میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۶۹ - ۲۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالی إذ قال له ربه أسلم الآیة چون خلیل در روش آمد از حضرت عزت فرمان آمد که یا ابراهیم هر که ما را خواهد جمله باید که ما را بود تا شطبه از مرادات بشری و معارضات نفسی با تو مانده است از رنج کوشش بآسایش کشش نرسی المکاتب عبد ما بقی علیه درهم
ما را خواهی مراد ما باید خواست
یکباره ز پیش خویش بر باید خاست
خلیل گفت خداوندا ابراهیم را نه تدبیر مانده است نه اختیار اینک آمدم بقدم افتقار بر حالت انکسار تا چی فرمایی أسلمت خود را بیوکندم و کار خود بتو سپردم و بهمگی بتو باز گشتم فرمان در آمد که یا ابرهیم دعوایی بس شگرف است و هر دعوی را معنی باید و هر حقی را حقیقتی باید اکنون امتحان را پای دار او را امتحان کردند بغیر خویش و جزء خویش و کل خویش امتحان بغیر او آن بود که مال داشت فراوان گفته اند هفتصد هزار سر گوسپند داشت بهفت هزار گله با هر گله سگی که قلاده های زرین در گردن داشت او را فرمودند که دل از همه بردار و در راه خدا خرج کن خلیل همه را در باخت و هیچیز خود را نگذاشت در آثار بیارند که فریشتگان گفتند بار خدایا تا این ندا در عالم ملکوت داده که و اتخذ الله إبراهیم خلیلا جانهای ما در غرقاب است و زهره های ما آب گشت ازین تخصیص خلیل از کجا مستحق این کرامت گشت ندا آمد که جبریل پرهای طاووسی خویش فروگشای و از ذروه سدره بقمه آن کوه رو و خلیل را آزمونی کن جبریل فرود آمد بصورت یکی از بنی آدم بتقدیر و تیسیر الهی آنجا در پس کوه بیستاد و آواز بر آورد که یا قدوس خلیل از لذت آن سماع بی هوش گشت از پای در آمد گفت یا عبد الله یک بار دیگر این نام باز گوی و این گله گوسپند ترا جبریل یک بار دیگر آواز بر آورد که یا قدوس خلیل در خاک تمرغ میکرد چون مرغی نیم بسمل و میگفت یک بار دیگر بازگوی و گله دیگر ترا
و حدثتنی یا سعد عنه فزدتنی ...
... جبریل را وقت خوش گشت پرهای طاوسی خویش فرو گشاد و گفت بحق اتخذک خلیلا براستیت بدوست گرفت اگر قصوری هست در دیده ماست اما ترا عشق بر کمال است پس چون جبرییل بر وی آشکار شد گفت یا خلیل این گوسپندان ما را بکار نیست و ما را بآن حاجت نیست خلیل گفت اگر ترا بکار نیست و استدن هم در شرط جوانمردی نیست جبرییل گفت اکنون پر کنده کنیم در صحرا و بیابان تا بمراد خود می چرند و عالمیان تا قیامت بصید از آن منفعت میگیرند اکنون گوسپندان کوهی که در عالم پر کنده اند همه از نژاد آن اند و هر که از آن صید گیرد و خورد تا قیامت مهمان خلیل است و روزیخور خوان احسان حضرت ملک جلیل است
اما امتحان وی بجزء او آن بود که وی را خواب نمودند بذبح فرزند و اشارتی از آن رفت و تمامی آن قصه بجای خویش گفته شود ان شاء الله تعالی اما امتحان وی به کل وی آن بود که نمرود طاغی را بر آن داشتند تا آتش افروخت و منجنیق ساخت تا خلیل را بآتش او کند و خطاب ربانی بآتش پیوسته که یا نار کونی بردا و سلاما خلیل در آن حال گریستن در گرفت فریشتگان گمان بردند که خلیل بآن می گرید که وی را بآتش می اوکنند جبرییل در آمد و گفت لما ذا تبکی یا خلیل چرا می گریی گفت از آنک سوختن و کوفتن بر منست و نداء حق بآتش پیوسته یا جبرییل اگر هزار بارم بسوختی و این ندا مرا بودی دوست تر داشتی یا جبرییل این گریستن نه بر فوات روح است و سوختن نفس که این بر فوات لطایف نداء حق است و گفته اند جبرییل براه وی آمد و گفت هل لک من حاجة هیچ حاجت داری یا خلیل جواب داد اما الیک فلا بتو ندارم حاجتی جبرییل گفت بالله داری لا محاله از وی بخواه گفت عجبت می بینم اگر خفته است تا بیدارش کنم یا خبر ندارد تا بیاگاهانم حسبی من سؤالی علمه بحالی فریشته بحار و طوفان آمده که یا خلیل دستور باشد استوار باش تا بیک چشم زخم این آتش را به نیست آرم و بیگانگان را هلاک کنم خلیل گفت همه وی را بندگانند و آفریدگان اگر خواهد که ایشان را هلاک کند خود با ایشان تا ود و در آسمان غلغلی در صفوف فریشتگان افتاده که بار خدایا در روی زمین خود ابراهیم است که ترا شناسد و به یگانگی تو اقرار دهد و تو خود بهتر دانی او را می بسوزی
فرمان آمد از درگاه بی نیازی که ساکن باشید و آرام گیرید که شما از اسرار این کار خبر ندارید او خلوت گاه دوستی میطلبد خواهد تا یک نفس بی زحمت اغیار در آن خلوتگاه با ما پردازد ازینجا بود که خلیل را پرسیدند پس از آن که ترا کدام روز خوشتر بود و سازگارتر گفت آن روز که در آتش نمرود بودم وقتم خالی بود و دلم صافی و بحق نزدیک و از خلق معزول ...
... ما کان قلبی للصبابة معهدا
چون ابراهیم از کوره امتحان خالص بیرون آمد و اندر گفت اسلمت صادقا رب العالمین رقم خلت بر وی کشید و جهانیان را اتباع وی فرمود گفت فاتبعوا ملة إبراهیم حنیفا و ما کان من المشرکین
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۷۰ - ۲۲ - النوبة الاولى
قوله تعالی قولوا آمنا بالله گویید ایمان داریم بالله و ما أنزل إلینا و بآنچه فرو فرستاده آمد بما و ما أنزل إلی إبراهیم و بآنچه فرو فرستاده آمد به ابراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و به پیغامبران فرزندان یعقوب و ما أوتی موسی و عیسی و آنچه دادند موسی و عیسی را از نامه و پیغام و ما أوتی النبیون من ربهم و به آنچه دادند همه پیغامبران را از خداوند ایشان لا نفرق بین أحد منهم جدا نکنیم یکی را از پیغامبران از دیگران و نحن له مسلمون و ما وی را گردن نهادگانیم
فإن آمنوا اگر جهودان بگروند بمثل ما آمنتم به چنان گرویدن که شما گرویدید فقد اهتدوا وا راه راست آمدند و إن تولوا و اگر بر گردند فإنما هم فی شقاق ایشان در جدایی ستیزند فسیکفیکهم الله آری کفایت کند ترا الله شغل ایشان و هو السمیع العلیم و اوست شنوا و دانا
صبغة الله راه نمونی الله دانید و سپاس وی بینید و راه وی گزینید و من أحسن من الله صبغة و کیست نیکو رجنده تر از الله و نحن له عابدون و ما وی را پرستگارانیم
قل رسول من گوی أ تحاجوننا فی الله بامامی حجت جویید و خصومت سازید در خدا و هو ربنا و ربکم و او خدای ماست و خدای شما و لنا أعمالنا و لکم أعمالکم کردار ما ما را و کردار شما شما را و نحن له مخلصون و انگه ما نه چون شماایم که ما پاک راهان ایم و پاک دلان
أم تقولون یا می گویید إن إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط کانوا هودا جهودان بودند أو نصاری و ترسایان میگویند که ایشان ترسایان بودند قل گوی أ أنتم أعلم أم الله شما به دانید یا خدا و من أظلم و کیست بیدادگر تر بر خود ممن کتم شهادة عنده از آن کس که پنهان کند گواهی که دارد بنزدیک خویش در نبوت محمد من الله از خداوند عز و جل و ما الله بغافل عما تعملون و خدای ناآگاه نیست از آنچه شما میکنید
تلک أمة قد خلت ایشان گروهی اند که رفتند و گذشتند لها ما کسبت ایشانراست آنچه کردند و جز او کردار خویش دیدند و لکم ما کسبتم و شما راست آنچه کنید و جز او کردار خویش بینید و لا تسیلون عما کانوا یعملون و شما را نپرسند از آنچه ایشان کرده اند
سیقول السفهاء آری گوید گروهی سبک خردان و کم دانان من الناس ازین مردمان ما ولاهم چه چیز باز گردانید ایشان را عن قبلتهم التی کانوا علیها از آن قبله ایشان که بر آن بودند قل گوی لله المشرق و المغرب خدایراست بر آمدن گاه آفتاب و فرو شدن گاه آفتاب یهدی من یشاء راه می نماید آن را که خواهد إلی صراط مستقیم سوی راه راست درست
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۷۱ - ۲۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالی قولوا آمنا بالله الآیة ابو هریرة گفت اهل کتاب بزبان عبری توریة می خواندند و تفسیر آن با مسلمانان میگفتند بزبان تازی رسول گفت لا تصدقوهم و لا تکذبوهم و قولوا آمنا بالله گفت ایشان راست گوی مدارید و دروغ زن مگیرید راه ایمان شما آنست که گویید آمنا بالله و ما أنزل إلینا ایمان داریم بالله و بآنچه فرو فرستادند بما یعنی قرآن و بآنچه ابراهیم را دادند
از صحف و آن ده صحیفه بود بروایت ابو ذر از مصطفی قال ابو ذر قلت یا نبی الله فما کانت صحف ابراهیم فذکر کلاما ثم قال فیها علی العاقل ما لم یکن مغلوبا علی عقله ان تکون له ساعة یناجی فیها ربه و ساعة یتفکر بها فی صنیع الله عز و جل و ساعة یحاسب فیها نفسه فیما قدم و اخر و ساعة یخلو فیها لحاجته من الحلال فی المطعم و المشرب
و ما أنزل إلی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و ایمان دادیم بآنچه فرو فرستادند اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان وی را گفته اند اسباط در فرزندان یعقوب همچون قبایل است در فرزندان اسماعیل و اسماعیل پدر تازیان بود و اسحاق پدر عبرانیان و اسماعیل بجود و سخا معروف بود ازینجاست که عرب همه با جود و سخا باشند و اسحاق بزهد و عبادت معروف بود از اینجاست که در اهل کتاب زهاد و رهبان بسیار باشند و فرزندان یعقوب را اسباط از آن گفتند که بسیار بودند و سبط در لغت عرب درختی پر شاخ باشد یعنی که ایشان را شاخه های بسیارست چنانک عرب را قبایل بسیارست و آنچه گفت ایشان را کتاب دادیم و در عداد کتاب داران آورد پیغامبران ایشان را خواهد که در اسباط چهار هزار پیغامبر بودند
و روا باشد که اسباط اینجا بر فرزندان صلب نهند از یعقوب که همه پیغامبران بودند و کتاب داران ...
