گنجور

 
۲۸۲۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۴- سورة النّور- مدنیّة » ۵ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی أ لم تر نمی بینی أن الله یزجی سحابا که الله چون آسان و خوش میراند میغ ثم یؤلف بینه آن گه پس فراهم می پیوندد پاره های آن ثم یجعله رکاما آن گه آن را توی بر توی می افکند فتری الودق رگهای باران می بینی یخرج من خلاله که می بیرون آید از رشحه های آن و ینزل من السماء و می فرو فرستد از آسمان من جبال فیها من برد از آن کوه ها تگرگ که در آنست فیصیب به من یشاء میرساند آن را باو که خواهد و یصرفه عن من یشاء و می گرداند آن را ازو که خواهد یکاد سنا برقه کامید و نزدیک بید که باریدن آن میغ یذهب بالأبصار ۴۳ دیده ها از سرها ربایید

یقلب الله اللیل و النهار الله شبانروز میبرد و میآرد إن فی ذلک لعبرة لأولی الأبصار ۴۴ در آنچه می نماید و میکند دیدور کردنی است خردمندان را ...

... و أقسموا بالله جهد أیمانهم سوگندان میخورند بخدا چندان که توانند لین أمرتهم اگر ایشان را فرمایی لیخرجن لا بد بیرون آیند قل لا تقسموا گوی سوگند نخورید طاعة معروفة فرمانبرداری باید بچم إن الله خبیر بما تعملون ۵۳ الله آگاه و داناست بآنچه کنید

قل أطیعوا الله و أطیعوا الرسول گوی فرمان برید الله را و فرستاده او را فإن تولوا پس اگر برگردند فإنما علیه ما حمل برو آنست که برو نهادند از بار و واجب و علیکم ما حملتم و بر شما آنست که بر شما نهادند از بار و واجب و إن تطیعوه تهتدوا و اگر فرمان برید رسول را بر راه راست افتید و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین ۵۴ و نیست بر رساننده مگر رسانیدن آشکارا

وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات وعده داد الله ایشان را که که بگرویدند از شما و نیکیها کردند لیستخلفنهم فی الأرض که لا بد ایشان را خلیفت نشاند در زمین کما استخلف الذین من قبلهم چنان که خلیفت نشاند ایشان را که پیش ازین بودند و لیمکنن لهم دینهم و دین ایشان ایشان را باز گستراند و دست دهد و کار و بار سازد الذی ارتضی لهم آن دین ایشان که ایشان را بپسندید و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمنا و ایشان را بجای بیم ایشان از دشمن بی بیمی دهد و آمنی یعبدوننی لا یشرکون بی شییا چنین بود تا آن گه که مرا می پرستند و انباز نگیرند با من هیچ چیز و من کفر بعد ذلک و هر که کافر شود پس از آن فأولیک هم الفاسقون ۵۵ ایشان آنند که از دین بیرونند

و أقیموا الصلاة و آتوا الزکاة بپای دارید نماز و بدهید زکاة مال و أطیعوا الرسول و فرمان برید رسول را لعلکم ترحمون ۵۶ تا مگر ببخشایند بر شما

لا تحسبن الذین کفروا معجزین فی الأرض و نپندارید که ناگرویدگان که در زمینند با من بر آیند یا توانند که با من کاوند و مرا کم آرند یا در زمین توانند که از دست بشوند و مأواهم النار و جایگاه ایشان آتش و لبیس المصیر ۵۷ و براستی که بد جایگاه است

یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند لیستأذنکم الذین ملکت أیمانکم فرمود تا دستوری خواهند از شما بردگان شما و الذین لم یبلغوا الحلم منکم و ایشان که بجای مردی نرسیده اند از شما ثلاث مرات سه هنگام من قبل صلاة الفجر پیش از تمام بام و حین تضعون ثیابکم من الظهیرة و آن گه که جامه خویش از تن بیرون کنید نیم روز من بعد صلاة العشاء و از پس نماز خفتن ثلاث عورات لکم که آن سه هنگام عورتند شما را لیس علیکم و لا علیهم جناح بعدهن نیست بر شما تنگی و نه بر ایشان پس آن سه ساعت طوافون علیکم بعضکم علی بعض بیرون از آن سه هنگام بستاخ با هم می زییید و بی بار بر هم میگردید کذلک یبین الله لکم الآیات همچنین پیدا میکند الله شما را سخنان خویش و الله علیم حکیم ۵۸ و الله داناییست راست دان راستکار

و إذا بلغ الأطفال منکم الحلم و آن گه که کودکان شما بمردی رسند فلیستأذنوا فرمودم که دستوری خواهند در آمد را بر شما کما استأذن الذین من قبلهم چنان که ایشان که کودک بودند پیش از این دستوری خواستند آن گه که مرد شدند کذلک یبین الله لکم آیاته و الله علیم حکیم ۵۹

و القواعد من النساء و بازماندگان و نشستگان از حیض و حبل اللاتی لا یرجون نکاحا ایشان که کدبانویی و شویداری نمی بیوسند فلیس علیهن جناح نیست بر ایشان تنگی أن یضعن ثیابهن که چادرها بنهند غیر متبرجات بزینة آن گه که آرایش خود پیدا نکند و أن یستعففن خیر لهن و اگر با چادر روند هم بهشت ایشان را و الله سمیع علیم ۶۰ و الله شنواییست دانا

لیس علی الأعمی حرج نیست بر نابینا تنگی و لا علی الأعرج حرج و لا علی المریض حرج و نه بر لنگ و نه بر بیمار تنگی از همخورد بودن با مردمان و لا علی أنفسکم أن تأکلوا من بیوتکم و نیست تنگی بر شما که چیزی خورید از خانه عیال و فرزندان خویش أو بیوت آبایکم یا خانه های پدران خویش أو بیوت أعمامکم یا خانه های مادران خویش أو بیوت أخواتکم یا خانه های برادران خویش أو بیوت أخواتکم یا خانه های خواهران خویش أو بیوت أعمامکم یا خانه های برادران پدران خویش أو بیوت عماتکم یا خانه های خواهران پدران خویش أو بیوت أخوالکم یا خانه های برادران مادران خویش أو بیوت خالاتکم یا خانه های خواهران مادران خویش أو ما ملکتم مفاتحه یا خانه های بردگان خویش أو صدیقکم با چیزی خورید از خانه دوست خویش لیس علیکم جناح نیست بر شما تنگی أن تأکلوا جمیعا أو أشتاتا که با هم نان خورید یا پراکنده فإذا دخلتم بیوتا زمانی که در خانه ها شوید فسلموا علی أنفسکم سلام کنید بر کسان خویش تحیة من عند الله این سلام نواختی است از نزدیک خدای مبارکة طیبة برکت کرده در آن سخن پاک نیکو خوش کذلک یبین الله لکم الآیات چنین پیدا میکند الله شما را سخنان خویش لعلکم تعقلون ۶۱ تا مگر شما دریابید

إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله گرویدگان ایشانند که بگرویدند بخدای و رسول او و إذا کانوا معه علی أمر جامع و آن گه که با او باشند بر کاری که ایشان را بهم آورد لم یذهبوا حتی یستأذنوه نروند از نزدیک او تا دستوری خواهند از او إن الذین یستأذنونک ایشان که دستوری میخواهند از تو پس بروند أولیک الذین یؤمنون بالله و رسوله ایشانند که گرویده اند بخدای و رسول او فإذا استأذنوک هر گه که دستوری خواهند از تو لبعض شأنهم کاری را از کارهای خویش فأذن لمن شیت منهم دستوری ده آن کس را که خواهی از ایشان و استغفر لهم الله و آمرزش خواه ایشان را از خدای إن الله غفور رحیم ۶۲ که خدای آمرزگارست و مهربان ...

میبدی
 
۲۸۲۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۵- سورة الفرقان- مکیة » ۱ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی بسم الله الرحمن الرحیم بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان

تبارک با برکت است الذی نزل الفرقان آن که فرو فرستاد این نامه جدا کننده علی عبده بر بنده خویش لیکون للعالمین نذیرا ۱ تا جهانیان را آگاه کننده ای بود بیم نمای

الذی له ملک السماوات و الأرض آن خداوندی که او راست پادشاهی آسمان و زمین و لم یتخذ ولدا و هیچ فرزندی نگرفت و لم یکن له شریک فی الملک و او را هرگز در پادشاهی انباز نبود و خلق کل شی ء و بیافرید هر چیز را فقدره تقدیرا ۲ آن را اندازه ای نهاد و هنگام ...

... انظر کیف ضربوا لک الأمثال این شگفت نگر که چون ترا مثلها زدند فضلوا که درماندند فلا یستطیعون سبیلا ۹ و راه نیافتند

تبارک الذی إن شاء با برکت آن خدای که اگر خواهد جعل لک خیرا من ذلک ترا به دهد و کند جنات تجری من تحتها الأنهار بهشتهایی که میرود زیر آن جویها و یجعل لک قصورا ۱۰ و ترا کوشکها کند

بل کذبوا بالساعة که ایشان خبر رستخیز می دروغ شمرند و أعتدنا لمن کذب بالساعة سعیرا ۱۱ و ساختیم ما آن کس را که دروغ شمرد خبر رستخیز آتشی سوزان ...

... و إذا ألقوا منها مکانا ضیقا و چون ایشان را در دوزخ افکنند در آن جایگاه تنک مقرنین گردن بسته دعوا هنالک ثبورا ۱۳ بر خویشتن از آن جای بزارند

لا تدعوا الیوم ثبورا واحدا امروز بر خویشتن هلاک نه یک بار خوانید و ادعوا ثبورا کثیرا ۱۴ که هلاک فراوان خوانید

قل أ ذلک خیر پیغامبر من گوی آن به أم جنة الخلد یا آن بهشت جاویدی التی وعد المتقون آن که وعده دادند پرهیزگاران را ...

میبدی
 
۲۸۲۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۵- سورة الفرقان- مکیة » ۱ - النوبة الثانیة

 

این سوره الفرقان مکی است مگر سه آیت که بمدینه فرو آمد بقول ابن عباس و قتاده و الذین لا یدعون مع الله إلها آخر تا آخر سه آیت و این سوره سه هزار و هفتصد و سی و سه حرف است و هشتصد و نود و دو کلمه و هفتاد و هفت آیت و درین سوره دو آیت منسوخ است بآیت سیف بقول بعضی از مفسران یکی و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما دیگر آنست و إذا مروا باللغو مروا کراما و در فضیلت این سوره ابی کعب روایت کند از مصطفی ص قال من قرأ سورة الفرقان بعث یوم القیمة و هو مومن ان الساعة آتیة لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور و دخل الجنة بغیر حساب

قوله تبارک ای تعالی و ارتفع و تکبر قال الحسن هو الذی تجی ء البرکة من قبله و البرکة هی الکثرة فی کل خیر و قیل معناه دام و ثبت من لم یزل و لا یزال و البروک الثبوت و منه البرکة لدوام الماء فیها و بقایه معنی آنست که بزرگ است و بزرگوار همیشه بود و هست و خواهد بود لم یزل و لا یزال تبارک لفظی است که جز الله را نگویند و جز بلفظ ماضی استعمال نکنند اذ لم یرد التوقیف

الذی نزل الفرقان علی عبده الفرقان هاهنا القرآن الفارق بین الحق و الباطل و الحلال و الحرام و الهدی و الضلال و الخطاء و الثواب و هذا الاسم لا یختص بالقرآن فیجوز اطلاقه علی جمیع کتب الله و قد سمی الله التوریة فرقانا فی قوله و لقد آتینا موسی و هارون الفرقان و کل شی ء فرق بین شییین فهو فرقان مصدر جعل اسما و یوم الفرقان هو یوم بدر فرق السیف فیه بین الحق و الباطل و قوله یجعل لکم فرقانا معناه یبین لکم سبیلا و ینصرکم نصرا و یؤتکم فتحا یفرق بین الحق و الباطل ...

... و اتخذوا من دونه الواو ضمیر الکفار و هم مندرجون فی قوله للعالمین آلهة لا یخلقون شییا و هم یخلقون لانها موات و جمادات منحوتة مصنوعة و لا یملکون لأنفسهم ضرا و لا نفعا ای دفع ضر و لا جر منفعة و لا یملکون موتا اماتة و لا حیاة ای احیاء و لا نشورا احیاء بعد الموت و المعنی کیف ترکوا عبادة الله الذی یملک هذه الاشیاء و اشتغلوا بعبادة من لا یملک شییا منها

و قال الذین کفروا یعنی النضر بن الحارث إن هذا إلا إفک افتراه ای ما هذا القرآن الا کذب اختلقه محمد ص و أعانه علیه قوم آخرون یعنی الیهود ای هم یلقون اخبار الامم الیه و هو یکسوها عبارته و قیل هم جبر و یسار و عداس عبید کانوا بمکة من اهل الکتاب فزعم المشرکون ان محمدا ص یاخذ منهم قال الله تعالی فقد جاؤ یعنی قایلی هذه المقالة ظلما و زورا ای بظلم و زور فلما حذف الباء انتصب و قیل فقد جاءوا بهذا القول ظلما و زورا ای ظلموا فیما قالوا و زوروا فالتزویر الکذب فی الشهادة و الحدیث و قیل المزور من الکتاب ما زید فیه و نقص

و قالوا أساطیر الأولین یعنی النضر بن الحارث کان یقول ان هذا القرآن لیس من الله و انما هو مما سطره الاولون مثل حدیث رستم و اسفندیار اکتتبها یعنی انتسخها محمد ص من جبر و یسار و عداس و معنی اکتتب استکتب ای طلب ان یکتب له لانه کان ص لا یکتب و روی عن الشعبی قال ما مات النبی ص حتی کتب و لا تخطه بیمینک اراد به قبل الوحی و الصحیح انه لم یکن یکتب قبل الوحی و لا بعد الوحی ...

