گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً اگر مؤمنان و دوستان خدای را در همه قرآن همین آیت بودی ایشان را شرف و کرامت تمام بودی، که رب العالمین میگوید ایشان مرا سخت دوستدارند، تمامتر از آنک کافران معبود خود را دوست دارند، نه بینی که کافران هر یک چندی دیگر صنمی بر آرایند، و دیگر معبودی گیرند، چون درویش باشند بتراشیده از چوب قناعت کنند باز چون دست‌شان رسد آن چو بینه فرو گذارند و از سیم و زر دیگری سازند، اگر آن دوستی ایشان مر معبود خود را حقیقت است پس چون که از آن بدیگری میگرایند؟

گویند که مردی بر زنی عارفه رسید، و جمال آن زن در دل آن مرد اثر کرد، گفت کلّی بکلک مشغول ای زن من خویشتن را از دست بدادم در هوای تو زن گفت چرا نه در خواهرم نگری که از من با جمال‌تر است و نیکوتر؟ گفت کجاست آن خواهر تو تا به بینم؟ زن گفت برو ای بطال که عاشقی نه کار توست اگر دعوی دوست مات درست بودی ترا پروای دیگری نبودی.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ رب العالمین گفت دوستی مؤمنان ما را نه چون دوستی کافرانست بتان را که هر یک چندی بدیگری گرایند، بلکه ایشان هرگز از ما برنگردند، و بدیگری نگرایند، که اگر بر گردند چون مایی هرگز خود نیابند هر چند که جویند. ای مسکین! خدای را چون تو بنده بسیارست اگر بدی افتد ترا افتد، چون بر گردی که چون او خداوندی نیابی؟

شبلی گفت تصوف از سگی آموختم که وقتی بر در سرایی خفته بود، خداوند سرای بیرون آمد و آن سگ را می‌راند، و سگ دیگر باره باز می‌آمد، شبلی گفت چه خسیس باشد این سگ، وی را میرانند و هم چنان باز می‌آید. رب العزة آن سگ را بآواز آورد تا گفت ای شیخ کجا روم که خداوندم اوست.

از دوست بصد جور و جفا دور نباشم

ور نیز بیفزاید رنجور نباشم‌

زیرا که من او را ز همه کس بگزیدم

ور زو بکسی نالم معذور نباشم!

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا الآیة... کافران را که دوستی بتان بر وفق هوی و طبع بود نه حقیقت، لا جرم در قیامت چون اوایل عذاب بینند بدانند که قدم بر جای دیگر ندارند و از بتان بیزاری گیرند. و مؤمنان که دوستی ایشان ثمره دوستی حق است چنانک گفت جلّ جلاله یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ لا جرم در عقبها و بلیّتها که ایشان را پیش آید در دوستی خلل نیارند و از حق برنگردند، از اول سکرات مرگ بینند، و جان پاک در ربایند ازیشان، و سالهاشان در خاک بدارند، وانگه برستاخیز ایشان را در آن مقامات مختلفه بارها بترسانند و عتابها کنند، و بر ایشان قهرها رانند، و در دوزخ هنگامی باز دارند، با این محنتها و بلاها که در راه ایشان آید هر ساعت عاشق تر باشند، و دوستی حقرا بجان و دل خریدارتر، بزبان حال گویند.

شاد از بغم منی غمم بر غم باد

عشقی که بصد جفا کم آید کم باد

لهذا قال تعالی: وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode