گنجور

 
۳۹۲۱

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۳۲

 

... نگر که تیز بدان کرد نوک مژگان را

که خون از ین مژه اشکبار بگشاید

ز خون من چه گشاید و لیک از محنش ...

... برین دو رومی و زنگی گر اعتماد کند

ز روم تا به در زنگبار بگشاید

به سنت اسد الله دو نیم گردد خصم ...

... در آن رصد که کند ارتفاع طالع او

هزار سعد میان بسته بار بگشاید

گرش یکی سر موی از قرار بر گردد ...

... ز یک خلاف تو صد زینهار بگشاید

وگر مثل چو غباری شود مخالف تو

شکنجه های تو خون از غبار بگشاید

نمای گلبن قدر تو در قبول زکات ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۲۲

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۳۴

 

سپیده دم که زند ابر خیمه در گلزار

گل از سراچه خلوت رود به صفه بار

ز اعتدال هوا حکم جانور گیرد ...

... عروس باغ مگر جلوه می کند امروز

که باد غالیه سای ست و ابر لولو بار

کلیم وار ز شاخ درخت بلبل را ...

... نه مجلس است سپهری ست کز مطالع او

بتابد اختر عصمت به ساعتی صد بار

کسی گمان نبرد در حریم حضرت او ...

... ستاره تیغ تورا یافت قاطع اعمار

غبار موکبت آن کیمیای معتبر است

که شد سبیکه خورشید از او تمام عیار ...

... که چشم من به جهان آن زمان شود روشن

کز آستانه شه بسترم به دیده غبار

خدایگانا گر کشف حال من بکنی ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۲۳

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۳۵

 

... چون بر عزیمت سفری سایه افکند

بر شکل آسمان ز بر موکبت غبار

چندانک آتش غضبت یک زبانه زد ...

... در هر زمین که خارسنان تو بر دمید

تا نفخ صور گلبن اقبال داد بار

چندان بقات باد که در صد هزار سال ...

... تو شمع عصمتی به شب ظلم در بتاب

تو ابر رحمتی به سر خلق بر ببار

از عقل وبخت برخور و جاوید زی از انک ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۲۴

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۳۶

 

... چون عنان ظفر بجنبانند

از زمانه بر آورند غبار

چون رکاب ثبات بفشارند ...

... مرغ نی ماهیی که هست او را

دست دربار شاه دریابار

باز مانده به سوی شست ملک ...

... مرغ و ماهی نمی کنند قرار

ای فلک عرض داده صدباره

پیش رایت خزاین اسرار

نیک دانی که من در این مدت

که جدا مانده ام ز خویش و تبار

بیش این آرزو نداشته ام

که بیایم بر آستان تو بار

وقت آنست کین سعادت را ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۲۵

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۳۷

 

... هر ماه بر سرش نهد از بهر افتخار

گفتم که از مدایح ذات مبارکش

رمزی بگوی تا بودم از تو یادگار ...

... ای خسروی که رای تو از روی ملک و دین

هر دم به آستین کرم بسترد غبار

آنکس که یکدم از می عصیانت مست شد ...

... تا از برای نظم مصالح در این جهان

کس را درون پردۀ تقدیر نیست بار

دوران دولت تو که نظم جهان از اوست ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۲۶

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۳۸

 

... همچو کلکت روان ولی لاغر

درسفر بار من کشیده و لیک

زیر پالان کند مرا به حضر ...

... ورنه گرد جهان فلک برگشت

بارها کز کرم نیافت اثر

تا ز اوراق روز وشب نرود ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۲۷

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴۱

 

گهی که بار دهد شاه بر سریر سرور

که باد تا به قیامت به عهد او معمور ...

... سر از برای دعا از دریچه های قصور

به پیش بارگه کبریا ی شاه جهان

چو صف کشند به خدمت عساکر منصور ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۲۸

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴۲

 

تو راست لعل شکر بار و در میان گوهر

میان لعل چرا کرده ای نهان گوهر ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۲۹

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴۴

 

... چگونه الف بود روز حشر با بدنش

همیشه اشک چو باران ز دیده می بارم

مگر که تازه بماند رخ چو نسترنش ...