... ثم قال لا نفرق بین أحد منهم جدا نکنیم یکی را از پیغامبران از دیگران بنا استوار گرفتن و ناگرویدن چنانک جهودان و ترسایان کردند
و نحن له مسلمون و ما مسلمانانیم و الله را گردن نهادگانیم چون این آیت فرو آمد رسول بر جهودان و ترسایان خواند جهودان چون حدیث عیسی شنیدند منکر شدند او را و به نبوت وی اقرار ندادند و ترسایان خود غلو کردند و گفتند که عیسی باری نه چون دیگر پیغامبرانست که او پسر خداست پس رب العالمین این آیة دیگر فرو فرستاد و گفت فإن آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا گفته اند که مثل اینجا صلت است و زیادت یعنی بما آمنتم به می گوید اگر ایشان ایمان آرند بآنچه شما ایمان آوردید و بگروند گرویدنی چنان شما یعنی شما که امت محمد اید بکتاب ایشان ایمان آوردید اگر ایشان بکتاب شما ایمان آرند راست راهان اند و مسلمانان
و إن تولوا فإنما هم فی شقاق و اگر بر گردند از مسلمانی و از راه حق بر گوشه افتادند و آنچه گفت بمثل ما آمنتم به دلیل است که ایمان و اسلام هر دو یکسانست که همان قوم را میگوید که ایشان را گفت فلا تموتن إلا و أنتم مسلمون
فسیکفیکهم الله آری بسنده کند ترا الله ببازداشت خویش بدایشان را از تو و شغل ایشان ترا کفایت کند و هم چنان کرد که جهودان قریظه و نضیر بودند بعضی را ازیشان بکشتند و بعضی را به بردگی ببردند و بعضی را از وطن خویش آواره کردند و ترسایان نجران بودند که جزیت بریشان نهادند بخواری و مذلت و هو السمیع العلیم او خداوندی شنواست که گفت همه می شنود داناست که حال همه میداند
قوله تعالی صبغة الله ای اتبعوا صبغة الله میگوید دین الله و سنت وی گیرید و راه وی جویید صبغة رنگ باشد و این در معارضه آن آمد که ترسایان فرزند خود را که می زادند بآبی زرد می برآوردند در شهر عموریه و میگفتند صبغناه نصرانیا او را ترسا رشتیم الله گفت عز جلاله من بتوحید و اسلام رهی را مسلمان رشتم و این صبغة آنست که قرآن بوی اشارت میکند که فطرت الله التی فطر الناس علیها و مصطفی گفت کل مولود یولد علی الفطرة
و عن ابن عباس ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال ان بنی اسراییل قالوا یا موسی هل یصبغ ربک فقال موسی یا رب هل تصبغ قال نعم أنا اصبغ الالوان الاحمر و الأبیض و الاسود و الالوان کلها فمن صبغی ...
... و من أحسن من الله صبغة و کیست نیکو رزنده تر از الله آن گه اقرار خواست تا گویند که الله نیکو رزنده تر است و ما وی را پرستگارانیم یعنی کیست از ما نیکو رنگ تر و ما وی را بندگانیم و قال النبی یؤتی بانعم اهل الدنیا و من اهل النار یوم القیمة فیصبغ فی النار صبغة ثم یقال له یا بن آدم هل رأیت خیرا قط هل مر بک شر قط فیقول لا و الله یا رب ما مر بی بؤس قط و لا رأیت شدة قط
قوله تعالی قل أ تحاجوننا فی الله الآیة ای أ تخاصموننا فی دین الله مفسران گفتند این پاسخ جهودانست که ایشان دعوی آشنایی و دوستی حق میکردند و خود را به نزدیک الله حقی میدیدند گاهی می گفتند نحن أبناء الله و أحباؤه گاهی گفتند لن یدخل الجنة إلا من کان هودا أو نصاری و با مصطفی علیه السلام و با عرب میگفتند ما بخدای نزدیکتریم و اولیتریم از شما که رسول ما پیش از رسول شما بود و کتاب ما پیش از کتاب شما بود و دین ما پیش از دین شما بود رب العالمین گفت ای مهتر ایشان را جواب بده و بگوی أ تحاجوننا فی الله الحجة ادعاء الحق حجت می جویید بر من و دعوی حق می کنید و حق سزای میجویید و بر من غلبه می پیوسید بحق در دین خدای و هو ربنا و ربکم و او خداوندست ما را و شما را هر دو را دارنده و پروراننده آن کس بوی اولیتر است که او را طاعت دارست و رسولان وی را استوار گیر آن گه گفت و لنا أعمالنا و لکم أعمالکم ما را کردارهاست و شما را کردارها و ما در آن کردار خویش مخلص آمدیم الله را گردن نهاده و بیگانگی وی اقرار داده و شما مشرکان و دو گویان اید پس چونست که با ما در دین الله حجت میگیرید و ما نه چون شماایم نظیر این آنست که گفت تعالی و تقدس و إن کذبوک فقل لی عملی و لکم عملکم و نحن له مخلصون أم تقولون الآیة بیا و تا هر دو خوانده اند بتاء قراءت شامی و حمزه و کسایی و حفص و رویس از یعقوب و خطاب با حاضر است و بیا قراءت باقی و فعل غایب است و بهر دو قرایت حکایت از جهودانست میگفتند پیغامبران گذشته ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان همه همه بر دین جهودی بودند و ترسایان میگفتند نه که بر دین ترسایی بودند رب العالمین رسول خود را گفت علیه السلام قل أ أنتم أعلم أم الله گوی این بیگانگان را که شما به دانید از کار ایشان و دین ایشان یا الله و بگوی که الله مرا خبر داد که ایشان نه جهود بودند نه ترسا بل که مؤمنان بودند بر دین اسلام پس ایشان را بر آن گفتن ملامت کرد که ایشان دانسته بودند و از کتاب خوانده که پیغامبران بر دین اسلام بودند لیکن نهان میداشتند و ظاهر نمی کردند گفت و من أظلم کیست ستمکار تر بر خویشتن از آن کس که گواهی دارد دانسته و دادن آن پذیرفته و آن گواهی بنزدیک وی باشد از الله که از کتاب خوانده باشد و بدانسته که این پیغامبران بر دین اسلام بودند و نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم راست است و درست و دین وی حق و آن گه آن را پنهان دارد کیست ازین کس بیداد گرتر و بر خود ظالمتر
و ما الله بغافل عما تعملون الله غافل نیست از آنچه شما میکنید آنچه پنهان میکنند از کتاب خدا میداند و آنچه ظاهر میکنند از تکذیب میداند و فردا بقیامت همه را پاداش دهد بهمه چیز و هیچ فرو نگذارد قوله تعالی تلک أمة قد خلت الآیة از بسیاری که تفاخر می کردند بپدران و گذشتگان خویش و دین ایشان می پسندیدند و راه ایشان میرفتند و میگفتند إنا وجدنا آباءنا علی أمة و إنا علی آثارهم مقتدون رب العالمین ایشان را باین آیت از آن بازداشت گفت ایشان قومی اند که رفتند و گذشتند نه شما را از کردار ایشان پرسند و نه ایشان را از کردار شما بل که همه را از کردار خود پرسند و بکردار خود گیرند همانست که جایی دیگر گفت و أن لیس للإنسان إلا ما سعی و قال تعالی و لا تزر وازرة وزر أخری و هر چند که این آیت از روی ظاهر یک بار گفت اما از روی معنی در آن تکرار نیست که امت در آیت پیش پیغامبران را میخواهد ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و درین آیت اسلاف جهودان و ترسایان را میخواهد پدران ایشان که بر ملت ایشان بودند
سیقول السفهاء من الناس این سفهاء مشرکان مکه اند و جهودان مدینه و سبب نزول این آیت آن بود که مصطفی از اول در مکه روی بکعبه داشت در نماز کردن پس چون هجرت کرد به مدینه او را فرمودند تا روی بقبله جهودان آرد یعنی بیت المقدس پس چون روزگاری بر آمد دیگر بار او را فرمودند تا بقبله خود باز آید و روی فرا کعبه کند مشرکان گفتند محمد قبله پدران بگذاشته بود و اکنون باز آمد چنان دانیم که بدین پدران که بگذاشته است نیز باز آید الله تعالی این آیت فرو فرستاد که سیقول السفهاء آری این جاهلان و سبک خردان از مردمان مکه ترا منکر میشوند باین بر گشتن از قبله بقبله دیگر تو ایشان را جواب ده و بگوی
لله المشرق و المغرب جهان همه خدایراست هم مشرق که کعبه سوی آنست هم مغرب که بیت المقدس سوی آنست چنانک فرماید او را فرمانبردارم و گردن نهادم
یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم راه نماید او را که خواهد براه راست و دین پاک و کیش پسندیده و قبله حق
فصل ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۷۲ - ۲۲ - النوبة الثالثة
... و امت وی را بر گذشتگان پیشی داد و گفت السابقون السابقون أولیک المقربون و رسول گفت نحن الآخرون السابقون یوم القیمة
فإن آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا الآیة ای سید خافقین و رسول ثقلین این کارها همه در پی تو بستیم و جهانیان را اتباع تو فرمودیم خادمان ترا عهدنامه محبت نوشتیم و در محل نظر خود آوردیم و مخالفان ترا در وهده مذلت و مهانت اوکندیم من خالفک فهو فی شق الاعداء و من خدمک فهو فی شق الاولیاء هر که ترا خواست او را خواستیم و بخود راه دادیم و هر که برگشت او را سوختیم و بینداختیم من یطلع الرسول فقد اطاع الله ای مهتر از برگشتن این بیگانگان و ناسزا گفتن ایشان دل تنگ مدار که ما شغل ایشان ترا کفایت کنیم و رنج ایشان از تو باز داریم فسیکفیکهم الله آن گه قومی آریم برنگ توحید برآورده و بصفت دوستی آراسته و صبغة الله بستر ایشان پیوسته این صبغة الله رنگ بی رنگی است هر که از رنگ رنگ آمیزان پاک است بصبغة الله رنگین است
آن کس که هزار عالم از رنگ نگاشت ...
