میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۴ - النوبة الاولى
قوله تعالی و لا تؤمنوا استوار مگیرید إلا لمن تبع دینکم مگر هم دینان خویش را قل إن الهدی هدی الله گوی یا محمد ص که دین دین خدایست و راه نمونی راه نمونی وی أن یؤتی أحد مثل ما أوتیتم استوار مگیرید که هیچکس را آن دهند که شما را دادند أو یحاجوکم عند ربکم و استوار مگیرید که ایشان فردا بنزدیک خداوند شما حجت آرند بر شما قل إن الفضل بید الله گوی یا محمد ص که این افزونی و برتری خلق را بر یکدیگر بدست خداست یؤتیه من یشاء میدهد او را که خود خواهد و الله واسع علیم ۷۳ و خدای فراخ دار فراخ بخش فراخ توان است بسزایها دانا
یختص برحمته من یشاء میگزیند و شایسته میسازد او را که خود خواهد و الله ذو الفضل العظیم ۷۴ و الله با فضل بزرگوارست ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۴ - النوبة الثانیة
... أو یحاجوکم عند ربکم این هم از سخن جهودان است یعنی و لا تؤمنوا بان یحاجوکم عند ربکم لانکم اصح دینا منهم فلا یکون لهم الحجة علیکم میگوید استوار مدارید که ایشان فردا بنزدیک خدا با شما حجت گیرند از بهر آنکه دین شما راست ترست و حجت شما قوی تر و ایشان را بر شما حجت نه ابن جریح گفت معنی آیت آنست که جهودان سفله خویش را میگفتند که جز هم دینان خویش را تصدیق مکنید و استوار مگیرید نباید که کسی دیگر را آن دهند که شما را دادند پس چه فضل بود شما را بر ایشان چون ایشان آن دانند که شما دانید و آن گه فردا بنزدیک خدا با شما حجت گیرند و گویند دین ما شناختید و بدرستی آن اقرار دادید مکنید ایشان را تصدیق تا امروز بعلم چون شما نباشند و فردا بنزدیک خدا بر شما حجت نیارند پس رب العالمین بجواب ایشان گفت ردا علیهم و تکذیبا لهم قل إن الفضل بید الله یؤتیه من یشاء ای محمد ص گوی ایشان را که افزونی در علم و حکمت و این فضل و کرامت در ید خدا است آن کس را دهد که خود خواهد
یختص برحمته من یشاء رحمت اینجا قرآن و اسلام است بر قول ابن عباس و نبوت است بر قول ربیع و حسن و مجاهد و گفته اند که حسنی است در آن آیت که گفت إن الذین سبقت لهم منا الحسنی و گفته اند که این رحمت که قومی را مخصوص است آنست که خواص بندگان خود را بحقایق و لطایف سخن خود راه نمود تا بتوقیر و تعظیم فرا سر آن شدند و همگی خویش فرا آن دادند و بسمع حقیقت نیوشیدند رب العزت ایشان را در آن بستود و بپسندید گفت و تعیها أذن واعیة و الی هذا المعنی
اشار النبی ص ان من العلم کهییة المکنون لا یعرفه الا العلماء بالله عز و جل فاذا نطقوا به لم ینکره الا اهل العزة بالله عز و جل ...
... آن گه گفت و لهم عذاب ألیم یعنی که عقوبت ایشان نه خود اینست که این کرامتها از ایشان ممنوع است که با آن عذاب دردناک است
و إن منهم لفریقا یلوون ألسنتهم بالکتاب این هم در شأن جهودان است و ذم ایشان در آیت اول ذم ایشان کرد ببی وفایی و شکستن پیمان الله و درین آیت ذم کرد ایشان را بدروغ گفتن بر الله میگوید از ایشان گروهی اند که زبان خویش از راه صواب بر میگردانند و از بر خویش چیزی می نهند و نبشته ای میسازند تا شما پندارید که آن از تورات است
یلوون ألسنتهم بالکتاب کتاب اینجا فرا ساخته و نبشته ایشان است نه تورات همان که جای دیگر گفت فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم اما آن دیگر کتاب که گفت لتحسبوه من الکتاب این یکی تورات است ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۵ - النوبة الثانیة
... روی عن ابن عباس قال قال رسول الله ص ما من مؤمن ذکر او أنثی حر أو مملوک الا و لله علیه حق واجب ان یتعلم من القرآن و یتفقه فیه
ثم قرأ هذه الآیة و لکن کونوا ربانیین بما کنتم تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون درین آیت هم تنبیه متعلمانست و هم تنبیه معلمان متعلمان را میگوید کونوا حکماء عاملین بما علمتم فان الحکیم فی الحقیقة من عمل بما علم و کان محکما لعمله احکامه لعلمه حکیم نه آنست که در علم بکوشد و روایت و درایت آن بجای آرد و بس حکیم اوست که علم را بعمل زیور برکند و کردار فرا گفتار پیوندد جماعتی از یاران رسول خدا ص در مسجد قبا فراهم شدند و مذاکره ای میکردند مصطفی ص بر ایشان درشد گفت تعلموا ما شیتم آن تعلموا فلن یأجرکم الله حتی تعملوا
چندان که خواهید علم بیاموزید و برخوانید اما تا عمل فرا علم نه پیوندید و بر آنچه دانید کار نکنید هرگز بثواب آن جهانی و نواخت الهی نرسید و عن ابی الدرداء رض ویل لمن لا یعلم مرة و ویل لمن یعلم و لا یعمل سبع مرات و کان یحیی بن معاذ یقول یا اصحاب العلم قصورکم قیصریة و بیوتکم کسرویة و ابوابکم طاهریة و مراکبکم قارونیة و مذاهبکم شیطانیة فاین المحمدیة
اما تنبیه معلمان از روی اشارت آنست که چون دیگران را راه سعادت مینمایید و بر علم و عمل میخوانید نگرید تا خود را فراموش نکنید أ تأمرون الناس بالبر و تنسون أنفسکم حاتم اصم میگوید لیس فی القیامة اشد حسرة من رجل علم الناس علما فعملوا به و لم یعمل هو به ففازوا بسببه و هلک و فی معناه انشد
یا واعظ الناس قد اصبحت متهما ...
... قوله و لا یأمرکم الآیة شامی و حمزه و عاصم و یعقوب بنصب خوانند معطوف بر أن یؤتیه الله و معنی آنست که و لا ان یأمرکم ان تتخذوا الملایکة و ایشان که برفع خوانند میگویند این از آیت اول منقطع است بر سبیل استیناف و ابتدا گفت و لا یأمرکم یعنی و لا یأمرکم الله و قیل لا یأمرکم محمد ص میگوید خدای عز و جل شما را نفرماید که فریشتگان را و پیغامبران را بخدایی گیرید فریشتگان را در میان آورد در قصه از بهر آنکه جهودان عزیر را پسر گفتند ترسایان عیسی ع را پسر گفتند و عرب فریشتگان را دختران گفتند
أ یأمرکم بالکفر استفهام است بمعنی انکار ای لا یفعل ذلک بعد اسلامکم ای لا یأمر بعبادة الملایکة و النبیین بعد أن کنتم علی دین ابراهیم و تبعتم محمدا فیما ص دعاکم الیه
قوله و إذ أخذ الله میثاق النبیین الایة این میثاق و عهد نه بر پیغامبران تنها گرفتند که هم در پیغامبران و هم در امت ایشان گرفتند اما پیغامبران سران بودند و مهتران و امت تبع ایشان بودند پس پیغامبران بذکر مخصوص اند که اصل ایشانند و خطاب با اصل کنند و مراد هم اصل باشد و هم تبع چنان که رب العالمین گفت یا أیها النبی إذا طلقتم النساء و کیفیت این عهد گرفتن و پیمان ستدن آنست که الله تعالی با پیغامبران گفت و ایشان را فرمود که یکدگر را تصدیق کنید و نصرت دهید پیشینه را گفت که پسینه را مبشر باش و پسینه را گفت که پیشینه را مصدق باش و آن گه همه را گفت و از همه پیمان ستد که شما و امتان شما به محمد ص ایمان آرید که خاتم النبیین و رسول رب العالمین است و گزیده جهانیان است ...
... آن گه گفت و أنا معکم من الشاهدین خود را جل جلاله شاهد گفت و معنی شاهد حاضر است یعنی که بعلم حاضر است با همه کس و رؤیت وی و قدرت وی بر همه روان لا یخفی علیه خافیة و گفته اند که شاهد در وصف او جل جلاله آنست که دلایل پیدا کند و حجتها روشن بنماید و میان خلق کار برگزارد و گواه را بآن شاهد گویند که بشهادت وی حکم مشهود علیه روشن شود
قوله تعالی فمن تولی بعد ذلک الآیة ای بعد اخذ المیثاق و ظهور آیات النبی ص فأولیک هم الفاسقون اصل فسق از طاعت و فرمان الله بیرون آمدن است و فسق را کمینه و مهینه است کمینه آنست که در راه دین گناهی صغیره کند
چنانک گفت و إن تفعلوا فإنه فسوق بکم و مهینه آنست که کفر و شرک آرد چنان که گفت أ فمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا جای دیگر گفت و أما الذین فسقوا فمأواهم النار و اینجا گفت فأولیک هم الفاسقون کافرانند که هر که از عهد و پیمان خدا بیرون آید و به محمد ص ایمان نیارد کافر بود لا محالة ...
