعه ای سازید در جنب صومعه وی و زن در آن صومعه بخوابانید و با وی گویید که این امانت است بنزدیک تو نهادیم و ما رفتیم از بهر خدا و امید ثواب را نظر از وی باز مگیر و دعا کن تا شفا یابد
ایشان هم چنان کردند و راهب از صومعه خود بزیر آمد و او را دید زنی بغایت جمال
از جمال وی در فتنه افتاد شیطان آن ساعت او را وسوسه کرد که واقعها ثم تب
کام خود از وی بر باید داشت آن گه توبه باید کرد که در توبه گشاده و رحمت خدا فراوان راهب بفرمان شیطان کام خود از وی برداشت و زن بار گرفت راهب پشیمان گشت و از فضیحت ترسید همان شیطان در دل وی افکند که این زن را بباید کشت و پنهان باید کرد چون برادران آیند گویم دیو او را ببرد و ایشان مرا براست دارند و از فضیحت ایمن گردم آن گه از زنا و از قتل توبه کنم برصیصا آن نموده شیطان بجای آورد و او را کشت و دفن کرد چون برادران آمدند و خواهر را ندیدند گفت جاء شیطانها فذهب بها و لم اقو علیه شیطان او را ببرد و من با وی برنیامدم ایشان او را براست داشتند و بازگشتند شیطان آن برادران را بخواب بنمود که راهب خواهر شما را کشت و در فلان جایگه دفن کرد سه شب پیاپی ایشان را چنین بخواب مینمود تا ایشان رفتند و خواهر را کشته از خاک برداشتند برادران او را از صومعه بزیر آوردند و صومعه خراب کردند و او را پیش پادشاه وقت بردند تا بفعل و گناه خود مقر آمد و پادشاه بفرمود تا او را بر دار کردند آن ساعت شیطان برابر وی آمد و گفت این همه ساخته و آراسته منست اگر آنچه فرمایم بجای آری ترا نجات دهم و خلاص پدید کنم گفت هر چه فرمایی ترا فرمان برم گفت مرا سجودی کن آن بدبخت او را سجود کرد و کافر گشت و او را در کفر بردار کردند و شیطان آن گه گفت إنی بری ء منک إنی أخاف الله رب العالمین
فکان عاقبتهما یعنی شیطان و برصیصاء العابد کان اخر امرهما أنهما فی النار مقیمین لا یبرحان و ذلک جزاء الظالمین الکافرین قال ابن عباس ضرب الله هذا المثل لیهود بنی النضیر و المنافقین من اهل المدینة و ذلک ان الله عز و جل امر نبیه ع أن یجلی بنی النضیر عن المدینة فدس المنافقون الیهم فقالوا لا تجیبوا محمدا الی ما دعاکم و لا تخرجوا من دیارکم فان قاتلکم کنا معکم و أن اخرجکم اخرجنا معکم قال فاطاعوهم و تحصنوا فی دیارهم رجاء نصر المنافقین حتی جاءهم النبی ص فناصبوه الحرب یرجون نصر المنافقین فخذلوهم و تبرؤوا منهم کما تبرأ الشیطان من برصیصا و خذله قال ابن عباس فکانت الرهبان فی بنی اسراییل لا یمشون الا بالتقیة و الکتمان و طمع اهل الفجور و الفسق فی الاخیار فرموهم بالبهتان و القبیح حتی کان امر جریح الراهب فلما برأ الله جریحا الراهب مما رموه به انبسطت بعدها الرهبان و ظهروا للناس
یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله باداء فرایضه و اجتناب معاصیه و لتنظر نفس ما قدمت لغد یعنی لیوم القیامة ای لینظر احدکم الذی قدم لنفسه عملا صالحا ینجیه ام سییا یردیه اتقوا الله کرر تعظیما لتحذیره إن الله خبیر بما تعملون و فی الاثر ان ابن آدم اذا مات قال الناس ما خلف و قالت الملایکة ما قدم و قیل و اتقوا الله انما کرر الامر بالتقوی لان الاول اراد به تقوی الکفر و اجتناب الجحد و الثانی اراد به تقوی المراقبة و العلم و قیل معناه اتقوا مخالفتی فان لم تفعلوا فاتقوا مفارقتی و معاقبتی و قیل للتقوی مقامات فدعاهم الی مرتبة بعد اخری و قیل المراد بالاول البدایة به و بالثانی الثبات علیه ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۹- سورة الحشر- مدنیة » ۲ - النوبة الثالثة
للفقراء المهاجرین الآیة مفهوم این آیت صفت و سیرت مهاجر انست که غریبان این سرای اند و شهیدان آن سرای سلاطین دولت اند و در خانه ایشان نانی نه امیران مملکت اند و در بر کهنه ای نه آفتاب رویان قیامت اند و درین سرای از هیچ جانب روی نه آتش دلان اند و شرر ایشان را دودی نه درد زدگانند و جراحت ایشان را درمانی نه مسافران اند و راه ایشان را پایانی نه همه در کوره بلا گداخته و بازخواستی نه و با اینهمه نعره عاشقی ایشان در ملکوت افتاده که جان برای گوی میدان تو داریم هر کجا خواهی میانداز تو نظاره ما باش و با ما هر چه خواهی میکن
جانی دارم بعشق تو کرده رقم ...
... قوله و الذین تبوؤا الدار و الإیمان من قبلهم انصار نبوت و رسالت اند اصحاب موافقت و مراقبت اند منبع جود و سخاوت اند رب العالمین روش ایشان ستوده و ایثار ایشان پسندیده که و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصة قومی که از بیشه حسد هرگز خاری بدامن ایشان نیاویخت از بیابان نفس هرگز غباری بر گوشه رداء اسلام ایشان ننشست از هاویه هوی هرگز دودی بدیده ایشان نرسید
سلاطین راه اند در لباس درویشان ملکی صفت اند بصورت آدمیان روندگان در راه فناء خویش خرامان
شیخ بسطام گفته که اگر هشت بهشت را درین کلبه ما بگشایند و این سرای و آن سرای بولایت بما دهند هنوز بدان یک آه سحر گاهی که بر یاد او از سینه برآید بندهیم ملک یک نفس که بدرد عشق او برآوریم با ملک هژده هزار هزار عالم برابر نکنیم معاذ جبل را دیدند که در بازار مکه میگردید و ریزه تره می چید و میگفت هذا ملک مع رضاک و ملک الدنیا مع سخطک عزل گفت اگر هیچ رضاء تو ممکن است خداوندا این قدر ما را پادشاهی تمام است و اگر رضای تو نیست ملک عالم جز عزل نیست ...