... پس چون که بصبغة الله رسید هر که بوی باز افتد او را برنگ خود کند چنانک کیمیاء مس را و آهن را برنگ خویش کند و عزیز گرداند اگر بیگانه بوی باز افتد آشنا گردد و گر عاصی باز افتد مطیع شود و درین باب حکایات مشایخ بسیار است
منها ما حکی عن ابراهیم الخواص قال دخلت البادیة مرة فرأیت نصرانیا علی وسطه زنار فسألنی الصحبة فمشینا سبعة ایام فقال یا راهب الحنیفیة هات ما عندک من الانبساط فقد جعنا فقلت الهی لا تفضحنی فی هذا الکافر فرأیت طبقا علیه خبز و شواء و رطب و کوز ماء فاکلنا و شربنا و مشینا سبعة ایام ثم بادرت و قلت یا راهب النصاری هات ما عندک فقد انتهت النوبة الیک فاتکأ علی عصاه و دعا فاذا بطبقین علیهما اضعاف ما کان علی طبقی قال فتحیرت و تغیرت و ابیت ان آکل فالح علی فلم اجبه فقال کل فانی مبشرک ببشارتین احدیهما اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و حل الزنار و الأخری انی قلت اللهم ان کان لهذا خطر عندک فافتح علی بهذا ففتح قال فاکلنا و مشینا و حج و اقمنا بمکة سنة ثم انه مات فدفن بالبطحاء رحمه الله
قوله قل أ تحاجوننا فی الله میگوید ای پیغامبر ما ای رسول و فرستاده ما ای سفیر درگاه ما ای باز مملکت ما ای دلال شریعت ما ای شفیع مجرمان و ای خاتم پیغامبران آن بیگانگان را گوی أ تحاجوننا فی الله چه خصومت سازید با ما
و چه پیکار کنید با مادر الله و او خداوند ما و شماست خداوندی او همه را لازم و اقرار دادن بیگانگی و پادشاهی او بر همه واجب آن گه شما را این چه سود دارد که گویید و چه بکار آید چون نشان بندگی بر خود نه بینید و رقم اخلاص بر خود نیابید دانید که عود چون در مجمر نهند تا آتش در آن نزنید بوی ندهد چون بزبان گفتید ربنا و ربکم آتش اخلاص باید که در آن زنید تا بوی توحید بیرون دهد
ای مهتر کاینات منت ما بر خود فراموش مکن و از نواخت و ا کرام ما بر خود ایشان را خبر کن و گوی و نحن له مخلصون ما پاک راهانیم و پاک دلان او را پرستگاران و گردن نهادگان و بیزار از انباز و انباز گیران گفته اند که جمله شرایع سه چیز است یکی اقرار بوجود معبود دیگر عمل کردن از بهر وی سدیگر اخلاص رب العالمین گفت ای محمد ایشان را گوی اگر در اقرار و عمل ما را مشارکید در اخلاص مشارک نه اید و کار اخلاص دارد و بناء دین بر اخلاص است و رستگاری در اخلاص است روش اخلاص در اعمال همچون روش رنگ است در گوهر چنانک گوهر بی کسوت رنگ سنگی بی قیمت باشد عمل بی اخلاص جان کندن بی ثواب باشد خداوند عز و جل از بندگان خویش در دین اخلاص درخواسته است گفت و ما أمروا إلا لیعبدوا الله مخلصین له الدین و گوهر اخلاص جز در صدف دل ننهاده اند و در دریای سینه پس زنده دلی باید نخست تا آنکه اخلاص از وی درست آید یقول تعالی إن فی ذلک لذکری لمن کان له قلب و قال بعضهم دخلت علی سهل بن عبد الله یوم جمعة قبل الصلاة فرأیت فی البیت حیة فجعلت اقدم رجلا و اؤخر اخری فقال ادخل لا یبلغ احد حقیقة الایمان و علی وجه الارض شی ء یخافه ثم قال هل لک فی صلاة الجمعة
فقلت بیننا و بین المسجد مسیرة یوم و لیلة فاخذ بیدی فما کان الا قلیلا حتی رأیت المسجد فدخلنا و صلینا الجمعة ثم خرجنا فوقف ینظر الی الناس و هم یخرجون ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۷۳ - ۲۳ - النوبة الاولى
قوله تعالی و کذلک همچنین جعلناکم أمة شما را گروهی کردیم وسطا بهینه گزیده لتکونوا شهداء تا گواهان باشید پیغامبران را علی الناس بر مردمان از امتان ایشان و یکون الرسول علیکم شهیدا و رسول شما بر شما گواه و ما جعلنا القبلة و نکردیم ترا آن قبله التی کنت علیها آنک تو اول بر آن بودی إلا لنعلم مگر که بدانیم و به بینیم من یتبع الرسول آن کیست که بر پی رسول میرود ممن ینقلب علی عقبیه از آن کس به پس می باز گردد و با پاشنه می نشیند و إن کانت لکبیرة و آن از قبله بقبله گشتن کاری بزرگ و گران بود إلا علی الذین هدی الله مگر بریشان که الله دل ایشان را راه نمود و بر راستی بداشت و ما کان الله لیضیع إیمانکم و الله تباه کردن ایمان شما را نیست إن الله بالناس لرؤف رحیم الله بمردمان مهربان است بخشاینده سخت مهربان
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۷۴ - ۲۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالی و کذلک جعلناکم أمة وسطا گفته اند این آیت عطف بر آن است که گفت و لقد اصطفیناه فی الدنیا ای کما اصطفینا ابراهیم و ذریته کذلک جعلناکم أمة وسطا ای خیارا عدلا و تحقیق آنست که این کذلک در جای آفرین نهاده اند چنانچه پارسی گویان گویند چیزی ستودنی را که چنان است شما را گروهی کردیم ای امت محمد وسطا بهینه و گزیده و ازین گشاده تر آنست که گفت کنتم خیر أمة و عرب بهینه هر چیز را وسط خوانند و میان مرغزار که آب و گیاه بیشتر بود و نیکوتر وسط گویند و مرد بهینه تر را وسیط خوانند و اوسط خوانند قال الله تعالی قال أوسطهم ای خیرهم و اعدلهم
لتکونوا شهداء علی الناس چون ایشان را اهل شهادت گردانید صفت عدالت در پیش داشت که عدالت قرین شهادت است یعنی لتشهدوا علی الامم بتبلیغ الرسالة یوم القیمة و یکون الرسول علی صدقکم شهیدا ای معدلا مزکیا لکم گفت از آن شما را عدلا خواندیم و بهینه امت کردیم تا فردای قیامت پیغامبران را گواهی دهید بر امتان ایشان که ایشان پیغام حق رسانیدند و امت نپذیرفتند و براست نداشتند پس چون امت محمد پیغامبران را گواهی دهند بتبلیغ رسالت آن قوم که بریشان گواهی دهند گویند بچه دانستید و شما از ما پس بودید و ما را نیافتید و ندیدید جواب دهند باخبار الله ایانا فی کتابه الناطق علی لسان رسوله الصادق هر چند که معاینت شما را ندیده ایم اما در کتاب خدا خوانده ایم و از رسول حق شنیده ایم و از سنت وی دانسته ایم که ایشان پیغام رسانیدند و شما نپذیرفتید آن گه رسول خدا ایشان را تزکیت کند و بعدالت ایشان گواهی دهد این آیت دلیل است که علم عین شهادت است و اقامت آن بی اقرار مشهود علیه درست است که رب العالمین شهادت این امت بر پیشینیان اثبات کرد بمجرد علم ایشان از کتاب و سنت و ایشان را نادیده و اقرار ایشان ناشنیده و گفته اند شهید اینجا بمعنی رییس است چنانک جای دیگر گفت و ادعوا شهداءکم ای رؤسایکم پس معنی آن باشد که درین گواهی دادن بر شما و مهتر شما مصطفی است او با شما گواهی دهد فذلک قوله و یکون الرسول علیکم شهیدا و یشهد لذلک ما ...