... فاخبر الله سبحانه انهم متمسکون بالجهل و الضلال عادلون عن الرشد و الصواب و هم مع ذلک کانوا مکلفین بقبول الحق فثبت ان الاستطاعة التی یحصل بها الضلال غیر الاستطاعة التی یحصل بها الهدی و الایمان

قوله تعالی تبارک الذی إن شاء جعل لک خیرا من ذلک الذی قالوا و افضل من الکنز و البستان الذی ذکروا و قیل خیرا من المشی فی الاسواق و طلب المعاش ثم بین ذلک الخیر فقال جنات تجری من تحتها الأنهار و یجعل لک قصورا

روی انها الف قصر من لؤلؤ علی شط الکوثر و کل بناء مطول من الحجارة عند العرب قصر کاینا ما کان قرأ ابن کثیر و ابن عامر و ابو بکر و یجعل برفع اللام علی الاستیناف و القطع عما قبله و لا یمتنع ان یکون ما یعطف علی جواب الشرط جملة مستانفه لان الجمل التی تکون من الابتداء و الخبر تقع فی جواب الشرط نحو قوله تعالی من یضلل الله فلا هادی له و قوله و إن تخفوها و تؤتوها الفقراء فهو خیر لکم و قرأ الباقون و یجعل بجزم اللام و الوجه انه عطف علی موضع جعل و هو جواب قوله إن شاء و موضع جواب الشرط جزم فجزم المعطوف علیه حملا علی الموضع کانه قال ان یشأ یجعل لک خیرا من ذلک و یجعل لک قصورا و قیل ان شاء هاهنا واجب کقوله فی سورة الفتح لتدخلن المسجد الحرام إن شاء الله و قیل ان شاء بمعنی قد شاء و هو جل جلاله فاعله فتکون الجنات و القصور فی الجنة علی ما وصفناه

ابن عباس گفت چون کافران گفتند ما لهذا الرسول یأکل الطعام الایه رضوان خازن بهشت از آسمان فرو آمد بفرمان الله و با وی سفطی بودی از نور گفت یا محمد ص الله میگوید اینک کلید خزاین دنیا بتو فرستادم با رضوان اگر خواهی اختیار کن و آنچه تراست به نزدیک من و ترا ساخته ام از نعیم بهشت بدان که در آن نقصان نیارم باندازه پر پشه ای مصطفی ص گفت با رضوان مرا بخزاین دنیا و زینت دنیا حاجت نیست الفقر احب الی و ان اکون عبدا شکورا صابرا

فقال رضوان اصبت اصاب الله بک خیثمة بن عبد الرحمن گفت چون کافران از بهر وی کنز و قصر خواستند مصطفی گفت اللهم اعطنیها فی الآخرة بار خدایا این کنزها و قصرها در بهشت خواهم پس این آیت بر وفق سؤال وی فرو آمد و عن ابی امامة عن النبی قال عرض علی ربی لیجعل لی بطحاء مکة ذهبا فقلت لا یا رب و لکن اشبع یوما و اجوع یوما فاذا جعت تضرعت الیک و ذکرتک و اذا شبعت حمدتک و شکرتک

و عن عایشه قالت قال رسول الله ص لو شیت لسارت معی جبال الذهب جاءنی ملک فقال ان ربک یقریک السلام و یقول ان شیت نبیا عبدا و ان نبیا ملکا فنظرت الی جبرییل فاشار الی ان ضع نفسک قلت نبیا عبدا قالت فکان رسول الله ص بعد ذلک لا یأکل متکیا یقول أ أکل کما یأکل العبد و اجلس کما یجلس العبد ...

... و قیل هو اسم مصدر کالزور یستوی فیه الواحد و الاثنان و الجمع و المذکر و المؤنث

فقد کذبوکم هذا خطاب مع المشرکین العابدین الاوثان ای کذبکم المعبودون بما تقولون انهم آلهة و قیل کذبوکم فیما تدعون من قولکم ربنا هؤلاء اضلونا قرأ قنبل عن ابن کثیر بما یقولون فما یستطیعون بالیاء فیهما و الوجه ان الفعل للشرکاء و المعنی کذبکم شرکاؤکم الذین کنتم تعبدونهم بما یقولون ای بقولهم و ما مصدریة و قولهم هو الذی اجابوا به الکفار و هو ما کنتم ایانا تعبدون و قوله فما تستطیعون ای فما یستطیع الشرکاء المعبودون صرفا لعذاب الله عنکم و لا نصرا لکم و قرأ الباقون و ابو بکر عن عاصم بما تقولون بالتاء فما یستطیعون بالیاء ای کذبوکم بقولکم ای فی قولکم انهم شرکاء و انهم آلهة و قیل فی قولکم ربنا هؤلاء اضلونا و قوله فما یستطیعون اخبار عن المعبودین علی ما سبق قول اینجا مضمرست یعنی که الله گوید مشرکان را که بت پرستیدند اکنون شما را دروغ زن کردند بآنچه گفتید که اینان خدایان اند و ایشان ما را گم راه کردند فما تستطیعون صرفا و لا نصرا اکنون آن معبودان نتوانند که عذاب از شما بگردانند و نه شما را بکار آیند و قرأ حفص عن عاصم بما تقولون فما تستطیعون بالتاء فیهما یعنی فما تستطیعون ایها المشرکون ان تصرفوا عن انفسکم ما یحل بکم من العذاب و لا ان تنصروا انفسکم بمنعه عنها و قال بعض المفسرین فی قوله فقد کذبوکم هذا خطاب للنبی و المؤمنین ای الکفار کذبوکم بما تقولون من التوحید و نبوة محمد و سایر الانبیاء فما یستطیعون ای هؤلاء الکفار یا محمد صرفا لک عن الحق الذی انت علیه و لا نصرا لانفسهم من البلاء الذی استوجبوه بتکذیبهم ایاک قوله و من یظلم ای من یشرک منکم نذقه عذابا کبیرا ای نعذبه عذابا شدیدا

میبدی
 
۲۸۲۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۵- سورة الفرقان- مکیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الخالق الباری المصور بسم الله الواحد الفاطر المدبر بسم الله القادر القاهر المقتدر السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر

فسبحان من ردد العبد فی هذه الایة بین صحو و محو کاشفه بنعت الالهیة فاشهده جلاله ثم کاشفه بنعت الرحمة فاشهده جماله نام خداوندی مقدر و مقتدر فاطر و مدبر خالق و مصور اولست و آخر باطن است و ظاهر نه باول عاجز و نه بآخر از کیف باطن است و بقدرت ظاهر خداوندی که دلها بیاسود بسماع نام او سرها بیفروخت بیافت نشان او جانها آرام گرفت بشهود جلال او و جمال او خداوندی که هر که با او پیوست از دیگران ببرید هر که قرب او طلبید چه گویم که از محنتها و بلیتها چه دید شعر ...

... غریب الله مأواه القفار

ای جلالی که هر که بحضرت تو روی نهاد عالمیان خاک قدم او توتیای حدقه حقیقت خود ساختند ای عزیزی که هر که بدرگاه عزت تو باز آمد همه آفریدگان خود را علاقه فتراک حضرت او گردانیدند غلام آن مشتاقم که بر سر کوی حقیقت آتشی بیفروزد حبذا روزی که خورشید جلال تو بما نظر کند عزیزا وقتی که مشتاقی از مشاهده جمال تو خبری دهد جان طعمه سازم بازی را که در فضای طلب تو پروازی کند دل نثار کنم محبی را که بر سر کوی تو آوازی دهد غالیه گردیم مر عارضی را که از شراب شوق تو رنگی گیرد رشک بریم بر چشمی که از درد نایافت تو اشکی ببارد غلام آن لافیم که هر وقتی مفلسان بی سرمایه زنند نه آن مفلسان میگویم که تو دانی جوانمردانی را میگویم که ایشان را در بدو ارادت مجاهدت عظیم بود خواستی گرم و ریاضتی تمام سری صافی و دلی بی خصومت و سینه ای بی معصیت این سرمایه ها بدست آورده آن گه همه بر کف صدق نهاده و بباد بی نیازی برداده و مفلس وار در پس زانوی حسرت نشسته و بزبان شکستگی میگوید

پرآب دو دیده و پرآتش جگرم

پرباد دو دستم و پر از خاک سرم

تبارک مفسران تفسیر این کلمه بر سه وجه کرده اند چنان که در نوبت دوم شرح دادیم و وجوه ثنا بر حق جل جلاله بر آن سه وجه منحصرست اگر گوییم تبارک ای دام و ثبت من لم یزل و لا یزال ثنایی است بذکر ذات او و حق او جل جلاله

و اگر گوییم تعالی و ارتفع و تکبر ثنایی است بذکر وصف او و عز او و اگر گوییم هو الذی یجی ء البرکة من قبله ثنایی است بذکر احسان او و فضل او با بندگان او اول اشارت است بوجود احدی و کون صمدی دوم اشارت است بصفات سرمدی و عزت ازلی سوم اشارت است بکارسازی و بنده نوازی و مهربانی و شرط بنده آنست که چون ثناء حق جل جلاله آغاز کند و زبان خویش بستایش او بگشاید مجرد و منفرد گردد نه بر دل غباری نه بر پشت باری نه در سینه آزاری نه با کس شماری تخته خود از غبار اغیار سترده نهاد خود را زهر قهر چشانیده و همت خود از ذروه عرش گذرانیده گوی طرب در میدان طلب انداخته تیغ قهر از نیام رجولیت آخته خان و مان بشریت بجملگی واپرداخته بر نطع عشق مهره دل باخته جامه جفا چاک کرده لباس وفا دوخته از دو کون رمیده و با دوست آرمیده

پیر طریقت گفت دانی که دل کی خوش شود که حق ناظر بود دانی که کی خوش بود که حق حاضر بود ...

... و النفس صادیة و الوصل مامول

الذی نزل الفرقان علی عبده ای عبده الاخلص و نبیه الاخص و حبیبه الادنی و صفیه الاولی لیکون للعالمین نذیرا ای لیکون للخلق سراجا و نورا یهتدون به الی احکام القرآن و یستدلون به علی طریق الحق و منهاج الصدق چه زیان دارد مصطفی عربی را بعد از آن که خورشید فلک سعادت بود و ماه آسمان سیادت مشتری عالم علم در صدف شرف طراز کسوت وجود مفتاح در رشاد مصباح سرای سداد اگر آن مدبران صنادید قریش از سر سبکباری و سبکساری و طیش خود گویند إن هذا إلا إفک افتراه و منادی عزت اینک ندا میگوید که نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا سیدی که منشور تقدم کونین در کمر کمال داشت و خال اقبال برخسار جمال داشت صد هزار و بیست و اند هزار نقطه نبوت در پیش براق عز او طرقوا طرقوا میزدند و خود از غایت تواضع در عالم بندگی بر خرکی مختصر نشستید ور غلامی سیاه او را بدعوت خواندید اجابت کردید گهی مرکب وی براق انور و گهی مرکب وی حماری مختصر افسار وی از لیف و پالان وی از لیف آری مرکب مختلف بود اما در هر دو حالت راکب یک صفت و یک همت و یک ارادت بود اگر بر براق بود در سرش نخوت نبود و اگر بر حمار بود بر رخسار عز نبوتش عار و مذلت نبود کسی که بر منشور سعادت وی این طغراء سیادت و عزت کشیده باشند که و لله العزة و لرسوله غبار مذلت بر اساریر جبین او کی نشیند در صفات او صلوات الله علیه می آید که کان طلق الوجه بساما من غیر ضحک محزونا من غیر عبوسة متواضعا من غیر مذلة در بندگی افکندگی داشت و خلایق اولین و آخرین کیمیای کمال عزت از آستانه مجد او فراز می رفتند

دنوت تواضعا و علوت مجدا ...

... و یدنو الضوء منها و الشعاع

آفتاب که خسرو سیارگان و شاه ستارگان است چون از برج شرف خویش سر برزند اگر اهل عالم دامن همم درهم بندند تا ذره ای از عین انوار او بدست آرند نتوانند لکن او خود بحکم کرم و تواضع چنان که در کوشک سلطان و سرای خواجگان بتابد در کلبه ادبار گدایان و زاویه اندوه درویشان هم بتابد و از کمال تواضع او بود صلوات الله علیه که مشرکان مکه بتعییر گفتند ما لهذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الأسواق چیست این پیغامبر را که طعام میخورد و در بازارها میرود و بدست خویش طعام با خانه می برد و با درویشان و گدایان می نشیند و کذا کان السید صلوات الله علیه کان یعلف البعیر و یقم البیت و یخصف النعل و یرفع الثوب و یحلب الشاة و یأکل مع الخادم و یطحن معه اذا اعیی و کان لا یمنعه الحیاء ان یحمل بضاعته من السوق الی اهله و کان یصافح الغنی و الفقیر و یسلم مبتدء و لا یحقر ما دعی الیه و لو الی حشف التمر و کان یعود المریض و یشیع الجنازة و یرکب الحمار و یجیب دعوة العبید و کان یوم قریظة و النضیر علی حمار مخطوم بحبل من لیف علیه اکاف من لیف مشرکان او را باین خصال پسندیده و اخلاق ستوده می عیب کردند و طعن زدند از آنکه دیده های ایشان خیره شده انکار بود برمص کفر آلوده هرگز توتیای صدق نیافته لا جرم جمال نبوت و عزت رسالت از دیده های نامحرم ایشان در پرده غیرت شد تا هرگز او را به ندیدند و چنان که سید بود صلوات الله علیه به نشناختند

و تراهم ینظرون إلیک و هم لا یبصرون جمال نبوت را دیده ای باید چون دیده صدیق اکبر زدوده استغفار دیده ای چون دیده عمر روشن کرده صبح قبول ازل دیده ای چون دیده عثمان باز کرده اقبال غیب دیده ای چون دیده علی سرمه کشیده حکم حق تا ایشان را بخود بار دهد و جلال عزت نبوت بحکم لطف ازل بر ایشان مکشوف گردد و سید ص ایشان را از روی تعطف و تلطف گوید انما انا لکم مثل الوالد لولده