... دوم تقوای خاص است از هر چه دون حق است پرهیز کردن و گفته اند اول اشارتست باصل تقوی و دوم اشارتست بکمال تقوی و عقبه قیامت نتوان برید مگر بکمال تقوی همه مرادها برباید داشت و بی مرادی درباید گرفت همه زهرها نوش باید گرفت و همه نوشها زهر باید پنداشت چون قدم اینجا رسید بکمال تقوی رسید
واسطی گفته که اهل تقوی که تکبر کنند بر ابناء دنیا ایشان در تقوی مدعی اند برای آنکه اگر دنیا را در دل ایشان وقعی نبودی برای اعراض کردن از آن تکبر نکردندی عزیزی گفته که دنیا سفالی است و آن نیز در خواب و آخرت جوهری است یافته در بیداری مرد نه آنست که در سفال بخواب دیده متقی شود مرد مردانه آنست که در گوهر در بیداری یافته متقی شود و در جمله بدانکه قدمهای روندگان در راه تقوی سه است قدم شریعت در قالب روشن کند قدم طریقت در دل روشن کند قدم حقیقت در جان روشن کند چون روندگان قالب در رسند نزلشان جنات و نهر پیش آرند چون روندگان دل در رسند نزلشان مقعد صدق آرند چون روندگان جان در رسند نزلشان از عند ملیک مقتدر پیش آرند
قوله لو أنزلنا هذا القرآن علی جبل الآیة نشر بساط توقیر قرآن است و اخبار از بیان تعظیم آن قرآنی که جلال الهیت مطلع قدم اوست و بتیسیر ربوبیت تنزل اوست کلامی خطیر نظامی بی نظیر جان آسایی دلپذیر راهنمایی دستگیر هاربان را بند عاصیان را پند ظلمت حیرت را نور مبین عصمت عبودیت را حبل متین لفظ او موجز معنی او معجز آیه او واضح برهان او لایح امر او ظاهر نهی او زاجر خبر او صدق شهادت او حق تأویل او جان آویز تفسیر او مهر انگیز بس قفلها که بآواز دلها برداشتند بس رقمهای محبت که باو در سینه ها نگاشتند بس بیگانگان که باو آشنا گشتند بس خزاین معرفت که باو پیدا گردند بس خفتگان که باو بیدار گردند بس غافلان که باو هشیار گردند بس طالبان که باو بمقصود رسیدند بس مشتاقان که باو دوست را یافتند هم یادست و هم یادگار بنازش میدار تا وقت دیدار
دل را اثر روی تو گل پوش کند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۰- سورة الممتحنة- مدنیة » النوبة الاولى
قوله تعالی بسم الله الرحمن الرحیم بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان
یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم أولیاء ای گرویدگان دشمنان من و دشمنان خود را دوستان مگیرید تلقون إلیهم بالمودة بایشان در نهان دوستی می افکنید و قد کفروا بما جاءکم من الحق و ایشان کافر شده اند بآنچه از خدا بشما آید از پیغام راست یخرجون الرسول و إیاکم بیرون کردند رسول مرا و شما را أن تؤمنوا بالله ربکم از بهر آنکه شما بگرویدید بالله خداوند خویش إن کنتم خرجتم جهادا فی سبیلی اگر از خان و مان خود که بیرون آمدید کوشیدن را در سبیل من بیرون آمدید و ابتغاء مرضاتی و جستن خشنودی مرا بیرون آمدید تسرون إلیهم بالمودة در نهان با ایشان می دوستی نمایید و أنا أعلم بما أخفیتم و ما أعلنتم و من داناام بآنچه شما نهان میدارید و آنچه آشکارا میکنید و من یفعله منکم و هر که این کند از شما فقد ضل سواء السبیل ۱ از راه راست گم گشت
إن یثقفوکم اگر شما را دریابند جای یکونوا لکم أعداء شما را دشمنان باشند و یبسطوا إلیکم أیدیهم و ألسنتهم بالسوء و دست و زبان گشایند ببد شما و ودوا لو تکفرون ۲ و دوست آن گه شوند که شما کافر شوید
لن تنفعکم أرحامکم و لا أولادکم سود ندارد و بکار نیاید شما را خویشاوندان شما و نه فرزندان شما یوم القیامة یفصل بینکم روز رستاخیز میان شما داوری برگزارند و خصومت برگسلند و الله بما تعملون بصیر ۳ و الله بآنچه شما میکنید دانا و بیناست
قد کانت لکم أسوة حسنة فی إبراهیم شما را به ابراهیم پی بردنی نیکو است و الذین معه و ایشان که بر ملت او بودند و با او بودند إذ قالوا لقومهم آن گه که قوم خویش را گفتند إنا برآؤا منکم ما بیزاریم از شما و مما تعبدون من دون الله و از آنچه شما می پرستید فرود از الله کفرنا بکم کافریم بشما و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء أبدا و پدید آمدن میان ما و میان شما دشمنی و بژومندی همیشه حتی تؤمنوا بالله وحده تا بگروید بالله خدای یگانه إلا قول إبراهیم لأبیه مگر در آن یک سخن که پدر را گفت لأستغفرن لک که ترا آمرزش خواهم و ما أملک لک من الله من شی ء و بدست من ترا از خدای هیچیز نیست اگر نیامرزد من هیچیز نتوانم ربنا علیک توکلنا خداوندا ما پشت بتو باز کردیم و إلیک أنبنا و بدل و کردار با تو گشتیم
و إلیک المصیر ۴ و بازگشت با تو است ...
... إنک أنت العزیز الحکیم ۵ که تویی آن عزیز که با تو کس نتاود و ترا غلط نیفتد
لقد کان لکم فیهم أسوة حسنة شما را در ابراهیم و قوم او که بر ملت او بودند پی بردنی نیکوست لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر آن کس را از شما که از خدا ترسد و روز رستاخیز و من یتول و هر که برگردد فإن الله هو الغنی الحمید ۶ الله اوست آن بی نیاز ستوده
عسی الله أن یجعل بینکم و بین الذین عادیتم منهم مودة بیگمان الله میان شما و میان ایشان که دشمنی دارید با ایشان از میان کافران دوستی سازد و نهد و الله قدیر و الله توانا است و الله غفور رحیم ۷ و الله آمرزگار و بخشاینده است ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۰- سورة الممتحنة- مدنیة » النوبة الثانیة
... و قد کفروا الواو للحال ای و حالهم انهم کفروا بما جاءکم من الحق یعنی القرآن و الرسول یخرجون الرسول و إیاکم من مکة أن تؤمنوا یعنی لان تؤمنوا و بان تؤمنوا کانه قال یفعلون ذلک لایمانکم بالله
إن کنتم خرجتم جهادا فی سبیلی و ابتغاء مرضاتی هذا شرط جوابه متقدم و التقدیر إن کنتم خرجتم اوطانکم للجهاد فی سبیلی و بطلب مرضاتی لا تتخذوا عدوی و عدوکم أولیاء معنی اینست که اگر بیرون آمدن شما از میان ایشان و بریدن شما از خان و مان خویش از بهر جهاد است در راه من و جستن خشنودی من پس دوستی مگیرید با دشمنان خویش و دشمنان من تسرون إلیهم بالمودة و أنا أعلم بما أخفیتم و ما أعلنتم این سخن در هم پیوسته است میگوید در نهان با ایشان دوستی مینمایید و من میدانم آنچه شما نهان میدارید از دوستی ایشان و آنچه آشکارا میکنید از ایمان خویش و من یفعله منکم الهاء راجعة الی الاتخاذ المنهی عنه ای من یفعل ما نهیت عنه من موالاتهم فقد ضل سواء السبیل ای زاغ عن الطریق المستقیم میگوید هر که آن کند که حاطب کرد از شما پس از این او از راه راست بر گشت و طریق ایمان گم کرد
إن یثقفوکم ای یصادفوکم و یظفروا بکم یکونوا لکم أعداء و لا ینفعکم القاء المودة الیهم و یبسطوا إلیکم أیدیهم بالقتل و الضرب ...