... آن گه گفت عز و علا و إلیه یرجعون قراءة حفص و یعقوب بیا است یعقوب بفتح یا و حفص بضم یا و باقی همه بتاء مضمومه خوانند و مخرج این کلمه مخرج وعید است یعنی ایبغون غیر دین الله مع ان مرجعهم الی الله روی عن ابن عباس اذا استصعب دابة احدکم او کانت شموسا فلیقرأ فی آذانها أ فغیر دین الله یبغون الی آخر الآیة
قوله قل آمنا بالله الآیة نظیر این آیت در سورة البقرة شرح آن رفت اما اهل معانی اینجا سؤالها کرده اند گفتند چه حکمت است که این جایگه قل آمنا گفت و در سورة البقرة قولوا آمنا جواب آنست که این آیت خطاب با مصطفی ص است بر خصوص و فرمان است که تا خود اعتقاد کند آن گه تبلیغ کند بامت خویش و ایشان را بر آن خواند و بر آن دارد و آنجا که گفت قولوا آمنا خطاب با عموم امت است که تا آن را اعتقاد گیرند و نه فرمان است ایشان را بتبلیغ رسالت ازین جهت در آن سورة أنزل إلینا گفت و درین سورة أنزل علینا و معنی أنزل علیه آنست که بر منزل علیه بود که با دیگری رساند و أنزل إلیه بر منزل علیه مخصوص و الیه نهایة الانزال و علی ذلک قال تعالی أ و لم یکفهم أنا أنزلنا علیک الکتاب یتلی علیهم و قال و أنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزل إلیهم فخص هاهنا بالی لما کان مخصوصا بالذکر الذی هو بیان المنزل و قالوا هذا کلام فی الاولی لا فی الوجوب دیگر سؤال کرده اند که اسماعیل و اسحاق و یعقوب را کتاب نبود چه معنی را گفت و ما أنزل علی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب
جواب آنست که کتاب ایشان کتاب ابراهیم ع است و منزل بایشان صحف ابراهیم است که ایشان در تحت شریعت ابراهیم ع بودند پس بر سبیل توسع اطلاق انزال بر ایشان روا بود چنانک گویند و ما انزل علی محمد ص و المسلمین دیگر سؤال کردند که در آن آیت و ما أوتی النبیون گفت و درین آیت و النبیون من ربهم جواب آنست که در آن آیت خطاب بر لفظ عموم است و حکم خطاب عموم بسط لفظ است نه ایجاز و درین آیت خطاب خاص است و حکم خطاب خاص ایجاز لفظ است
پس درین آیت ایجاز لفظ و اختصار سخن اولی تر بود دیگر سؤال کردند که چون این خطاب مصطفی ص را خاص است پس چون بآخر آیت گفت و نحن له مسلمون و این اخبارست از عموم و جواب آنست که این بآن گفت تا تنبیهی باشد که امت مصطفی ص از وی جدا نه اند درین اعتقاد و مکروه نیست ایشان را که با دیگری رسانند و بر دیگری خوانند چنان که رسول رسانید و پیغام گزارد دیگر سؤال کنند که و نحن له مسلمون مؤمنان را چون تبجح است در ستایش خویشتن و این بعرف و عادت مذموم است جواب آنست که تبجح مذموم آن بود که مردم از خویشتن آن نماید که بآن رفعت طلب کند و تطاول بر مردمان اما چون بر سبیل شکر و سپاس داری بود رواست که رب العالمین گفت و أما بنعمة ربک فحدث و نیز مؤمنان خواستند که باین اعتراف از کافران جدا مانند و حق از باطل جدا کنند یقول تعالی حتی یمیز الخبیث من الطیب و گفته اند که مؤمنان باین استسلام قصد اخلاص کرده اند که از جهت شرع بآن مأموراند قال الله تعالی و ما أمروا إلا لیعبدوا الله مخلصین له الدین یعنی که ما خدای را مسلمان شدیم و گردن نهادیم نه دیگری را و علی هذا قال عز و جل قل إنما أدعوا ربی و لا أشرک به أحدا
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۵ - النوبة الثالثة
قوله تعالی ما کان لبشر أن یؤتیه الله الکتاب الآیة جلیل و جبار خداوند بزرگوار کردگار نام دار جل جلاله و عظم شأنه پیش از ایجاد عالم و پیش از خلق آدم بعلم قدیم خود دانست که از فرزندان آدم سزاوار نبوت و ولایت کیست و اهل محبت و شایسته رسالت کیست الله أعلم حیث یجعل رسالته
آن را که در ازل داغ مهجوری نهاد و رقم بی خبری کشید امروز معصوم و راست راه چون شود و آن را که رایگانی دولت داد و راه صدق و عصمت فرا پیش نهاد امروز بی راه و بد حال چون بود پس چه صورت بندد و چون بوهم درآید و هرگز نبود که مصطفی ص گزیده و عیسی ع نواخته بعد از کرامت نبوت و تأیید عصمت و قوت رسالت پای از رقم برگیرند و خلق را گویند کونوا عبادا لی من دون الله
رب العالمین یحکم اختیار ازلی و عنایت سرمدی از بهر ایشان جواب داد و نیابت داشت که ایشان این نگویند و لکن گویند کونوا ربانیین ای کونوا من المختصین بالله الذین وصفوا بقوله و اذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به ربانیان بر مذاق اهل معرفت ایشانند که خدای را یگانه شوند در تجرید قصد هم در صحت توکل هم در نسیم انس قدم از دو گیتی برگرفته و دست بلطف مهر مولی زده و چهار تکبیر در صفات خویش کرده ...
... و گفته اند که ربانیان ایشانند که اختصاص دارند به الله که بآن اختصاص نسبت با وی برند و باوصاف او موصوف شوند و باخلاق او برآیند چندان که بندگی ایشان برتابد و نهاد ایشان جای دارد و این قول از آن خبر برگرفتند که مصطفی ص گفت تخلقوا باخلاق الله و قال علیه السلام ان الله تعالی کذا خلقا من تخلق بواحد منها دخل الجنة
اهل علم گفتند تفسیر این اخلاق معانی نود و نه نام خداست که بنده را در روش خویش بآن معانی گذر باید کرد تا بوصال الله رسد پیر خراسان ابو القاسم گرگانی رحمه الله گفت بنده تا در تحصیل این معانی و جمیع این اوصاف است هنوز در راه است بمقصد نارسیده و در روش خود است کشش حق نایافته تا در معرفت است از معرفت باز مانده و تا در طلب محبت است از محبوب بی خبر شده
بشتاب بعشق و نیز منشین در بند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۶ - النوبة الاولى
قوله تعالی و من یبتغ غیر الإسلام دینا و هر که جز از اسلام دینی جوید فلن یقبل منه به نپذیرند از وی و هو فی الآخرة من الخاسرین ۸۵ و وی در آن جهان از زیان کارانست
کیف یهدی الله قوما چون راه نماید و به راه آرد خدای قومی را کفروا بعد إیمانهم که کافر شدند پس از ایمان خویش و شهدوا أن الرسول حق و پس از آن که گواهی داده بودند که رسول حق است و جاءهم البینات و با ایشان آمد پیغامها و نشانهای روشن و الله لا یهدی القوم الظالمین ۸۶ و الله راه نمای قوم بیدادگران نیست
أولیک جزاؤهم ایشان آنند که پاداش ایشان آنست أن علیهم لعنة الله که لعنت خدای و راندن او بر ایشان است و الملایکة و الناس أجمعین ۸۷ و لعنت فریشتگان و مردمان همه ...
... إلا الذین تابوا مگر ایشان که باز آمدند و توبه کردند من بعد ذلک پس آنکه از دین برگشته بودند و أصلحوا و باصلاح آرند تباه خویش و نیک کنند کردار خویش فإن الله غفور رحیم ۸۹ که الله آمرزگارست و مهربان
إن الذین کفروا بعد إیمانهم ایشان که کافر شدند پس از ایمان خویش ثم ازدادوا کفرا و آن گه بر کفر بپاییدند و بیفزودند لن تقبل توبتهم توبه ایشان نپذیرند و أولیک هم الضالون ۹۰ و ایشان بیراهانند و گم شدگان از راه
إن الذین کفروا ایشان که کافر شدند و ماتوا و هم کفار و بمردند بر کفر خویش فلن یقبل من أحدهم نپذیرند فردا از یکی از ایشان مل ء الأرض ذهبا پری همه روی زمین زر و لو افتدی به که خویشتن بآن از عذاب باز خرد أولیک لهم عذاب ألیم ایشان آنند که ایشان راست عذابی دردنمای و ما لهم من ناصرین ۹۱ و ایشان را هیچ یاری ده و شفاعت کننده نه
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۶ - النوبة الثانیة
... و دین اینجا دین حنیفی که مصطفی ص بآن اشاره کرده و گفته بعثت بالحنیفیة السهلة السمحة
معنی آیت آنست که هر که بعد از بعثت محمد ص بجز شریعت وی شریعت جوید و جز دین و سنت وی دینی دیگر گیرد و راهی دیگر رود آن از وی نپذیرند و از راه حق بی راه است و از جمله هالکان و دوزخیان است که مصطفی ص گفت و الذی نفسی بیده لا یسمع بی رجل من هذه الامة و لا یهودی و لا نصرانی ثم لم یؤمن بی الا کان من اهل النار
و روی ما یسمع بی من هذه الامة من یهودی او نصرانی یموت و لم یؤمن بالذی ارسلت به الا کان من اهل النار
و قصه زید بن عمرو بن نفیل معروف است که بر مصطفی ص رسید پیش از بعثت وی مصطفی ص وی را گفت ما لی اری قومک قد شنفوا لک
چه بودست که این قوم تو بنظر کراهیت بتو می نگرند گفت از آنکه ایشان بضلالت اند و من نه بر دین ایشانم آن گه قصه خویش بگفت که بیرون شدم راه راست و دین حق طلب کردم از دانشمندان و احبار یثرب بر رسیدم ایشان را بر عبادت الله یافتم لکن بآن عبادت شرک داشتند دانستم که نه دین حق است برگشتم و از احبار خیبر بر رسیدم ایشان را هم چنان بر عبادت الله مشرک یافتم گفتم این نه آن دین است که من میجویم
باحبار فدک رفتم ایشان را هم بر شرک دیدم از احبار ایله بر رسیدم همان دیدم پس حبری از احبار شام گفت این دین که تو میجویی کس را ندانیم که بر آنست مگر شیخی بجزیره رفتم و از وی بر رسیدم و قصه خود با وی بگفتم و مقصود خویش عرضه کردم شیخ گفت آنها که تو دیدی همه بر ضلالت و بی راهی اند و آنچه تو میجویی دین خدای عز و جل و راه راست آنست و دین فریشتگان است که الله را بآن میپرستند و هم در زمین خویش آن دین یابی باز گردد و طلب کن که پیغامبری بیرون آمد یا خواهد آمد که خلق را بآن دین خواند اگر وی را در یابی در پی او باش و بوی ایمان آر مصطفی ص آن گه که این قصه از زید میشنید بر راحله بود پس آن راحله فرو خوابانید و قصد طواف خانه کرد زید گفت من هنوز ندانسته بودم که پیغمبرست من نیز با وی طواف کردم دو بت نهاده بودند که مشرکان در طواف خویش ایشان را می پاسیدند زید ایشان را بپاسید مصطفی ص از آن نهی کرد گفت لا تمسه
زید با خود اندیشه کرد که یک بار دیگر بپاسم تا چه گوید رسول ص با وی نگرست گفت الم تنه ...