... قوله تعالی و ما جعلنا القبلة التی کنت علیها نکردیم ترا آن قبله که اول بر آن بودی یعنی صخره بیت المقدس مگر آن را تا آنکه ترا از آن باز گردانید بقبله دیگر تا بدانیم و به بینیم که آن کیست که بر پی رسول میرود چنانک او میرود و حق می پذیرد چنانک حق میگردد و آن کس را باز بینیم از آن کس که به پس باز می گردد و روا باشد که باین قبله کعبه خواهد یعنی که نکردیم ترا آن قبله که امروز تو بر آنی مگر تا به بینیم علم اینجا در موضع رؤیت است اهل معانی گفتند این کلمه تقریر راست نه استفادت را میگوید آن را کردیم تا آنچه معلوم ماست شما را مقرر شود و پیدا گردد این چنانست که کسی گوید آتش هیزم را سوزد دیگری گوید نه سوزد او جواب دهد که هیزم بیار و آتش در آن زن تا بدانیم که می سوزد یا نه یعنی که تا آنچه من دانسته ام بنزدیک تو مقرر شود معنی دیگر گفته اند إلا لنعلم یعنی لنعلم محمد من یتبعه ممن ینقلب علی عقبیه فاضاف علمه الی نفسه تفضیلا له و تکریما کقوله تعالی فلما آسفونا انتقمنا منهم و کقوله یؤذون الله و رسوله و نظایرهما
قوله تعالی و إن کانت لکبیرة إلا علی الذین هدی الله رب العالمین گواهی بداد که ایشان بر پی رسول رفتند و بهر دو قبله نماز کردند تحویل قبله بریشان گران نیامد و در کار رسول در حیرت و تردد نیفتادند گواهی داد الله که ایشان راست راهان اند و بحق راه بران و ایشان را این فضیلتی بزرگوارست و کرامتی تمام
قوله و ما کان الله لیضیع إیمانکم ای صلواتکم الی القبلة الاولی سبب نزول این آیت آن بود که جهودان گفتند اگر قبله حق کعبه است پس ایشان که نماز بیت المقدس کردند همه بر ضلالت اند و ایشان که در آن روزگار فرو شدند چون اسعد بن زرارة و براء بن معرور بضلالت فرو شدند الله تعالی گفت در جواب ایشان و ما کان الله لیضیع إیمانکم الله تعالی تباه کردن ایمان شما را نیست که آنچه کردید از نماز بیت المقدس حق بود و راست و به نزدیک الله محفوظ و ثواب آن حاصل ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۷۷ - ۲۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالی قد نری تقلب وجهک فی السماء الآیة
این آیت از روی معنی مقدم است بر سیقول السفهاء من الناس که تا قبله با کعبه نگردانیدند ایشان نگفتند ما ولاهم عن قبلتهم التی کانوا علیها و سبب نزول این آیت آن بود که مصطفی آن گه که در مکه بود پیش از هجرت نماز به کعبه کردی پس چون هجرت کرد به مدینه رب العزة وی را فرمود تا نماز بصخره بیت المقدس کند و آن را قبله گیرد تا جهودان را باسلام و تصدیق وی رغبت بیشتر افتد و گفته اند که دو شب از ماه ربیع الاول شده بود که او را این نقل فرمودند پس شانزده ماه بر آن بماند و مصطفی را صلی الله علیه و آله و سلم آرزو می بود و می خواست که قبله او با کعبه گردانند دو معنی را یک آنک کعبه قبله پدر وی ابراهیم بود میخواست تا قبله وی همان باشد دیگر آنک جهودان میگفتند محمد و یاران وی خود راه بقبله نمی بردند تا ما ایشان را بقبله خود راه ننمودیم ندانستند پس چون جبرییل ع حاضر شد مصطفی آن آرزو که در دل داشت با وی بگفت جبرییل گفت تو از من بر الله گرامی تری و نواخت تو تمامتر است از وی بخواه مصطفی ع ادب کار فرمود بزبان نخواست دانست که عالم الاسرار از مطلوب و مقصود وی آگاه است و از خود گفته که من شغله ذکری عن مسیلتی اعطیته افضل ما اعطی السایلین
و راه خلیل رفت آن گه که جبرییل او را گفت أ لک حاجة فقال اما الیک فلا فقال سل ربک قال حسبی من سؤالی علمه بحالی
پس چون جبرییل سوی آسمان شد مصطفی علیه السلام از پی وی بر آسمان می نگرست و منتظر می بود تا خود جبرییل بچه باز گردد و چه فرمان آرد نه بس دراز شد که جبرییل فرو آمد و این آیت آورد قد نری تقلب وجهک فی السماء دیدم گشتن روی تو و پیچیدن دل تو و خواست و آرزوی تو بآسمان که قبله خویش کعبه می خواستی فلنولینک قبلة ترضاها بآن سو می گردانیم ترا که می خواهی و می پسندی فول وجهک شطر المسجد الحرام روی گردان بسوی مسجد حرام آن مسجد با آزرم با شکوه بزرگ و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره این ناسخ فأینما تولوا فثم وجه الله است
مفسران گفتند آن نماز که تحویل قبله با کعبه در آن افتاد نماز پیشین بود روز دو شنبه پنجم ماه رجب هفتده ماه گذشته از مقدم رسول به مدینه و پس از آن بدو ماه غزاء بدر بود و نصرت اهل اسلام بر کافران و گفته اند که آن موضع که کعبه ور آنست پیش از عهد آدم قبلة فرشتگان بود و از عهد نوح تا عهد ابراهیم علیهما السلام قبله بود و بروی بنا نبود و در خبرست که از آن موضع از بالا تا عرش و از نشیب تا ثری قبله خلق عالم است و نیز اجماع است که اگر آن سنگ که بناء کعبه است مثلا برگیرند قبله باطل نشود و اگر از آن سنگ جایی دیگر خانه سازند کعبه نگردد
فصل
بدان که روی بقبله آوردن شرط درستی نماز است و بگذاشتن قبله اندر نماز روا نیست مگر در دو حالت یکی در نماز شدت خوف بهر جهت که روی کند روا بود چون استقبال قبله متعذر و ناممکن بود دیگر مسافر در نماز تطوع بآن جهت که راه وی بود روی کند روا بود و بیرون ازین دو حالت روا نیست اندر هیچ نماز قبله بگذاشت و شافعی را دو قول است یکی اصابت عین قبله فرض است یا اصابت جهت و اصابت جهت ظاهرترست و درست تر که در آن مشقت و حرج نیست و بناء دین حنیفی جز بر آسانی و فراخی نیست و هو المشار الیه بقوله تعالی و ما جعل علیکم فی الدین من حرج و یقول النبی بعثت بالحنیفیة السهلة السمحة
چون این قاعده متمهد گشت ناچارست هر مسلمانی را که نماز کند شناختن دلایل قبله و راه بردن بآن و دلایل آن یکی حدود مشارق و مغارب است و چندانک لایق این موضع است بیان آن رفت
دلیل دیگر معرفت قطب شمالی است در میان فرقدین وجدی هر که خواهد تا قبله بداند این قطب پس گوش راست خود کند و گفته اند بر کران گوش کند چنانک فرقدین و جدی گرد گوش وی همی گردد و این خصوص اهل مشرق راست عراقین و حلوان و همدان و دینور و ری و قزوین و دیلم و طبرستان و گرگان و بلاد خراسان تا بنهر شاش و اهل شام این قطب پس گوش چپ گذارند تا رویشان بقبله باشد ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۷۸ - ۲۴ - النوبة الثالثة
قوله تعالی قد نری تقلب وجهک فی السماء الآیة اعلمه انه بمرأی من الحق لیکون متأدبا بادب الحق فلما استعمل الادب و لم یسأل ما تمناه قبله و لم یزد علی النظر الی السماء اعطاه افضل ما یعطی السایلین چون خداوند کریم باشد و بنده عزیز بنده را بر شرط ادب دارد و راه عمل بوی نماید و توفیق دهد آن گه وی را بآن عمل پاداش دهد و در آن حرمت داشت بستاید گوید فنعم أجر العاملین نعم العبد إنه أواب همچنین مصطفی را خبر داد که تو بر دیدار مایی و در مشاهده عزت مایی نگر تا حرمت حضرت بشناسی و بادب سؤال کنی لا جرم چون در دل وی حدیث قبله بود بحکم ادب اظهار آن نکرد و آن آرزو در دل میداشت تا از حضرت عزت خطاب آمد فلنولینک قبلة ترضاها آن آرزوی دل تو بدانستیم و حسن ادب در ترک سؤال از تو بپسندیدیم و آنچه رضاء تو در آنست از کار قبله ترا کرامت کردیم ای محمد هر چه در عالم بندگانند همه در طلب رضاء مااند و ما در طلب رضاء تو همه در جست و جوی مااند و ما خواننده تو همه در آرزوی نواخت مااند و ما نوازنده تو و لسوف یعطیک ربک فترضی کعبه اکنون قبله نفس خوددان و ما را قبله جان چون از حضرت احدیت آن نواختها روان گشت و آن کرامتها در پیوست زبان حال بحکم اشتیاق گفت
یک ره که دلت بمهر ما یا زانست ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۷۹ - ۲۵ - النوبة الاولى
... و من حیث خرجت و بهر جا که شوی و بهر سوی که بیرون شوی فول وجهک شطر المسجد الحرام روی خود فرا سوی مسجد حرام ده و إنه للحق من ربک و آن راست است و درست قبله پسندیده و فرموده از خداوند و ما الله بغافل عما تعملون و الله تا آگاه نیست از آنچه شما میکنید
و من حیث خرجت و بهر جای که شوی و بهر سوی که بیرون شوی فول وجهک شطر المسجد الحرام روی خود فرا سوی مسجد حرام ده و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره و شما که امت ویید هر جا که باشید رویهای خویش فرا سوی آن دهید لیلا یکون للناس علیکم حجة تا هیچکس را بر شما حجتی نبود از مردمان إلا الذین ظلموا منهم مگر کسی که خود بستمکاری حجت جوید از جمله ایشان فلا تخشوهم مترسید ازیشان و اخشونی و از من ترسید و لأتم نعمتی علیکم و تا تمام کنم بر شما نعمت خویش و لعلکم تهتدون و مگر تا شما بر راه راست بمانید
کما أرسلنا فیکم همچنانک فرستادیم در میان شما که عرب اید رسولا منکم فرستاده هم از شما از نژاد شما یتلوا علیکم آیاتنا میخواند بر شما آیات و سخنان ما و یزکیکم و شما را هنری و پاک میکند و یعلمکم الکتاب و الحکمة و در شما می آموزد کتاب من و حکمت خویش و یعلمکم و در شما می آموزد ما لم تکونوا تعلمون آن چیز که هرگز ندانستید
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۸۰ - ۲۵ - النوبة الثانیة
قوله تعالی لکل وجهة الآیة ای و لکل اهل دین قبلة و متوجه الیه فی الصلاة هر گروهی را از دین داران و خدا پرستان قبله است که روی بآن دارند و نماز بآن دارند و نماز بآن میکنند همانست که جای دیگر گفت لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا گفت هر یکی را از شما شریعتی دادیم ساخته و راهی نموده آن گه گفت و مولیها
این هو خواهی با خدای عز و جل بر که وی رویهای ایشان فرا آن گردانید بقضا و توفیق یا بقضا و خذلان و اگر خواهی این هو با کل بر بآن معنی که هر کس را قبله ایست که خود روی فرا آن میدهد و تقدیره هو مولی الیها لأن ولی الیه نقیض ولی عنه و مولاها خوانده اند قراءة شامی است و درین قراءة هو با کل شود لا بد میگوید هر کسرا قبله ایست که روی وی فرا آن داده اند روی اهل باطل فرا قبله کژ داده اند بقضاء و خذلان و روی اهل حق فرا قبله راست داده اند بقضا و توفیق و الامر کله بید الله
ستبقوا الخیرات ای فاستبقوا الی الخیرات قیاما بشکره میگوید نه در لجاج قبله کوشید که در نیکیها کوشید و بآن شتابید بشکر آن که قبله حق بقضا و توفیق یافتید و بدان که وجوه خیرات که کوشش در آن می باید و تحصیل آن از بنده در میخواهد فراوانست بعضی آنست که خصوصا بنفس بنده می باز گردد و بعضی آنست که از وی بدیگری می تعدی کند اما آنچه بنفس بنده لازم است توبه است از معصیت و صبر بر بلا و شدت و شکر در نعمت و راحت و استقامت در سر و علانیت و گزاردن فرایض و سنن بر وفق سنت و شرط شریعت و آنچه از وی می تعدی کند شفقت بردن است بر خلق خدای گرسنه را سیر کردن و تشنه را آب دادن و برهنه را پوشیدن و اسیر را رهایی دادن و گم شده را براه باز آوردن و امر معروف و نهی از منکر با خلق خدا بکار داشتن و با ایشان بخلق نیکو زندگانی کردن و ایشان را نیک خواستن و اندرین خصال و معانی که بر شمردیم اخبار و آثار فراوانست و از جهت شرع مقدس ترغیب تمام است منها ما روی عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم انه قال ایها الناس توبوا قبل ان تموتوا و بادروا بالاعمال الصالحة قبل ان تشغلوا و صلوا الذی بینکم و بین ربکم تسعدوا و اکثروا الصدقة ترزقوا و أمروا بالمعروف تحصنوا و انهوا عن المنکر تنصروا
و قال صلی الله علیه و آله و سلم عودوا المریض و اطعموا الجایع و اسقوا الظمان و فکوا العانی یعنی الاسیر ...