... لن تنفعکم أرحامکم و لا أولادکم الذین بمکة و هم کفار ای لا یغنون عنکم من الله شییا و لا تهلکوا انفسکم بسبب من لا ینفعکم یوم القیامة یفصل بینکم قرأ عاصم و یعقوب یفصل بفتح الیاء و کسر الصاد مخففا و قرأه حمزة و الکسایی بضم الیاء و کسر الصاد مشددا و قرأ ابن عامر بضم الیاء و فتح الصاد مشددا و قرأ الباقون بضم الیاء و فتح الصاد مخففا و المعنی یوم القیامة یحکم بینکم و قیل یفرق بین الوالد و ولده و بین القریب و القریب فیدخل اهل طاعته الجنة و اهل معصیته النار و الله بما تعملون بصیر فیجازیکم باعمالکم
قد کانت لکم أسوة ای قدوة حسنة و سنة حسنة فی إبراهیم ای فی اقوال ابراهیم و الذین معه من المؤمنین إذ قالوا لقومهم المشرکین إنا برآؤا منکم جمع بری کظریف و ظرفاء و برآؤا منکم ای من قرابتکم
و مما تعبدون من دون الله کفرنا بکم انکرنا دینکم و تبرأنا منکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء أبدا
بالسیف و القلب حتی تؤمنوا بالله وحده لا شریک له فحینیذ نترک عداوتکم و نوالیکم
این خطاب با حاطب است و با مؤمنان ایشان را اقتدا میفرماید به ابراهیم خلیل که ابراهیم از مشرکان و قرابات کفار بیزاری و دوری گزید دانست که دشمنان اند و با ایشان دوستی نگرفت و قوله إلا قول إبراهیم هذا مستثنی من الاسوة ای لا تقتدوا به فی استغفاره لأبیه فان اباه کان کافرا و ذلک الاستغفار کان عن موعدة وعدها اباه بأن یؤمن فلما علم انه لا یؤمن امتنع من استغفاره و قوله ما أملک لک من الله من شی ء یقول ابراهیم لابیه ما اغنی عنک و لا ادفع عنک عذاب الله ان عصیته و اشرکت به و فی هذه الآیة دلالة بینة علی تفضیل نبینا محمد ص و ذلک انه حین امر بالاقتداء به امر علی اطلاق و لم یستثن فقال ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا و حین أمر بالاقتداء بابراهیم استثنی قوله ربنا علیک توکلنا قیل هذا من تمام کلام ابراهیم و قیل استیناف و معناه قولوا ایها المؤمنون ربنا علیک توکلنا فهو تعلیم منه سبحانه لهم کیف الثناء علیه علیک توکلنا ای بک وثقنا و إلیک أنبنا ای اقبلنا بالطاعة و إلیک المصیر ای المرجع و المنقلب
ربنا لا تجعلنا فتنة للذین کفروا ای لا تظهر هم علینا فیفتتنوا بذلک فیظنوا أنهم علی حق و نحن علی باطل و قال مجاهد لا تعذبنا بایدیهم و لا بعذاب من عندک فیقولون لو کان هؤلاء علی الحق ما اصابهم ذلک و اغفر لنا استر لنا ذنوبنا إنک أنت العزیز ای الغالب القوی الحکیم العالم
لقد کان لکم فیهم یعنی فی ابراهیم و من معه من الاولیاء و الانبیاء
أسوة حسنة قدوة صالحة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر ای یرجو ثوابه و یؤمل لقاءه فی الیوم الآخر و یخشی البعث و الحساب و من یتول ای یعرض عن الایمان فإن الله هو الغنی عن عباده الحمید المحمود فی ارضه و سمایه لا یلحقه شین من کفر الکافرین و انما اعید ذکر الاسوة لان الاولی متعلقة بالبراءة من الکفار و من فعلهم و الثانیة امر بالایتساء بهم لینالوا من ثوابهم ما نالوا او ینقلبوا الی الآخرة کانقلابهم و قیل الاولی اسوة باقواله و الثانیة بافعاله قیل لما نزلت هذه الآیات اظهر المؤمنون عداوة اقربایهم المشرکین فی الله و تبرؤا منهم فعلم الله شدة وجد المؤمنین بذلک فانزل الله سبحانه عسی الله أن یجعل بینکم و بین الذین عادیتم منهم ای من مشرکی مکة مودة یعنی بان یهدیهم الله للذین فیصیروا لکم اولیاء و اخوانا ففعل الله تعالی ذلک فاسلم کثیر منهم فصاروا لهم اولیاء و اخوانا و خالطوهم و ناکحوهم و قیل الذین عادیتم منهم هو ابو سفیان بن حرب و المودة مودة الاسلام و تزویج ام حبیبة ابنته من رسول الله ص و کانت ام حبیبة تحت عبید الله بن جحش بن رباب و کانت هی و زوجها من مهاجرة الحبشة فتنصر زوجها و حاولها ان تتابعه فأبت و صبرت علی دینها و مات زوجها علی النصرانیة فبعث رسول الله ص الی النجاشی فیها لیخطبها علیه فقال النجاشی لاصحابه من اولاکم بها قالوا خالد بن سعید بن العاص ...
... یا أیها الذین آمنوا إذا جاءکم المؤمنات مهاجرات ای شما که مؤمنانید چون زنان مهاجرات بشما آیند از مکه هجرت کنند به مدینه
فامتحنوهن ایشان را امتحان کنید حال ایشان و سبب آمدن ایشان بتحقیق بازدانید امتحان بقول بعضی مفسران آنست که رسول خدا ایشان را سوگند دادی که نه بغض شوهر را آمد و نه نشوز و نه غیرت را و نه عشق و هوای مردی را و نه رغبت بدنیا و التماس مرادی را و نه مجرد دوست داشت زمین مدینه را بلکه دوست داشت دین اسلام را هجرت کرد و دوستی خدای و رسول را و جز رضای خدای و رسول و رغبت بدین اسلام او را مرادی دیگر نیست بقول بعضی امتحان آنست که بزبان بگفتی اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله رب العالمین گفت چون این سوگند یاد کرد و امتحان حاصل شد از وی بظاهر بپذیرید و حقایق باطن و ضمیر دل بالله افکنید که شما را بآن راه نیست و جز الله بآن عالم نیست
اینست که گفت الله أعلم بإیمانهن آن گه گفت فإن علمتموهن مؤمنات چون از ایشان بدانستید بدلایل ظاهر که مؤمنات اند و هجرت ایشان از بهر خدای و رسول است فلا ترجعوهن إلی الکفار لا هن حل لهم و لا هم یحلون لهن ایشان را فا کافران مدهید که نه زن مسلمانان حلالست مرد کافر را و نه مرد کافر زن مسلمان را حلالست این آیه در شأن زنی فرود آمد نام وی سبیعة بنت الحارث الاسلمیة که از شوهر خویش بگریخت سال حدیبیة و هجرت کرد رسول خدا او را امتحان کرد چنان که الله فرموده و او را مؤمنه یافت شوهر وی آمد صیفی بن الواهب گفت یا محمد رد علی امرأتی زن من با من فرست که تو در صلح حدیبیة با ما چنان شرط کردی که هر که آن ما بتو آید با ما فرستی رسول خدا گفت این شرط کرده ام در مردان نه در زنان که زنان گرویده بهیچ حال کافران را نشایند و ایشان را حلال نباشند و این آیت بر وفق این حکم فرو آمد پس رسول خدا بفرمود تا کاوین که آن شوهر کافر به سبیعة داده بود با وی دادند اینست که رب العالمین گفت و آتوهم ما أنفقوا یعنی اعطوا الزوج الکافر ما انفق علیها من المهر قیل ان لم یوجد لها مال فی الحال یؤخذ من المؤمن الذی یرید التزوج بها مقدار ذلک المهر و یرد علی الکافر فان لم یتزوج بها احد من المؤمنین کان سبیلها سبیل المعسر بالدین الی ان یجد میسرة و یقال تزوج سبیعة عمر بن الخطاب ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۰- سورة الممتحنة- مدنیة » النوبة الثالثة
... یا داود عداوت نفس را میان در بند و او را در بند قهر و زندان مخالفت دار که در مملکت ما را بجز وی منازع نیست این نفس خاکی و سفلی و ظلمانی است دشمنی غدار و مکار است اصل وی از تنافس است و منافست مقدمه حقد و حسد و بغض و عداوت است نه از گزاف مصطفی ص گفت رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر
