گنجور

 
میبدی

قولی تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. آورده‌اند که استاد بو علی مجلس میداشت، مقری آغاز کرد که بِسْمِ اللَّهِ. استاد گفت: ای باء بسم اللَّه هر چند برّ ازل آمدی بلاء ابد گشتی. بلائی که آن را پایان نه و دردی که آن را درمان نه، آن گه گفت: ای یار بارم ده تا قصه درد خود بتو بردارم. بر درگاه تو میزارم و در امید بیم آمیز می‌نازم، الهی واپذیرم تا واتو پردازم یک نظر در من نگر تا دو گیتی بآب اندازم. این باء بِسْمِ اللَّهِ درگاه عزّت قرآن است، قرآن که خلایق را بار داد از درگاه باء بِسْمِ اللَّهِ داد. نگر تا بحرمت فرا روی. و جز بعین تعظیم بننگری که اگر شرری از سیاست جلال با بحکم قهر بر لم یکن ثمّ کان مستولی گردد، بردابرد هزیمت از هفت آسمان و زمین بخیزد و هر چه سمت حدثان دارد بکتم عدم شود و اگر از ضیاء و فسحت سدّة با یک برق بصفت جمال بر عالم کون و فساد در ظهور آید، همه ظلمتها نور گردد، همه کفرها توحید گردد، همه زنّارها کمر عشق دین گردد:

یک روزه جمال خویش اگر بنمایی

پر نور شود زماه بر تا ماهی.

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ من أراد أن یصفو له تسبیحه فلیصف عن آثار نفسه قلبه، و من اراد ان یصفو له فی الجنّة عیشه فلیصف عن اوضار الهوی دینه. عالمیان دو گروه‌اند: گروهی حیات ایشان بلطف و فضل حقّ و آسایش ایشان بتسبیح و ذکر حق. و گروهی حیات ایشان نشانه عدل حق. و آسایش ایشان بحظّ نفس. آنان که اهل لطف و فضل‌اند، دلی دارند صافی و همّتی عالی و سینه‌ای خالی، در او یادگار الهی. زبانشان با شهادت داده و دل با معرفت پرداخته و جان با محبت آمیخته و سر در اللَّه گریخته و از صفات خود بیزار گشته. گفتند: هر چه صفت خودی است همه بنداست، و هر چه بنداست همه رنگ است، و هر چه رنگ است در راه مردان ننگ است:

آن کس که هزار عالم از رنگ نگاشت

رنگ من و تو کجا خرد، ای ناداشت؟!

تسبیح و ذکر این گروه از معدن پاک برآید و بخداوند پاک رسد پذیرفته و پسندیده اللَّه بود. کما قال اللَّه تعالی: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ امّا ایشان که نشانه عدل حق باشند و حیات ایشان بحظّ نفس بود، سینه ایشان آلوده شهوت بود و دل ایشان معدن فتنه بود و باطن ایشان خلاف ظاهر بود، نام ایشان در جریده منافقان بود، فعل ایشان خلاف قول بود، چنان که ربّ العالمین گفت: لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ؟ بر قول ایشان که بر منافقان حمل کنند ربّ العالمین گفت: کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ سخت زشت است و نابکار و دشمن داشته اللَّه گفتاری که کردار موافق آن نیاید و وعظی که واعظ در عمل از آن بی نصیب بود:

لا تنه عن خلق و تأتی مثله

عار علیک اذا فعلت عظیم‌

و اوحی اللَّه الی عیسی (ع) یا بن مریم عظ نفسک فان اتّعظت فعظ الناس و الّا فاستحی منّی.

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا مدح قومی است که در اعلاء کلمه حق کوشند و از بهر اعزاز دین اسلام و حفظ بیضه جماعت و ذبّ از حریم شرع مقدّس با اعداء دین جهاد کنند، همانست که در آیت دیگر گفت: هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی‌ تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ. تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ. تجارت سودمند ایمانست و جهاد با اعداء دین. و اعداء دین که جهاد ایشان مشروع است دو قسم اند: یکی ظاهر، یکی باطن. ایشان که ظاهراند دو قوم‌اند: قومی کفّاراند که بر ملّت گبرکی و بت پرستی و جهودی و ترسایی و امثال ایشان، و قومی اهل بدعت اند، هفتاد و دو فرقت. چنان که در خبر است، دشمنان باطن همچنین دو صنف اند: یکی لشگر شیاطین که بکید و وسواس دست مکر ایشان گشاده، دیگر هواء نفس که بدست امانی در لباس غرور خود را بر تو جلوه میکند و در هلاک تو میکوشد، چنان که ربّ العزّة گفت: وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدی‌ آن کافر خرابی حصن اسلام خواهد، آن مبتدع ویرانی حصار سنّت جوید، آن شیطان در تشویش ولایت دلت کوشد، آن هوای نفس زیر و زبری دین تو خواهد. حقّ جلّ جلاله ترا بر هر یکی از این دشمنان سلاحی داده تا او را بدان قهر میکنی. قتال با کافران بشمشیر سیاست است. با مبتدعان بتیغ برهان و حجّت است. با شیطان بمداومت ذکر حق و تحقیق کلمت است. با هوای نفس بتیر مجاهده و سنان ریاضت است و اینست بهینه اعمال بنده، و گزیده طاعات رونده، چنان که ربّ العزّة گفت: ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ هر کرا توفیق رفیق بود و سعادت مساعد در تحصیل اعمال و تصفیت احوال درست آید تا از خزینه رحمت خلعت مغفرت یابد و در مجامع انس شراب قدس بیند، چنانک ربّ العالمین گفت: وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.