... که خون ز رهگذر خوی برون شود ز تنش

درخت جاه تو را برگ و بار چندان است

که نیست ممکن جز گلشن فلک چمنش

نهاد پیش تو بنده چو آب سر بر خاک

مدد فرست ز باران لطف خویشتنش

اگر نه هریک از آن قطره گوهری گردد ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۳۰

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴۶

 

نهی زلفین عنبر بار بر دوش

حدیث ما نیاری هیج در گوش ...

... به امر او ملوک بحر و بر گوش

جهانگیری کز اخبار فتوحش

شهانراهست دایم پر سمر گوش ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۳۱

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۴

 

... بود ز خاک جناب تو حاجت سفرم

کنون زمانه برآنست کز غبار درت

کند گسسته به کلی وظایف بصرم ...

... مرا به چربک صاحب غرض زبیخ مکن

که من به باغ فصاحت درخت بارورم

ز جوی لطف و کرم آب ده مرا و ببین

که عاقبت تو چه برها خوری ز بار و برم

ز من ملوک جهان نام نیک زنده کنند ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۳۲

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۶

 

... ذات مطهر تو سپهری ست از علو

طبع مبارک تو جهانی ست از کرم

وقتی که دیگران به حشم التجا کنند ...

... از گرم و سرد چرخ بدوکی رسد الم

گردون به موج خون در صد بار غوطه خورد

هرگز زمین ملک تو در خود نچیدنم

صد ره فلک به خاک فرو رفت و کس ندید

بر دامن مراد تو هرگز غبار غم

تا کرده دست تو محکم بنای ملک ...

... کانجم شدند خاین و افلاک متهم

شمشیر تیز داری و باروی کامکار

گرد از فلک برآور و از و روزگار هم ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۳۳

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۸

 

... گرگ در باب مصالح راز گوید با شبان

تا جهان را میوه فتح و ظفر بار آورد

قهرت اندر دیده دشمن همی کارد سنان ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۳۴

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۶۲

 

... خدایگان صدور زمانه صدرالدین

که قامت فلک از بار شکر اوست نگون

بسی نماند که گردد ز بس عمارت عدل ...

... فلک ز عقد عمامه ات حسابها برداشت

که حشو و بارز آفاق را تویی قانون

به مهر توست اگر قطره ای ست در دریا ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۳۵

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۲

 

... بوبکربن محمد کاندر دیار کفر

آتش هزار بار چو حیدر نهاده ای

دولت به توست زنده و ملت به توست شاد

کایین هر دو لایق و در خور نهاده ای

با آنک در بدایت عمری هزار بار

پا بر سر سپهر معمر نهاده ای ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۳۶

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۳

 

... که سینه ای بخلی یا دلی بیازاری

مرا که پشت من از بار محنت است دو تاه

فراق روی تو در می خورد به سرباری

بیا ببین که ز بهر نثار مقدم تو

دو چشم من ز چه سان می کند گهر باری

بدانچه از رگ من خون چکد دریغی نیست ...

... کلاه گوشه قدر تو از طریق نفاذ

ربوده از سر گردون کلاه جباری

فتاده جرم زمین با همه ثبات قدم ...

... به یک سخن دهن ظلم را فرو بندی

به یک سخا شکم آز را بینباری

به قهرآب فنا بر سر فلک ریزی ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۳۷

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۶

 

... راستی خوش خبری داد نسیم سحری

گر چنین است یقین دان که جهان بار دگر

خوش بهشتی شود آراسته تا درنگری ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۳۸

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۲

 

... هنوز ناله من هیچ گوش نشنوده ست

از آن زمان که من اینجا نشسته ام صد بار

همه بسیط زمین صیت من بپیموده ست ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۳۹

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۵۳

 

... هر لحظه رخم به خون شود تر

صد بار به مدح یک به یک شان

بر گردن دهر بسته زیور ...

ظهیر فاریابی
 
۳۹۴۰

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۵۹

 

... ز ناتمامی خصم تو چون شتر مرغ است

نه زور بار کشیدن نه قوت پرواز

بسان اشتر دولاب مانده سرگردان ...

... فتاده چون شتر بی مهار در تک و تاز

کنون ز بی شتری هست بر دلم باری

که صد شتر نکشد آن به عمرهای دراز ...

ظهیر فاریابی
 
 
۱
۱۹۵
۱۹۶
۱۹۷
۱۹۸
۱۹۹
۶۵۵