میبدی
 
۲۸۲۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۵- سورة الفرقان- مکیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

... آفتابی است ای جوانمرد که آن را آفتاب عنایت گویند از مشرق ازل برآید بر هر سینه ای که تابد در سعادت و کرامت برو گشاید

سر او معدن راز پادشاه گردد بهر حالی که بود و بهر کویی که رود مقصدش درگاه الله بود دست تصرفش از کونین کوتاه بود پای عشقش همیشه در راه بود بر پیشانیش نشان اقبال بود در دیده یقینش نور اعتبار افعال ذو الجلال بود بر رخسارش گل نوال بود در مشامش روایح نفحات روضه وصال بود بر سرش تاج وقار در برش حله افتقار بر ظاهرش کسوت عبودیت در باطنش نظر ربوبیت اینست صفت پیغامبران و رسولان که خیار خلق اند و صفوت بشراند اعلام اسلام اند و امان جهان اند بر سر کوی شریعت داعیان اند و بر لب چشمه حقیقت ساقیان اند

از روی اشارت مفهوم آیه آنست که در ظاهر با خلق اند بحکم بشریت در خورد و خواب و در باطن با حق اند بنعت مشاهدت در انس وصال بی حجاب مصطفی ص چون فا بشریت خودنگرست خود را چون ایشان دید گفت إنما أنا بشر مثلکم چون فا خصوصیت نبوت و عز رسالت نگرست گفت لست کاحدکم و چنان که بر عالمیان فضل داشت بر پیغامبران و رسولان هم فضل داشت نه دیگر پیغامبران چون وی بودند نه برهان نبوت ایشان چون برهان نبوت وی بود برهان نبوت انبیا از راه دیده ها درآمد و برهان نبوت محمد عربی از راه دلها درآمد برهان نبوت ابراهیم و معجزه وی آتش اعدا بود معجزه موسی ید بیضا بود معجزه عیسی احیاء موتی بود این همه ظاهر و آشکارا بود و محل اطلاع دیده ها بود اما معجزه مصطفی بوستان دوستان بود مستان شربت محبت را گلستان بود یقول الله تعالی بل هو آیات بینات فی صدور الذین أوتوا العلم بلی مصطفی را معجزات بسیار بود که محل اطلاع دیده ها بود چون انشقاق قمر و تسبیح حجر و کلام ذیب و اسلام ضب و غیر آن لکن مقصود آنست که موسی تحدی بعصا کرد و عیسی تحدی بدم خود کرد و مصطفی تحدی به کلام حق کرد که فأتوا بسورة من مثله ای محمد تو چون بامت روی دمی و عصایی با خود مبر که دم نصیب بیماران بود عصا راندن خران را شاید تو صفت قدم ما بشحنگی با خود ببر تا معجزت تو صفت ما بود نه صفت تو تا چنان که پیغامبران چون تو نه اند معجزت ایشان نیز چون معجزت تو نباشد ...

... یعنی عن رؤیة الرضا لان لهم رؤیة السخط و الغضب این آیت دلیلی ظاهر است که مؤمنان را حجاب نیست و حساب با ایشان بجز عتاب نیست

ای جوانمرد هر که از دوست محجوب است در عین بلیت است ورچه کلید خزاین ملک در آستین دارد و هر که بلطف دوست مجذوب است در عین عطیت است ورچه نان شبانگاه ندارد سری سقطی گفت اللهم مهما عذبتنی فلا تعذبنی بذل الحجاب بار خدایا بهر چه عذابم کنی فرمان تراست اما بحجاب عذابم مکن که طاقت حجاب تو ندارم

و قدمنا إلی ما عملوا من عمل الآیة یکی از پیران طریقت این آیت میخواند گفت مرا در همه قرآن این آیت خوش آید که رب العزة میگوید و قدمنا إلی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا چون این اعمال آلوده ما بباد بی نیازی بردهد معاملت با ما جز بمحض فضل خود نکند و آنچه بفضل خود کند سزای کرم او بود و سزای کرم او ما را به از سزای اعمال ما آن گه گفت او را جل جلاله بر ما حقها است از طاعت و عبادت لکن ما خود در نهاد خود مفلسیم و او جل جلاله بافلاس ما حکم کرده و حاکم چون بافلاس کسی حکم کند خصم را از وی چیزی نیاید و إن کان ذو عسرة فنظرة إلی میسرة هر که مفلس است واجب است که وی را مهلت دهند تا آن گه که سرمایه بدست آرد و ما سرمایه جز بآن جهان بدست نخواهیم آورد که گنج فضل او بر سر ما نثار کند ما بهستی خویش توانگر نیستیم بصفت وی توانگریم از ما و عمل ما چیزی نیاید کاری که گشاید از فضل وی گشاید و ما را که پذیرفت نه بصورت معاملت پذیرفت بآن تعبیه گاهی پذیرفت که منظور نظر علم ازل است هر چه در عالم چیز است تبع آن تعبیه است باش تا فردا که آن تعبیه آشکارا کند و در خزانه ها باز نهد خزانه رحمت بعاصیان دهد خزینه فضل بمفلسان دهد تا هم از خزینه وی حق وی بگزارد زیرا که بندگان از آن خود حق وی نتوانند گزارد

پیر طریقت گفت الهی هر چه می نشان شمردم پرده بود و هر چه می مایه دانستم بیهده بود الهی یک بار این پرده من از من بردار و عیب هستی من از من وادار و مرا در دست کوشش بمگذار الهی کرد ما کرد ما در میار و زیان ما از ما وادار ای کردگار نیکوکار آنچه بی ما ساختی بی ما راست دار و آنچه تو برتاوی بما مسپار

میبدی
 
۲۸۲۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۵- سورة الفرقان- مکیة » ۳ - النوبة الثانیة

 

... و قیل لها نشر ای رایحة طیبة و قیل من النشر الذی هو ضد الطی ای تنشر السحاب بین یدی رحمته امام المطر و قدامه لانه ریح ثم سحاب ثم مطر و قیل نشرا جمع نشور کرسول و رسل و یخفف الشین فیقال نشر و النشور الذی یجمع السحاب فیمطر

و هو الذی أرسل الریاح ارسال اینجا بمعنی گشادن است چنان که گویی ارسلت الطایر ارسلت الکلب المعلم و فی القرآن لنرسل علیهم حجارة یرسل علیکما شواظ یرسل السماء علیکم مدرارا میگوید او آن خداوند است که فرو گشاید بادهای بشارت دهنده خلق را بباران فراهم آرنده میغ همانست که جای دیگر گفت و ینشی السحاب الثقال فراهم آرد میغهای گران بار یکی از آب یکی از برف یکی از تگرگ میراند آنجا که خواهد تا می بارد بفرمان چنان که وی خواهد و اگر نفرماید که بارد هم چنان بر هوا گران بارش میدارد

و ذلک فی قوله فالحاملات وقرا آن همه آثار رحمت اوست و دلالات قدرت او چنان که گفت فانظر إلی آثار رحمت الله بنگر بنشانهای رحمت او و مهربانی او در جهان که چون کرد و آنچه کرد چون نیکو کرد باران آسمان را رحمت نام کرد از آنکه برحمت می فرستد اینست که گفت جل جلاله بین یدی رحمته ای امام المطر و قدامه و أنزلنا من السماء ماء طهورا طهور آن آبست که بنفس خود پاک است و غیر خود را پاک کننده فهو اسم لما یتطهر به کالسحور اسم لما یتسحر به و الفطور اسم لما یفطر به و دلیل بر آن که طهور مطهر است خبر درست از مصطفی ص قال فی البحر هو الطهور ماؤه الحل میتته و اراد به المطهر لانه قال ذلک فی جواب السایل الذی سأله عن تطهیر ماء البحر لا عن طهارته و الماء مطهر لانه یطهر الانسان من الحدث و النجاسة کما قال فی آیة اخری و ینزل علیکم من السماء ماء لیطهرکم به معلوم شد که تطهیر خاصیت آب است و چیزی دیگر از مایعات باین معنی مشارک وی نیست لان الله تعالی من علینا بانزال الماء للتطهیر فلو کان غیره یشارکه فی التطهیر لبطلت فایدة الامتنان و مذهب اصحاب رای آنست که طهور طاهر است فجوزوا ازالة النجاسات بالمایعات الطاهره مثل الخل و ماء الورد و غیرهما و نحن نقول لو جاز ازالة النجاسة بها لجاز ازالة الحدث بها و مذهب مالک آنست که طهور آن بود که تطهیر ازو متکرر بود کالصبور اسم لمن یتکرر منه الصبر و الشکور اسم لمن یتکرر منه التشکر فجوز الوضوء بالماء المستعمل الذی توضأ به مرة

لنحیی به ای بالمطر بلدة میتا و لم یقل میتة لانه اراد البلد و المعنی انزلناه لننبت به ارضا لا نبات فیها فذاک حیاتها و موتها و قیل لما نبت فیها ما فیه حیاة الحیوان جعل ذلک حیاة لها و نسقیه الاسقاء و السقی واحد عند عامر بن صعصعة و قبایل من العرب مما خلقنا أنعاما و أناسی کثیرا ای و نسقی الماء البهایم و الناس و قیل مکناهم من ان یشربوه و یسقوا منه انعامهم و قال و أناسی کثیرا و لم یقل مطلقا لانه لیس کل الناس یعیش بماء المطر و اناسی جمع انسی مثل کرسی و کراسی و یجوز ان یکون جمع انسان و اصله اناسین مثل بستان و بساتین فجعل الیاء عوضا عن النون ...

... هذا عذب فرات فرات صفة للعذب و الفرات اشد العذوبه یعنی هذا عذب اشد العذوبة و هذا ملح اجاج الاجاج صفة للملح و هو اشد الملوحة یعنی و هذا ملح اشد الملوحة و جعل بینهما برزخا ای حاجزا من قدرته یلتقیان لا یختلطان قیل الماء العذب و الماء الملح یجتمعان فی البحر فیکون العذب اسفل و الملح اعلی لا یغلب احدهما علی الآخر و هو معنی قوله و حجرا محجورا قال الفراء ای حراما محرما ان یغلب احدهما علی صاحبه و قیل العذب جیحان و سیحان و دجلة و الفرات و النیل و الملح سایر البحار و البرزخ بینهما البلاد و القفار فلا یختلطان فاذا کان یوم القیمة اختلطا بزوال الحاجز کقوله و إذا البحار فجرت و هو الذی خلق من الماء بشرا یعنی من النطفة بشرا ای انسانا فجعله الهاء یعود الی الماء و قیل الی البشر نسبا و صهرا یعنی جعله ذا نسب و ذا صهر

قال علی ع النسب ما لا یحل نکاحه و الصهر ما یحل نکاحه فالنسب ما یوجب الحرمة و الصهر ما لا یوجبها و قیل النسب من القرابة و الصهر الخلطة التی تشبه القرابة و هو السبب المحرم للنکاح قال ابن عباس حرم الله تعالی سبعا نسبا و سبعا صهرا اما النسب فقوله تعالی حرمت علیکم أمهاتکم الی قوله و بنات الأخت و اما الصهر فقوله و أمهاتکم اللاتی أرضعنکم الی قوله و أن تجمعوا بین الأختین و تمام السبع قوله و لا تنکحوا ما نکح آباؤکم من النساء و قیل النسب البنون و الصهر البنات لان من قبلهن تکون الاصهار و الصهر المتزوج بابنة الرجل قال ابن سیرین نزلت هذه الایة فی النبی ص و علی ع زوج فاطمة علیا و هو ابن عمه و زوج ابنته فکان نسبا و صهرا ابن سیرین گفت این آیت در شأن مصطفی ص و علی ع فرود آمد که مصطفی دختر خویش را فاطمه بزنی بعلی داد علی پسر عم وی بود و شوهر دخترش هم نسب بود و هم صهر و قصه تزویج فاطمه آنست که مصطفی علیه السلام روزی در مسجد آمد شاخی ریحان بدست گرفته سلمان را گفت یا سلمان رو علی را بخوان رفت و گفت یا علی اجب رسول الله علی گفت یا سلمان رسول خدا را این ساعت چون دیدی و چون او را گذاشتی گفت یا علی سخت شادمان و خندان چون ماه تابان و شمع رخشان علی آمد بنزدیک مصطفی و مصطفی آن شاخ ریحان فرادست علی داد عظیم خوش بوی بود گفت یا رسول الله این چه بویست بدین خوشی گفت یا علی از آن نثارها است که حوریان بهشت کرده اند بر تزویج دخترم فاطمه گفت با که یا رسول الله گفت با تو یا علی در مسجد نشسته بودم فریشته ای درآمد بر صفتی که هرگز چنان ندیده بودم گفت نام من محمود است و مقام من در آسمان دنیا در مقام معلوم خودم بودم ثلثی از شب گذشته که ندایی شنیدم از طبقات آسمان که ای فریشتگان مقربان و روحانیان و کروبیان همه جمع شوید در آسمان چهارم همه جمع شدند و همچنین سکان مقعد صدق و اهل فرادیس اعلی در جنات عدن حاضر گشتند فرمان آمد که ای مقربان درگاه و ای خاصگیان پادشاه سوره هل أتی علی الإنسان برخوانید ایشان همه بآواز دلربای و الحان طرب افزای سورة هل اتی خواندن گرفتند آن گه درخت طوبی را فرمان آمد که تو نثار کن بر بهشتها بر تزویج فاطمه زهرا با علی مرتضی و درخت طوبی در بهشت همچون آفتاب است در دنیا چون آفتاب در دنیا بالا گرفت هیچ خانه نماند که از وی شعاع در آن نیفتد همچنین در بهشت هیچ قصر و غرفه و درجه ای نیست که از درخت طوبی در آنجا شاخی نیست پس طوبی بر خود بلرزید و در بهشت گوهر و مروارید و حله ها باریدن گرفت پس فرمان آمد تا منبری از یک دانه مروارید سپید در زیر درخت طوبی بنهادند فرشته ای که نام وی راحیل است و در هفت طبقه آسمان فرشته ازو فصیح تر و گویاتر نیست بآن منبر برآمد و خدای را جل جلاله ثنا گفت و بر پیغامبران درود داده آن گه جبار کاینات خداوند ذو الجلال قادر بر کمال بی واسطه ندا کرد که ای جبرییل و ای میکاییل شماها دو گواه معرفت فاطمه باشید و من که خداوندم ولی فاطمه ام و ای کروبیان و ای روحانیان آسمان شما همه گواه باشید که من فاطمه زهرا را بزنی بعلی مرتضی دادم آن ساعت که رب العزة این ندا کرد ابری برآمد زبر جنات عدن ابری روشن خوش که در آن تیرگی و گرفتگی نه و بوی خوش و جواهر نثار کرد و رضوان و ولدان و حوران بهشت برین نمط نثار کردند پس رب العزة مرا بدین بشارت بتو فرستاد یا محمد و گفت حبیب مرا بشارت ده و با وی بگو که ما این عقد در آسمان بستیم تو نیز در زمین ببند پس مصطفی ص مهاجر و انصار را حاضر کرد آن گه روی فرا علی کرد گفت یا علی چنین حکمی در آسمان رفت اکنون من فاطمه دختر را بچهارصد درم کاوین بزنی بتو دادم پذیرفتی علی گفت یا رسول الله من پذیرفتم نکاح وی رسول گفت بارک الله فیکما