... و جاءهم البینات ما بین فی التوراة من نعته و صفته
و الله لا یهدی القوم الظالمین همان است که جای دیگر گفت إن الذین کفروا و ظلموا لم یکن الله لیغفر لهم و لا لیهدیهم طریقا اگر کسی گوید چونست که رب العالمین اینجا هدایت از کافر نفی کرد و جای دیگر گفت و أما ثمود فهدیناهم جواب آنست که هدایت بر سه ضرب است یکی عقل ممیز است میان خیر و شر و راست و دروغ و راه بردن به بعضی مصالح کار خویش
و عامه اهل تکلیف از مؤمن و کافر و آشنا و بیگانه درین هدایت یکسانند و هو المعنی بقوله تعالی أما ثمود فهدیناهم و مثله قوله إنا هدیناه السبیل و هدیناه النجدین أعطی کل شی ء خلقه ثم هدی این همه ازین هدایت است که گفتیم و هم ازین بابست آنچه بعضی جانوران را داد بر سبیل تسخیر و ذلک فی قوله تعالی و أوحی ربک إلی النحل اما ضرب دوم از هدایت تزکیت اعمال و احوال بندگان است و توفیق خیرات در اکتساب طاعات و ذلک فی قوله تعالی إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات یهدیهم ربهم بإیمانهم و قال تعالی و هدوا إلی الطیب من القول و قوله أولیک الذین هدی الله و قوله و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا
هدایت سوم راه نمودن است بدار الخلد و مجاورت حق عز و جل و ذلک فی قوله عز و جل سیهدیهم و یصلح بالهم و یدخلهم الجنة عرفها لهم و قوله تعالی الحمد لله الذی هدانا لهذا رب العالمین جل جلاله این سه قسم هدایت خود را اثبات کرد و نسبت آن با خویشتن برد و از مخلوق نفی کرد چنان که گفت عز جلاله إنک لا تهدی من أحببت و لیس علیک هداهم و ما أنت بهادی العمی قسمی دیگر است از اقسام هدایت که آن را دعا گویند این یک قسم مصطفی ص را و جمله پیغامبران را اثبات کرد گفت و إنک لتهدی إلی صراط مستقیم انبیاء را گفت و جعلناهم أیمة یهدون بأمرنا قرآن را گفت إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم بیرون ازین سه قسم آنست که الله بآن مستأثر است کس را با وی در آن مشارکت نه و او را در آن با کس مشاورت نه
أولیک جزاؤهم أن علیهم لعنة الله مثل این آیت در سورة البقرة شرح آن رفت و فرق آنست که آنجا قطعی بلعنت حکم کرد گفت أولیک علیهم لعنة الله از بهر آنکه قومی را گفت که بر کافری مردند و امید اسلام و صلاح دریشان نماندو اینجا گفت أولیک جزاؤهم قطعی لعنت نکرد گفت جزاء ایشان لعنت است یعنی که زندگان اند و تا زندگی می بود امید اسلام و صلاح در ایشان جای است ...
... قوله إلا الذین تابوا من بعد ذلک و أصلحوا در قرآن هر جای که ذکر توبت کرد بیشتر آنست که ذکر اصلاح قرین آن ساخت از بهر آنکه حقیقت توبت دو چیز است تصنیف اعتقاد و اصلاح اعمال پس هر دو مجتمع باید تا توبت درست آید اگر کسی گوید چون است که در سورة البقرة إلا الذین تابوا و أصلحوا و بینوا گفت و اینجا نگفت و بینوا جواب آنست که در سورة البقرة آیت در شأن احبار جهودان آمد که نعت و صفت محمد ص در تورات از عوام خویش پنهان کرده بودند و پوشیده داشته و معظم گناه ایشان آن بود پس تا اظهار آن نکردند و با مردم بیان آن روشن نگفتند توبت ایشان درست نبود و آن معنی درین قوم که این آیت در شأن ایشان آمد نبود و گناه ایشان جز ردت نبود ازین جهت و بینوا نگفت
و گفته اند چون هر دو آیت بیان توبت است چه فرق را در آخر این آیت گفت فإن الله غفور رحیم و در سورة البقرة گفت و أنا التواب الرحیم جواب آنست که تواب و غفور بمعنی هر دو متقارب اند اما تواب خاص تر است و غفور عام تر و تمامتر و گناه آن جهودان صعب تر بود و عظیم تر که هم ضلال خودشان بود و هم اضلال دیگران پس اسم اخص بآن اولی تر بود و گناه این مرتد کمتر بود که اضلال با وی نبود پس نام غفور اینجا لایق تر و موافق تر و در خبر است که مصطفی ص چون آمرزش خواستی این هر دو نام هم تواب و هم غفور فراهم گرفتی ابن عمر گفت میشمردم که اندر یک مجلس سید ص صد بار گفتی رب اغفر لی و تب علی انک انت التواب الغفور
قوله تعالی إن الذین کفروا بعد إیمانهم این آیت در شأن اصحاب حارث بن سوید آمد که با حارث مرتد گشته بودند پس که حارث باسلام باز آمد و توبت کرد خبر اسلام حارث بایشان رسید گفتند ما نیز در مکه می باشیم و چشم بر روز محمد ص نهیم و بد افتاد جهان در حق وی و ذلک فی قوله عز و جل نتربص به ریب المنون و هر گه که خواهیم باز گردیم که توبت ما بپذیرند چنان که توبت حارث پذیرفتند فانزل الله تعالی هذه الآیة ...
... قول النبی ص ان بالمغرب بابا فتحه الله عز و جل للتوبة یوم خلق السماوات و الارض فلا یغلق حتی تطلع الشمس من مغربها
و قومی گفتند آیت منسوخ نیست و معنی آیت آنست که لن تقبل توبتهم فی حال ضلالتهم برین قول واو و أولیک واو حال است میگوید توبت ایشان در آن حال که گمراه باشند نپذیرند که توبت و ضلالت ضد یکدیگرند بهم جمع نیایند و گفته اند لن تقبل توبتهم یعنی عند الموت و المعاینة نحو قوله تعالی و لیست التوبة للذین یعملون السییات الآیة
قوله تعالی إن الذین کفروا و ماتوا و هم کفار فلن یقبل من أحدهم مل ء الأرض ذهبا و لو افتدی به این واو معنی عموم را درآورد میگوید اگر کسی چندان که یک روی زمین زر از آن او باشد و بقربت و طاعت خرج کرده باشد در دنیا چون بر کفر میرد آن وی را هیچ بکار نیاید و نپذیرند که آن انفاق از متقیان پذیرند نه از کافران و ذلک فی قوله تعالی إنما یتقبل الله من المتقین و روا باشد که این بر آخرت حمل کنند یعنی در قیامت آن کافر که بر کفر مرده باشد اگر بپری روی زمین زر دارد و خواهد که تا خود را از عذاب الله بآن باز خرد وی را سود ندارد و از وی نپذیرند و فی ذلک ما ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۶ - النوبة الثالثة
... قوله فإن الله غفور رحیم همانست که جای دیگر گفت إن تکونوا صالحین فإنه کان للأوابین غفورا
إن الذین کفروا بعد إیمانهم الآیة علماء شریعت را اجماع است که کفر مرتد غلیظتر است از کفر اصلی و عقوبت وی سختتر و صعبتر نه بینی که از کافر اصلی جزیت پذیرند و بر کفر خویش بگذارند و مرتد را نگذارند بر کفر و نه از وی جزیت پذیرند اما العود الی الاسلام و اما القتل همچنین سالکان طریقت را اتفاق است که فترت اهل ارادت صعبتر است از معصیت اهل عادت و عقوبت بازگشتن رونده از راه حق در نهایت تمامتر است از عقوبت بازماندن وی در بدایت این است که رب العالمین گفت فمن یکفر بعد منکم فإنی أعذبه عذابا لا أعذبه أحدا من العالمین
و فی معناه ما یحکی عن الشیخ ابی عبد الله محمد بن حنیف رحمة الله قال رأیت فی النوم کانی کنت نایما فجاء رسول الله ص فحرکنی فنظرت الیه فقال یا ابا عبد الله من عرف طریقا فسلکه ثم رجع عن ذلک الطریق عذبه الله بعذاب لم یعذبه به احدا من العالمین قال فانتبهت و انا اقرأ فمن یکفر بعد منکم فإنی أعذبه عذابا الآیة
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۷ - النوبة الثانیة
... آن روز که این آیت آمد لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون زید بن حارثه آمد و اسپی آورد و گفت یا رسول الله هذا مما احبه
این اسپ دوست دارم خواهم که در راه خدای خرج کنم از من بپذیر مصطفی ص اسامة بن زید را بخواند و اسپ بوی داد زید دلتنگ گشت گفت من این از بهر صدقه آوردم مصطفی ص گفت اما ان الله قد قبلها منک
دل تنگ مکن یا زید که الله آن صدقه از تو پذیرفت و بو طلحه انصاری را بستانی بود برابر مسجد در آن نخل فراوان و آب روان چون این آیت آمد گفت یا رسول الله از مال خویش هیچ چیز دوست تر ازین بستان ندارم و خدای میگوید آنچه دوستر دارید خرج کنید تا بآن نواخت رسید که از من می پیوسید اکنون این بستان در راه خدا بصدقه دادم و امید دارم که مرا ذخیره ای باشد آن جهانی نزدیک خداوند عز و جل
مصطفی ص گفت بخ بخ ذلک مال رابح لک ...
... در آثار بیارند که سایلی بر در ربیع خثیم باستاد ربیع گفت اطعموه سکرا او را شکر دهید گفتند یا ربیع او را شکر چه بکار آید او را طعام و خوردنی باید ربیع گفت ویحکم اطعموه سکرا فان الربیع یحب السکر و رب العالمین یقول لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون
و یقال احضر ذات یوم داره مجنونا و امر ان یتخذ له فالوذجا من السکر الأبیض فقیل له و کیف یدری هذا المجنون انه اتخذ من السکر الأبیض فقال هو لا یدری و لکن ربه یدری و روی ان ابن عمر کان یهوی جاریة فاشتراها و اعتقها فقیل له هویتها فاشتریتها ثم اعتقتها قبل ان تصیب منها فقرأ هذه الآیة لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون
آورده اند که زبیده مادر جعفر مصحفی ساخته بود نود پاره همه بزر نبشته آن گه مجلدها زر کرده مرصع بجواهر روزی از آن مصحف میخواند باین آیت رسید لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون آن در وی اثر کرد گفت من از مال و ملک خویش هیچیز دوست تر ازین مصحف ندارم آن گه زرگران و جوهریان را بخواند تا آن برگرفتند و بفروختند و در وجه آن عمارتها نهاد از حوضها و مصنعها که در بادیه فرمود ...