... أین ما تکونوا یأت بکم الله جمیعا میگوید هر جا که باشید و بر هر قبله که باشید شما و اهل کتاب روز قیامت الله شما را همگنان بجمع آرد شمار و پاداش را و مپندارید که من از انگیختن شما پس از مرگ شما عاجز آیم که من همه چیز را تواننده ام و بهمه چیز رسنده جای دیگر ازین گشاده تر گفت فاستبقوا الخیرات إلی الله مرجعکم جمیعا فینبیکم بما کنتم فیه تختلفون
قوله تعالی و من حیث خرجت فول وجهک شطر المسجد الحرام الآیة اگر کسی گوید چه حکمت است که در این ده آیت سه جایگه گفت فول وجهک شطر المسجد الحرام جواب آنست که هر جایی علتی مفرد است و بیان علت را هر جای همان حکم باز آورد اول آنست که رب العالمین با پیغامبر اکرام کرد که قبله پدر وی ابراهیم او را کرامت کرد و مصطفی علیه السلام خود آن میخواست و خشنودی و رضاء وی در آن بود چنانک گفت فلنولینک قبلة ترضاها فول وجهک
دیگر علت آنست که رب العالمین خبر داد که هر صاحب دعوتی را قبله است که روی بدان دارد یعنی که تو صاحب دعوتی ای محمد و مهتر پیغامبرانی و کعبه قبله تست روی بقبله خویش آر و ذلک فی قوله لکل وجهة ...
... و لأتم نعمتی علیکم معطوف است بر لیلا یکون میگوید کعبه قبله کردم شما را تا تمام کنم بر شما نعمت خویش
و لعلکم تهتدون گوید و مگر تا شما بر راه راست مانید و بر قبله ابراهیم که بر جهودان نه نعمت تمام کردم و نه بر راه راست ماندند
قال النبی لرجل أ تدری ما تمام النعمة قال و ما تمام النعمة قال النجاة من النار و دخول الجنة ...
... و فی روایة اخری قال علی النعم ستة الاسلام و القرآن و محمد و الستر و العافیة و الغنی عما فی ایدی الناس
قوله تعالی کما أرسلنا الآیة تقدیره و لاتم نعمتی علیکم کارسالی الیکم رسولا همچنانک شما را پیغامبر فرستادیم و آن نعمت بر شما تمام کردم این نعمت هم تمام کنم که بر ملة حنیفی و قبله ابراهیم شما را بدارم و رسول اینجا مصطفی است و آیات قرآن میگوید رسول ما قرآن بر شما میخواند و یزکیکم و شما را از کفر و شرک پاک میکند و بدینی میخواند که چون آن دین دارید و بر آن عمل کنید کنتم از کیاء عند الله عز و جل یعنی بنزدیک الله پاک باشید و هنری و زکی
اگر کسی گوید چونست که درین آیت تزکیت فرا پیش کتاب و حکمت داشت و در آن که ربنا و ابعث فیهم رسولا تزکیت فا پس کتاب و حکمت داشت جواب آنست که تزکیت همه از خداست اما بر دو ضرب نهاد یکی گواهی دادن است بنده را بطهارت دل و دین وی و پاکی وی از هر آلایش و این کمال ایمانست و غایت معرفت و ثمره تعلم کتاب و حکمت و ابراهیم ع که در دعا تزکیت خواست در آن آیت این ضرب خواست از بهر آن از کتاب و حکمت فاپس داشت که تا تعلم کتاب نبود این تزکیت حاصل نشود دیگر تزکیت بدایت اسلام است از الله بیان احکام شرع و از بنده پذیرفتن آن و عمل کردن بآن و رتبت این تزکیت پیش از معرفت حقایق کتاب و حکمت است و درین آیت اشارت باین تزکیت است از بهر آن فرا پیش داشت و الله اعلم
و یعلمکم الکتاب و الحکمة کتاب قرآن است و حکمت سنت مصطفی و بیان حلال و حرام و احکام قرآن و مواعظ آن و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون من فرایضه و شرایعه و ما هو من صلاح دینکم و دنیاکم
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۸۱ - ۲۵ - النوبة الثالثة
... قال بعضهم الاشارة فیه ان کل قوم اشتغلوا عنا بشی ء حال بینهم و بیننا فکونوا انتم ایها المؤمنون لنا و بنا از روی اشارت میگوید هر قومی از ما روی بر تافتند و بدون ما با غیری الف گرفتند و فرود از ما خود را دلارامی ساختند و بدوستی پسندیدند شما که جوانمردان طریقت اید و دعوی دوستی ما کرده اید دیده خود فرو گیرید از هر چه دون ماست ور همه فردوس برین باشد تا در متابعت سنت و سیرت مصطفی راست باشید و حق اقتدا بآن مهتر عالم بتمامی بگذارید که سیرت وی مهتر انبیا آن بود که چشم عزیز خود از همه کاینات فرو گرفت و جز کنف احدیت خود را پناهی ندید و تکیه گاهی نپسندید
مردی که بر راه عشق جان فرساید
آن به که بدون یار خود نگراید ...
... کز دوزخ و از بهشت یادش ناید
هر که درین متابعت درست آید شمع دوستی حق در راه وی بر افروزند تا هرگز از جاده دوستی نیفتد و الیه الاشارة بقوله فاتبعونی یحببکم الله و هر روشی که بر جاده دوستی مستقیم گشت از آن سویها که قبله مترسمان است ایمن شد یکی شوریده از سر حال خویش گوید
گر نباشد قبله عالم مرا ...
... ای برادر کس او باش و میندیش از کس
پس چون همه دعوی دوستی حق کردند ایشان را بر محک ابتلا زد تا ایشان را با ایشان نماید بدون خود چیزی دریشان انداخت و آن را قبله ایشان کرد تا روی بآن آوردند در یکی مالی در یکی جاهی در یکی جفتی در یکی شاهدی در یکی تفاخری در یکی علمی در یکی زهدی در یکی عبادتی در یکی پنداری این همه در ایشان انداخت تا خلق بآن مشغول شدند و هنوز کس حدیث او نکرد و راه طلب او از خلق خالی بماند
ازینجا گفت سلطان طریقت بو یزید بسطامی قدس الله روحه مررت الی بابه فلم ار ثم زحاما لان اهل الدنیا حجبوا بالدنیا و اهل الآخرة حجبوا بالآخرة و المدعین من الصوفیة حجبوا بالاکل و الشرب و الکدیة و من فوقهم منهم حجبوا بالسماع و الشواهد و ایمة الصوفیة لا یحجبهم شی ء من هذه الاشیاء فرأیت هؤلاء حیاری سکاری بر ذوق این کلمات پیر طریقت گفت مشرب می شناسم اما فاخوردن نمی یارم دل تشنه و در آرزوی قطره می زارم سقایه مرا سیری نکند که من در طلب دریابم بهزار چشمه و جوی گذر کردم تا بو که دریا دریابم در آتش غریقی دیدی من چنانم در دریا تشنه دیدی من همانم راست ماننده متحیری در بیابانم همی گویم فریاد رس که از دست بیدلی بفغانم
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۸۲ - ۲۶ - النوبة الاولى
... یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدید استعینوا یاری جویید بالصبر و الصلاة بشکیبایی و نماز إن الله مع الصابرین که الله با شکیبایان است
و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله مگویید آن کس را که کشته شود در راه خدای عز و جل أموات که ایشان مردگانند بل أحیاء مردگان نه اند که ایشان زندگانند و لکن لا تشعرون و لکن شما نمیدانید
و لنبلونکم و ناچار شما را بیازماییم بشی ء من الخوف و الجوع بچیزی از بیم و گرسنگی و نقص من الأموال و به کاستن ازین مالها و الأنفس و تنها و الثمرات و میوه ها و بشر الصابرین و شاد کن شکیبایان را بر فرمان برداری من
الذین إذا أصابتهم مصیبة آن صابران که چون بایشان رسد رسیدنی که ایشان را دشوار آید قالوا گویند إنا لله ما آن خداوند خویشیم و إنا إلیه راجعون و ما با او شدنی ایم و با وی گشتنی
أولیک ایشان آنند علیهم که بریشانست صلوات من ربهم درودها از خداوند ایشان و رحمة و بخشایش او بریشان و أولیک هم المهتدون و ایشانند که راست راهانند
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۸۴ - ۲۶ - النوبة الثالثة
... بسی گردی و پس هم با من آیی
بعزت عزیز که اگر یک قدم در راه او برداری هزار کرم ازو بتو رسد منک یسیر خدمة و منه کثیر نعمة منک قلیل طاعة و منه جلیل رحمة و الیه اشار النبی صلی الله علیه و آله و سلم حکایة عن الله و عز و جل من ذکرنی فی نفسه ذکرته فی نفسی و من ذکرنی فی ملاء ذکرته فی ملاء خیر منهم و من تقرب الی شبرا تقربت الیه ذراعا و من اتانی مشیا أتیته هرولة و اشکروا لی و لا تکفرون گفته اند شکرت له شکر باشد بر دیدار نعمت و بر اعتبار افعال و شکرته شکرست بر دیدار منعم و بر مشاهده ذات این شکر اهل نهایت است و آن شکر اصحاب بدایت رب العالمین دانست که معظم بندگان طاقت شکر اهل نهایت ندارند کار بریشان آسان کرد و شکر مهین ازیشان فرو نهاد
نگفت و اشکرونی بل که گفت و اشکروا لی یعنی که شکر نعمت من بجای آرید و حق آن بشناسید و انگه از شناخت حق حق من بر مشاهده ذات من نومید شوید که آن نه کار آب و گل است و نه حدیث جان و دل است گل را خود چه خطر و دل را درین حدیث چه اثر هر دو فرا آب ده و وصل جانان بخود راه ده
تا کی از دون همتی ما منزل اندر جان کنیم ...