قوله و یعبدون من دون الله یعنی هؤلاء المشرکین ما لا ینفعهم ان عبدوه و لا یضرهم ان ترکوه و کان الکافر علی ربه ظهیرا ای معینا للشیطان علی ربه بالمعاصی قال الزجاج ای یعاون الشیطان علی معصیة الله لان عبادتهم الاصنام معاونة الشیطان و قیل معناه و کان الکافر علی ربه ظهیرا ای هینا ذلیلا من قول العرب جعلنی بظهر ای جعلنی هینا و یقال ظهر به اذا جعله خلف ظهره فلم یلتفت الیه قال ابن عباس نزلت الایة فی ابی جهل فصار عاما فی الکفار ...

میبدی
 
۲۸۲۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۵- سورة الفرقان- مکیة » ۳ - النوبة الثالثة

 

... قال الله تعالی و نسقیه مما خلقنا أنعاما و أناسی کثیرا

و لو شینا لبعثنا فی کل قریة نذیرا این همچنانست که جایی دیگر گفت و لین شینا لنذهبن بالذی أوحینا إلیک و مقصود آنست که رب العزة می خواهد تا دوستان و خواص بندگان خود را پیوسته معصوم دارد از آنکه ایشان را با خود التفاتی بود یا با روش خویش نظری کنند موسی کلیم ع وقتی ضجرتی نمود و متبرم گشت از بنی اسراییل از آنکه سؤال بسیار میکردند از وی رب العزة تأدیب وی را آن شب بهزار نبی وحی فرستاد از انبیاء بنی اسراییل بامدادان همه رسولان بودند وحی گزاران و پیغام رسانان خلق همه روی بایشان نهادند و موسی را تنها بگذاشتند موسی در خود افتاد تنگدل و غمگین در الله زارید و تضرع کرد گفت بار خدایا طاقتم نماند فریاد من رس و بر من ببخشای رب العزة مراعات دل موسی را هم در آن روز قبض ارواح آن رسولان کرد و موسی بسر وقت خویش بازگشت

و هو الذی مرج البحرین هو یک حرف است فرد است اشارت فرا خداوند فرد نه نام است و نه صفت اما اشارت است فرا خداوندی که او را نام است و صفت و آن یک حرف ها است و واو قرارگاه نفس است نه بینی که چون تثنیه کنی هما گویی نه هو ما تا بدانی که آن خود یک حرف است تنها دلیل بر خداوند یکتا همه اسامی و صفات که گویی از سر زبان گویی مگر هو که از میان جان برآید از صمیم سینه و قعر دل رود زبان و لب را با وی کاری نیست مردان راه دین و خداوندان عین الیقین که دلهای صافی دارند و همتهای عالی و سینه های خالی چون از قعر سینه ایشان این کلمه سر برزند مقصود و مفهوم ایشان جز حق جل جلاله نبود و تا چنین جوانمردی نبود خود حقیقت هویت بر وی مکشوف نگردد ...

میبدی
 
۲۸۲۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۵- سورة الفرقان- مکیة » ۴ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی تبارک الذی جعل فی السماء بروجا قال الحسن و مجاهد و قتادة البروج هی النجوم الکبار مثل الزهرة و سهیل و المشتری و السماک و العیوق و اشباهها سمیت بروجا لاستنارتها و حسنها وضوءها و الأبرج الواسع ما بین الحاجبین و قال عطیة بن العوفی بروجا ای قصورا فی السماء فیها الحرس من الملایکة دلیله قوله و لو کنتم فی بروج مشیدة و قیل المراد بها قصور الجنة و قال ابن عباس هی البروج المعروفة التی هی منازل الکواکب السبعة السیارة و هی اثنا عشر بروجا الحمل و الثور و الجوزاء و السرطان و الاسد و السنبله و المیزان و العقرب و القوس و الجدی و الدلو و الحوت فالحمل و العقرب بیتا المریخ و الثور و المیزان بیتا الزهرة و الجوزاء و السنبلة بیتا عطارد و السرطان بیت القمر و الاسد بیت الشمس و القوس و الحوت بیتا المشتری و الجدی و الدلو بیتا زحل و هذه البروج مقسومة علی الطبایع الاربع فیکون نصیب کل واحد منها ثلاثة بروج تسمی المثلثات فالحمل و الاسد و القوس مثلثة ناریة و الثور و السنبلة و الجدی مثلثة ارضیة و الجوزاء و المیزان و الدلو مثلثة هواییة و السرطان و العقرب و الحوت مثلثة ماییة و جعل فیها سراجا یعنی الشمس کما قال و جعل الشمس سراجا و قرأ حمزة و الکسایی سرجا بالجمع یعنی النجوم العظام و قمرا منیرا القمر قد دخل فی السرج علی قراءة من قرأ بالجمع غیر انه خصه بالذکر لنوع فضیلة کما قال فیهما فاکهة و نخل و رمان خص النخل و الرمان بالذکر مع دخولهما فی الفاکهة و الهلال بعد ثلث قمر لابیضاض الارض به و لا قمر الأبیض

و هو الذی جعل اللیل و النهار خلفة الخلفة مصدر بمعنی الاختلاف ای مختلفین الی الخلق یجی ء هذا حینا و هذا حینا و قیل خلفة ای مختلفین فی اللون احدهما ابیض و الآخر اسود و قال ابن عباس و الحسن و قتادة یعنی خلفا و عوضا یقوم احدهما مقام صاحبه فمن فاته عمله فی احدهما قضاه فی الآخر فیکون فیه توسعة علی العباد فی نوافل العبادات و الطاعات ...

... لمن أراد أن یذکر قرأ حمزة یذکر باسکان الذال و تخفیف الکاف و ضمها من الذکر یعنی لمن اراد ان یذکر الله بصلاة و تسبیح و قراءة و قرأ الآخرون یذکر بتشدید الذال و الکاف ای یتذکر و یتعظ أو أراد شکورا یعنی یشکر الله عز و جل علی تراخی المستدرک و قیل یشکر نعم الله المذکورة فی الآیة

و عباد الرحمن نسبهم الیه للتخصیص و التفضیل و ان کان الخلق کلهم عباده کقول القایل هذا البار ابنی لا هذا العاق و قیل اضافهم الی اسمه الخاص لانهم اهل الخصوص و المعنی و خواص عباد الرحمن الذین یمشون و قیل العباد هاهنا جمع عابد کصاحب و صحاب و تاجر و تجار و راجل و رجال ای الذین یعبدونه حق عبادته هم الذین یمشون هذا علی قول من جعل خبر المبتدا الذین یمشون و من جعل خبر المبتدا أولیک یجزون الغرفة جعل الذین یمشون و ما بعده وصفا لعباد الرحمن

و قوله یمشون علی الأرض هونا ای بالسکینة و الوقار و التواضع غیر اشرین و لا مرحین کقوله و لا تمش فی الأرض مرحا و الهون الرفق و اللین و هو مصدر یقوم مقام الحال ای هینین لینین کما وصف النبی ص المؤمنین فقال المؤمنون هینون لینون کالجمل الانف ان قید انقاد و ان انیخ علی صخرة استناخ ...

... و قوله قیاما یجوز ان یکون مصدرا و یجوز ان یکون جمع قایم کصاحب و صحاب و قوله سجدا جمع ساجد و قدم السجود و اخر القیام لروی الآیة و لیعلم ان القیام فی الصلاة

خلافست میان علما که در نماز طول القیام فاضل تر یا کثرت رکوع و سجود قومی گفتند کثرت رکوع و سجود فاضل تر که الله تعالی گفت و اسجد و اقترب بنده هر بار که سجود کند در نماز بحق نزدیک گردد مصطفی ص گفت اقرب ما یکون العبد من ربه و هو ساجد فاکثروا الدعا

ابن عمر یکی را دید که در نماز قیام دراز داشت گفت اگر من او را شناختمی من او را بکثرت رکوع و سجود فرمودمی که از رسول خدا شنیدم علیه السلام که گفت ان العبد اذا قام یصلی اتی بذنوبه فجعلت علی رأسه و عاتقیه فکلما رکع او سجد تساقطت عنه ...

... فأولیک یبدل الله سییاتهم حسنات ذهب جماعة الی ان هذا التبدیل فی الدنیا

قال ابن عباس و سعید بن جبیر و الحسن و مجاهد و السدی و الضحاک یبدلهم الله بقبایح اعمالهم فی الشرک محاسن الاعمال فی الاسلام فیبدلهم بالشرک ایمانا و بقتل المؤمنین قتل المشرکین و بالزنا عفة و احصانا و قال قوم یبدل الله سییاتهم التی عملوها فی الاسلام حسنات یوم القیمة و هو قول سعید بن المسیب و مکحول یدل علیه ما روی ابو ذر قال رسول الله ص انی لاعلم آخر رجل یخرج من النار یؤتی بالرجل یوم القیامة فیقال اعرضوا علیه صغار ذنوبه و یخبؤ عنه کبارها فیقال له عملت یوم کذا کذا و هو مقر لا ینکر و هو مشفق من کبارها فیقال اعطوه مکان کل سییة حسنة فیقول ان لی ذنوبا ما اریها هاهنا قال ابو ذر فلقد رأیت رسول الله ص ضحک حتی بدت نواجذه و قال بعضهم ان الله یمحوا بالندم جمیع السییات ثم یثبت مکان کل سییة حسنة قال الزجاج لیس ان السییة بعینها تصیر حسنة و لکن التأویل ان السییة تمحی بالتوبة و تکتب الحسنة مع التوبة و الکافر یحبط الله عمله و یثبت له السییات و قیل إلا من تاب و آمن و عمل صالحا هذه الثلث بحذاء تلک الثلاث اما من دعی مع الله الها آخر فآمن و اما من زنی فتاب و اما من قتل فعمل عملا صالحا اجاب الی القصاص او الدیة فأولیک یبدل الله سییاتهم حسنات و کان الله غفورا لما تقدم قبل التوبة رحیما لما بعدها

و من تاب و عمل صالحا قال بعض اهل العلم هذا فی التوبة من غیر ما سبق ذکره فی الآیة الاولی من القتل و الزنا یعنی من تاب من الشرک و عمل صالحا یعنی ادی الفرایض ممن لم یقتل و لم یزن فإنه یتوب إلی الله متابا ای یعود الیه بعد الموت متابا حسنا یفضل علی غیره ممن قتل و زنی فالتوبة الاولی و هی قوله و من تاب رجوع عن الشرک و الثانیة رجوع الی الله للجزاء و المکافاة ...