غزاء روم را غزاء کهین و غزاء نفس را غزاء مهین خوانده زیرا که بلشگری اندک روم از قیصر بتوان ستد و بجمله اولیاء روی زمین نفس را از یکی بنتوان ستد برای آنکه آن کافر در روم بمعاینه جهاد کند و بر غازی سفه و غضب نماید و بافعال مناکیر خواند و نفس نه بمعاینه جهاد کند و بر وی مودت و شفقت نماید و بافعال معارف خواند و مردان راه دین بدین سبب بسیار طاعتها بگذارند که دانند که آن ملواح نفس است که صیاد مرغ را هم بمرغ گیرد احمد خضرویه بلخی گوید نفس خود را بانواع ریاضات و مجاهدات مقهور کرده بودم روزی نشاط غزو کرد عجب داشتم که از نفس نشاط طاعت نیاید گفتم در زیر این گوی چه مکر باشد مگر در گرسنگی طاقت نمیدارد که پیوسته او را روزه همی فرمایم خواهد که در سفر روزه بگشاید گفتم ای نفس اگر این سفر پیش بگیرم روزه نگشایم گفت روا دارم گفتم مگر از آنست که طاقت نماز شب نمی دارد میخواهد که در سفر بخسبد
گفتم که در سفر قیام شب با کم نکنم چنان که در حضر گفت روا دارم تفکر کردم که مگر از آن نشاط سفر غزا کرده که در حضر با خلق نمی آمیزد که او را در خلوت و عزلت میدارم مرادش آنست که با خلق صحبت کند گفتم ای نفس هر جای که روم درین سفر ترا بخرابه ای فرود آرم که هیچ خلق را نبینی گفت روا دارم از دست وی عاجز ماندم در الله زاریدم تضرع کردم تا از مکر وی مرا آگاهی دهد آخر او را با قرار آوردم تا گفت در حضر مرا در روزی هزار بار بکشی بشمشیر مجاهدت بخلاف مراد من و خلق را آگاهی نه در غزا باری کشتن یک بار باشد و بهمه جهان نام شود که احمد خضرویه بغزا شهادت یافت گفتم سبحان آن خداوندی که نفسی آفریند بدین معیوبی که بدنیا منافق باشد و بعد از مرگ مرایی باشد نه درین جهان حقیقت اسلام خواهد نه در آن جهان آن گه گفتم ای نفس اماره و الله که باین غزا نروم تا تو در زیر طاعت زنار بندی پس هم در حضر آن ریاضات و انواع مجاهدات که در آن بودم زیادت کردم
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۱- سورة الصف- مدنیة » النوبة الاولى
... إن الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله دوست دارد الله ایشان را که جنگ میکنند از بهر او صفا قطار قطار جوق جوق کأنهم بنیان مرصوص ۴ گویی ایشان دیواری اند درهم رسته
و إذ قال موسی لقومه موسی ع گفت قوم خویش را یا قوم لم تؤذوننی ای قوم چرا میرنجانید مرا و قد تعلمون أنی رسول الله إلیکم و میدانید که من فرستاده الله ام بشما فلما زاغوا چون بگشتند از فرمانبرداری أزاغ الله قلوبهم الله دلهای ایشان بگردانید و الله لا یهدی القوم الفاسقین ۵ و الله راه ننماید بیرون شدگان را از اطاعت
و إذ قال عیسی ابن مریم یا بنی إسراییل عیسی مریم ع گفت ای فرزندان یعقوب إنی رسول الله إلیکم من فرستاده الله ام بشما مصدقا لما بین یدی من التوراة راست دارنده و پذیرنده آن نامه که پیش من فرو آمد تورات و مبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد و مژده دهنده برسولی که از پس من آید نام او احمد فلما جاءهم بالبینات چون بایشان آمد عیسی ع با معجزه های روشن قالوا هذا سحر مبین ۶ گفتند که این سحر است جادویی آشکار و من أظلم ممن افتری علی الله الکذب و کیست ستمکارتر از آن کس که دروغ میسازد بر الله و هو یدعی إلی الإسلام و او را با مسلمانی میخوانند و الله لا یهدی القوم الظالمین ۷ و الله راه ننماید ستمکاران را
یریدون لیطفؤا نور الله بأفواههم میخواهند که بکشند روشنایی الله بپف دهنهای خویش و الله متم نوره و الله تمام کننده نور خویش است و لو کره الکافرون ۸ و هر چند که دشوار آید کافران را
هو الذی أرسل رسوله بالهدی او آنست که فرستاد رسول خویش را براه نمونی و دین الحق و راه راست و کیش درست لیظهره علی الدین کله تا بردارد آن را بر همه کیشها و لو کره المشرکون ۹ و هر چند که دشوار آید انباز گیران را
یا أیها الذین آمنوا ای گرویدگان هل أدلکم راه نمونی کنم شما را
علی تجارة تنجیکم من عذاب ألیم ۱۰ بر بازرگانی که باز رهاند شما را از عذابی درد نمای ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۱- سورة الصف- مدنیة » النوبة الثانیة
... یا أیها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون اقوال مفسران در سبب نزول این آیت مختلف است و از روی معنی جمله متقارب اند جماعتی از صحابه گفتند که اگر ما دانستیمی که از اعمال و طاعات کدام است بنزدیک الله نیکوتر و پسندیده تر و ثواب آن بیشتر ما آن طاعت کردیمی
و در تحصیل آن ببذل مال و نفس کوشش نمودیمی و جهد بندگی در آن بجای آوردیمی رب العالمین بر وفق آرزوی ایشان این آیت فرستاد که إن الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا الله دوست دارد صفهای برکشیده در معرکه ابطال در مقام قتال با اعداء دین پس چون غزاء احد پیش آمد بر گفته خود وفا ننمودند و قدم خویش بر جای بنداشتند و راه هزیمت گرفتند
رب العالمین ایشان را در این آیت عتاب کرد که لم تقولون ما لا تفعلون قتادة و ضحاک گفتند قومی از غزا باز گشته بودند و هر یکی دعوی میکردند بر خلاف راستی یکی میگفت من چندین ضربت زدم دشمن را بتیر خسته کردم و ازین هیچ نکرده بود و دیگری گفت من در معرکه صبر کردم و قدم بر جای بداشتم و از دشمن روی نگرداندم و آنچه گفت نکرده بود که راه هزیمت گرفته بود و قدم بر جای نداشته بود رب العالمین ایشان را ازین گفتار بی حاصل نهی کرد که آنچه بفعل نکرده اید بزبان چرا گویید عبد الرحمن بن زید بن اسلم گفت در شأن منافقان فرو آمد که با مسلمانان گفتند ان قاتلتم قاتلنا معکم و ان خرجتم خرجنا معکم ثم لم یفعلوا و المعنی یا ایها الذین آمنوا بالسنتهم و لم یؤمنوا بقلوبهم قیل معناه یا ایها الذین حکمه لهم کحکم الایمان فی الظاهر دون الباطن بر قول ایشان که خطاب منافقان نهند معنی آنست که ای شما که ایمان بزبان آوردید نه بدل و حکم الله شما را همچون حکم ایمانست از روی ظاهر نه از روی باطن چرا بزبان آن می گویید که بفعل نمی کنید قال سفیان بن عیینة معناه لم تقولون ما لیس الامر فیه الیکم فلا تدرون هل تفعلون ام لا تفعلون چرا بزبان چیزی می گویید که توان آن و بسر بردن آن بدست شما نیست ندانید که کنید یا نکنید تقدیر الهی با تدبیر بندگی موافق هست یا نیست کبر مقتا ای بغضا عند الله أن تقولوا ما لا تفعلون من مقته الله فله النار کما ان من احبه الله فله الجنة و قوله کبر مقتا نصب علی الحال و قیل نصب علی التمییز ای کبر من مقت و قیل کبر المقت مقتا عند الله ان تقولوا فی محل الرفع بالابتداء کقولک نعم الرجل رجلا زید قال مجاهد نزلت هذه الآیة فی عبد الله بن رواحة الانصاری شاعر رسول الله ص المستشهد بموتة امیرا و کان یقص علی اصحاب رسول الله ص فی مسجده علی حیاته و جلس الیه رسول الله یوما و قال امرت ان اجلس الیکم و امر ابن رواحة ان یمضی فی کلامه فقال یوما فی اصحاب له لیتنا علمنا ای الاعمال احب الی الله فلزمناه ما دمنا فنزلت یا أیها الذین آمنوا هل أدلکم علی تجارة تنجیکم من عذاب ألیم تؤمنون بالله و رسوله الآیة فلما نزلت قال ابن رواحة لا ازال حبیسا فی سبیل الله فلم یزل یجاهد حتی استشهد بموتة ثم تباطؤا فنزلت یا أیها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون و قیل اشد ای القرآن علی الدعاة الی الدین و الواعظین ثلاث آیات أ تأمرون الناس بالبر
الآیة و ما أرید أن أخالفکم إلی ما أنهاکم عنه الآیة لم تقولون ما لا تفعلون و یقرب منه قوله عز و جل یحبون أن یحمدوا بما لم یفعلوا ...