... و ما تنفقوا من شی ء یعنی من صدقة فإن الله به علیم عالم بنیاتکم فیجازیکم علیه
قوله تعالی کل الطعام کان حلا لبنی إسراییل جهودان بر مصطفی ص منکر بودند که گوشت اشتر بحلال داشت و میخورد گفتند این بر ابراهیم ع حرام بود دین ابراهیم این بود و در تورات چنین خواندیم چونست که محمد ص در تحلیل گوشت شتر مخالفت دین ابراهیم میکند رب العالمین آن جهودان را درین آیت دروغ زن کرد و بیان کرد که گوشت شتر بر ابراهیم و بر فرزندان او حلال بود تا آن گه یعقوب ع بر خود حرام کرد پس علماء را اختلاف است که یعقوب چرا بر خود حرام کرد گفته اند که وی را بیماری رسید که در آن بیماری گوشت شتر و شیر شتر وی را ناسازگار بود پس دفع مضرت را بگذاشت خوردن آن و بر خود حرام کرد نه تحریم شرعی را ابن عباس و حسن گفتند یعقوب را علت عرق النساء پدید آمد نذر کرد که اگر خدای تعالی وی را از آن علت شفا دهد آن طعامی که دوست تر دارد خوردن آن بگذارد و بر خود حرام کند تقربا الی الله عز و جل پس گوشت و شیر شتر بر خود حرام کرد وفاء نذر خویش را ضحاک گفت سبب این عارض که یعقوب را رسید آن بود که قصد بیت المقدس داشت نذر کرد که اگر تندرست بی عیبی و رنجی به بیت المقدس فرود آید آخرترین فرزندان قربان کند خدای را عز و جل پس فریشته ای براه وی آمد و از وی مصارعت خواست یعقوب ع اجابت کرد ساعتی درهم آویختند آن گه فریشته دست بر گوشت ران یعقوب زد از آن علت عرق النساء پیدا شد
آن گه گفت با یعقوب این بآن کردم تا تو تندرست در بیت المقدس نروی تا فرزندت قربان نباید کرد بحکم نذر خویش پس رفت و در بیت المقدس شد و فراموش کرد آنچه فریشته وی را گفته بود قصد ذبح فرزند کرد فریشته ای آمد و گفت یا یعقوب تو از نذر خویش بیرون آمدی و مخرج پیدا شد لا سبیل لک الی ولدک ...
... و قال کبرت خیانة ان تحدث اخاک حدیثا هو لک مصدق و انت به کاذب
اهل معانی گفتند که دروغ از آن حرام است که دل از آن می تباه شود و تاریک می گردد اما اگر بدروغ حاجت افتد و بر قصد مصلحت گوید و آن را نیز کاره بود پس حرام نباشد و از آن در دل هیچ تاریکی و کژی نیاید نه بینی که اگر مسلمانی از ظالمی بگریزد نه رواست که بوی راه نمونی کند بل که دروغ اینجا واجب است اگر خلاص مسلمانی در آنست و رسول ص خدا رخصت دادست بدروغ گفتن در سه جایگه یکی در حرب که عزم خویش با خصم راست نتوان گفتن دیگر در صلح دادن میان دو کس سدیگر کسی که دو زن دارد با هر یکی گوید که ترا دوستر دارم
و بزرگان دین چون حاجت افتادی بدروغ گفتن مصلحتی را تا توانستندی از دروغ پرهیز کردندی و سخن با معاریض گردانیدندی چنان که مطرف در نزدیک امیری شد امیر گفت چرا کمتر آیی بنزدیک ما جواب داد که تا از نزدیک امیر برفتم پهلو از زمین برنگرفته ام الا آنچه خدای نیرو داده است امیر پنداشت که او بیمار بوده است و آن سخن در نهاد خویش راست بود و شعبی کنیزک خویش را گفت اگر کسی مرا طلب کند تو دایره ای می برکش و دست خویش بران نه و گوی که درین جا نیست و معاذ جبل رض عامل عمر بود چون از عمل باز آمد عیال او گفت ما را چه آوردی معاذ گفت نگهبانی با من بود چیزی نتوانستم آورد یعنی که خداوند عز و جل با من بود زن او پنداشت که عمر بر وی مشرفی گماشته بود پس بخانه عمر شد آن زن و عتاب کرد و گفت معاذ امین رسول خدا ص بود و امین بو بکر ...
... فمن افتری علی الله الکذب
یعنی باضافة هذا التحریم الی الله تعالی علی ابراهیم فی التوریة من بعد ذلک
ای من بعد ظهور الحجة بان التحریم انما کان من جهة یعقوب فأولیک هم الظالمون ...
... میگوید یا محمد اعتقاد کن و قوم را خبر ده که این بیان که رفت از قول خداستو خدا بهر چه گفت و خبر داد راست گویست راست دان پاک دان همه دان جای دیگر گفت و من أصدق من الله حدیثا و من أصدق من الله قیلا آن کیست که راست سخن تر راست گوی تر از خدای است
فاتبعوا ملة إبراهیم حنیفا اشتقاق ملت از امللت الکتاب است و ملت و دین دو نام اند آن شرع را که خدای عز و جل نهاد میان بندگان بر زبان انبیاء تا بآن شرع بثواب آن جهانی رسند اهل معانی گفتند این شرع را دو طرف است یک طرف با حق دارد جل جلاله و یک طرف با بنده اما آنچه با حق دارد راه نمونی وی است بفرستادن پیغامبران و دعوت ایشان و فرو فرستادن کتاب است و بیان امر و نهی و اثبات حجت در آن و آنچه به بنده تعلق دارد اجابت دعوت پیغامبران است و امتثال اوامر و نواهی پس آن طرف که با حق دارد ملت گویند و آن طرف که با بنده دارد دین گویند
فاتبعوا ملة إبراهیم حنیفا و ما کان من المشرکین این جواب ایشان است که بدعوی گفتند که دین ما دین ابراهیم است رب العالمین گفت که دین شما دین ابراهیم نیست که شما مشرکانید و ابراهیم هرگز مشرک نبود
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۷ - النوبة الثالثة
... هر که امروز بمال و جاه بماند فردا از ناز و نعمت درماند و هر که فردا با ناز و نعمت بماند از راز ولی نعمت باز ماند
بهرچ از راه باز افتی چه کفر آن حرف و چه ایمان
بهرچ از دوست وامانی چه زشت آن نقش و چه زیبا ...
... سغبه سودای خویشی جز حجاب ره نه ای
گفته اند انفاق بر سه رتبت است اول سخا دیگر جود سدیگر ایثار صاحب سخا بعضی دهد و بعضی ندهد صاحب جود بیشتر دهد و قدری ضرورت خود را بگذارد و صاحب ایثار همه بدهد و خود را و عیال را بخدا و رسول سپارد و این رتبت صدیق اکبرست که هر چه داشت بداد و در راه حق هزینه کرد و فی ذلک ما
روی ان عمر بن الخطاب قال امرنا رسول الله ص ان نتصدق فوافق ذلک مالا کان عندی فقلت الیوم اسبق ابا بکر ان سبقته فجیت بنصف مالی فقال رسول الله ص ما ذا ابقیت لاهلک فقلت مثله و اتی ابو بکر بکل ما عنده فقال یا أبا بکر ما ذا ابقیت لاهلک فقال الله و رسوله فقلت لا اسابقک الی شی ء ابدا
آن روز که مصطفی ص یاران را بر صدقه داشت و از ایشان در راه حق انفاق خواست عمر گفت آن روز مرا مالی جمع شده بود با خود گفتم اگر من روزی بر ابو بکر پیشی خواهم برد امروز آن روزست که من بر وی پیشی برم یک نیمه از آن مال برداشتم و بحضرت نبوی بردم مصطفی ص گفت عیال و زیردستان را چه گذاشتی یا عمر
عمر گفت چندان که آوردم ایشان را بگذاشتم گفت از آن پس بو بکر را دیدم که هر چه داشت همه آورده بود و خود را و عیال را هیچیزی بنگذاشته بود و مصطفی ص وی را میگوید اهل و عیال را چه بگذاشتی و بو بکر می گوید خدا و رسول او پس عمر گفت یا ابا بکر هرگز تا من باشم بتو نرسم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۸ - النوبة الاولى
قوله تعالی إن أول بیت وضع للناس اول خانه ای که بر زمین نهادند مردمان را للذی ببکة این است که به مکة مبارکا برکت کرده در آن و هدی للعالمین ۹۷ و نشانی ساخته جهانیان را
فیه آیات بینات در آن خانه نشانهایی است پیدا روشن مقام إبراهیم فرود آمدن گاه و نشستنگاه ابراهیم و من دخله کان آمنا و هر که در آن خانه شد ایمن گشت و لله علی الناس و خدایراست بر مردمان حج البیت قصد و زیارت خانه من استطاع إلیه سبیلا هر که تواند که بآن راهی برد و من کفر و هر که کافر شد فإن الله غنی عن العالمین ۹۷ خدای بی نیاز است از همه جهانیان
قل یا أهل الکتاب بگوی ای خوانندگان تورات لم تکفرون بآیات الله چرا می کافر شوید بسخنان خدای که در تورات می خوانید و الله شهید علی ما تعملون ۹۸ خدا گواه است و دانا بآنچه میکنید
قل یا أهل الکتاب بگو ای خوانندگان تورات لم تصدون عن سبیل الله چرا می بازگردانید از راه خدای من آمن آن کس که بگروید تبغونها عوجا عیب و کژی می جویید راهی را که خدای راست نهاد و أنتم شهداء و شما خود گواهان که چنین است و ما الله بغافل عما تعملون ۹۹ و خدای ناآگاه نیست از آنچه میکنید
یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند إن تطیعوا فریقا اگر فرمان برید گروهی را من الذین أوتوا الکتاب از خوانندگان اهل تورات یردوکم با پس آرند شما را بعد إیمانکم پس گرویدن شما کافرین ۱۰۰ تا کافران باشید
و کیف تکفرون و چون کافر شوید پس ایمان و أنتم تتلی علیکم آیات الله و شما آنید که بر شما میخوانند سخنان خدای و فیکم رسوله و در میان شما رسول وی و من یعتصم بالله و هر که دست در خدای زند فقد هدی إلی صراط مستقیم ۱۰۱ اوست که راه نمودند وی را براه درست راست
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۸ - النوبة الثانیة
... فصل فی فضایل مکة
اکنون پیش از آنکه در تفسیر و معانی خوض کنیم از فضایل مکه و خصایص کعبه طرفی بر گوییم هم از کتاب خدا عز اسمه و هم از سنت مصطفی ص قال الله جعل الله الکعبة البیت الحرام قیاما للناس و و إذ جعلنا البیت مثابة للناس و أمنا و و إذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت و إسماعیل و طهر بیتی للطایفین و إنما أمرت أن أعبد رب هذه البلدة الذی حرمها و رب اجعل هذا البلد آمنا و و إذ بوأنا لإبراهیم مکان البیت و لیطوفوا بالبیت العتیق و فاذکروا الله عند المشعر الحرام و أ جعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام و إن الصفا و المروة من شعایر الله و و أذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا الی غیر ذلک من الآیات الدالة علی شرفها و فضلها این آیات هر یکی بر وجهی دلالت کند بر شرف کعبه و فضیلت آن و بزرگواری و کرامت آن نزدیک خداوند عز و جل آن را عتیق خواند و عتیق کریم است و از دعوی جباران آزاد یعنی که بزرگوارست آن خانه بنزدیک خداوند عز و جل و آزاد است که هرگز هیچ جبار سرکش دعوی در آن نکرد و قصد آن نکرد مسجد حرام خواند و شهر حرام و بیت حرام یعنی که با آزرم است و با شکوه و با وقار بازگشتن گاه جهانیان و جای امن ایشان و نزول گاه انبیاء و مستقر دوستان منبع نبوت و رسالت و مهبط وحی و قرآن
و از دلایل سنت بر شرف آن بقعت آنست که مصطفی ص گفت آن گه که بر خروره بیستاد و الله انی لاعلم انک أحب البلاد الی الله و احب الارض الی الله و لو لا ان المشرکین اخرجونی منک ما خرجت
و قال ص ان الارض دحیت من مکة و أول من طاف بالبیت الملایکة و ما من نبی هرب من قومه الی الله الا هرب الی الکعبة یعبد الله فیها حتی یموت و ان قبر نوح و هود و شعیب و صالح فیما بین زمزم و المقام و ان حول الکعبة لقبور ثلاثمایة نبی و ان بین الرکن الیمانی الی الأسود لقبر سبعین نبیا و ان بین الصفا و المروة لقبر سبعین الف نبی
و روی ان اسماعیل بن ابراهیم ع شکا الی ربه حر مکة فأوحی الله الیه انی افتح علیک بابا من الجنة فی الحجر یجری علیک الریح و الروح الی یوم القیامة و قال ص ان ما بین الرکن الیمانی و الرکن الأسود روضة من ریاض الجنة و ما من احد یدعو الله عند الرکن الأسود و عند الرکن الیمانی و عند المیزاب الا استجاب الله له الدعاء
و قال من نظر الی البیت ایمانا و احتسابا غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر و من صلی خلف المقام رکعتین غفر له و یحشر فی الآمنین یوم القیامة و من صبر علی حر مکة ساعة من النهار تباعدت منه النار مسیرة خمسمایة عام ...
