بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۳
... شکست بال ز آوارگی پناهم بود
نفس به موج گهر دادم از شنا ماندم
تمیز هستی از اندیشه خودم واداشت ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۴
... جبین بر سجده مشتاقست احرام ادب بندم
ز طبع موج گوهر غیر همواری نمی جوشد
مروت جوهرم گر تیغ بندم بر غضب بندم ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱۲
... که من طراوت لب خشکی سفال خودم
غبار دامن هر موج نیست قطره من
چو اشک در گره صافی زلال خودم ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱۳
... غنچه صفت مرهم زخم درون خودم
خلوت آیینه ام موج پری می زند
اینکه توام دیده ای نقش برون خودم ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱۷
... به دامن عجز پا شکستن جهانی از امن داشت بیدل
دل از تک و تاز جمع کردم چو موج درگوهر آرمیدم
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱۹
... صفاها باختم تا محرم زنگار گردیدم
خرام یار در موج گهر نقش نگین دارد
به دامن پا شکستم محو آن رفتار گردیدم
به هر جا موج می پیچد به خود گرداب می گردد
عنان از هر چه گرداندم به گرد یار گردیدم ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۱
ز خودداری چو موج گوهر آخر سنگ گردیدم
فراهم آمدم چندانکه بر خود تنگ گردیدم ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۲
... آنقدر آب که سامان وضوگردیدم
پیکرم غوطه به صد موج گهر زد بیدل
خوش غبار هوس آن سر کو گردیدم
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۳
... مفت نقاش خیال تو که مو گردیدم
ترک جولان هوس موج گهر کرد مرا
جمع در جیب خودم کز همه سو گردیدم ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۶
... جوهر آیینه زانو بود موی سرم
موج بر هم خورده دارد عرض سامان حباب
می توان تعمیر دل کرد از شکست پیکرم ...
... از خط لعل که امشب سرمه خواهد یافتن
می پرد بیدل به بال موج چشم ساغرم
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۷
... مستی حیرت خروشم آنقدر بی پرده نیست
موج می دارد رگ خوابی به چشم ساغرم
جوهر آیینه در مژگان نگه می پرورد ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۹
... جوهر آیینه زانو بود موی سرم
موج بر هم خورده است آیینه پرداز حباب
می توان تعمیر دل کرد از شکست پیکرم ...
... تخم اشک حیرتم بی ریشه نظاره نیست
در گره چون رشته پنهان است موج گوهرم
از خط لعل که امشب سرمه خواهد یافتن
می پرد بیدل به بال موج چشم ساغرم
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱
... گرد هزار جاده به منزل شکسته است
چون موج گوهر آبله پای تحیرم
شمع خموشم از سر زانوی من مپرس ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۳
... می گشایم سر به مهر اشک طومار نگاه
نیست بیرون گره یک رشته موج گوهرم
همچو آن کلکی که فرساید به تحریر نیاز ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۵
... نتوان کرد به افسون نگه بیدارم
زین ندامت کده چون موج گهر می خواهم
آنقدر سودن دستی که کند هموارم ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۶
... ز ترک هرزه گردی محو شد پست و بلند من
به رنگ موج گوهر آرمیدن کرد هموارم
چه مقدار انجمن پرداز خجلت بایدم بودن ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۷
... بیدل از حادثه کارم به تپیدن نکشد
موج رنگم نرسانید شکست آزارم
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۲
... نشاط اعتبارم کرد بی تاب تپیدنها
چو بحر از موج خیز آبرو در دیده خس دارم
نفس جز تاب و تب کاری ندارد مفت ناکامی ...
... سراپا جوهری دارم ز روشن طینتی بیدل
که چون مینای می از موج خون تار نفس دارم
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۵
... می خور و طرب ها کن من هم این عمل دارم
بحر قدرتم بیدل موج خیز معنی ها
مصرعی اگر خواهم سرکنم غزل دارم
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۲
... رنگ و بو فراموش است گلشنی که من دارم
موج گوهرم عمریست آرمیده می تازد
رنج پا نمی خواهد رفتنی که من دارم ...