... اذ قال لقومه یا بنی إسراییل إنی رسول الله إلیکم مصدقا لما بین یدی من التوراة ای مؤمنا بما جاء به موسی من التوریة و مبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد بشر کل نبی قومه بنبینا ص و الله افرد عیسی بالذکر فی هذا الموضع لانه آخر نبی قبل نبینا ص فبین ان البشارة به عم جمیع الانبیاء واحدا بعد واحد حتی انتهی الی عیسی ع
یروی عن رسول الله ص انه قال انا دعوة ابی ابراهیم و بشارة اخی عیسی و رأت امی فی منامها نورا خرج منها اضاء لها اعناق الإبل بنصری یعنی بدعوة ابراهیم
قوله ربنا و ابعث فیهم رسولا و عن محمد بن جبیر بن مطعم عن ابیه ان رسول الله ص قال لی خمسة اسماء انا محمد و انا احمد و انا الماحی الذی یمحو الله بی الکفر و انا الحاشر الذی یحشر الناس علی قدمی و انا العاقب آخر الانبیاء ...
... و فتح قریب یعنی فتح مکة و قیل فتح فارس و الروم عجل لهم النصر و الغنیمة و الفتح فی الدنیا مع ما اعد الله لهم فی الآخرة من جمیل الثواب و بشر المؤمنین بما اعد لهم و وعدهم به من نصرته و احسانه فی الدنیا و الآخرة فکان فی هذا دلالة علی صدق النبی ص لانه اخبر عما حصل و وقع فی المستقبل من الایام علی ما اخبره ثم خصهم علی نصرة الدین وجها المخالفین فقال یا أیها الذین آمنوا کونوا أنصار الله قرأ اهل الحجاز و ابو عمرو انصارا بالتنوین لله بلام الاضافة و قرأ الآخرون أنصار الله مضافا لقوله نحن أنصار الله
یا أیها الذین آمنوا خطاب لاهل المدینة و هم الانصار و کانوا سبعین نفرا بایعوا رسول الله ص لیلة العقبة یقول تعالی انصروا دین الله و رسوله مثل نصرة الحواریین لما قال عیسی ع من أنصاری إلی الله ای من انصاری الی نصرة الله و قیل من أنصاری و اعوانی مع الله کقول القایل الذود الی الذود إبل قال الحواریون و هم الذین اخلصوا من کل عیب و منه الدقیق الحواری لانه لباب البر و قیل لانهم کانوا یحورون الی نبیهم فی کل امر ای یرجعون و یأتمرون لامره نحن أنصار الله ای انصار الحق فآمنت طایفة من بنی إسراییل ای بعیسی و کفرت طایفة فأیدنا الذین آمنوا علی عدوهم ای قوینا هم و نصرناهم فأصبحوا ظاهرین غالبین عالین قیل قاتل اصحاب عیسی بعد عیسی و لم یکن عیسی امر بالقتال و القتل و ذلک انه لما رفع عیسی تفرق قومه ثلاث فرق فرقة قالوا کان الله فارتفع و فرقة قالوا کان ابن الله فرفعه الله الیه و فرقة قالوا عبد الله و رسوله فاقتتلوا و ظهرت الفرقة المؤمنة علی الکافرة فذلک قوله فأیدنا الذین آمنوا علی عدوهم فأصبحوا ظاهرین و قیل ظاهرین بالحجة لا بالحرب روی مغیرة عن ابراهیم فاصبحت حجة من آمن بعیسی ظاهرة بتصدیق محمد ص ان عیسی کلمة الله و روحه
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۱- سورة الصف- مدنیة » النوبة الثالثة
... پر نور شود زماه بر تا ماهی
سبح لله ما فی السماوات و ما فی الأرض و هو العزیز الحکیم من أراد أن یصفو له تسبیحه فلیصف عن آثار نفسه قلبه و من اراد ان یصفو له فی الجنة عیشه فلیصف عن اوضار الهوی دینه عالمیان دو گروه اند گروهی حیات ایشان بلطف و فضل حق و آسایش ایشان بتسبیح و ذکر حق و گروهی حیات ایشان نشانه عدل حق و آسایش ایشان بحظ نفس آنان که اهل لطف و فضل اند دلی دارند صافی و همتی عالی و سینه ای خالی در او یادگار الهی زبانشان با شهادت داده و دل با معرفت پرداخته و جان با محبت آمیخته و سر در الله گریخته و از صفات خود بیزار گشته گفتند هر چه صفت خودی است همه بنداست و هر چه بنداست همه رنگ است و هر چه رنگ است در راه مردان ننگ است
آن کس که هزار عالم از رنگ نگاشت ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۲- سورة الجمعة- مدنیة » النوبة الاولى
... یسبح لله بپاکی می ستاید الله را ما فی السماوات و ما فی الأرض هر چه در آسمانهاست و در زمین الملک القدوس آن پادشاه پاک ستوده بی عیب العزیز بی همتا الحکیم ۱ دانای راست کار راست دانش
هو الذی بعث فی الأمیین الله اوست که فرستاد در میان ناخوانندگان و نادبیران رسولا منهم فرستاده ای هم از ایشان یتلوا علیهم آیاته می خواند سخنان خداوند خویش برایشان و یزکیهم و ایشان را هنری میکند و پاک و یعلمهم الکتاب و در ایشان میآموزد قرآن و الحکمة و علم راست و إن کانوا من قبل لفی ضلال مبین ۲ و نبودند از این پیش مگر در گمراهی آشکارا
و آخرین منهم و دیگران اند هم از ایشان لما یلحقوا بهم که در نرسیده اند نیز با ایشان و هو العزیز الحکیم ۳ و اوست بی همتای دانا
ذلک فضل الله آن نیکوکاری الله است یؤتیه من یشاء او را دهد که خود خواهد و الله ذو الفضل العظیم ۴ و الله با فضل بزرگوار است
مثل الذین حملوا التوراة ثم لم یحملوها مثل ایشان که ایشان را گفتند که تورات بردارید و برنداشتند کمثل الحمار یحمل أسفارا راست سان ایشان چون سان خر است که کراسه هایی برگیرد بیس مثل القوم بد مثل است مثل این قوم الذین کذبوا بآیات الله ایشان بدروغ فرا میدارند سخنان الله و الله لا یهدی القوم الظالمین ۵ الله راه نمای و کارساز ستمکاران نیست قل بگو یا أیها الذین هادوا ای ایشان که جهود شدند إن زعمتم أنکم أولیاء لله من دون الناس اگر می گویید که شما دوستان الله اید جز از همه مردمان فتمنوا الموت پس مرگ آرزو خواهید إن کنتم صادقین ۶ اگر راست می گویید
و لا یتمنونه أبدا و هرگز بآرزو نخواهند مرگ بما قدمت أیدیهم بآن که دست ایشان پیش فرا فرستاد و الله علیم بالظالمین ۷ و الله داناست بآن ستمکاران ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۲- سورة الجمعة- مدنیة » النوبة الثانیة
... و قال ابن زید هم جمیع من دخل فی الاسلام بعد النبی ص الی یوم القیامة لان النبی ص کان مبعوثا الی کافة الخلق الی یوم القیامة و فی الخبر عن النبی ص ان فی اصلاب الرجال من اصحابی رجالا و نساء یدخلون الجنة بغیر حساب ثم قرأ آخرین منهم لما یلحقوا بهم و عن ابن ابی لیلی عن رجل من اصحاب رسول الله ص قال قال النبی ص رأیتنی یتبعنی غنم سود ثم اتبعها غنم سود ثم اتبعها غنم عفر اولها یا با بکر قال اما السود فالعرب و اما العفر فالعجم یتبعک بعد العرب
کذلک عبرها الملک سجر العفرة فی اللون بیاض کلون الظبی لما یلحقوا بهم ای لم یدرکوهم و لکنهم یکونون بعدهم و قیل لما یلحقوا بهم فی الفضل و السابقة لان التابعین لا یدرکون شأو الصحابة و کذلک العجم مع العرب و من شرایط الدین معرفة فضل العرب علی العجم و حبهم لمکان القرآن و الرسول و القبلة و الحج بمشاعره و الاذان و الخطبة و لفظة النکاح و الصید و هو الحکم العربی و القیافة و السلم و ضرب الدنانیر و الدراهم امر رسول الله بحبهم و معرفة حقهم و فی الآیة دلیل علی ان رسول الله ص رسول نفسه و بلاغة حجة لاهل زمانه و من بلغ لقوله عز و جل و من یکفر به من الاحزاب فالنار موعده و هو العزیز الحکیم ای الذی بعث هو العزیز الحکیم