... قومی گفتند اعتبار این اولیت بزمان است نه بشرف و منزلت یعنی هو اول بیت ظهر علی وجه الماء عند خلق السماء و الارض خلقه الله قبل الأرض بألفی عام و کان زبدة بیضاء علی الماء فدحیت الارض من تحته
و قیل هو اول بیت بعد الطوفان و هو الذی قال تعالی و إذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت و قیل هو اول بیت بناه آدم و اتخذه قبلة و فی ذلک ما
روی ان الله عز و جل انزل من السماء یاقوتة من یواقیت الجنة لها بابان من زمرد اخضر باب شرقی و باب غربی و فیها قنادیل من الجنة فوضعها علی موضع البیت ثم قال یا آدم انی اهبطت لک بیتا تطوف به کما یطاف حول عرشی و تصلی عنده کما یصلی عند عرشی ...
... مبارکا من البرکة و هی ثبوت الخیر فی الشی ء ثبوت الماء فی البرکة و سمیت البرکة لثبوت الماء فیها
و هدی للعالمین آن خانه از خداوند عز و جل راه نمونی ست بندگان را سوی حق و شناخت قبله حق گفته اند که کعبه قبله اهل مسجد است و مسجد قبله اهل حرم و جمله حرم قبله اهل زمین
روی أن النبی ص قال من صلی فی المسجد الحرام رکعتین فکأنما صلی فی مسجدی الف رکعة و من صلی فی مسجدی صلاة کانت افضل من الف صلاة فیما سواه من البلدان ثم ما اعلم الیوم علی وجه الارض بلدة یرفع فیها من الحسنات بکل واحدة منها مایة الف ما یرفع من مکة ثم ما اعلم من بلدة علی وجه الارض انه یکتب لمن صلی فیها رکعتین واحدة بمایة الف صلاة ما یکتب بمکة و ما اعلم من بلدة علی وجه الارض یتصدق فیها بدرهم واحد یکتب له الف درهم ما یکتب بمکة و ما اعلم علی وجه الأرض بلدة فیها شراب الأبرار الا زمزم و هی بمکة و ما اعلم علی وجه الارض مصلی الاخیار الا بمکة و ما اعلم علی وجه الارض بلدة ان احد یمشی فیها مشیا یکون مشیته تلک تکفیرا لخطایاه و انحطاطا لذنوبه کما یحط الورق من الشجرة الا بمکة
قوله فیه آیات بینات در آن خانه نشانهای روشن است آن گه بر عقب آن نشانها را تفسیر کرد مقام إبراهیم گفته اند که همه مسجد هم کعبه و هم جز از آن مقام ابراهیم ع است و در سیاق این آیت این وجه مستقیم تر است و گفته اند مقام ابراهیم که درین آیت نامزد است آن سنگ است که اکنون هنوز بجای است دو قدم درو نشسته یکی چپ و یکی راست که فرا پیش خانه نهاده اند برابر مشرق و پوشیده می دارند در حقه و غلاف و طیب و ازین وجه است قراءت آن کس که خواند فیه آیة بینة علی التوحید
و قصه مقام ابراهیم و بدو کار او آن است که از ابن عباس روایت کردند گفت ابراهیم اسماعیل و هاجر را به مکه برد و آن جا بنشاند روزگاری بر آمد تا جرهمیان بایشان فرو آمدند و اسماعیل زن خواست از جرهم و مادر وی هاجر از دنیا رفته ابراهیم آن جا که بود از ساره دستوری خواست تا به مکه شود بزیارت ایشان ساره شرط کرد و با وی پیمان بست که زیارت کند و از مرکوب فرو نیاید تا باز گردد ابراهیم ع آمد و اسماعیل ع بیرون از حرم بصید بود ابراهیم گفت زن اسماعیل را این صاحبک شوهرت کجا است جواب داد لیس هاهنا ذهب یتصید این جا نیست بصید رفته است گفت هیچ طعامی و شرابی هست که مهمان داری کنی گفت نه بنزدیک من نه کس است نه طعام ابراهیم گفت چون شوهرت باز آید سلام بدو رسان و بگوی عتبه در سرای بگردان این سخن بگفت و بازگشت پس اسماعیل باز آمد و بوی پدر شنید و آن زن قصه با وی بگفت و پیغام بگزارد اسماعیل وی را طلاق داد و زنی دیگر خواست بعد از روزگاری ابراهیم باز آمد هم بران عهد و پیمان که با ساره بسته بود اسماعیل بصید بود گفت این صاحبک جواب داد که اسماعیل بصید است هم اکنون در رسد ان شاء الله فرود آی و بیاسای که رحمت خدای بر تو باد گفت هیچ توانی که مهمان داری کنی
گفت آری توانم گوشت آورد و شیر آورد ابراهیم ایشان را دعا گفت و برکت خواست آن گه گفت فرود آی تا ترا موی سر بشویم و راست کنم ابراهیم فرو نیامد که با ساره عهد کرده بود که فرو نیاید زن اسماعیل رفت و آن سنگ بیاورد و سوی راست ابراهیم فرو نهاد ابراهیم قدم بر آن نهاد و اثر قدم ابراهیم در آن نشست و یک نیمه سر وی بشست آن گه سنگ با سوی چپ برد و ابراهیم قدم دیگر بر آن نهاد و اثر قدم در آن نشست و نیمه چپ وی بشست آن گه گفت چون شوهرت باز آید سلام من برسان و گوی عتبه در سرایت راست بیستاد نگه دار
پس چون اسماعیل باز آمد قصه با وی بگفت و اثر هر دو قدم وی باو نمود اسماعیل گفت ذاک ابراهیم علیه السلام
روی عبد الله بن عمر قال سمعت رسول الله یقول الرکن و المقام یاقوتتان من یاقوت الجنة طمس نورهما و لولا ان طمس نورهما لاضاء بین المشرق و المغرب
قوله و من دخله کان آمنا این أمن از دعوت ابراهیم ع است که گفت رب اجعل هذا بلدا آمنا ابراهیم دعا کرد تا مکه حرمی بود ایمن چنان که هر جایی که گریزد ایمن بود که او را نرنجانند و هر صید و وحش که در آن شود ایمن روی که او را نگیرند و آهو و سگ هر دو بهم بسازند رب العالمین آن دعاء وی اجابت کرد و در آن منت بر ابراهیم و بر جهانیان نهاد و گفت أ و لم یروا أنا جعلنا حرما آمنا و یتخطف الناس من حولهم جای دیگر گفت مثابة للناس و أمنا و و آمنهم من خوف در روزگاری که مشرکان حرم می داشتند آن را چندان حرمت داشتند که اگر کسی خونی عظیم کردی و در آن خانه گریختی از ثار آن ایمن گشتی و اکنون هر که از حاج و از معتمران و زایران باخلاص و با توبه آنجا درشد از آتش ایمن است
ابو النجم الصوفی مردی قرشی بود گفتا شبی طواف می کردم گفتم یا سیدی تو گفته ای و من دخله کان آمنا هر که در خانه کعبه شود ایمن است از چه چیز ایمن است گفتا هاتفی آواز داد که آمنا من النار یعنی از آتش دوزخ ایمن است ...