... و الذین إذا ذکروا بآیات ربهم ای اذا قری علیهم القرآن او وعظوا بالقرآن و خوفوا بما فیه لم یتغافلوا عنها کأنهم صم لم یسمعوها و عمی کانهم لم یروها ای لم یکونوا علی حالهم الاولی کان لم یسمعوا بل خروا سجدا و بکیا سامعین مبصرین لما امروا به و نهوا عنه کقوله إذا تتلی علیهم آیات الرحمن خروا سجدا و بکیا

و الذین یقولون ربنا هب لنا من أزواجنا و ذریاتنا قرأ ابو عمرو و حمزة و الکسایی و ابو بکر ذریتنا بغیر الف علی الوحدة و قرأ الباقون ذریاتنا بالالف علی الجمع و الذریة اسم للجمع کقوم و رهط و من جمع فکانه یجمع القوم اقواما و فی معناه قولان احدهما اجعل لنا ازواج خیر و اولاد خیر و الثانی هب لنا من الازواج اولادا یعنی اولاد الصلب و من ذریتنا اولادا یعنی اولاد الاولاد و الاعقاب لتقر أعیننا برؤیتنا ایاهم علی طاعة الله و طاعة رسوله سألوا الله عز و جل ان یریهم ازواجهم و ذریاتهم فی طاعته و قال الزجاج سألوا ان یلحق الله عز و جل بهم ذریتهم فی الجنة و قال القرظی لیس شی ء اقر لعین المؤمن من ان یری زوجته و اولاده مطیعین لله عز و جل و قوله قرة أعین مصدر فلهذا لم یجمع و قری فی الشواذ قرات اعین و اشتقاقه من القر و هو البرد لان دمعة السرور باردة و ضده سخنة العین

و قیل من القرار ای یقر البصر به فلا ینظر الی غیره و اجعلنا للمتقین إماما ای ایمة یقتدون فی الخیر بنا و وحد اماما لانه مصدر کالصیام و القیام یقال ام اماما کما یقال صام صیاما و قام قیاما و قیل هو جمع ام کراع و رعاء و تاجر و تجار

و قیل معناه اجعل کل واحد منا اماما و قیل واحد اراد به الجمع کقوله ثم یخرجکم طفلا ای اطفالا فإنهم عدو لی ای اعداء و یقال امیرنا هؤلاء ای امراؤنا و قال الحسن اجعلنا نقتدی بالمتقین و یقتدی بنا المتقون و قال ابن عباس اجعلنا ایمة هدایة کما قال و جعلناهم أیمة یهدون بأمرنا و لا تجعلنا ایمة ضلالة کما قال و جعلناهم أیمة یدعون إلی النار قال القفال و جماعة من المفسرین هذه الآیة دلیل علی ان طلب الریاسة فی الدین واجب جابر بن عبد الله گفت پیش امیر المؤمنین علی ع حاضر بودم که مردی آمد به نزدیک وی و پرسید که یا امیر المؤمنین و عباد الرحمن الذین یمشون علی الأرض هونا نزول این آیت در شأن کیست و ایشان چه قومند که رب العالمین ایشان را باخلاق پسندیده و خصال ستوده یاد کرد و آن گه بخصایص قربت و لطایف کرامت مخصوص کرد و طرف و غرف در جنات النعیم ایشان را نامزد کرد جابر گفت آن ساعت علی روی وامن کرد و گفت یا جابر تدری من هؤلاءهیچ دانی که ایشان که اند و این آیت کجا فرود آمد

گفتم یا امیر المؤمنین نزلت بالمدینة بمدینه فرو آمد این آیت گفت نه یا جابر که این آیت بمکه فرو آمد یا جابر الذین یمشون علی الأرض هونا بو بکر بو قحافه است او را حلیم قریش می گفتند در بدو کار که رب العزه او را بعز اسلام گرامی کرد او را دیدم در مسجد مکه از هوش برفته از بس که کفار بنی مخزوم و بنی امیه او را زده بودند و بنو تیم از بهر او خصومت کردند با بنی مخزوم او را بخانه بردند هم چنان از هوش برفته چون با هوش آمد مادر خود را دید بر بالین وی نشسته گفت یا امه این محمد ص ای مادر محمد کجاست و کار وی بچه رسید پدرش بو قحافه گفت و ما سؤالک عنه و لقد اصابک من اجله ما لا یصیب احدا لاجل احد ای پسر چه جای آنست که تو از حال محمد پرسی و دل بوی چنین مشغول داری نه بینی که بر تو چه میرود از بهر وی ای پسر نمی بینی بنو تیم که بتعصب تو برخاسته و میگویند اگر تو از دین محمد باز گردی و بدین پدران خویش بازآیی ما ثار تو از بنی مخزوم طلب کنیم و ایشان را به پیچانیم و کم آریم تا تشفی تو پدید کنیم ابو بکر سخت حلیم بود و بردبار و متواضع سر برداشت و گفت اللهم اهد بنی مخزوم لا یعلمون یأمروننی بالرجوع من الحق الی الباطل رب العزه او را بستود در آن حلم و وقار و سخنان آزادوار و در حق وی گفت الذین یمشون علی الأرض هونا و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما یا جابر و الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما سالم است مولی بو حذیفه که همه شب در قیام بودی متعبد و متهجد و الذین یقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم الآیة ابو ذر غفاری است که پیوسته با بکا و حزن بودی از بیم دوزخ و از آتش قطیعت تا رسول خدا او را گفت یا با ذر هذا جبرییل یخبرنی ان الله تعالی اجارک من النار و الذین إذا أنفقوا لم یسرفوا الآیه ابو عبیده جراح است انفق ماله علی نفسه و علی اقربایه فرضی الله فعله و الذین لا یدعون مع الله إلها آخر الآیه علی بن ابی طالب است که هرگز بت نپرستید و شرک نیاورد و هرگز زنا نکرد و قتل بناحق نکرد و الذین لا یشهدون الزور سعید بن زید بن عمرو بن نفیل است خطاب بن نفیل درعی بفروخت پس پشیمان شد سعید را گفت تو دعوی کن که آن درع جد مرا بود عمرو بن نفیل و خطاب را در آن حقی نه تا ترا رشوتی دهم سعید گفت مرا برشوت تو حاجتی نیست و دروغ گفتن کار من نیست فرضی الله فعله و الذین إذا ذکروا بآیات ربهم الآیه سعد بن ابی وقاص است و الذین یقولون ربنا هب لنا من أزواجنا الآیه عمر خطاب است ایشان را جمله باین صفات ستوده و اخلاق پسندیده که نتایج اخلاق مصطفی ص است یاد کرد

آن گه گفت اولیک یعنی اولیک الذین استجمعوا هذه الخصال یجزون الغرفة بما صبروا یعنی یثابون الدرجة الرفیعة فی الجنة و الغرفة کل بناء مرتفع عال ...

میبدی
 
۲۸۲۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۵- سورة الفرقان- مکیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

قوله تبارک الذی جعل فی السماء بروجا الآیه پاکست و بزرگوار و با برکت خداوندی که آسمان بر بالای سر ما بقدرت معلق بداشت و مرانرا به بروج و ستارگان بپاداشت و بنگاشت سمکی که در جرمش فطور نه و در دورش فتور نه و در گردش قصور نه سمکی عظیم بآن کثیفی بداشته بر هوای باین لطیفی سمکی محروس سقفی محفوظ در قبه قدرت محبوس یقول تعالی و جعلنا السماء سقفا محفوظا سمکی نهاده طبق بر طبق آفریده و ساخته خداوند حق برده از همه مقدران مهندسان سبق یقول تعالی خلق سبع سماوات طباقا آفریده بر این سقف شمسی و قمری بهر منزل ایشان را گذری در هر خانه ایشان را اثری بهر روزن ایشان را نظری بر میان قمر از سیاهی شرری نیست او را از آن سیاهی ضرری راست بخالی ماند بر روی نیکو پسری و ازو بگوی یا قمر من دورک و من نورک و صورک و علی البروج کورک ای ماه ترا که ماه کرد و این رنگ که داد و این خط که کشید طرازت که بست زلفت که گشاد شب چارده نور که تمام کرد باول که فزود بآخر که کاست این صنع که نمود و این قدرت که خواست ای شمس در ذات بعیدی در نور قریبی چون سر برآری عالم را چراغی چون گرم گردی داغی چون راست گردی میزانی نه افزایی نه در نقصانی چون فرو شوی مبشر روزه دارانی کرامت سلیمانی معجزه سید پیغامبرانی ای زحل گران رو در فلک هفتمی هر روز نیم دقیقه روی برجی بسی ماه گذاری فلک بسی سال بری و علامات و بالنجم هم یهتدون

ای جوانمرد نظاره کن اندر آن قبه ای که بالای وی بروشنایی اجرام آبگینه ها روشن کنند روا ندارد عقل که از آن یکی بی صانعی اندر محل خویش آرام گیرد

پس این مواکب کواکب و این اختران ثواقب اندر مراتب فلک کی روا بود بی صنع قادری و بی جبر قاهری

تبارک الذی جعل فی السماء بروجا گفته اند مراد از این آسمان آسمان قرآن است که جمله اهل ایمان در ظل بیان وی اند و اندر حمایت دولت وی روزگار دین میگذرانند هر سورتی چون برجی هر آیتی چون درجی هر کلمه ای چون دقیقه ای هر حرفی بر مثال ثوانی اندر آسمان مثانی آنجا در عالم صور سبع مبانی است و اینجا در عالم سور سبع مثانی چنان که در شب هر که چشم بر ستاره دارد راه زمین وی گم نشود هر که اندر شب فتنه از بیم شک و شبهت چشم دل بر ستاره آیت قرآن دارد راه دینش گم نشود آن آسمان صورت بچشم سر همین بین تا راه قدم بر خاک گم نشود و این آسمان سورت بچشم سر همی بین تا راه همم بحضرت پاک گم نشود

و هو الذی جعل اللیل و النهار خلفة او آن خداوندست که فلک آفرید و مدت دور وی دو قسم گردانید یک قسم از آن شب دیجور نهاد که اندر آن وقت روی زمین بسان قیر شود و قسم دیگر روز با نور نهاد که روی زمین بسان کافور شود و هوای عالم مانند شعله های نور شود آن شب تاریک را بماه منور کرد و این روز روشن را بچراغ خورشید مطهر و معطر کرد شب تاریک مثال روزگار محنت است و این روز روشن نشان عهد دولت است از روی اشارت میگوید ای کسانی که اندر روشنایی روز دولت آرام دارید ایمن مباشید که تاریکی شب محنت بر اثر است و ای کسانی که اندر تاریکی شب محنت بی آرام بوده اید نومید مباشید که روشنایی روز دولت بر اثر است ...

... پیر بو علی سیاه قدس الله روحه گفت اگر ترا گویند بهشت خواهی یا دو رکعت نماز تو بهشت اختیار مکن نماز اختیار کن زیرا که بهشت نصیب تو است و نماز خدمت او

موسی عمران ع که مکلم حق بود و مکرم حضرت عزت بود چون بنزدیک خضر آمد دو بار بر وی اعتراض کرد یکی از بهر آن غلام کشتن دیگر از بهر آن کشتی شکستن چون نصیب در میان نبود خضر صبر همی کرد باز چون موسی بنصیب بجنبید و گفت لو شیت لاتخذت علیه أجرا خضر گفت هذا فراق بینی و بینک اکنون که بنصیب خود بازدید آمدی ما را با تو روی صحبت نیست زیرا که در صحبت مزد شرط نیست

پیر طریقت گفت خداوند صحبت نه مزدور است و مزدور بحقیقت مغرور است تا مرد مزدور است از صحبت دور است و تا مدعی است ممکورست و تا امر را معظم است و نهی را محترم غرقه نورست و عباد الرحمن بندگان رحمن بحقیقت ایشانند که بر ظاهر ایشان بند فرمانست در باطن ایشان نثار لطف رحمن است بند فرمان بر ظاهر نشان خایفان است و نثار لطف رحمن در باطن نشان مقربان است ...

... چون ازیشان درگذشت سه کس دیگر را دید ازیشان نحیف تر و ضعیف تر رویهایشان چون آیینه ها از نور گفت چه چیز شما را باین حال آورد و چنین ضعیف کرد

گفتند حب الله عز و جل روح الله گفت انتم المقربون حال شما دیگرست و عشق شما دیگر شما مقربان و دوستانید گزیدگان و نزدیکانید در اخبار وارد است که یا داود ذکری للذاکرین و جنتی للمطیعین و زیارتی للشاکرین و انا خاصة للمحبین در پرده دوستی کارها رود که آن همه بیرون از پرده دوستی تاوان بود چنانستی که الله گفتی ما ایشان را چون در وجود آوردیم و دانستیم که از ایشان عثرات و زلات بود نخست بساط محبت بگسترانیدیم و این نداء کرامت دادیم که یحبهم و یحبونه تا آنچه ایشان کنند بحکم محبت ازیشان مرفوع و مدفوع بود آن روز که جمال صفوت آدم ع از عالم غیب سر برآورد قدی الفی شکلی راست نهادی مستقیم ظاهر و باطن بهم پیوسته اواصر عناصر او را بید قدرت بهم دربسته دیده های فریشتگان از ظاهر جرم جسم وی اندر نگذشت و ندانستند که اندر قعر بحر سینه وی چه صدف است و در آن صدف چه در است بحکم اختصار نظر در ظاهر وی کردند گفتند أ تجعل فیها من یفسد فیها تا نداء غیب درآمد که شما ظاهر و صورت بینید و ما نهایت کار دانیم شما را نظر بر ظاهر معصیت است و حکم ما بر موجب باطن معرفت است اگر ظاهر این خلیفه بزلتی گردی پذیرد یا فرزندان وی در دام کام گامی نهند باطن آراسته ایشان و زبان پیراسته ایشان بحکم اعتذار و استغفار عذر آن جرم بخواهد و ما بشفاعت دلی مخلص بایمان و زبانی مخلص بذکر رحمن آن ظاهر ایشان از آن زلت فرو شوییم

و اذا الحبیب اتی بذنب واحد ...

میبدی
 
۲۸۳۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۶- سورة الشعرا- مکیة » ۱ - النوبة الثانیة

 

... قوله خاضعین ذکره بجمع السلامة لان الاصحاب فیها مضمر ای اصحاب الاعناق و قیل اعناقهم ای رؤساؤهم و کبراؤهم و قیل فرقهم یقال جاء القوم عنقا ای طوایف و عصبا و قیل انما قال خاضعین لرؤس الآی لیکون علی نسق واحد ظل در قرآن بر دو معنی است یکی بمعنی مال چنان که درین موضع گفت فظلت أعناقهم ای فمالت و در سورة الحجر گفت و لو فتحنا علیهم بابا من السماء فظلوا فیه یعرجون ای فمالوا فیه یعرجون وجه دیگر ظل بمعنی اقام چنان که در سورة طه گفت و انظر إلی إلهک الذی ظلت علیه ای اقمت علیه عاکفا و در سورة الواقعه گفت فظلتم تفکهون ای اقمتم تعجبون و در سورة النحل گفت ظل وجهه مسودا ای اقام و در سورة الشعرا گفت نعبد أصناما فنظل لها عاکفین ای نقیم لها عابدین

و ما یأتیهم من ذکر من الرحمن محدث ذکر اینجا قرآن است چنان که جای دیگر گفت و هذا ذکر مبارک أنزلناه یعنی القرآن و قال تعالی أ فنضرب عنکم الذکر صفحا یعنی القرآن و قال فی سورة الانبیاء ما یأتیهم من ذکر من ربهم محدث ای هو قدیم من رب العزة محدث تنزیله الی الارض إلا کانوا عنه معرضین ای احدثوا اعراضا لانهم کانوا فی علم الله معرضین

فقد کذبوا اینجا وقف است تمام پس بر سبیل تهدید گفت و وعید بر آن تکذیب فسیأتیهم أنبؤا ما کانوا به یستهزؤن یعنی فسیأتیهم خبر نتیجة فعالهم و ذلک عند الموت و قیل یوم بدر این چنان است که گفته اند یا بن آدم عند الموت یأتیک الخبر بوقت مرگ بخبر آیی و بدانی که کار بر چه جملت است ...