ذلک یعنی النبوة فضل الله یؤتیه من یشاء و الله ذو الفضل العظیم علی محمد و ذو الفضل العظیم علی الخلق بارسال محمد الیهم و توفیقهم لمتابعته ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۲- سورة الجمعة- مدنیة » النوبة الثالثة
... من عرف الله لم یحتمل دلال الخلق
هر که جلال حق بدانست بدلال خلق تن در ندهد دست صدقش از کونین کوتاه بود پای عشقش همیشه در راه بود دلش در قبضه عز پادشاه بود سرش معدن سر ذو الجلال بود در پیشانیش نشان اقبال بود در دیده یقینش نور اعتبار افعال بود
در مشامش نفخات روضه وصال بود خلق با حال و با کام و با نام بود و او بی حال و بی کام و بی نام بود چه زیان دارد او را چون فردا در سرای آخرت عندلیب باغ عندیت بود و باز راز احدیت بود
حسین منصور را از زهد پرسیدند گفتا تنعم دنیا بگذاشتن زهد نفس است و نعیم آخرت بگذاشتن زهد دلست و بترک خویش بگفتن درین راه زهد جانست آنها که در دنیا زاهد شدند در سرای رضوان فرو آمدند آنها که در بهشت زاهد شدند بحظیره قدس فرو آمدند و آن طایفه که در خودی خود زاهد شدند ایشان را سیلاب وادی لا اله الا الله در ربود در این سرای از ایشان خبر نه در آن سرای ایشان را اثر نه در سرا پرده غیرت فرو آمدند در قبه قرب صمدیت ایشان را بار دادند
هو الذی بعث فی الأمیین رسولا منهم الآیة البسه لباس عز و توجه بتاج الکرامة و خلع علیه حسن التولی آثار البشریة عنه مندرسة و انوار الحقایق علیه لایحة صفت آن مهمتر عالم است و سید ولد آدم دری یتیم بود از صدف قدرت برآمده آفتابی روشن بود از فلک اقبال بتافته درختی شگرف بود از بوستان دولت برآمده آسمان و زمین همه بدو آراسته رب العالمین او را بحقایق نبوت مزین کرد و بخصایص قربت گرامی کرد و بخلقی فرستاد نادانان و نادبیران و از حق بی خبران همه در عالم حیرت و در ظلمت فکرت سرگردان سید چون قدم در عالم بعثت نهاد بساط شرع باز گسترد و چنان که میزبان از بهر مهمان سفره نهد و صدا و آواز دهد سید سفره دین اسلام نهاد و صلاء دعوت آواز داد ...
... فاسعوا إلی ذکر الله گفته اند سعی از فرایض نماز آدینه است که الله میگوید فاسعوا إلی ذکر الله و دیگر نمازها در خانه گزاردن و در مسجد های دیگر آوردن مباح است و نماز آدینه جز بجامع و جمع گزاردن روا نیست
واجب آمد بر بنده بمسجد رفتن و رنج بر خود نهادن و خدمت گزاردن چنانستی که رب العزة گفتی چون رنج آمدن بخدمت از بهر من بود یک نیمه خدمت از بنده بر گرفتم چهار رکعت با دو رکعت آوردم عبدی امروز یک گام که در راه من برداری ضایع نمی کنم هفتاد ساله راه توحید رفته و بدست نیاز در امید کوفته عمر تو کی ضایع کنم و رنج خدمت تو کی باطل کنم امروز از خانه بمسجد می آیی فردا از خانه بگور خواهی آمد امروز که باختیار می آیی بمراد و نشاط با جمع دوستان خدمت خود از تو برگرفتم و رنج تو ضایع نکردم چه گویی فردا که باضطرار آیی فریدا وحیدا عفو و مغفرت از تو کی دریغ دارم
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۳- سورة المنافقین- مدنیة » النوبة الاولى
... إذا جاءک المنافقون که بتو آیند دورویان قالوا گویند نشهد إنک لرسول الله گواهی دهیم که تو رسول خدایی و الله یعلم إنک لرسوله و الله خود میداند که تو رسول اویی و الله یشهد إن المنافقین لکاذبون ۱ و الله گواهی میدهد که آن دورویان دروغ زنان اند
اتخذوا أیمانهم جنة سوگندان خویش را سپری گرفتند فصدوا عن سبیل الله تا برگشتند از راه خدای إنهم ساء ما کانوا یعملون ۲ ایشانند که بد کارست که میکنند
ذلک بأنهم آمنوا ثم کفروا این بآنست که بگرویدند باز پس کافر شدند فطبع علی قلوبهم تا مهر نهادند بر دلهای ایشان فهم لا یفقهون ۳ تا روشنایی راستی در آن دلها نشود و صواب در نیابد ...
... و رأیتهم یصدون و هم مستکبرون ۵ و ایشان را دیدی که بر می گشتند گردنکشان
سواء علیهم یکسانست بر ایشان أستغفرت لهم أم لم تستغفر لهم که آمرزش خواهی ایشان را یا آمرزش نخواهی لن یغفر الله لهم نیامرزد الله ایشان را إن الله لا یهدی القوم الفاسقین ۶ الله راه ننماید نافرمانان را
هم الذین یقولون ایشانند که میگویند لا تنفقوا علی من عند رسول الله نفقه مکنید بر ایشان که نزدیک رسول خدااند حتی ینفضوا تا باز پراکنند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۳- سورة المنافقین- مدنیة » النوبة الثانیة
... أنی یؤفکون یصرفون عن الحق
و إذا قیل لهم یعنی عبد الله بن ابی و اصحابه تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا رؤسهم ای عطفوا رؤسهم و امالوها تکبرا عما دعوا الیه قرأ نافع و یعقوب لووا رؤسهم بالتخفیف و الباقون بالتشدید و معنی التشدید انهم فعلوا ذلک مرة بعد مرة و رأیتهم یصدون ای یعرضون بوجوههم رغبة عن الاستغفار و هم مستکبرون متعظمون عن الحق ابن عباس گفت سبب نزول این آیت آن بود که نفاق عبد الله بن ابی در میان صحابه آشکارا گشت و سخنهای زشت که گفته بود میان خلق افتاد قومی از قبیله و عشیره وی گفتند او را که ترا و پسران ترا فضیحت رسید و رسوا گشتید بآیات قرآنی که فرو آمد و اسرار شما بیرون افتاد و زبانها در شما دراز گشت راه شما آنست که بر رسول خدا شوید و گناه خود را عذر نهید و بتوبه و استغفار بازگردید تا رسول خدا از بهر شما آمرزش خواهد از حق سبحانه تعالی عبد الله منافق چون این سخن شنید از تکبر و سرافرازی سر بجنبانید و روی بگردانید و گردن بپیچید و گفت من چه گفته ام از ناگفتنی تا مرا عذر باید خواست مرا فرمودید که بوی ایمان آر آوردم و مرا فرمودید که زکاة مال بدو ده دادم اینجا نماند مگر سجود فراوی بردن اگر خواهید تا او را سجود برم و این سخن از انکار و تکبر میگفت و از ننگ داشت استغفار رسول ص
قوله تعالی سواء علیهم أستغفرت لهم أم لم تستغفر لهم لن یغفر الله لهم هذا نزل فی قوم من المنافقین علم الله تعالی ان عاقبتهم موت علی النفاق فقال ان الاستغفار النبی ص لا ینفعهم فسواء استغفر لهم ام لم یستغفر لهم لا یؤمنون و لا ینفعهم استغفاره لانه کان یستغفر لهم علی معنی سؤاله لهم بتوفیق الایمان و مغفرة العصیان ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۳- سورة المنافقین- مدنیة » النوبة الثالثة
... اهل الجنة و هو عند الله من اهل النار و یعمل عمل اهل النار و هو عند الله من اهل الجنة