... اما در حال حیات شرط آنست که آن کس که از بهر وی حج کنند زمن باشد یا پیری سخت پیر چنان که بر راحله و رامله آرام نتواند گرفت چنان که در خبر گفت لا یستطیع ان یستمسک علی الراحلة
استطاعت و قدرت و طاقت و جهد و وسع بمعنی متقارب اند و اصل الاستطاعة استدعاء الطاعة کأن النفس بالقدرة تستدعی طاعة الشی ء لها و آنچه گویند فلان کس را استطاعت نیست بر دو معنی باشد یکی نفی قدرت را که خود توانایی ندارد و راه بآن نبرد دیگر نفی خفت را که بر وی گران شود و آسان نبود و هو المعنی بقوله لا یستطیعون سمعا ای لا یستقلونه لأنهم لا یقدرون علیه و استطاعت عبادت بر قول مجمل سه ضرب است یکی استطاعت نفسی یعنی که معرفت دارد بعمل یا وی را تمکن معرفت بود دیگر استطاعت بدنی یعنی که تندرست بود و قوت و قدرت دارد بر اداء عمل سدیگر استطاعت بیرون از تن است و آن وجود آلت است یعنی زاد و راحله و مانند آن که تحصیل عمل بی وجود آلت ممکن نشود و چون این هر سه مجتمع شد استطاعت تمام حاصل گشت و آنچه مصطفی ص گفت الاستطاعة الزاد و الراحلة
اشارت بآن رتبت سوم کرد که بیرون از تن است از بهر آنکه قومی پرسیدند که ایشان را مسافت دور بود و زاد و راحله نبود و بشک بودند که فریضه حج بر ایشان لازم است یا نه و مصطفی ص گفت استطاعت زاد و راحله است چون زاد و راحله نبود فریضه حج لازم نیاید و زاد و راحلة آنست که نفقه خویش بتمامی دارد از رفتن تا باز آمدن با سر عیال و بقعت خویش بیرون از نفقت ایشان که نفقت شان بر وی لازم باشد و بیرون از مسکن و خادم و قضاء دیون
و از استطاعت آنست که راه آسان و ایمن بود بی دریای مخطر و بی راهزن و قصد دشمن و بی مکس و خفارة و رصد روی ابو امامة قال قال رسول الله ص من لم یمنعه فی الحج حاجة او مرض حابس او سلطان جایر فمات فلیمت ان شاء یهودیا او نصرانیا
قوله تعالی و من کفر فإن الله غنی عن العالمین کفر این جا جحود است بقول ابن عباس و جماعتی از مفسران و معنی آنست که هر که در دین حج فریضه نبیند بر توانا و ترک حج معصیت نبیند از توانا الله غنی است از جهانیان یعنی که تا بداند این جاحد که بر خود زیان کرد که جحود آورد نه بر الله که الله بی نیاز است وی را حاجت نیست بطاعت مطیعان و عمل عاملان بنده اگر عمل کند خود را سود کند که بثواب و نفع آن رسد و اگر معصیت کند بر خود زیان کند که از ثواب درماند ...
... قوله قل یا أهل الکتاب لم تکفرون بآیات الله این در شأن جهودان آمد که نبوت محمد ص را منکر بودند و حج کردن را واجب نمی دیدند و آیات که در وجوب آن فرو آمد در کتب منزل نمی پذیرفتند آن گه گفت و الله شهید علی ما تعملون پوشیده میدارید بر خدای آنچه بر وی پوشیده نشود ندانید که وی عز و جل حاضر است بعلم هر جای و دانا بهر جزای و گواه بهر نهان و پیدای
قل یا أهل الکتاب لم تصدون عن سبیل الله من آمن تبغونها عوجا و أنتم شهداء الآیة البغیة الطلبة یقال بغیته کذا و بغیت له و ابغنی شییا ای ابغ لی تبغونها عوجا ای تبغون لها عوجا بالشبه التی تلبسون بها علی سفلتکم هر کژی که درک آن بفکرت بود عوج گویند بکسر عین و هر چه درک آن بچشم بود عوج گویند بفتح عین این جا کژی راه دین میخواهد که درک آن بفکرت بود میگوید که شما عیب و کژی میجویید راهی را که الله راست نهاد و خود میدانید و گواهانید براستی آن راه و آن آنست که در تورات خوانده اید که ان الدین عند الله الاسلام و ان محمدا رسول الله و لفظ شهادت دو معنی را استعمال کنند یکی معرفت عقل و دیگر عقد زبان اما معرفت عقل آنست که گفت أو ألقی السمع و هو شهید ای عارف بعقله
اما عقد زبان آنست که گفت فاشهدوا و أنا معکم من الشاهدین و بر هر دو معنی و أنتم شهداء تفسیر کرده اند یعنی و انتم عقلاء تعرفون ذلک بعقولکم و قیل أنتم شهداء ای انتم قد اخذ علیکم العهد بقوله و إذ أخذ الله میثاق الذین أوتوا الکتاب الآیة و قیل و أنتم شهدتم بنبوته قبل بعثته ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۸ - النوبة الثالثة
... خانه ای که هرگز هیچ جبار مخلوق را چشم در آن نیاید مگر که باز شکوهد و رعب زند و فروشکند و هیچ پرنده ای زیر او نتواند که گذرد و وحش کوه بآن رسد أمن شناسد آرام گیرد و اگر همه خلق جهان در آن خانه روند جای یابند
فیه آیات بینات در آن خانه نشانهای روشن است که آن حق است و حقیقت یکی از آن نشانها مقام ابراهیم است از روی ظاهر اثر قدم ابراهیم ع است بر سنگ خاره که روزی بوفاء مخلوقی آن قدم برداشت لا جرم رب العالمین اثر آن قدم قبله جهانیان ساخت اشارتی عظیمست کسی را که یک قدم بوفاء حق از بهر حق بردارد و چه عجب اگر باطن وی قبله نظر حق شود اما از روی باطن گفته اند مقام ابراهیم ایستادن گاه اوست در خلت و آنکه قدم وی در راه خلت چنان درست آمد که هر چه داشت همه درباخت هم کل و هم جزء و هم غیر کل نفس اوست جزء فرزند او غیر مال او نفس بغیر آن داد و فرزند بقربان داد و مال بمهمان داد
امروز که ماه من مرا مهمان است ...
... جان افشانم که روز جان افشانست
گفتند یا ابراهیم دل از همه برگرفتی چیست این که همه درباختی گفت آری سلطان خلت سلطانی قاهر است جای خالی خواهد با کس بنسازد إن الملوک إذا دخلوا قریة أفسدوها
زحمت غوغا بشهر نیز نبینی
چون علم پادشا بشهر درآید
چون از نهاد و غیر خویش پاک بیرون شد بر منشور خلت وی این توقیع زدند که و اتخذ الله إبراهیم خلیلا با این همه منقبت و مرتبت نفیر میکرد و میگفت و اجنبنی و بنی أن نعبد الأصنام عزت قرآن در نواختنش بیفزود که و آتیناه فی الدنیا حسنة و إنه فی الآخرة لمن الصالحین و او می گفت و لا تخزنی یوم یبعثون
اعتقادش در حق خویش بقهر بود با خود جنگی برآورده بود که هیچ صلح نمیکرد ...
... صد گونه ز عشق رنگها دارم من
مقام ابراهیم و من دخله کان آمنا شرف آن مقام نه آن سنگ راست که اثر قدم ابراهیم ع راست و لآثار الخلیل عند الجلیل اثر و خطر عظیم
ان الدیار و ان عفت فان لها ...
... و رنه در هر خانه بو بکریست در هر کوه غار
قوله و لله علی الناس حج البیت من استطاع إلیه سبیلا بدانکه این سفر حج بر مثال سفر آخرت نهادند و هر چه در سفر آخرت پیش آید از احوال و اهوال مرگ و رستاخیز نمودگار آن درین سفر پدید کردند تا دانایان و زیرکان چون این سفر پیش گیرند بهر چه رسند و هر چه کنند منازل و مقامات آن راه آخرت یاد کنند و عبرت گیرند و زاد و ساز آن بدست آرند که صعب تر است و عظیم تر اول آنست که چون اهل و عیال و دوستان را وداع کند بداند که این مثال سکرات مرگست آن ساعت که بنده در نزع باشد و خویش و پیوند و دوستان گرد وی درآیند و او را وداع کنند
سار الفؤاد مع الاحباب اذ ساروا ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۹ - النوبة الاولى
قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند اتقوا الله بپرهیزید از خشم و عذاب خدای حق تقاته بسزا پرهیزیدن از وی و لا تموتن و نمیرید شما إلا و أنتم مسلمون ۱۰۲ مگر شما گردن نهادگان و مسلمانان
و اعتصموا بحبل الله جمیعا دست در زنید در حبل خدای همگان و لا تفرقوا و بمپراکنید و اذکروا نعمت الله علیکم و یاد کنید و یاد دارید نعمت خدای بر خود إذ کنتم أعداء آن وقت که یکدیگر را دشمنان بودید فألف بین قلوبکم میان دلهای شما الفت نهاد و فراهم آورد فأصبحتم بنعمته إخوانا تا بکرد نیک وی یکدگر را برادران گشتید و کنتم علی شفا حفرة من النار و شما بر تیغ کناره آتش بودید فأنقذکم منها شما را از آتش باز رهانید کذلک یبین الله لکم آیاته چنین که هست شما را پیدا میکند خدای سخنان خویش و نشانهای نیک خدایی خویش لعلکم تهتدون ۱۰۳ تا مگر راه بیابید فرا شناخت منت وی و پیروزی خود
و لتکن منکم أمة و از شما گروهی بادا یدعون إلی الخیر که می خوانند با نیکی و یأمرون بالمعروف و میفرمایند به نیکوکاری و ینهون عن المنکر و باز میزنند از ناپسند و أولیک هم المفلحون ۱۰۴ و ایشانند که بر پیروزی پایندگانند و نیک آمده جاودانند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۹ - النوبة الثالثة
... گفته اند که تقوی بر سه قسم است یکی تقوی عقوبت اندر صبر کردن از معاصی چنان که گفت و اتقوا النار التی أعدت للکافرین دیگر تقوی اندر شکر نعمت چنان که گفت و اتقوا ربکم سدیگر تقوی برؤیت وحدانیت بی اعتبار ثواب و عقاب چنان که گفت اتقوا الله حق تقاته اول تقوای ظالمانست دیگر تقوای مقتصدانست سدیگر تقوای سابقان
قوله تعالی و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا اول گفت و من یعتصم بالله فقد هدی إلی صراط مستقیم و در آخر گفت و اعتصموا بحبل الله جمیعا و در میان گفت اتقوا الله سر ترتیب این کلمات آنست که بنده قصد اعتصام داشت به الله و راه آن جز تقوی نیست و حقیقت تقوی تحصیل طاعاتست و تحصیل طاعات جز بکتاب و رسول نیست که بحبل الله عبارت از آنست میگوید دست در بحبل الله زنید تا بتقوی رسید و از تقوی باعتصام او رسید و از اعتصام بتوکل رسید و از توکل باستسلام رسید و بنده چون باستسلام رسید از وسایط مستغنی شد و بحق قایم گشت فهو الذی قال الله عز و جل فیه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر الحدیث
و گفته اند اعتصام سه ضرب است ضرب اول دست بتوحید زدن چنان که گفت فقد استمسک بالعروة الوثقی دیگر دست بقرآن زدن و بآن کار کردن و هو قوله تعالی و اعتصموا بحبل الله سدیگر دست بحق زدن و ذلک فی قوله تعالی و من یعتصم بالله این حق اعتصام است و هر حقی را حقیقتی است ...