... و لنبلونکم الآیة سنت خداوند عز و جل چنانست که هر آیت که بنده را در آن بیم دهد و سیاست نماید هم بر عقب آن یا پیش از آن بنده را بنوازد و امید نماید چنانک درین آیت بنده را بذکر آن سیاسات و انواع بلیات باز شکست پس آن گه بشارت داد و بنواخت و گفت و بشر الصابرین و در اول آیت گفت إن الله مع الصابرین
سبحانه ما الطفه و ارحمه بعباده و لنبلونکم میگوید بیازماییم شما را گاه بترس و گاه به بیم گاه بدرویشی و گاه بگرسنگی گاه بمصیبت ظاهر و گاه باندوه باطن آن بلاء ظاهر و آن مصیبت آشکارا خود آسان کاری است که گاه بود و گاه نه چنانک بلاء ابراهیم و بلاء ایوب علیه السلام بلاء تمام اندوه باطن است که یک چشم زخم پای از جای بر نگیرد و هر که او نزدیکتر و بدوستی سزاوارتر و وصال را شایسته تر اندوه وی بیشتر چنانک اندوه مصطفی که نه بر افق اعلی طاقت داشت و نه بر بسیط زمین قرار چنانک پروانه در پیش چراغ نه طاقت آن که با چراغ بماند و نه چاره آنک از چراغ دور ماند بزبان حال گوید
در هجر همی بسازم از شرم خیال ...
... یک خار به از هزار خرماست
بشر حافی گفت در بازار بغداد می گذشتم یکی را هزار تازیانه بزدند که آه نکرد آن گه او را بحبس بردند از پی وی برفتم پرسیدم که این زخم از بهر چه بود گفت از آنک شیفته عشقم گفتم چرا زاری نکردی تا تخفیف کردندی گفت از آنک معشوقم بنظاره بود بمشاهده معشوق چنان مستغرق بودم که پروای زاریدن نداشتم گفتم و لو نظرت الی المعشوق الاکبر و گر دیدارت بر دیدار دوست مهین آمدی خود چون بودی قال فزعق زعقة و مات نعره بزد و جان نثار این سخن کرد آری چون عشق درست بود بلا برنگ نعمت شود دولتی بزرگ است این جمال معشوق ترا بخود راه دهد تا در مشاهده وی همه قهری بلطف بر گیری و لکن
زان می نرسد بنزد تو هیچ خسی ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۸۵ - ۲۷ - النوبة الاولى
قوله تعالی إن الصفا و المروة من شعایر الله صفا و مروه از نشانهای ملت الله است فمن حج البیت هر که قصد و آهنگ خانه کند أو اعتمر یا بزیارت خانه شود فلا جناح علیه برو تنگی نیست أن یطوف بهما که طواف کند میان آن هر دو و من تطوع خیرا و هر که از طوع و خواست دل خویش کاری کند فإن الله شاکر علیم الله سپاس دارست و پاداش ده بکردار خلق دانا
إن الذین یکتمون ایشان که پنهان میدارند ما أنزلنا آنچه ما فرو فرستادیم من البینات از پیغامهای روشن و نشانهای پیدا و الهدی و راه نمونی من بعد ما بیناه للناس پس آنک ما آن را پیدا کردیم مردمان را فی الکتاب در نامه خویش أولیک یلعنهم الله ایشان آنند که الله لعنت میکند بریشان و یلعنهم اللاعنون و بایشان میرسد لعنت لعنت گران
إلا الذین تابوا مگر اینان که توبت کردند و أصلحوا و تباه کرده راست کردند و بینوا و پنهان کرده پیدا کردند فأولیک أتوب علیهم ایشان آنند که ازیشان توبه پذیرم و أنا التواب الرحیم و منم خداوند توبه پذیر بخشاینده مهربان
إن الذین کفروا ایشان که کافر شدند بخدای خویش و ماتوا و هم کفار و بمردند و ایشان بر کفر خویش بودند أولیک علیهم لعنة الله ایشانند که بریشانست لعنت خدا و الملایکة و لعنت فریشتگان وی و الناس أجمعین و لعنت راه راستان مردمان همه خالدین فیها جاویدان در آتش ایشانند لا یخفف عنهم العذاب سبک نکنند ازیشان عذاب هرگز و لا هم ینظرون و نه در ایشان نگرند
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۸۶ - ۲۷ - النوبة الثانیة
... و الهدی صفت و نعت مصطفی ع و اثبات نبوت وی و یقال البینات مشار بها الی الآیات المنزلة و الهدی الی ما یستدل به من الامارات
من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب پس از آنک بنی اسراییل را در کتاب توریة این همه روشن کردیم ایشان پنهان میکنند أولیک یلعنهم الله معنی لعنت راندن است و دور کردن از رحمت و خیر خویش میگوید بریشان دو لعنت است یکی لعنت حق دیگر لعنت خلق لعنت حق آنست که ایشان را براند و از رحمت خود دور کند و لعنت خلق آنست که از خدای عز و جل خواهند تا ایشان را از بر خویش براند و از رحمت خود دور کند و لعنت خلق آنست بآنکه گویند اللهم العنهم و خلاف است میان علما که این لاعنان که اند قومی گفتند فریشتگانند ابن عباس گفت کل شی ء الا الجن و الانس حسن گفت عباد الله اجمعون ضحاک گفت ان الکافر اذا وضع فی حفرته قیل له من ربک و من نبیک و ما دینک فیقول لا ادری فیقال لا دریت ثم یضرب ضربة بمطرقة فیصیح صیحة یسمعها کل شی ء الا الثقلین فلا یسمع صوته شی ء الا لعنه فذلک قوله و یلعنهم اللاعنون و قال ابن مسعود هو الرجل یلعن صاحبه فترتفع اللعنة فی السماء ثم تنحدر فلا تجد صاحبها الذی قیل له اهلا لذلک و لا المتکلم بها اهلا لها فتنطلق فتقع علی الیهود و قال مجاهد اللاعنون البهایم تلعن عصاة بنی آدم اذا اسنت السنة و امسک المطر قالت هذا بشوم بنی آدم و انما قال اللاعنون لانه وصفها بصفة العقلاء کقوله تعالی و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین إلا الذین تابوا الآیة مگر قومی که توبه کنند ازین جهودان و از شرک بایمان آیند و از معصیت باطاعت گردند و أصلحوا و دلهای کژ کرده و تباه کرده راست کنند و با راه آورند و سرهای خود با حق آبادان دارند و بینوا و صفت و نعت مصطفی که پوشیده میداشتند آشکارا کنند و بر خلق روشن دارند فأولیک أتوب علیهم ایشانند که ایشان را می باز پذیرم و از گناهشان در گذرم و بیامرزم و من خداوند باز پذیرنده و مهربانم از من بخشاینده تر و مهربانتر کس نیست بر بندگان
إن الذین کفروا و ماتوا و هم کفار الآیة ایشان که کافر میرند لعنت خدای بر ایشان است و لعنت فریشتگان و همه مردمان اگر کسی گوید اهل دین ایشان لعنت نکنند بر ایشان پس چرا همه مردمان گفت جواب آنست که این در قیامت خواهد بود که اول خدای عز و جل بر کافران لعنت کند پس فریشتگان پس همه مردمان و ذلک فی قوله یوم القیامة یکفر بعضکم ببعض و یلعن بعضکم بعضا و روا باشد که تخصیص درین عموم شود و مؤمنانرا خواهد تا هم در دنیا لعنت کنند بر ایشان و هم در عقبی و قال السدی لا یتلاعن اثنان مؤمنان و لا کافران فیقول احدهما لعن الله الظالم الا وجبت تلک اللعنة علی الکافر لانه ظالم خالدین فیها جاوید در آن لعنت اند در میان آتش یعنی که همیشه از رحمت و خیر دورند و بعذاب نزدیک که هرگز آن عذاب ازیشان برندارند و سبک نکنند و مهلت ندهند که باز آیند عذری خواهند و دریشان خود ننگرند و نه خازنان سخن ایشان را جواب کنند و نه فریاد رسند
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۸۷ - ۲۷ - النوبة الثالثة
قوله تعالی إن الصفا و المروة من شعایر الله الآیة
اشارتست بصفوة دل دوستان در مقام معرفت و مروه اشارتست بمروت عارفان در راه خدمت
میگوید آن صفوت و این مروت در نهاد بشریت و بحر ظلمت از نشانهای توانایی و دانایی و نیک خدایی الله است و الیه الاشارة بقوله تعالی یخرجهم من الظلمات إلی النور پس نه عجب اگر شیر صافی از میان خون بیرون آرد عجب آنست که این دریتیم در آن بحر ظلمت بدارد و جوهر معرفت در صدف انسانیت نگه دارد