همه اعزه طریقت را از خوف این مقام دل و جگر بسوخت سابقتی رانده چنان که خود دانسته عاقبتی نهاده چنان که خود خواسته بسا خلوتهای عزیزان که آن را آتش در زده بسا خرمنهای طاعت که بباد بر داده بسا جگرهای صدیقان که در گردش آسیای قضا ذره ذره گردانیده هزاران هزار ولایت است در این راه و لیکن جز عزل نصیب بدبختان نیست و چون شقاوت روی بمرد نهاد اگر بقراب زمین و آسمان کوشش دارد او را سود نیست و گمان مبر که شقاوت در کفر است بلکه کفر در شقاوت است و گمان مبر که سعادت در دین است بلکه دین در سعادت است سگ اصحاب الکهف خبث کفر داشت و لباس بلعام باعور طراز دین داشت لیکن سعادت و شقاوت از هر دو جانب در کمین بود لا جرم چون دولت روی نمود پوست آن سگ از روی صورت در بلعام باعور پوشیدند گفتند فمثله کمثل الکلب و مرقع بلعام در آن سگ پوشیدند گفتند ثلاثة رابعهم کلبهم پس خرمن طاعت که بوقت نزع بباد بی نیازی بر دهند که و قدمنا إلی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا
بس سینه آبادان که در حال سکرات مرگ و بدا لهم من الله ما لم یکونوا یحتسبون خراب کنند بس روی که در لحد از قبله بگردانند بس آشنا را که در شب نخستین بیگانه خوانند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۴- سورة التغابن- مکیة » النوبة الاولى
... أ لم یأتکم نبأ الذین کفروا من قبل نیامد بشما خبر آن ناگرویدگان که پیش ازین بودند فذاقوا وبال أمرهم بچشیدند گرانباری کار خویش و لهم عذاب ألیم ۵ و ایشان راست عذابی دردنمای
ذلک بأنه کانت تأتیهم رسلهم بالبینات آن ایشان را بآن پیش آمد که فرستادگان ما می آمد بایشان بپیغامهای روشن فقالوا گفتند أ بشر یهدوننا باش مردمان ما را می راه نمایند فکفروا کافر شدند و تولوا و از پیغام پذیرفتن برگشتند و استغنی الله و الله با بی نیازی خویش ماند از ایشان و الله غنی حمید ۶ و الله بی نیازست با ستایش تمام
زعم الذین کفروا أن لن یبعثوا ناگرویدگان گفتند که ایشان را از گور بنینگیزند قل بلی و ربی لتبعثن بگو آری بخدای من براستی که شما را برانگیزند ثم لتنبؤن بما عملتم و پس براستی شما را آگاه کنند ناچار بپاداش آنچه میکردید و ذلک علی الله یسیر ۷ و آن بر خدای آسانست
فآمنوا بالله و رسوله بگرویدند بالله و فرستاده او و النور الذی أنزلنا و باین روشنایی که فرستادیم و الله بما تعملون خبیر ۸ و الله بکردار شما داناست و از آن آگاه
یوم یجمعکم آن روز که شما را فراهم آرد لیوم الجمع آن روز فراهم آوردن ذلک یوم التغابن آن روز بر یکدیگر آوردن است و من یؤمن بالله و هر که بگرود بالله و یعمل صالحا و کردار نیک کند یکفر عنه سییاته بسترد و ناپیدا کند الله ازو بدی های او و یدخله جنات تجری من تحتها الأنهار و درآرد او را در بهشتهایی که میرود در زیر درختان آن جویهای روان
خالدین فیها أبدا ایشان در آن جاویدان ذلک الفوز العظیم ۹ آنست پیروزی بزرگوار
و الذین کفروا و کذبوا بآیاتنا و ایشان که کافر شدند و بدروغ داشتند سخنان و پیغام ما أولیک أصحاب النار ایشان دوزخیان اند خالدین فیها جاویدان در آن و بیس المصیر ۱۰ و بد جایگاه که آنست
ما أصاب من مصیبة نرسد هیچ رسیدنی بکس إلا بإذن الله مگر بخواست خدای و من یؤمن بالله و هر که بگرود بالله یهد قلبه الله راه نماید دل او را و الله بکل شی ء علیم ۱۱ و الله بهمه چیز داناست
و أطیعوا الله و فرمان برید خدای را و أطیعوا الرسول و فرمان برید فرستاده او را فإن تولیتم و اگر برگردید فإنما علی رسولنا البلاغ المبین ۱۲ پس برسول ما پیغام رسانیدن آشکار است ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۴- سورة التغابن- مکیة » النوبة الثالثة
... جان افشانم که روز جان افشانست
ای خداوندی که خرد را بتو راه نیست و هیچکس از حقیقت تو آگاه نیست
وجود تو معلل اشباه نیست شهود تو مقدر اشتباه نیست مفلسان را جز حضرت تو پناه نیست عاصیان را جز درگاه تو درگاه نیست جهانیان را چون تو پادشاه نیست در آسمان و زمین جز تو الله نیست ...
... قوله تعالی یسبح لله ما فی السماوات و ما فی الأرض الآیة معنی تسبیح تقدیس است و تنزیه و تقدیس آنست که خدای را جل جلاله از صفات ناسزا و نعوت حدثان منزه و مقدس دانی پاک از نقص دور از وهم بیرون از عقل قدوس از قیاس موصوف نه معلول معروف نه معقول پیدا نه مجهول و چونی وی نه معلوم عقل در او معزول و فهم در او حیران هستی دیدنی او را ذات و صفات است پذیرفتنی نه دریافتنی و شنیدنی و کیف او نه دانستنی میگوید هفت آسمان و هفت زمین و هر چه در آن خدای را تسبیح میکند و او را بپاکی و بی همتایی می ستاید از خلق پذیرفتن و استوار گرفتن درخواست نه دریافتن و دانستن آن نمیخوانی که الله گفت جل جلاله و لکن لا تفقهون تسبیحهم شما تسبیح آسمان و زمین و آب و آتش و باد و خاک و کوه و دریا و همه جانور و بیجان در نیابید ایمان بآن واجب کرد و خلق را از دریافت آن نومید کرد چون مخلوق را بعقل در نمی یابی بعقل محض در ذات و صفات الله چه تصرف کنی ظاهر می پذیر و باطن می سپار و بمراد خدا بازگذار و سلامت بیاد دار و بدانکه الله جل جلاله در بیست صفت از بیست صفت منزه است و پاک در احدیت از شریک و انباز پاک در صمدیت از دریافت پاک در اولیت از ابتدا پاک در آخریت از انتها پاک در قدم از حدوث پاک در وجود از احاطت پاک در شهود از ادراک پاک در قیمومیت از تغیر پاک در قدرت از ضعف پاک در صبر از عجز پاک در منع از بخل پاک در انتقام از حقد پاک در جبروت از جور پاک در تکبر از بغی پاک در منع از بخل پاک در انتقام از حقد پاک در جبروت از جور پاک در تکبر از بغی پاک در غضب از ضجر پاک در صنع از حاجت پاک در کید از غرور پاک در حیا از ندم پاک در مکر از حیلت پاک در تعجب از استنکار پاک در بقا از فنا پاک اینست صفات خالق بی ضد و ند بی شبیه و بی نظیر و صفات مخلوق اینست که اضداد آن را قرین است با حیات او ممات با قدرت او عجز با قوت او ضعف با منع او بخل با غضب او ضجر با مکر او حیلت با انتقام او حقد تا بدانی که کرده چون کردگار نیست و صفات خالق چون مخلوق نیست و خدای را در ذات و صفات و کبریا و عزت مثل و مانند نیست لیس کمثله شی ء و هو السمیع البصیر
هو الذی خلقکم فمنکم کافر و منکم مؤمن کار آنست که در ازل کرد حکم آنست که در ازل راند خلعت آنست که در ازل داد قسمتی رفته نه فزوده و نه کاسته یکی را بآب عنایت شسته و یکی را بمیخ رد وابسته حکمی بی میل و قضایی بی جور یکی را در دیوان سعد نام ثبت کرد و بر لطف ازلی قبول کرد و علل در میانه نه یکی را در جریده اشقیا نام ثبت کرد و زنار رد بر میان بست و از درگاه قبول و اقبال براند و زهره دم زدن نه قوم طلبوه فخذلهم قوم هربوا منه فادرکهم قومی شب و روز در راه طلب هیچ نیاسوده و در مجاهدات و ریاضات خویشتن را نحیف و نزار گردانیده و دست رد بسینه ایشان باز نهاده که الطلب رد و الطریق سد