... قوله و لا تفرقوا حث مسلمانان است بر ألفت و اجتماع که نظام ایمان به آنست و استقامت کار عالم بسته در آن است و الفت و اجتماع مسلمانان ادب دینست و زین شریعت و نظام اسلام و مایه خیر و رکن هدایت و اصل طاعت و موجب ثواب و لهذا قال عز و جل لو أنفقت ما فی الأرض جمیعا ما ألفت بین قلوبهم و لکن الله ألف بینهم و قال تعالی محمد رسول الله و الذین معه أشداء علی الکفار رحماء بینهم و سیل النبی ص ا یتزاورون اهل الجنة قال یزور الاعلی الأسفل و لا یزور الاسفل الاعلی الا الذین یتحابون فی الدنیا فانهم یأتون فیها حیث شاءوا
و درین معنی خبر بو هریره است روایت از مصطفی ص گفت در بهشت مردی مشتاق دیدار برادر خود شود آن برادر که در دنیا او را دوست داشتی از بهر خدای در راه خدای بی نسبی و سببی گوید یا لیت شعری ما فعل اخی
یعنی کاشک دانستمی که آن برادرم چه کرد و کارش بچه رسید از نواختگانست یا راندگان سوختنی است یا افروختنی در بوستان دوستانست یا در زندان رندان ...
... ای بنده خدا گرت دیدار برادرت آرزوست خیز تا رویم
بران نجیب نشیند هزار ساله راه بیک ساعت باز برد و مصطفی ص گفت چندان که شما بر نجیب نشینید و یک فرسنگ برانید ایشان هزار ساله راه برانند تا بمنزل آن برادر فرو آید سلام کند آن برادر سلام را علیک گوید و ترحیب کند دست بگردن یکدیگر در آرند و شادی خویش با یکدیگر گویند
بس که من در جستن تو گرد سر بر گشته ام ...
... و گفته اند تفرق آنست که نظاره خلق کند و اسباب بیند لا جرم هرگز از رنج و خصومات خلق بر نیاساید و اجتماع آنست که نظاره حق کند داند که حق یکتا و کار از یک جا و حکم ازین یک در اما اختلاف ارباب شریعت بر دو ضربست یکی در اصول دین دیگر در فروع
اما اختلاف در اصول عظیم است و خطرناک لا بد یکی از دو بر حق است و یکی بر باطل کسی را که مقصدش مغرب است و آن گه راه مشرق گیرد هرگز کی بمقصد رسد هر چند که رود از مقصد هر روز دورتر شود و باز مانده تر و هو المشار الیه بقوله تعالی و أن هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله
اما اختلاف امت در فروع چنانست که قومی روی نهند بیک مقصد اندر راههای مختلف بعضی دور و بعضی نزدیک هر چند که در روش مختلف باشند اما در مقصد یک جای فرود آیند و مجتمع شوند این اختلاف عین رحمت است و الیه
اشار النبی ص الاختلاف فی امتی رحمة یعنی رحمتی بود از خداوند بر خلق این اختلاف در فروع تا کار دین بر ایشان تنگ نشود و راه آن دشخوار نگردد
و ذلک فی قوله تعالی و ما جعل علیکم فی الدین من حرج و قال تعالی یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۱ - النوبة الثالثة
... خاکیست مرا بر سر و بادیست بدست
سلیمان پیغامبر ع که باد و دیو و مرغ همه مسخر او بودند روزی بر سریر ملک نشسته بود با اولیاء مملکت و ارکان دولت و آن سریر بر پشت باد اندر هوا ایستاده مورچه ای براه وی آمد و گفت یا نبی الله ما الذی اعطاک الله من الکرامة خدای با تو چه کرامت کرده درین جهان سلیمان ع جواب داد که سخر لی الریح کما تری باد مسخر من کرد چنان که می بینی گفت یا سلیمان خبر داری که این چه اشارتست میگوید لیس بیدک مما اعطیت الا الریح آنچه ترا دادند ازین مملکت دنیوی همچون بادست از باد در دست چه حاصل بود کار ملک دنیا هم چنان بود
و هم ازین باب است آنچه مصطفی ص گفت ما الدنیا فی الآخرة الا مثل ما یجعل احدکم اصبعه السبابة فی الیم فلینظر بم یرجع
قوله یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونکم اقتضاء این آیت آنست که هر چه در راه بنده آید که سر بفسادی بیرون خواهد برد از آن احتراز کند و دوری جوید و آن چهار چیز است یکی دنیا دیگر خلق سدیگر نفس چهارم شیطان دنیا زادست و تو مسافر در کشتی نشسته اگر زیادت برگیری کشتی غرق شود و تو هلاک شوی خواهی که ازین فتنه دنیا برهی نجا المخفون و هلک المثقلون بر خوان میگوید سبکباران رستند و گرانباران خستند
دو دیگر خلق اند و تا رانده ای نبود از درگاه حق گرد خلق نگردد هر که با خلق آرام گرفت از حق بازماند دوستی حق و دوستی خلق در یک دل جمع نشوند ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۲ - النوبة الثالثة
... شیر بتواضع آن مرد در آمد و او را نرنجانید بعد از آن وی را در میان بوستان دیدند شادان و إ تماشاکنان و آن در اندرون هم چنان استوار برگرفته هارون را از حال وی خبر کردند او را بخواند گفت من اخرجک من البیت ترا از آن اندرون که بیرون آورد جواب داد آن کس که مرا ببستان فرو آورد گفت ترا که ببستان فرو آورد گفت آن کس که مرا از خانه بدر آورد هارون بفرمود تا او را بعز و ناز بر نشاندند و گرد شهر بر آوردند و منادی در پیش داشته و میگوید ألا ان هارون الرشید اراد أن یذل عبدا اعزه الله فلم یقدر
إذ تقول للمؤمنین أ لن یکفیکم این نصرت دادن بواسطه ملک اکرام مؤمنانست و زیادتی نعمت بر ایشان و سکون دل ایشان که نظر بعضی از ایشان از حاشیه ظاهر بر نگذشته بود پنداشته بودند که نصرت همه با عدد است اما آنان که نور یقین در دل ایشان جای داشت و سر ایشان با وعده الله آرام داشت نظر خاص ایشان آنجا رسید که و ما النصر إلا من عند الله گفته اند آنجا که نصرت ملکی بود چه حاجت بعدد ملکی بود همانست که جای دیگر گفت کم من فیة قلیلة غلبت فیة کثیرة بإذن الله چون باذن الله گفت چه باک اگر لشکر اندک بود و عدد کم و یاران ضعیف ضعیف تر از لشکر مرغ نبود و قوی تر از اصحاب فیل نبود هین تا چه رسید بایشان از آن مرغان و کهتر و کمتر از پشه نیاید و جبار طبعی قوی تر از نمرود نبود ببین تا چون هلاک شد و بدست پشه ای درماند تا بدانی که نصرت و هزیمت همه از خداست نواخت و سیاست همه ازوست و کارها همه در ید اوست و بمشیت اوست همین است که با سید اولین و آخرین گفت لیس لک من الأمر شی ء ای سید ترا از کار چیزی نیست آن همه منم که خداوندم من بودم و من باشم کارها خود گزارم راه خود نمایم دل خود گشایم بکس باز نگذارم و هم ازین بابست آنچه گفت و لله ما فی السماوات و ما فی الأرض ملک ملک اوست امر امر اوست حکم حکم او اختیار اختیار او آن را که خواهد خواند آن را که خواهد راند فمن شاء عذبه و من شاء قربه من شاء هداه و من شاء اغواه
قوله یا أیها الذین آمنوا لا تأکلوا الربوا ربا بر بندگان حرام کرد یعنی که چون یکی قرض دهید دو وا مستانید و آن گه خود جل جلاله از تو قرض خواست و یکی به ده خواست لا بل که به هفتصد خواست اشارت میکند که این مقتضی کرم است و خلق را این کرم نرسد که این سزاء ربوبیت است و صفت الهیت آن گه گفت و اتقوا الله پس گفت و اتقوا النار اول خطاب با عارفانست و محبان و آخر خطاب با مذنبان و عاصیان با عارفان میگوید در من نگرید و با هیبت و رهبت باشید و عاصیان را میگوید از آتش عقوبت ما بر اندیشید و از آن بترسید این منزلت عوام مسلمانان است و آن رتبت خواص مؤمنان و شتان ما بینهما و رونده تا این منزل عوام باز نگذارد بآن مقام خواص نرسد نه بینی که و اتقوا الله فرا پیش داشت و ثواب آن فلاح نهاد که اعلی الدرجات در فردوس اعلی آنست و آن گه بیان کرد و باز نمود که راه این مقصد منزل و اتقوا النار است و ثمره و اتقوا النار رحمت خداست چنان که گفت لعلکم ترحمون یعنی از عقوبت من بترسید تا رحمت من بشما رسد و آن گه برحمت من بتقوی رسید و از تقوی بفلاح رسید و هو الرضوان الأکبر و الفوز الأعظم
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالی و سارعوا خداوند بزرگوار جلیل و جبار کریم و غفار کردگار نامدار حکیم راست دان علیم پاکدان مهربان کاردان جل جلاله و تقدست اسماءه و توالت آلایه و تعالت صفاته و نعماءه و عظمت کبریاءه بندگان را بخطاب کرامت با هزاران لطافت مینوازد و کارشان میسازد و راهشان بسوی خود مینماید و میخواند که و سارعوا بشتابید بندگان من و بکوشید رهیگان من پیشی جویید دوستان من که کار پیشوایان دارند و دست سابقان بردند و السابقون السابقون أولیک المقربون فی جنات النعیم بنده من هر چه بند است از راه بردار و با کس پیوند مدار و نجا المخفون بکاردار تا بسابقان در رسی باشد که روزی سر ببالین أمن باز نهی و از اندوه فرقت باز رهی آری جلیل کاری است و عزیز حالی بسابقان در رسیدن و در سبکباران پیوستن و لکن بس طرفه کاریست گنجشک را با باز پریدن و زمن را با سوار دویدن
باطن تو کی کند با مرکب شاهان سفر
تا نگردد رای تو بر مرکب همت سوار
ای مسکین همراهی سابقان جویی و صحبت مردان خواهی و چشمت بر نام و ننگ و راهت پر از فخر و عار
پای بر دنیا نه و بر دوز چشم از نام و ننگ
دست در عقبی زن و بربند راه فخر و عار
گر چو بو دردات باید تاجداری روز حشر
باش چون منصور حلاج انتظار تاج دار
و سارعوا الآیة روندگان و شتابندگان در راه دین مختلف اند یکی بقدم رفت یکی به ندم یکی به همم عابد بقدم رفت بمثوبت رسید عاصی به ندم رفت برحمت رسید عارف به همم رفت بقربت رسید
و سارعوا إلی مغفرة من ربکم الآیة اول فرمود که و اتقوا النار از آتش بپرهیزید یعنی گناه مکنید تا شما را از آتش برهانم و بیامرزم آن گه برین اقتصار مکنید که بطاعت طلب بهشت کنید که نه هر که از آتش برست ببهشت رسید و نه هر که ببهشت رسید بفردوس اعلی رسید مصطفی ص روز بدر یاران خویش را گفت قوموا الی جنة عرضها السماوات و الأرض
عمیر بن الحمام گفت بخ بخ مصطفی ص گفت آن چیست که ترا برین سخن داشت گفت یا رسول الله امید آنکه از اهل فردوس باشم رسول خدا ص گفت تو از اهل آنی
و خرما نهاده بود و میخوردند گفت یا رسول الله تا این خرماها بخوریم مرا زندگی خواهد بود بس دراز کاریست پس برخاست و رفت و در راه حق شهید گشت
الذین ینفقون فی السراء و الضراء گفته اند مردمان اندرین مقام بر سه گروه اند یکی آنست که هیچ نفقت نکند نه در سراء و نه در ضراء نه در فراخی نعمت و نه در روز قحط و شدت این را علی الاطلاق لییم گویند دست در شاخ درخت بخل زده آن درخت که اصل و بیخ آن در دوزخ است و شاخ آن در دنیا بحکم آن خبر که انس بن مالک گفت قال قال رسول الله ص السماح شجرة فی الجنة اغصانها فی الدنیا من تعلق بغصن من اغصانها قادته الی الجنة و البخل شجرة فی النار اغصانها فی الدنیا من تعلق بغصن من اغصانها قادته الی النار ...