حکایت کنند که ذو النون مصری مردی را دید که ظاهری شوریده داشت گفت دلم او را میخواست و بولایت وی گواهی میداد اما نفس من او را می نخواست و می نپذیرفت ساعتی درین اندیشه بودم میان خواست دل و رد نفس آخر آن جوانمرد بمن نگرست یا ذو النون الدر وراء الصدف گفت صدف انسانیت را چه بینی آن در بین که در درون صدف است آری چنین است و لکن میدان که نه در هر صدفی درو گوهر بود چنانک نه در هر شاخی میوه و ثمر بود نه در هر چاهی یوسف دلبر بود نه بر هر کوهی موسی انور بود نه در هر غاری احمد پیغامبر بود نه در هر دلی یاد دوست مهربان بود نه در هر جانی مهر جانان بود دلی که درو یاد الله بود در کنف رعایت و در خدد حمایت معصوم بود جانی که درو مهر جانان بود در بحر عیان غرقه نور بود اینست که آن عزیز روزگار گفت قلوب المشتاقین منورة بنور الله و اذا تحرک اشتیاقهم اضاء النور ما بین السماء و الارض فیعرضهم الله علی الملایکة فیقول هؤلاء المشتاقون الی اشهدکم انی الیهم اشوق و قیل من اشتاق الی الله اشتاق الیه کل شی ء قال بعض المشایخ انا ادخل السوق و الاشیاء تشتاق الی و انا عن جمیعها حر و اعجب من هذا ما حکی عن محمد بن المبارک الصوری قال کنت مع ابراهیم بن ادهم فی طریق بیت المقدس فنزلنا وقت القیلولة تحت شجرة رمانة فصلینا رکعات فسمعت صوتا من اصل الرمانة یا ابا اسحاق اکرمنا بان تأکل منا شییا فطأطأ ابراهیم رأسه فقال ثلث مرات ثم قال یا محمد کن شفیعا الیه لیتناول منا شییا فقلت یا ابا اسحاق لقد سمعت فقام و اخذ رمانتین فاکل واحدة و ناولنی الأخری فاکلتها و هی حامضة و کانت شجرة قصیرة فلما رجعنا مررنا بها فاذا هی شجرة عالیة و رمانها حلو و هی تثمر فی کل عام مرتین و سموها رمان العابدین و یأوی الی ظله العابدون
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۸۹ - ۲۸ - النوبة الثانیة
... این خبر دلیل است که فعل خداوند عز و جل از نام وی مشتق است نه اسم از فعل مشتق چنانک خالق و باعث و امثال آن اسم بر فعل سابق است نه فعل بر اسم خالق نام شد که بیافرید خلق را بلکه گویند از آن بیافرید که خالق بود و مخلوق را خلاف اینست که اسم وی از فعل مشتق است تا رحمت نکند او را رحیم نگویند عن اسماء بنت یزید عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال فی هاتین الآیتین اسم الله الاعظم و الهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم الم الله لا إله إلا هو الحی القیوم إن فی خلق السماوات و الأرض الآیة ابن عباس گفت چون این آیت از آسمان فرود آمد که و إلهکم إله واحد کافران گفتند ان محمدا یقول و الهکم اله واحد فلیأتنا بآیة ان کان من الصادقین محمد میگوید خدا یکی است اگر چنانست که میگوید تا نشانی نماید ما را و حجتی آرد که بر راستی وی دلالت کند پس رب العالمین این آیت فرو فرستاد که إن فی خلق السماوات و الأرض
هر چه درین آیت گفت همه نشانهای کردگاری و یکتایی خداوندست عز و جل در هر چیزی نشانیست و در هر نشانی از لطف وی برهانیست در کرد وی قدرت پیدا و در نظام آن حکمت پیدا و در لطافت آن علم پیدا و در قوام آن کمال و کفایت پیدا اول در آسمان نگر که چون برداشت و بی ستون بر هواء قدرت بداشت رفع سمکها فسویها سمکی بدان بزرگی بر هواء بدان نازکی ازین عجبتر هوایی بدان لطیفی چون بردارد باری بدان کثیفی ازین طرفه تر آن میغ گرانست که معلق بر باد بزانست میغ بی چشم میگرید باد بی پر میپرد رعد بی جان می نالد اینست لطافت و حکمت اینست زیبایی صنعت و کمال قدرت آسمانی بباران گریان بر وی چرخ گردان باد از وی خیزان هزاران چراغ در وی درخشان همه بر پی یکدیگر پویان و بی زبان خالق را تسبیح گویان و إن من شی ء إلا یسبح بحمده گاه پوشیده بخلالی از میغ گاه سبز و درخشان چون روی تیغ دو چراغ دیگر در وی فروزان یکی سوزان یکی گدازان عمر نوردان و هنگام سازان گیتی را شمار و روزگار را طومار یکی شب آرای یکی روز افروز یکی شتابنده چون هزیمتی یکی گران رو چون نو آموز دیگر آیت زمین است که هر کس را در آن وطن و هر چیز را در آن سکن زنده را مادر و مرده را چادر بار زنده میکشد و عوراء مرده می پوشد شادروانی از گرد کرده و بر روی آب بداشته هر دو دشمن یکدیگر آن گه هر دو دل بر هم نهاده و تن فراهم داده نه گرد را از آب زیانی نه آب را از گرد نقصانی
زمین بر روی آب همچون کشتی بر روی دریا و کشتی را از حشو ناگزیرست تا گران گردد و موج که زیر آن خیزد آن را به نگرداند همچنین کوه های بلند در زمین او کند چنانک گفت و جعلنا فیها رواسی شامخات تا زمین بوی گران شد و بر آب آرام گرفت هر که در عالم بنا کرد از آب نگه داشت بنا را بآرامش پیوند کرد که جنبش بنا اساس را منتقض گرداند و آب چون بر پی رود بنا را تباه کند صانع قدیم حکیم پس عالم بر آب نهاد و سقف وی گردان آفرید تا بدانی که صنع وی بصنع کس نماند آیت دیگر تاریکی شب است و روشنایی روز این تاریکی از آن روشنایی پدید کرد و آن روشنایی ازین تاریکی برآورد و هر دو بر پی یکدیگر داشت چنانک گفت جعل اللیل و النهار خلفة آن گه شب تاریک را بماه منور کرد و روز روشن را بچراغ خورشید مطهر و معطر تا آنچه در شب بر بنده فایت شود بروز بجای آرد و آنچه در روز فایت شود بشب بجای آرد و خدای را عز و جل در آن بستاید و از وی آزادی کند اینست که الله گفت لمن أراد أن یذکر أو أراد شکورا
آیت دیگر کشتی است بر روی دریا و الفلک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس دریا از بهر آدمی نرم شده و منفعت خلق را رام کرده تا کشتی بروی آسان رود و بآب فرو نشود و ملاح هدایت یافته تا باد راست از کژ بشناخته و ستاره را آفریده تا وی را راهبر و دلیل شده اگر نه رحمت خداوند بودی و مهربانی وی بر بندگان و ساختن کار و اسباب معیشت لختی چون فراهم نهاده و در هم بسته در آن موجهای چون کوه کوه چون برفتی یا خود چون بماندی لکن برحمت خود آن دریاها مسخر کرد و بساخت آدمیان را و زیر کشتی روان ساخت تا بفرمان خالق هر جا که آدمی بخواهد کشتی میرود و منفعت میگیرد اینست که رب العزة منت نهاد بر بندگان و گفت الله الذی سخر لکم البحر لتجری الفلک فیه بأمره
آیت دیگر بارانست که از آسمان فرود آید تا زمین مرده بدان زنده شود و نبات بر آرد چنانک الله گفت و ما أنزل الله من السماء من ماء فأحیا به الأرض بعد موتها قطره های باران در میغ تعبیه کند و آن میغ گران بار بر هواء قدرت بدارد آن گه بادی گرم فرستد تا میغ از هم برگشاید و قطرات از آن بریزد چنانک الله گفت و أنزلنا من المعصرات ماء ثجاجا و با هر قطره فریشته تا چنانک فرمان بود بجای خود می رساند چون باران بزمین رسد آن زمین مرده زنده شود بجنبد و شکافته گردد و از آن انواع نبات و اصناف درختان برآید نبات رنگارنگ و درختان گوناگون رنگهای نیکو و طعمهای شیرین و بویهای خوش بار لختی حلوا بار لختی روغن بار لختی دارو و لختی ترش لختی شیرین لختی خوردن را لختی پیرایه را لختی هم میوه و هم روغن لختی هم میوه و هم جامه لختی غذاء آدمیان لختی غذاء ستوران لختی غذاء مرغان عاقل چون در نگرد داند که این ساخته را سازنده ایست و آراسته را آراینده و رسته را رویاننده هر یکی بر هستی الله گواه و او را به یگانگی وی نشان نه گواهی دهنده را خرد نه نشان دهنده را زبان و لقد قالوا ...