قومی در بتکده معتکف گشته و لات و هبل مسجود خود گردانیده و نداء عزت از بهر ایشان بپای شده که انتم لی و انا لکم که شما آن من اید و من آن شما
ابراهیم خواص گفت در بادیه وقتی بتجرید میرفتم پیری را دیدم بر آن گوشه نشسته و کلاهی بر سرنهاده و بزاری و خواری میگریست گفتم یا هذا تو کیستی گفت من ابو مرة ام گفتم چرا می گریی گفت کیست بگریستن سزاوارتر از من چهل هزار سال بر آن درگاه خدمت کرده ام و در افق اعلی از من مقدم تر کس نبود اکنون تقدیر الهی و حکم غیبی بنگر که مرا بچه روز آورده
یا سایلی کیف کنت بعدی ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۵- سورة الطلاق- مدنیة » النوبة الثالثة
... عمر گفت آن کدام آیتست که ترا بدین درگاه بی نیازی درکشید گفت آن آیت که در سورة الطلاق است و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب آن گه گفت مخرجا من شبهات الدنیا و غمرات الموت و من شداید یوم القیامة هر که تقوی شعار و دثار خود گردانید از سه کار با صعوبت پر فتنه خلاص یافت و ایمن گشت یکی شبهات دنیا دیگر غمرات و سکرات مرگ سوم شداید احوال و اهوال قیامت
قوله تعالی و من یتوکل علی الله فهو حسبه توکل آفتابی است که از برج سعادت تابد بادی است که از سرای قرب وزد بویی است که بشارت وصل آرد منزلی شریف است و مقامی بزرگوار و درجه ای است که دست هر بی قدری بر قد او نرسد و بصر هر مختصر همتی او را در نیابد آن جوانمردان که قدم در میدان توکل نهادند ساکنان عالم قرآن بودند سلاطین جهان هدایت مستان شربت نیستی عظیم روشی داشتند که دنیا در راه ایشان افتاد با وی انس نگرفتند سمعها را صمام برنهادند تا هیچ نباید شنید دیده ها از هر چه نشان حق نداشت باز بستند
خوی از جهان و جهانیان باز کردند گفتند یکی را خوانیم و یکی را دانیم از همه عالم او ما را بسنده و همه کارها را سازنده و من یتوکل علی الله فهو حسبه این خود خطاب عموم است عامه خلایق از اهل تکلیف در تحت این خطاب شوند باز مصطفی عربی را صلی الله علیه و سلم که مرکز اقبال است و منبع افضال خطاب تخصیص کرد گفت و توکل علی الحی الذی لا یموت ای حاکم عالم قضا و ای ساکن سرای رضا ای محمد مصطفی رازی که گویی همه با من گوی که از رازت آگاه منم با من نشین که ناگزیرت منم همه مرا دان و مرا خوان که من همه ترا میخوانم گفتار بنی آدم از سر زبانست و گفتار تو از میان جان است دریغی بود که با ایشان گویی همه با من گوی که قدر تو من دانم ای مهتر آفرینش بحرمت و بزرگی قدم تو بپای است گر نه وجود تو بودی نه عالم بودی و نه آدم ...
... آدم نزدی دمی درین کوی خراب
رب العالمین ببعثت او بر عالمیان منت نهاد گفت قد أنزل الله إلیکم ذکرا رسولا یتلوا علیکم آیات الله مبینات لیخرج الذین آمنوا و عملوا الصالحات من الظلمات إلی النور ما این مهتر عالم و سید ولد آدم بشما فرستادیم تا شما را از ما یادگاری باشد نامه ما بر شما خواند پیغام ما بشما رساند گم شدگان را با راه نجات خواند مهجوران را از زحمت هجران براحت وصال آرد سراپرده کفر و ضلالت براندازد بساط شریعت و حقیقت بگستراند ای محتشمان عالم و ای محترمان اولاد آدم و ای عقلاء عرب و عجم خدمت و حشمت او را میان بندید عز و مرتبت و رفعت از متابعت و موافقت و مبایعت او جویید دل در شفاعت او بندید
بندگی او زندگی ابد دانید مهتر دوده آدم اوست سالار جمله اهل عالم اوست شرح محکم او را نسخ نه عقد مبرم او را فسخ نه امت محترم او را مسخ نه عز دولت نبوت او با ابد پیوسته شرف رسالت او با ازل بسته که کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۶- سورة التحریم- مدنیة » النوبة الثالثة
... رأینا العفو من اثر الذنوب
چون عفو تو راه جرم من پاک ببست
زین پس همه در معصیت آویزم دست ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۷- سورة الملک- مکیة » النوبة الاولى
... تکاد تمیز من الغیظ خواهد که پاره پاره گردد از خشم کلما ألقی فیها فوج هر گه که گروهی را در آن افکنند سألهم خزنتها بپرسد ایشان را عذاب سازان دوزخ أ لم یأتکم نذیر ۸ نیامد بشما هیچ آگاه کننده و ترساننده
قالوا بلی قد جاءنا نذیر گویند آری آمد بما آگاه کننده ای فکذبنا دروغ زن گرفتیم او را و قلنا ما نزل الله من شی ء و گفتیم الله هیچ چیز فرو نفرستاد إن أنتم إلا فی ضلال کبیر ۹ نیستید شما مگر در گمراهی بزرگ
و قالوا لو کنا نسمع و گویند اگر ما می شنیدیم چنانک زیرکان شنوند أو نعقل یا ما در می یافتیم چنان که مؤمنان دریابند ما کنا فی أصحاب السعیر ۱۰ ما در دوزخیان نمی بودیم ...
... و لقد کذب الذین من قبلهم دروغزن گرفتند ایشان که پیش از ایشان بودند پیغمبران مرا فکیف کان نکیر ۱۸ چون بود و چون دیدی نشان ناخشنودی من
أ و لم یروا إلی الطیر فوقهم نمی بینند و نمی نگرند مرغ زبر ایشان صافات پروا کرده و گسترانیده و یقبضن و باز پر فراهم آرند پریدن را ما یمسکهن إلا الرحمن نگه نمیدارد آن را چنان مگر رحمن إنه بکل شی ء بصیر ۱۹ که او بهمه چیز بیناست و دانا
أمن هذا الذی هو جند لکم یا آن کیست که شما را سپاهست ینصرکم من دون الرحمن که شما را یاری دهد اگر الله یاری ندهد إن الکافرون إلا فی غرور ۲۰ نیستند ناگرویدگان مگر در فریب
أمن هذا الذی یرزقکم یا آن کیست که شما را روزی دهد إن أمسک رزقه اگر الله روزی خود باز گیرد بل لجوا فی عتو و نفور ۲۱ نیست جز آنکه می ستیهند در شوخی و در رمیدن
أ فمن یمشی مکبا علی وجهه او که نگونسار میرود بر روی خویش اهدی راه راست تر است و راستر و تر أمن یمشی سویا یا او که رود راست و بچم علی صراط مستقیم ۲۲ بر راه راست
قل هو الذی أنشأکم پیغامبر من گوی او آنست که بیافرید شما را پس آنکه نبودید و جعل لکم السمع و الأبصار و الأفیدة و شما را گوش آفرید و شنوایی و چشم و بینایی و دل قلیلا ما تشکرون ۲۳ چون اندک بآزادی و سپاسداری می باشید ...
... قل أ رأیتم بگو چه بینید إن أهلکنی الله و من معی اگر الله مرا بمیراند و هر که با من أو رحمنا یا ببخشاید بر ما فمن یجیر الکافرین من عذاب ألیم آن کیست که بزینهار دارد کافران را از عذاب درد نمای
قل هو الرحمن آمنا بگو اوست آن رحمن که بگرویدیم باو و علیه توکلنا و پشت باو باز کردیم فستعلمون من هو فی ضلال مبین ۲۹ آری آگاه شوید که آن کیست که در گمراهی آشکار است
قل أ رأیتم بگو چه بینید إن أصبح ماؤکم غورا اگر این آب شما هنگامی در زمین فرو شود فمن یأتیکم بماء معین ۳۰ آن کیست که شما را آب آرد آشکارا بر روی زمین روان و پیدا