... الارسال هاهنا التخلیه و الاطلاق کما تقول ارسلت الکلاب للصید و المعنی خل بنی اسراییل من انواع العذاب التی تعذبهم بها

در آن وقت که این رسالت از حق جل جلاله بموسی ع پیوست بنی اسراییل ششصد و سی هزار کس بودند در مصر بدست فرعون گرفتار شده چهار صد سال و ایشان را ببردگی گرفته و انواع عذاب بایشان رسانیده موسی بفرمان الله بمصر رفت و هارون را خبر کرد از پیغام الله و هر دو بیکدیگر رفتند بدرگاه فرعون یک سال تردد همی کردند و بار همی خواستند و فرعون بار می نداد تا آخر روزی دربان فرعون گفت مردی را همی بینم که پیوسته بدرگاه می آید و میگوید من پیغامبر خدای جهانیانم فرعون گفت در آر او را تا خود کیست و چه میگوید

موسی و هارون هر دو در شدند و رسالت حق بگزاردند فرعون بشناخت موسی را که خود او را پرورده بود و در خانه وی برآمده بود ...

میبدی
 
۲۸۳۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۶- سورة الشعرا- مکیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی بسم الله الرحمن الرحیم اسم من قرت به العیون و تحققت به الظنون له من العرش الی النون و إذا أراد شییا أن یقول له کن فیکون اسم لمن لم یزل و لا یزال موصوفا بوصف الجلال و نعت الجمال سبحانه هو الله الکبیر المتعال نام خداوند ذو الجلال قادر بر کمال مفضل بانوال موصوف بوصف جلال منعوت بنعت جمال خداوندی که بی وجود او وجود نه بی فضل او شهود نه بی لطف او سجود نه بی خدمت او تن را نظام نه بی نعت او جان را قوام نه بی نظر او دل را زندگی نه بی توفیق او تن را بندگی نه خداوندی که تاریخ ازل و ابد کم از بدایت اقبال او و نعمت هر دو سرای کم از یک ذره شعاع آفتاب افضال او انوار سعادت در بوستان بهشت یک قطره از دریای نوال او و آثار شقاوت در زندان جحیم یک شرر از آتش جلال او ای جوانمرد اگر تو پنداری که هر کس را مسلم است که به بستاخی قدم در سراپرده عزت بسم الله نهد پنداشت خطاست بجلال قدر بار خدا که صدق همه صدیقان و اخلاص همه مخلصان و معرفت همه عارفان بر درگاه نقطه باء بسم الله بحیرت ایستاده و چون حلقه بر در بمانده که تا مگر اشراف دهند ایشان را بر انوار اسرار این نام و هرگز ندادند و دست رد بسینه ایشان باز نهادند که

الذات و النعت و الاسماء و الکلم ...

... قوله لعلک باخع نفسک ای سید این مشتی بیگانگان که مقهور سطوت و سیاست مااند و مطرود درگاه عزت مااند تو دل خویش چرا بایشان مشغول داری و از ناگرویدن ایشان بر خود چرا رنج نهی ایشان را بحکم ما تسلیم کن و دل خویش وا مهر و صحبت ما پرداز هر آن دل که با مهر و صحبت ما آرام گرفت نیز غیری را در آن دل جای نبود از سهل علی مروزی پرسیدند که از کرامات که الله با بنده کند کدام مه است گفت آن که دل او از غیر خود خالی دارد جنید را پرسیدند که دل کی خوش بود گفت آن وقت که او در دل بود

شیخ الاسلام گفت او نه بذات در دل بود بلکه در دل یاد او بود و در سر مهر او بود و در جان نظاره او بود اول مشاهده است دیدار دل پس آن قرب دل پس آن وجود دل پس آن معاینه دل پس آن استیلاء قرب بر دل پس آن استهلاک دل در عیان و از وراء آن عبارت نتوان

رکبت بحار الحب جهلا بقدرها

و تلک بحار لیس یطفوا غریقها

ما یأتیهم من ذکر من الرحمن محدث ما یجدد لهم شرعا و ما یرسل الیهم رسولا الا اعرضوا عن تأمل برهانه و قابلوه بالتکذیب و لو انهم امعنوا النظر فی آیاتهم لاتضح لهم صدقهم و لکن المقسوم لهم من الخذلان فی سابق الحکم یمنعهم من الایمان و التصدیق اگر کافران نظر کردندی درین آیات و در ایات قدرت و دلایل نبوت و لطایف حکمت که رب العزة در آسمان و زمین پیدا کرده و پیغامبران را بدان فرستاده صدق انبیا بر ایشان ظاهر گشتی و از راه خلاف و گمان برخاستندی لکن چه سود که حکم ازلی و نبایست الهی راه نظر بایشان فروبست تا بیکبارگی اعراض کردند و پیغام رسانان را دروغ زن گرفتند و پیغام بدروغ داشتند از آن که سزای درگاه نبودند و شایستگی وصال نداشتند

پیر طریقت گفت در روی زمین نبایسته تر از او نیست که پندارد که بایسته است و ناپاک تر ازو نیست که پندارد که شسته است دو چیز می درباید نیازی از تو و یاریی ازو نیازمند را رد نیست و در پس دیوار نیاز مگر نیست عزیز اوست که بداغ اوست و بر راه اوست که با چراغ اوست ...

... و إذ نادی ربک موسی ع تا آخر ورد قصه موسی است و فرستادن بفرعون

موسی دانست که فرعون مردی است مغرور ناپاک سخت خصومت و می ترسید که با وی کاری از پیش نشود بهانه ای در پیش میآورد و در سخن می آویخت مانند کسی که از کاری استعفا جوید و استقالت خواهد همی گفت رب إنی أخاف أن یکذبون و یضیق صدری و لا ینطلق لسانی خداوند من می ترسم که مرا دروغ زن گیرند آن گه دل من بتنگ آید و زبانم بسخن نرود آن گه گفت بار خدایا اکنون که ناچارست رفتن و حکمی است محتوم برادرم هارون شریک من ساز درین رسالت تا اگر اندوهی باید کشید بیکدیگر می کشیم و اندوه و شادی خود با یکدیگر می گوییم بار خدایا و در حکم فرعون او را بر من خونی است و ترسم که مرا بکشند اینست که گفت فأخاف أن یقتلون برین نسق بهانه ها می آورد و ترس و بیم خویش اظهار میکرد تا رب العزة او را ایمن کرد و از معونت و نصرت خود او را خبر داد و دل وی را بتأیید و نصرت قوت داد گفت کلا فاذهبا بآیاتنا إنا معکم مستمعون ای انی معکما بالنصرة و القوة و الکفایة و الرحمة و الید تکون لکما و السلطان لکما دون غیرکما و انا اسمع ما تقولون و ما یقال لکم و ابصر ما یبصرون و ما تبصرون انتم

میبدی
 
۲۸۳۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۶- سورة الشعرا- مکیة » ۲ - النوبة الثانیة

 

... إنا نطمع ای نرجو أن یغفر لنا ربنا خطایانا السالفة أن کنا أول المؤمنین ای لاجل ان کنا اول المؤمنین من القبط قومک و قیل اول المؤمنین فی هذه الحالة عند ظهور الآیة

و أوحینا إلی موسی أن أسر بعبادی ابن جریح گفت حق تعالی جبرییل را فرستاد بموسی که بنی اسراییل را جمع کن و ایشان را فرمای تا هر چهار خاندان با یک خانه شوند و آن گه بر در آن خانه نشانی کنند از خون جدا یا که فریشتگان از آسمان خواهند آمد باهل مصر تا ابکار ایشان را بکشند و هر خانه ای که بر در وی این علامت خون باشد در آنجا نشوند و حق جل جلاله این قتل بآن فرمود تا دیگر روز قبطیان بدفن ایشان مشغول شوند و بنی اسراییل که از مقام برخاسته اند در پیش افتند و نیز فرمود اخبزوا خبزا فطیرا فانه اسرع لکم نان که پزید از بهر زاد راه فطیر پزید تا زودتر بر آید و واپس نمایند بنی اسراییل بفرمان الله آن شب برفتند سوی بحر و عدد ایشان ششصد هزار و هفتاد هزار بود هارون بر مقدمه لشکر و موسی بر ساقه ایشان بامداد روز یکشنبه قبطیان بدفن ابکار مشغول شدند و فرعون آن روز فرمود تا خیل و حشم وی همه جمع آمدند و دیگر روز روز دوشنبه فرا پی بنی اسراییل نشستند هامان بر مقدمه لشکر با دو هزار بار هزار سوار و فرعون در کوکبه خویش با پنج هزار بار هزار سوار اینست که رب العالمین گفت إنکم متبعون شما آنید که ایشان از پس شما بخواهند آمد فأرسل فرعون فی المداین حاشرین ای بعث فرعون فی بلاد مملکته نقباء یحشرون العساکر و یجمعون الجیوش لطلب موسی ع و من معه من بنی اسراییل فلما حضروا قال إن هؤلاء یعنی بنی اسراییل لشرذمة ای طایفة قلیلون و هم ستمایة الف و سبعون الفا و جمع قلیل کما یجمع الواحد فیقال هؤلاء الواحدون و إنهم لنا لغایظون ای مغضوبون بمخالفتهم دیننا و قتلهم ابکارنا و ذهابهم باموالنا التی استعاروها و خروجهم من ارضنا بغیر اذن منا

و إنا لجمیع حاذرون بالالف کوفی و شامی من بقی حذرون بغیر الف و هما لغتان یقال رجل حاذر و حذر و قیل الحذر المتیقظ المتحفظ الذی لا یترک الحزم و الحاذر المستعد ذو أداة و قوة و سلاح و المعنی نحن جمیع اذا اتبعناهم وثقنا بغلبتهم ...

... موسی عصا بزد و دریا شکافته شد و دوازده راه در میان دریا پیدا شد هر راهی دو فرسنگ طول آن و دو فرسنگ عرض آن اینست که رب العالمین گفت فانفلق فکان کل فرق ای کل مفروق من الماء کالجبل العظیم از راست و چپ آن راهها آب ایستاده بود همچون کوه های عظیم و در میان آن روزنها گشاده تا همه یکدیگر را میدیدند موسی ایشان را گفت ادخلوا البحر فی هذه الطرق در روید در دریا باین راهها ایشان گفتند راهها تر است ترسیم که پایهای ما بگل فرو شود رب العالمین باد صبا فرو گشاد تا آن راهها خشک کردند فذلک قوله فاضرب لهم طریقا فی البحر یبسا پس چون موسی و بنی اسراییل همه از دریا بیرون آمدند موسی میخواست که دریا بحال خود باز شود از بیم آنکه فرعون و قبطیان بآن راهها درآیند و بایشان در رسند فرمان آمد که یا موسی اترک البحر رهوا صفوفا ساکنة فان فرعون و قومه جند مغرقون گفته اند که فرعون چون آن راهها دید در میان دریا خواست که در شود دلیل وی گفت مرو که این راه پرخطر است و ما هرگز در دریا این راه ندیده ایم اگر در خشک زمین برویم راه سه روزه است و هم بایشان رسیم

فرعون گفت الا ترون هذا الدلیل ما یقول و ان البحر انما یبس فرقا منی و أنا ربکم الأعلی نمی بینید که این دلیل چه میگوید مگر نمیدانید که این دریا خود از بیم من چنین شکافته شد و خشک گشت و این کلمه آن روز میگفت که أنا ربکم الأعلی دلیل همان سخن دیگر بار باز گفت و او را بترسانید فرعون همت کرد که بازگردد جبرییل بر اسب مادیان در پیش ایستاد و در دریا راند و اسب فرعون سر بکشید و قبطیان هم چنان درشدند و میکاییل از پس ایشان همی راند ایشان را تا همه در دریا شدند و دریا بفرمان حق بهم باز افتاد

اینست که رب العالمین گفت و أزلفنا ثم الآخرین معنی ازلفنا جمعنا و منه لیلة المزدلفة ای الجمع و قیل ازلفنا ای قربناهم الی الهلاک و قدمناهم الی البحر ...

