عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۴۶
صد بار کشیدم و به سرباری بار
خوارم کردی چه خیزد از خواری خوار ...
عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۵۶
گاهی به خودم بار دهد مستی مست
گاهی ز خودم دور کند پستی پست ...
عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۶۰
... دل برد و به دلبریم اقرار نداد
گفتم که مرا به پیش خود بار دهد
از بیرحمی خود دلش بار نداد
عطار » مختارنامه » باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق » شمارهٔ ۷
... منشور به عمر جاودانی دهدم
بر روی تو صد بار بمردم هر روز
تا لعل تو آب زندگانی دهدم
عطار » مختارنامه » باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق » شمارهٔ ۲۴
... فریاد مرا زین دل دیوانه مزاج
کز پسته او بار دگر شور آورد
عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۱۴
ای ابر هوای عشق تو بس خون بار
وی راه غم تو وادیی بس خونخوار
در راه تو از ابر تحیر شب و روز
باران دریغ و درد میبارد زار
عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۱۷
جانا صد ره بمردم از حیرانی
بار دگرم زنده چه میگردانی
چون شرح دهم این همه سرگردانی ...
عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۲۹
... خلقی به هزار دیده بر من بگریست
هر روز هزار بار در عشق توام
میباید مرد زار و میباید زیست
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۷
در عشق تو راه این دل غافل گم کرد
هر روز هزار بار منزل گم کرد
چون در پهلوست جای دل عاشق تو ...
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۴
زانگه که مرا عشق تودرکار آورد
بی صبری و بی قراریم بار آورد
تسبیح و ردا صلیب و زنار آورد ...
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۴۰
... باشد که بهار دیگر ای هم نفسان
گل میریزد ز بار و ما میریزیم
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۴۵
... موجود برای غم شدم پنداری
چون شمع اگر تنم بسوزد صد بار
یک ذره ز پروانه نجویم یاری
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۵۴
... ور نرم نشد چو موم این رمز ترا
چون شمع هزار بار از سر درگیر
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۷۲
گفتم شمعا چون همه شب در کاری
از گرمی کار و بار برگی داری
گفتا که درین سوختن و دشواری
اشکم بارست و آتشم سرباری
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۱۰۰
من شمع توام که گر بسوزم صد بار
گویی که ز صد رسیده نوبت به هزار ...
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۷۳
... تادر آتش بر بفرازم گردن
صد بار اگر سرم ببرند از تن
من میخندم روی ندارد مردن
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۹۴
... سرگشته روزگار نافرجامم
با آن که بریدهاند صد بار سرم
شیرینی انگبین نرفت از کامم
عطار » سی فصل » بخش ۶
... شوی چون قطره اندر بحر واصل
شناسا شو چو قطره اول بار
که تا گردی ز بحر او خبردار ...
عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۳ - آغاز سخن
... وزان بی حاصلیها حاصل آمد
اگر خواهی که یابی نزد حق بار
سرکوی شریعت را نگهدار ...
... چو علم و حکمت و پرهیزکاری
پس آنگه پیشه کن در بردباری
مبدل کن تو آنها را باینها ...
... فداکردی همه اندر ره عشق
که تا بارش بود بر درگه عشق
مجرد شد از آن جمله علایق ...
عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۸ - در شرح نفس فرماید
... ز تقوی و شریعت کار گیرد
وزین هر دو بتن او بار گیرد
مسلمان گردد او بر دست جانت ...