... و قال العوام بن حوشب تخرج الجنوب من الجنة فتمر علی جهنم فغمها منها و برکاتها من الجنة و تخرج الشمال من جهنم فتمر علی الجنة فروحها من الجنة و شرها من النار
آیت دیگر میغ است با بار گران در هواء لطیف روان چنانک گفت و السحاب المسخر بین السماء و الأرض گهی از دریا برخیزد این میغ و آب برگیرد و گاه بر سبیل بخار از کوه ها پدید آید و گاه از نفس هوا پدید آید و قطره های باران در آن تعبیه و بخطی مستقیم بر هر یکی نوشته و تقدیر کرده که کجا فرو آید و کدام حیوان تشنه است تا از آن آب خورد و کدام نبات خشک است تا تر شود و کدام میوه بر سر درخت خشک میشود تا آب به بیخ آن رسد و بباطن وی در شود از راه عروق که هر یکی بباریکی چون موسی است تا آب بآن میوه رسید و تر و تازه گردد و باشد که قطره از آن بدریا افتد و رب العزة در قعر دریا حیوانی آفریده که صدف پوست ویست وی را الهام دهد تا وقت باران بکناره دریا آید و پیوست از هم باز کند و آن قطره باران در در وی افتد پس پوست فراهم کند و بقعر دریا باز شود و آن قطره در درون خویش میدارد چنانک نطفه در رحم و آن را می پرورد و از قوت آن جوهر صدف که بر صفت مروارید آفریده است بوی سرایت میکند مدتی دراز تا مروارید شود پاکا خداوندا که از قطرات باران که در آن میغ تعبیه است چندین نعمت بر خلق ریزد و چندین کرم و رحمت نماید تا بدانی که وی خداوند قادر بر کمال است و بر بندگان با فضل و افضال است و به قال عکرمة رحمه الله ما انزل الله عز و جل من السماء قطرة الا انبتت بها فی الارض عشبة و فی البحر لؤلؤة و صح فی الخبر
ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال بینما رجل بفلاة اذ سمع رعدا فی سحاب فسمع فیه کلاما اسق حدیقة فلان باسمه فجاء ذلک السحاب الی جرة فافرغ فیها من الماء ثم جاء الی ذناب شرج فانتهی الی شرجة فاستوعب الماء و مشی الرجل مع السحابة حتی انتهی الی رجل قایم فی حدیقة یسقیها فقال یا عبد الله ما اسمک قال و لم تسیل قال انی سمعت فی سحاب هذا ماؤه اسق حدیقة فلان باسمک فما تصنع فیها اذا صرمتها قال اما اذا قلت ذلک فانی أجعلها ثلاثة اثلاث اجعل ثلثا لی و لاهلی و ارد ثلثا فیها و اجعل ثلثا فی المساکین و السایلین و ابن السبیل ثم قال تعالی لآیات لقوم یعقلون گفت در آنچه نمودیم از صنایع حکمت و لطایف نعمت و عجایب قدرت و شواهد فطرت نشانهاست بر کردگاری و یکتایی خداوند و دلیلها بر توانایی و دانایی او گروهی را که خرد دارند و حق دریابند و با مولی گرایند و دل با وی راست دارند و نظر وی پیش چشم خویش دارند
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۹۰ - ۲۸ - النوبة الثالثة
... رحمن است که طاعت بنده قبول کند گرچه خرد بود رحیم است که معاصی بیامرزد گرچه بزرگ بود رحمن است که ظاهر بیاراید و صورت بنگارد رحیم است که باطن آبادان دارد و دلها در قبضه خویش نگه دارد رحمن است که لطایف انوار در روی تو پیدا کند رحیم است که ودایع اسرار در دل تو ودیعت نهد
إن فی خلق السماوات و الأرض الآیة خداوند عالم درین آیت عموم خلق را بخود راه می نماید تا در عجایب ملوک آسمان و زمین و در صنایع بر و بحر نگرند و صانع را بشناسند و به یگانگی وی اقرار دهند قال ابن عطاء تعرف الی العامة بخلقه و الی الخاص بصفاته و الی الانبیاء و خاص الخاص بذاته نظر عوام بمصنوعات است نظر خواص بصفات است نظر انبیا و خاص الخاص بذات است عامه مؤمنان بصنع نگرند را صنع بصانع رسند خواص مؤمنان صفات بدانند از صفات بموصوف رسند و از اسم بمسمی چنانک بنی اسراییل را گفتند تذبحوا بقرة فلم یعرفوها فوصفت البقرة لهم فعرفوها و ذبحوها اما پیغامبران و صدیقان او را هم باو شناسند نه بغیر او از وی بوی نگرند نه از غیر وی باو اشارت باین حالت آنست که الله گفت أ لم تر إلی ربک کیف مد الظل نگفت بسایه نگر تا صنع ما بینی گفت بما نگر تا صنع ما بینی ای مهتر عالم آمدن جبرییل مبین فرستادن ما بین از ما بوی نگر نه از وی بما یکی تأمل کن در حال صواحبات یوسف چون عین یوسف مرا ایشان را کشف گشت از خود فانی شدند و از صفات یوسف غایب گشتند فلما رأینه أکبرنه بجای ترنج دست بریدند و از خود بی خبر بودند و از اوصاف یوسف غایب بودند که بوقت معاینه گفتند ما هذا بشرا یوسف را فریشته دیدند و از اوصاف انسی بی خبر بودند چندان شغل افتاد ایشان را در مشاهده یوسف که پرداخت صفات نداشتند چون ذات مخلوقی در دل صواحبات این اثر کند اگر تجلی ذات خالق در سر خاصگیان از این زیادت کند چه عجب آن گه در آخر آیت گفت لآیات لقوم یعقلون این همه هست اما زیرکان درمی بایند تا بدانند بینایان می دربایند تا به بینند از هر جانب بساحت حق راهست رونده می باید همه عالم خوان بر خوان و بادرباست خورنده می باید جمال حضرت لم یزل در کشف است نگرنده می باید
مرد باید که بوی داند برد ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۹۲ - ۲۹ - النوبة الثانیة
... و لو یری الذین ظلموا إذ یرون العذاب أن القوة قراءة بیشترین قراء چنین است بفتح الف و درین قراءة لو در جای اذا است بر موضع هنگام نه در معنی شرط میگوید وانگه که بینند که ایشان بر خود ستم کردند درین جهان به پرستش بتان آن گه که عذاب دوزخ بینند که قوت و توانایی همه خدایراست و قری و لو تری الذین ظلموا اذ یرون العذاب ان القوة لله جمیعا و ان الله شدید العذاب درین قراءة معنی آنست که تو بینی ظالمان را آن گه که عذاب بینند و این بر سبیل تعظیم و ترقیق و تعجیب گفت و سخن تمام شد پس ابتدا کرد و گفت أن القوة لله جمیعا و قری و لو تری الذین ظلموا اذ یرون العذاب ان القوة میگوید اگر تو بینید هم بر سبیل تعجیب و ترقیق اگر تو بینید ظالمان را آن گه که و ایشان نمایند در آن عذاب و بآن عذاب که قوت خدایراست بهمگی و خدای آنست که سخت عذابست بیان معنی آیت را قراءة قراء درهم بستم اما بتفصیل آنست که و لو تری الذین ظلموا بتاء مخاطبه مدنی و شامی و یعقوب خوانند باقی قراء بیا خوانند إذ یرون بضم یا شامی خواند باقی بفتح یا خوانند أن القوة و ان الله بکسر الف قراءة یعقوب است باقی بفتح الف خوانند
عطا گفت تفسیر آیت آنست که اگر این ظالمان بینند روز قیامت آن گه که دوزخ از پانصد ساله راه روی بایشان آرد و چنانک مرغ دانه چیند ایشان را بر چیند آن گه بدانند که قوت و قدرت خداوندی و بزرگواری و پادشاهی همه الله راست و سخت عذاب و سخت گیر است
إذ تبرأ الذین اتبعوا الآیة آن گه که پیشوایان بیزاری کنند و برگردند از پس روان ایشان یعنی روز قیامت آن گه که عذاب خداوند بینند پیشوایان سران و مهتران مشرکان اند و پس روان ضعفا و سفله ایشان که امروز بر پی آنان میروند و بگفت و فعل و اشارت ایشان از راه می افتند فردا در قیامت آن مهتران ایشان را گویند لم ندعکم الی الضلالة ما شما را بر بیراهی نخواندیم و نه فرمودیم و شیاطین همچنین از آدمیان بیزاری گیرند و مهتر شیاطین گوید ما أنا بمصرخکم و ما أنتم بمصرخی قوله و تقطعت بهم الأسباب الباء هاهنا بمعنی عن کقوله تعالی فسیل به خبیرا ای عنه ای و تقطعت عنهم الوصلات التی کانت بینهم فی الدنیا من العهود و المواثیق و الارحام و المودات و الانساب و الاسباب هر پیوندی که میان ایشان بود در دنیا از عهد و پیمان و دوستی و خویشی و نسب و سبب همه بریده گردد
قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم کل سبب و نسب منقطع یوم القیمة إلا سببی و نسبی ...
... و قال الذین اتبعوا لو أن لنا کرة لو اینجا بمعنی لیت است پس روان گویند ای کاشک ما را باز گشتی بودی با جهان پیشین تا چنانک ایشان امروز از ما برگشتند و بیزاری کردند ما نیز ازیشان برگشتیم و بیزاری کردیم و کافران آن گه که اعمال خود را ضایع بینند همین گویند یا لیتنا نرد و لا نکذب بآیات ربنا و نکون من المؤمنین ربنا أبصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا ربنا أخرجنا نعمل صالحا غیر الذی کنا نعمل رب العزة ایشان را در آنچه گفتند دروغ زن گردانید گفت و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و إنهم لکاذبون و این آن گه گویند که بهشت بایشان نمایند و گویند ایشان را که اگر شما مؤمنان بودید این بهشت شما را مسکن و منزل بودی پس بمیراث بمؤمنان دهند و ایشان دریغ و تحسر میخورند
اینست که رب العالمین گفت کذلک یریهم الله أعمالهم حسرات علیهم و گفته اند این اعمال که در آن حسرت و پشیمانی خورند شرک ایشانست و پرستش بتان بر امید آنک تقریب است بخدای عز و جل و ذلک فی قوله ما نعبدهم إلا لیقربونا إلی الله زلفی پس چون نومیدی و عذاب بینند ایشان را حسرت باشد و حقیقت حسرت در لغت عرب بریدن است مردی که در راه منقطع شود او را منحسر گویند یعنی رفتن برو بریده گشت و بازمانده و ما هم بخارجین من النار و ایشان هرگز از آتش بیرون نیایند که نه در شمار مسلمانان اند نه آن تابع و نه آن متبوع
قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم یرسل علی اهل النار البکاء فیبکون حتی تنقطع الدموع ثم یبکون الدم حتی یری فی وجوههم کهییة الا خدود لو ارسلت فیه السفن لجرت و ان الحمیم لیصب علی رؤسهم فینفذ الجمجمة حتی یخلص الی جوفه فیسیل ما فی جوفه حتی یمرق من قدمیه و هو الصهر ثم یعاد کما کان
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۹۳ - ۲۹ - النوبة الثالثة
... ور زو بکسی نالم معذور نباشم
إذ تبرأ الذین اتبعوا الآیة کافران را که دوستی بتان بر وفق هوی و طبع بود نه حقیقت لا جرم در قیامت چون اوایل عذاب بینند بدانند که قدم بر جای دیگر ندارند و از بتان بیزاری گیرند و مؤمنان که دوستی ایشان ثمره دوستی حق است چنانک گفت جل جلاله یحبهم و یحبونه لا جرم در عقبها و بلیتها که ایشان را پیش آید در دوستی خلل نیارند و از حق برنگردند از اول سکرات مرگ بینند و جان پاک در ربایند ازیشان و سالهاشان در خاک بدارند وانگه برستاخیز ایشان را در آن مقامات مختلفه بارها بترسانند و عتابها کنند و بر ایشان قهرها رانند و در دوزخ هنگامی باز دارند با این محنتها و بلاها که در راه ایشان آید هر ساعت عاشق تر باشند و دوستی حقرا بجان و دل خریدارتر بزبان حال گویند
شاد ار به غم منی غمم بر غم باد ...