میبدی
 
۲۸۳۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۶- سورة الشعرا- مکیة » ۳ - النوبة الثانیة

 

... فما لنا من شافعین شافع من الأباعد و لا صدیق حمیم من الاقارب ینفعنا و یشفع لنا

روی فی بعض الاخبار انه یجی ء یوم القیامة عبد یحاسب فیستوی حسناته و سیآته و یحتاج الی حسنة واحدة ترضی عنه خصومه فیقول الله عبدی بقیت لک حسنة ان کانت ادخلتک الجنة انظروا طلب من الناس لعل واحدا یهب منک حسنة واحدة فیاتی و یدخل فی الصفین من ابیه و امه ثم من اصحابه فیقول لکل واحد فی بابه فلا یجیبه احد و کل یقول له انا الیوم فقیر الی حسنة واحدة فیرجع الی مکانه فیسأله الحق سبحانه و یقول ما ذا جیت به فیقول یا رب لم یعطنی احد حسنة من حسناته فیقول الله عبدی لم یکن لک صدیق فی فیذکر العبد و یقول فلان کان صدیقا لی فیدله الحق علیه فیاتیه فیکلمه فی بابه فیقول بلی لی عبادات کثیرة قبلها الیوم عنی فقد وهبتها منک فیسر هذا العبد و یجی ء الی موضعه و یخبر بذلک ربه فیقول الله قد قبلتها منه و لم انقص من حقه شییا و قد غفرت لک و له

و هذا معنی قوله فما لنا من شافعین و لا صدیق حمیم و الحمیم القریب من قولهم حم الشی ء ای قرب و قیل سمی الصدیق حمیما لانه یحمیه و یدفع عنه کافران این سخن آن گه گویند که فریشتگان را و پیغامبران و مؤمنان را بینند که اهل توحید را شفاعت میکنند و ایشان خود را شفیعی نبینند و نه هیچ فریادرس و در خبرست که بهشتی گوید رب ما فعل صدیقی فلان و صدیقه فی الجحیم بار خدایا کار آن دوست من بچه رسید چه حالست او را و چه کردند با وی و آن دوست وی بدوزخ باشد رب العزة اکرام آن بهشتی را گوید اخرجوا له صدیقه الی الجنة آن دوست وی را از دوزخ بیرون آرید که او را بآن بهشتی بخشیدیم کافران در دوزخ چون آن حال بینند و مؤمنان که شفاعت از بهر یکدیگر میکنند گویند فما لنا من شافعین و لا صدیق حمیم و قال الحسن ما اجتمع ملاء علی ذکر الله عز و جل فیهم عبد من اهل الجنة الا شفعه الله فیهم و ان اهل الایمان شفعاء بعضهم لبعض و هم عند الله شافعون مشفعون و عن جابر بن عبد الله قال قال رسول الله ص ان الناس یمرون یوم القیامة علی الصراط و الصراط دحض مزلة یتکفأ باهله و النار تاخذ منهم و ان جهنم لتنطف علیهم ای تمطر علیهم مثل الثلج اذا وقع لها زفیر و شهیق فبیناهم کذلک اذ جاءهم نداء من الرحمن عبادی من کنتم تعبدون فی دار الدنیا فیقولون رب انت تعلم انا ایاک کنا نعبد فیجیبهم بصوت لم یسمع الخلایق مثله قط عبادی حق علی ان لا اکلکم الیوم الی احد غیری فقد غفرت لکم و رضیت عنکم فتقوم الملایکة عند ذلک بالشفاعة فنجوا من ذلک المکان

فیقول الذین تحتهم فی النار فما لنا من شافعین و لا صدیق حمیم

قوله فلو أن لنا کرة ای رجعة و عودة الی الدنیا لآمنا بالله و صدقنا رسوله

و قال الله سبحانه و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و انتصاب فنکون لانه جواب التمنی اندر همه قرآن حمیم بر دو وجه است یکی بمعنی قریب چنان که درین موضع گفت و لا صدیق حمیم ای قریب دیگر گفت و لا یسیل حمیم حمیما ای قریب قریبا من الکفار و قال تعالی کأنه ولی حمیم ای قریب وجه دیگر حمیم آب گرم است کقوله تعالی و سقوا ماء حمیما ای حارا یصب من فوق رؤسهم الحمیم و قال تعالی ثم إن لهم علیها لشوبا من حمیم یطوفون بینها و بین حمیم آن ای ماء حار قوله إن فی ذلک لآیة ای ان فی اخبارنا باختصام اهل النار و تبرؤ بعضهم عن البعض لعظة و عبرة للعقلاء و ما کان أکثرهم مؤمنین مع وضوح الحجة و انتفاء الشبهة

و إن ربک لهو العزیز المقتدر علی اعدایه بالانتقام منهم المنعم علی اولیایه بالاحسان الیهم

میبدی
 
۲۸۳۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۶- سورة الشعرا- مکیة » ۳ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و اتل علیهم نبأ إبراهیم الآیة عاتب اباه و قومه و طالبهم بالحجة علی ما عابهم به و قال لم تعبدون ما لا یسمع و لا یبصر و لا ینفع و لا یضر و لا یحس و لا یشعر ابراهیم ع پدر خود را و قوم خود را دید که بت می پرستیدند ایشان را به پرستش بتان عتاب کرد و عیب بتان بر ایشان پیدا کرد وانگه حجت و بینت بر آن عبادت ازیشان درخواست کرد گفت باری بدانید که معبود شنوا و بینا و دانا باید تا عابد را نفع و ضر بکار آید بچه می پرستید شما این بتان را که نمی شنوند نمی بینند و نمی دانند و نه بهیچ وقت هیچکس را بکار آیند سزای معبودی الله است که شنوا و بینا و دانا است و از همه کارها آگاه است او را چه بانگ بلند چه سر دل چه روز روشن چه شب سیاه است بت پرستان چون از ابراهیم این سخن شنیدند از جواب درماندند دست در تقلید پدران زدند گفتند ما میدانیم که درین بتان نفع و ضر نیست اما پدران خود را و اسلاف خود را دیدیم که پرستیدند ما نیز پرستیدیم و بر پی ایشان رفتیم رب العالمین بجواب ایشان گفت قال أ و لو جیتکم بأهدی مما وجدتم علیه آباءکم یا محمد ایشان را بگوی باش و اگر من بشما آوردم راست تر از آن چیز که پدران خویش بر آن یافتید شما هم بر پی پدران خواهید رفت و آورده من نخواهید پذیرفت ابراهیم چون حجت خود بریشان ثابت دید و عجز ایشان در جواب ظاهر گشت از ذکر ایشان و معبود ایشان اعراض کرد و مدح مولی آغاز کرد و در وصف او جل جلاله اطناب کرد گفت فإنهم عدو لی إلا رب العالمین الذی خلقنی فهو یهدین نشان محبت آنست که محب چون در وصف محبوب آید دل از دیگران واپردازد همه ذکر محبوب کند همه ثنای محبوب گوید از ذکر و ثناء و شکر او سیر نشود و خاموشی نتواند چنان که خلیل ع چون در ذکر و مدح الله آمد بنگر که چون در ذکر و ثناء فراوان آویخت و دعا و خواهش بسیار کرد بسا فرقا که میان دو قوم است یکی ارباب حوایج دیگر اصحاب حقایق ارباب حوایج جهد کنند و طاعت آرند و اوراد شمرند وانگه حاجتهای خود بر پی آن عرضه کند و دل در پاداش بسته و الحاح در دعا و حاجت خواست کرده و فی الخبر ان الله عز و جل یحب الملحین فی الدعاء

این مقام ارباب شریعت است و موسی ع برین مقام بود آن گه که میگفت رب اشرح لی صدری و یسر لی أمری الی آخر الایة و برتر ازین مقام اصحاب حقایق است که از ذکر و ثناء محبوب و احاجت خواست نه پردازند گهی زبان در ثناء آویخته گهی دل در مشاهده آمیخته و سر بمواصلت رسیده در خود فانی گشته و بحق باقی شده اینست حال خلیل آن گه که میگفت الذی خلقنی فهو یهدین ای یهدینی منی الیه فانی محو فی وجودی لا اهتدی فی نفسی الی معبودی ...

... فادخل الی بعلة العواد

آن شفاء دل خلیل که بوی اشارت میکند آنست که جبرییل گاه گاه آمدی بفرمان حق جل و علی و گفتی یقول مولاک کیف کنت البارحة و زبان حال خلیل بجواب میگوید

خرسند شدم بدانکه گویی یک بار

ای خسته روزگار دوشت چون بود

و الذی یمیتنی ثم یحیین اضاف الموت الیه و هو فوق المرض لان الموت لهم غنیمة و نعمة لانهم یصلون الیه بارواحهم و فی الخبر تحفة المؤمن الموت

و قیل معناه یمیتنی باعراضه عنی وقت تعززه و یحیینی باقباله علی حین تفضله و قیل یمیتنی عنی و یحیینی به ...

... این حال کسی بود که او را دلی سلیم بود چنان که الله گفت إلا من أتی الله بقلب سلیم سلم من الضلالة ثم من البدعة ثم من الغیبة ثم من الحجبة ثم من المساکنة ثم من الملاحظة هذه کلها آفات و الاکابر سلموا منها و الاصاغر امتحنوا بها و یقال القلب السلیم الذی سلم من ارادة سلامة نفسه

پیری را گفتند که قلب سلیم کدام است گفت سلیم در لغت عرب لدیغ باشد مار گزیده و در خود بی قرار گشته و بی آرام بوده چنانک ذو النون مصری کان یصیح لیلة الی الصباح فیقول المستغاث ایها المسلمون المستغاث فلما اصبح قال له جیرانه ما اصابک البارحة قال کیف لا یستغیث من لا یجد القرار و لا الفرار فریاد باو که نه ازو بسر می شود و نه با او کار فراسر شود اگر بروم گویند این بیگانگی چیست و اگر بیایم گویند این دیوانه بما کیست این درویش را میان آب و آتش میباید زیست اگر مقام کند بسوزد و گر بگریزد غرق شود بر زبر سرش ابر آتش بیز زیر قدم دریا موج انگیز پیش روی تیغ خون ریز پس پشت تیر جان آویز نه روی پرهیز نه توان گریز

امامی سیوف و خلفی سهام ...

میبدی
 
۲۸۳۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۶- سورة الشعرا- مکیة » ۴ - النوبة الاولى

 

... فافتح بینی و بینهم فتحا برگشای میان من و میان ایشان برگشادنی و نجنی و من معی من المؤمنین ۱۱۸ و باز رهان مرا و ایشان که با منند از گرویدگان

فأنجیناه و من معه برهانیدیم او را و هر که با او بود فی الفلک المشحون ۱۱۹ در آن کشتی گران بار کرده پر

ثم أغرقنا بعد الباقین ۱۲۰ آن گه بآب بکشتیم پس همه بازماندگان را از کشتی ...

... و تتخذون مصانع و می کنید کارگاهها لعلکم تخلدون ۱۲۹ تا مگر جاوید مانید

و إذا بطشتم و چون برمیکوبید بطشتم جبارین ۱۳۰ نابخشاینده برمیکوبید

فاتقوا الله و أطیعون ۱۳۱ بپرهیزید از خدای و مرا فرمان برید ...

... ثم دمرنا الآخرین ۱۷۲ آن گه دمار برآوردیم و نیست کردیم دیگران را

و أمطرنا علیهم مطرا بر ایشان ببارانیدیم بارانی فساء مطر المنذرین ۱۷۳ چون بد بارانی ترسانیدگان و تهدید نیوشندگان را

إن فی ذلک لآیة و درین نشانی ست و ما کان أکثرهم مؤمنین ۱۷۴ و بیشتر ایشان گرویده نبودند ...

میبدی
 
۲۸۳۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۶- سورة الشعرا- مکیة » ۴ - النوبة الثانیة

 

... أ تبنون بکل ریع آیة تعبثون الریع المرتفع من الارض و جمعه اریاع و الریع بالفتح فیه لغة و اصله فی اللغة الزیادة و قیل هو الطریق المرتفع عن الارض سلک ام لم یسلک و قیل هو الطریق الذی یکون بین الجبلین آیة یعنی بناء متمیزا عن سایر الأبنیة و قیل آیة ای علامة یجتمعون الیها للعبث بمن یمر فی الطریق و قیل هو برج الحمام تعبثون یعنی عابثین و هذا کقول القایل خرج فلان من البلد یقول کذا یعنی قایلا کذا خلافست میان علما که از بهر چه ایشان را عابث خواند بدان بناها که می کردند قومی گفتند اسراف میکردند در آن فوق الحاجة قصرهای عظیم و منظرهای بلند و هر چه اسراف باشد و فوق الحاجة همه عبث بود قومی گفتند غرض ایشان در آن تفاخر و تکاثر بود و تفاخر در ابنیه عبث باشد که آن را محصولی نبود قومی گفتند که قصد ایشان در آن بناها آن بود که تا از مکاره زمان و نوایب روزگار ایمن باشند و این عبث باشد قومی گفتند که کبوتر خانه بود که می کردند و کبوترداری و این خود بازی کودکان باشد و قیل کانوا یبنون بناء من یطمع الخلود و ذلک عبث مقاتل گفت ایشان سفر میکردند و بستارگان راه می بردند پس خواستند که راه بردن بر خود آسان کنند و بر راهها قصرهای عظیم و بناهای بلند بساختند تا علمی باشد ایشان را و نشانی در راه بردن و آن گه بآن تفاخر میکردند که هذا منزل فلان و هذا منزل بنی فلان اینست که رب العالمین گفت آیة تعبثون و تتخذون مصانع ای حصونا و کل بناء مصنعة و قیل المصنعة البناء علی الماء و لعلکم تخلدون ای کان هذه الأبنیة تخلدکم فی الدنیا و انتصب آیة علی انه مفعول له و مفعول أ تبنون غیر مذکور لدلالة الکلام علیه فدل تبنون علی البناء و دلت آیة علی عظم البناء

و إذا بطشتم بطشتم جبارین ای اذا انتقمتم انتقمتم انتقام الجبارین بلا رأفة و لا ابقاء و قیل معناه إذا بطشتم بمن دونکم بطشتم متکبرین قتلا بالسیف و ضربا بالسوط و الجبار الذی یقتل و یضرب علی الغضب و اصل الجبار ممتنع مشتق من جبار النخل هو الذی قد ارتفع عن ان تناله ید و قیل الجبار هو الغالی بالقدرة و هو مدح لله عز و جل لانه حقیقة فیه و ذم لغیره لانه کذب

فاتقوا الله بترک هذه الاشیاء و أطیعون فیما ادعوکم الیه ...