... و العافین عن الناس عفو را دو معنی است یکی محو کما قالت العرب عفت الریاح الآثار اذا ازالتها دیگر فضل کما قال الله تعالی خذ العفو یعنی ما فضل من اموالهم اشارت میکند که و العافین عن الناس ایشانند که گناه از مردمان در گذارند و محو کنند پس بر آن اقتصار نکنند بلکه ایشان را بنوازند و از فضل مال خویش ایشان را عطا دهند این صفت محسنان است و الله تعالی دوست ایشانست که میگوید و الله یحب المحسنین
احسان در معاملت حق آنست که ان تعبد الله کأنک تراه و در معاملت خلق آنست که اگر کسی با تو بد بود تو با وی نیک باشی و آن کس که ترا نشاید تو وی را بشایی و بذلک امر الله عز و جل خذ العفو ای خذ الفضل و المحاسن من الأخلاق فاعف عمن ظلمک وصل من قطعک و احسن الی من یسی ء الیک
و الذین إذا فعلوا فاحشة الآیة لطیفه این آیت آنست که الله به موسی ع وحی فرستاد که ظالمان را گوی تا ذکر من نکنند که آن گه من ایشان را بلعنت یاد کنم و ظالمان این امت را گفت أو ظلموا أنفسهم ذکروا الله ...
... سر جمله بدانید که در عالم پاداش
آنها که درین راه بدادیم بدیدیم
ما را همه مقصود ببخشایش حق بود ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۴ - النوبة الاولى
قوله تعالی قد خلت گذشت و بود من قبلکم پیش از شما سنن نهادهای روزگار فسیروا فی الأرض بروید در زمین و بر رسید فانظروا بنگرید و برسید کیف کان عاقبة المکذبین ۱۳۷ چون بود سرانجام ایشان که پیغامهای من دروغ شمردند و رسانندگان مرا استوار نگرفتند
هذا بیان للناس این بیان کردن و پیدا آوردنی است مردمان را و هدی و راه نمونی و موعظة و پندی للمتقین ۱۳۸ پرهیزگاران را
و لا تهنوا و سست مگردید و لا تحزنوا و اندوهگین مبید و أنتم الأعلون و شما آخر برترید و غالب آیید إن کنتم مؤمنین ۱۳۹ چنین کنید و چنین دانید اگر گرویدگانید ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۴ - النوبة الثانیة
... فسیروا فی الأرض بروید در زمین و در سرانجام کار بیگانگان نگرید که ایشان را چون زمان دادیم و فرو گذاشتیم و آن گه بعاقبت چون کشتیم و بیفکندیم و اهل حق را نصرت دادیم شکستگان روز احد را میگوید که با شماهمان کنیم کافران را فرو گذاریم تا زمان ایشان برسد آن گه بعاقبت ایشان را هلاک کنیم و مصطفی ص و مؤمنان را نصرت دهیم
هذا بیان للناس میگوید این قصه که رفت و این شرح که دادیم درین آیت عبرت نمودنی است مردمان را و تعزیت کردن و دلها را آرام دادن و از عواقب نشان دادن و اگر خواهی هذا اشارت به قرآن نهی و متقیان در آخر آیت متقیان امت محمد ص اند علی الخصوص یعنی که این قرآن ایشان را روشنایی است و راه نمونی بیان من العمایة و هدی من الضلالة و موعظة من الجهالة لامة محمد خاصة
و لا تهنوا فرا مقاتلان روز احد میگوید پشت مدهید و از دست فرو میفتید و از آنچه بر شما رفت از هزیمت و مصیبت اندوهگن مبید آن روز هفتاد مرد از انصار کشته شدند و پنج مرد از مهاجرین یکی حمزة بن عبد المطلب دوم مصعب بن عمیر صاحب رایت رسول خدا ص سوم عبد الله بن جحش ابن عمة رسول الله چهارم عثمان بن شماس پنجم سعد مولی عتبه و هفتاد مرد دیگر را مجروح کردند ازیشان یکی علی بن ابی طالب ع بود بر وی شصت و اند جراحت بود ...
... و یتخذ منکم شهداء میگوید تا از شما گواهان گیرد خویشتن را و شما یکدیگر را تا گواه شوید بر آن کس که جان بذل کرد از بهر خدای و آن کس که جان خود بذل کرد در خلاف خدای و گفته اند شهداء اینجا شهیدانند سموا بذلک لأنهم عاینوا ثوابهم و شهدوا فی مکانهم و این بآن گفت که مسلمانان میگفتند اگر ما را روزی بود چون روز بدر در آن روز با کافران قتال کنیم و از خدا شهادت خواهیم رب العالمین گفت روز احد که کافران را دولت دادیم نه از دوستی ایشان بود و الله لا یحب الظالمین ای الکافرین لکن از بهر آن بود که مسلمانان شهادت میخواستند و نیز خدای خواست که مؤمنان را بآن رنجها و مصیبت ها که آن روز بایشان رسید و صبر کردند ایشان را از گناهان پاک گرداند و صافی و هنری و قوت و شوکت کافران را ناچیز و ناپیدا کند و تباه این است که رب العالمین گفت و لیمحص الله الذین آمنوا و یمحق الکافرین التمحیص التنقیة و التخلیص و المحق النقص و الهلاک
أم حسبتم أن تدخلوا الجنة این ام در قرآن جایها است و در موضع استفهام است یعنی أ حسبتم و گفته اند که در موضع بل است و لما یعلم بمعنی لم یعلم است و لما بمعنی لم در قرآن فراوان است و علم درین آیت بهر دو جایگه بمعنی رؤیت است و این نصب که در و یعلم است نصب علی الصرف است رب العالمین درین آیت بیان کرد که مؤمنان در راه خدا مقاسات بلا کشند و رنجها احتمال کنند و این بجواب آن منافقان آمد که روز احد فرا مؤمنان گفتند لم تقتلون انفسکم و تهلکون اموالکم فان محمدا لو کان نبیا لم یسلط علیه القتل فقال المؤمنون بلی من قتل منا دخل الجنة فقال المنافقون لم تمنون انفسکم الباطل فأنزل الله عز و جل أم حسبتم أن تدخلوا الجنة الآیة
و لقد کنتم تمنون الموت من قبل أن تلقوه سیاق این آیت عتاب مؤمنانست میگوید از پارسال و ازگه که شرف شهیدان بدر شنیدید همه روز شهادت بآرزو میخواستید و میگفتید با پیغمبر که اگر ما را وقعه ای چون وقعه بدر بود بینی که ما چون جنگ کنیم تا در راه حق شهید شویم فقد رأیتموه اینک روز احد بدیدید آنچه میخواستید
و أنتم تنظرون و بچشم سر در محمد ص نگریستید و در آن قتل و قتال که آنجا رفت و با این همه بهزیمت شدید و روی از دشمن بر گردانیدید اکنون حکم مسلمانان در قتال کفار آنست که چون در صف قتال بایستند روی از دشمن بنگردانند و بهزیمت نشوند و شکستگی بر مسلمانان نیارند که این حرام است و از جمله کبایر ما دام که لشکر کفار دو بار چندان که لشکر مسلمانان بیش نباشند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۵ - النوبة الاولى
... و ما کان لنفس و نبود و نیست هیچ تن را و هیچ کس را أن تموت إلا بإذن الله که بمیرد مگر بخواست خدا و دانش او کتابا مؤجلا نبشته ایست و انداخته ای نامزد کرده که کی و من یرد ثواب الدنیا و هر که ثواب این جهانی خواهد نؤته منها بدهیم او را از آن و من یرد ثواب الآخرة و هر که ثواب آن جهانی خواهد نؤته منها بدهیم او را از آن و سنجزی الشاکرین ۱۴۵ و آری ثواب دهیم سپاسداران را
و کأین من نبی ای بسا پیغامبرا قاتل معه که با وی جنگ کردند ربیون کثیر سپاههای فراوان فما وهنوا سست نگشتند و تن بندادند لما أصابهم فی سبیل الله آن را که بایشان رسید در راه خدا و ما ضعفوا و ما استکانوا سست و بد دل نشدند و از دست فرو نیفتادند و الله یحب الصابرین ۱۴۶ و الله دوست دارد شکیبایان را
و ما کان قولهم إلا أن قالوا و نبود سخن ایشان مگر آنکه گفتند ربنا اغفر لنا ذنوبنا خداوند ما بیامرز ما را گناهان ما و إسرافنا فی أمرنا و گزاف کاری ما در کار ما و ثبت أقدامنا و بر جای دار و محکم بر ایستادن گاه ما در سبیل خویش و انصرنا علی القوم الکافرین ۱۴۷ و یاری ده ما را بر گروه ناگرویدگان ...