... إن هذا إلا خلق الأولین بفتح خا و سکون لام قرایت ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و یعقوب و علی معنی آنست که ما هذا الذی جیتنا به الا کذب الاولین الذین ادعوا النبوة و لم یکونوا انبیاء و باین قول خلق بمعنی اختلاق است و هو الکذب همانست که جای دیگر گفت إن هذا إلا اختلاق إن هذا إلا أساطیر الأولین و روا باشد که خلق بمعنی آفرینش بود و وجه این قرایت آنست که خلقنا کما خلق من کان قبلنا نحیی کما حیوا و نموت کما ماتوا و لا نبعث کما قالوا إن هی إلا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین باقی قراء إن هذا إلا خلق الأولین بضمتین خوانند ضم خا و ضم لام و آن قراءة را دو وجه است یکی آنست که نیست این که تو آوردی مگر خوی و عادت پیشینان که میگفتند که ما پیغمبرانیم و دروغ میگفتند و وجه دیگر آنست که ما هذا الذی نحن فیه الا عادة الاولین من تشیید البناء و البطش علی وجه التکبر فلا نترک هذه العادة بقولک

و ما نحن بمعذبین علی ما نحن علیه من الاقوال و الافعال فکذبوه فأهلکناهم بریح صرصر عاتیة ان فی ذلک لآیة ای فی اهلاکنا ایاهم مع شدة قوتهم و شوکتهم باضعف الاشیاء و هو الریح لدلالة علی وحدانیتنا و صدق نبوته و ما کان اکثرهم مؤمنین و إن ربک لهو العزیز الرحیم کذبت ثمود المرسلین مقاتل گفت عاد و ثمود ابن عم یکدیگر بودند عاد قوم هود بودند و ثمود قوم صالح و میان مهلک عاد و مهلک ثمود پانصد سال بود قومی گفتند از اهل تاریخ که عاد و ثمود دو برادر بودند از فرزندان ارم بن سام بن نوح و سام بن نوح را پنج پسر بود ارم و ارفخشد و عالم و الیفر و الاسود و ارم مهینه فرزندان بود و او را هفت پسر بود عاد و ثمود و صحار و طسم و جدیس و جاسم و باز مسکن عاد و فرزندان وی یمن بود و مسکن ثمود و فرزندان وی حجاز و شام بود و مسکن طسم عمان و بحرین و مسکن جدیس زمین یمامه و مسکن صحار ما بین الطایف الی جبال طیی و مسکن جاسم ما بین الحرم الی سفوان و مسکن وبار زمینی است که آن را وبار گویند بنام وی بازخوانند اینان همه زبان و لغت عربی داشتند و قد انقرضوا عن آخرهم فلم یبق لهم نسل

إذ قال لهم أخوهم صالح أ لا تتقون الی قوله إلا علی رب العالمین ...

... و تنحتون من الجبال بیوتا و می تراشید از کوه های سنگ خاره خانه ها

گفته اند که در وادی حجر دو هزار بار هزار سرای و هفتصد سرای تراشیدند از سنگ سخت در میان کوه ها رب العالمین ایشان را در آن کار باستادی و تیزکاری وصف کرد گفت فارهین تیزکارانند و استادان فرهین چست کاران و زیباکاران فارهین بالف قرایت کوفی است و شامی و فرهین بی الف قرایت باقی و هما لغتان مثل حاذر و حذر و قیل الفاره الحاذق العالم و الفره الاشر البطر و قیل الفره القوی

فاتقوا الله ای احذروا عقابه و اطیعون فی نصحی ...

... کذبت قوم لوط المرسلین الی قوله إلا علی رب العالمین أ تأتون الذکران من العالمین یعنی أ تصیبون الذکور من الناس حراما و تذرون ما خلق لکم ربکم من أزواجکم حلالا بین الله انه لا عذر لهم فیه بل أنتم قوم عادون متجاوزون عن الحد فی الظلم باختیار الحرام علی الحلال و قیل من العالمین ای من الغرباء

و تذرون ما خلق لکم ربکم من أزواجکم یعنی و تذرون فروج ازواجکم و کانوا یأتون ادبار النساء ایضا و فی الخبر ان من اتی امرأة فی دبرها فهو بری ء مما انزل علی محمد ص و لا ینظر الله الیه

و قال بعض الصحابة قد کفر و قال بعضهم هل یفعله الا الکافر ...

... روایت کردند از ابن عباس که گفت اصحاب ایکة و اصحاب مدین هر دو یکی اند اما جمهور مفسران بر آنند که اصحاب ایکه دیگرند و اصحاب مدین دیگر و حق جل جلاله شعیب را بهر دو قوم فرستاد به پیغامبری قال ابن زید بعث الله عز و جل شعیبا الی قومه اهل مدین و الی البادیة و هم اصحاب الایکة

إذ قال لهم شعیب أ لا تتقون الی قوله رب العالمین انما کانت دعوة هؤلاء و الانبیاء کلهم فیما حکی الله عنهم عن صیغة واحدة للاخبار بان الحق الذی یدعون الیه واحد و انهم متفقون علی الامر بالتقوی و الطاعة و الاخلاص فی العبادة و الامتناع من اخذ الاجر علی الدعوة و تبلیغ الرسالة

قوله أوفوا الکیل ای أتموه و لا تکونوا من المخسرین حقوق الناس تقول خسر حقه و اخسره ...

... شعیب ایشان را جواب داد که ربی أعلم بما تعملون ای ربی اعلم بعملکم و ما تستحقون من العذاب و بوقت الاستحقاق فینزل بکم العذاب علی ما یوجبه الحکمة

فکذبوه ای کذبوا شعیبا بعد وضوح الحجة و انتفاء الشبهة فأخذهم عذاب یوم الظلة اصابهم فی بیوتهم غم و حر فخرجوا الی الصحراء یتنفسون فلجاؤا الی حضیض جبل یستظلون بسحابة عرضت به فلما دخلوا تحتها انضجتهم و قیل سلط الله علیهم الحر سبعة ایام و لیالیها حتی غلت انهارهم ثم رفع لهم جبل من بعید تحته ماء بارد فاستظلوا به فسقط علیهم قال قتادة بعث الله شعیبا الی امتین اصحاب الایکة و اهل مدین و اما اصحاب الایکة فاهلکوا بالظلة و اما اهل مدین فاخذتهم الصیحة صاح بهم جبرییل فهلکوا و عن ابن عباس قال من حدثک ما عذاب یوم الضلة فکذبه لعله اراد لم ینج منهم احد فیخبر به إنه کان عذاب یوم عظیم انما عظم الله ذلک الیوم لعظم العذاب فیه

إن فی ذلک لآیة و ما کان أکثرهم مؤمنین و إن ربک لهو العزیز الرحیم

میبدی
 
۲۸۳۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۶- سورة الشعرا- مکیة » ۵ - النوبة الثالثة

 

... مفسران گفتند در ضمن این آیت قسم است رب العالمین بعزت و جلال خود سوگند یاد می کند که این قرآن از نزدیک من است و کلام من است یا محمد من دانم که آن کافر ملحد مرا بسوگند باور ندارد و آن مؤمن موحد بی سوگند باور دارد سوگند می یاد کنم تأکید و تأیید و تمهید را و تعریف و تشریف را تا دوست می شنود و می نازد دشمن می شنود و بدل می گدازد یا سید غم مخور و خویشتن را مرنجان آن که این سادات عرب و کفار قریش از تو اعراض میکنند و بکتاب ما ایمان می نیارند که ما هزاران هزار دوست داریم در پرده غیبت جانهای ایشان بعشق تو می پروریم کس باشد که پس پانصد سال در وجود آید عشق تو راحت جان او بود دوستی تو اصل ایمان او بود

و إنه لتنزیل رب العالمین تنزیل بناء مبالغت است و تکثیر یعنی قرآن که از آسمان فرود آمد نه بیک بار فرود آمد بدفعات و کرات فرود آمد در مدت بیست و سه سال نجم نجم سورت سورت آیت آیت چنان که لایق حال بود و بوی حاجت بود یا محمد رحمتی بود از خداوند جل جلاله بر تو و امت تو که این قرآن نه چنان فرستاد که توریة فرستاد ببنی اسراییل که بیک بار بیک دفعت فرو فرستاد لا جرم حوصله بنی اسراییل ضعیف بود بر نتافت و احتمال نکرد حوصله ضعیف بار گران چون برتابد طفل شیرخواره لقمه رسیده از کجا احتمال کند چون حوصله ایشان برنتافت قدر آن بندانستند و حقیقت آن بنشناختند و رایگان از دست بدادند که بیک من جو بفروختند رب العالمین حکایت ازیشان باز کرد که یأخذون عرض هذا الأدنی لیشتروا به ثمنا قلیلا چون نوبت باین امت رسید ایشان را کتابی داد حجم آن کوتاه فضل آن عظیم شرف آن بزرگ فرو فرستاد بمدتی و روزگاری دراز سورت سورت آیت آیت لیکون اثبت فی فؤاد رسول الله ص و امته و اقر فی قلوبهم و احکم فی صدورهم قال الله تعالی لنثبت به فؤادک و آن گه تعظیم قرآن و تشریف این امت را نه همه قرآن بیک نسق فرو فرستاد بلکه احکام آن بعضی عام و بعضی خاص بعضی بنظمی ظاهر فرستاد و بعضی بنصی قاطع بعضی مجمل بعضی مفسر بعضی مطلق بعضی مقید بعضی محکم بعضی متشابه اگر همه متشابه بودی کس را در عالم بر علم تنزیل وقوف نبودی ور همه ظاهر بودی کس را رتبت تعلیم نبودی اگر همه متشابه بودی خاص با عام در نادانی برابر شدی ور همه ظاهر بودی عام و خاص در دانایی متساوی بودی و راه تقسیم تفضیل بر خلق بسته شدی و خاص را با عام برابر کردن مقتضی رحمت نیست و عام را با خاص متساوی داشتن در حکمت روا نیست بلکه مقتضی رحمت و حکمت آنست که هر کسی را بر وفق مذاق وی شربتی دهند و بر وفق حسن سعی وی راه وی را بطلب میسر کنند

نزل به الروح الأمین یعنی جبرییل علی قلبک یعنی قلب المصطفی لانه کان فی المشاهدة و الوحی اذا نزل به نزل بقلبه اولا لشدة تعطشه الی الوحی و لاستغراقه به ثم انصرف من قلبه الی فهمه و سمعه و هذا تنزل من العلو الی السفل و هو رتبة الخواص فاما العوام فانهم یسمعون اولا فینزل الوحی علی سمعهم اولا ثم علی فهمهم ثم علی قلبهم و هذا ترق من السفل الی العلو و هو شأن المریدین و اهل السلوک فشتان ما هما نزل به الروح الأمین علی قلبک جبرییل پیک حضرت برید رحمت پیغام رسان حق جل جلاله چون پیغام گزاردی گه گه بصورت ملک بودی و گه گه بصورت بشر اگر وحی و پیغام بیان احکام شرع بودی و ذکر حلال و حرام بصورت بشر آمدی آیت آوردی که هو الذی أنزل علیک الکتاب أ و لم یکفهم أنا أنزلنا علیک الکتاب و ذکر قلب در میان نبودی باز چون وحی پاک حدیث محبت و عشق بودی اسرار و رموز عارفان بودی ذکر دل دلارام بودی جبرییل بصورت ملک آمدی روحانی و لطیف تا بدل رسول ص پیوستی و اطلاع اغیار در آن نبودی حق تعالی چنین گفت نزل به الروح الأمین علی قلبک ثم اذا انقطع ذاک کان یقول فینفصم عنی و قد وعیته بدان که دل را حالهاست و مقامها اول مکاشفه است پس آن مشاهدت پس آن معاینت پس آن استیلای قرب بر دل پس آن استهلاک در قرب ...

... پدر ابراهیم چون با ابراهیم در دین موافق نبود ابوت وی بکار نیامد خویشان و قرابت رسول ص چون بعداوت رسول میان در بستند و زبان طعن و از کردند آیت آمد که فإن عصوک فقل إنی بری ء مما تعملون یا محمد اگر ایشان بر تو عصیان آرند و از پذیرفتن حق سر میکشند تو نیز دل در ایشان مبند و بگو بیزارم از گفت و کرد شما یا محمد نهاد ایشان نه از آن طینت است که نقش نگین تو پذیرد آن پروانه کوتاه دیده ای که گرد آن شمع شب افروز خویشتن سوز میگردد از وصال نور او غرور سرور در سر کرده می پندارد که در کاری است از خطر خویش آن گه آگاه شود که ذره ای از شرارات شعاع شمع بنهاد او راه یابد آن بیگانگان و از حق بازماندگان آن گه در کار خویش بینند که این خبر بریشان عیان گردد که فیأتیهم بغتة و هم لا یشعرون فیقولوا هل نحن منظرون این خطاب با مصطفی در حق اشقیا و بیگانگان است اما خطاب با وی در حق اولیا و دوستان اینست که و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین ای محمد پر رحمت و رأفت بگستران و این درویشان که بر پی تو راست رفتند و جان و دل خویش بمهر و دوستی تو به پروردند ایشان را واپناه خویش گیر و لا تعد عیناک عنهم و چشم ازیشان بمگردان که من که خداوندم در دل ایشان می نگرم ان مرضت فعدهم و ان حرموک فاعطهم و ان ظلموک فتجاوز عنهم و ان قصروا فی حقی فاعف عنهم و اشفع لهم و استغفر لهم

و توکل علی العزیز الرحیم انقطع الینا و اعتصم بنا و توسل بنا الینا یا محمد ای در یتیم ما ترا از قعر بحر قدرت بیرون آوردیم و بر جهانیان جلوه کردیم تا همه عالم از جمال وجود تو رنگی گیرد همه را از بهر تو آفریدم و ترا از بهر خود آفریدم پشت بما بازکن و یکبارگی خویشتن را بما سپار ای محمد آدم هنوز میان نواخت و سیاست بود که ما رقم لطف بر دل تو کشیدیم و ز دست کرم ترا شراب رضا چشانیدیم میان خویش و میان تو پرده برداشتیم و خویشتن را با جان تو نمودیم

الذی یراک حین تقوم ما دیده ور دوستان خویشیم بر دوام ایشان یک طرف از ما محجوب نباشند و اگر هیچ محجوب شوند زنده نمانند ...

... الذی یراک حین تقوم و تقلبک فی الساجدین

اقتطعه بهذه الآیة عن شهود الخلق فان من علم انه بمشهد من الحق داعی دقایق حالاته و خفایا احواله مع الحق و یهون علیه معانات میثاق العبادات باخباره برؤیته فلا مشقة لمن علم انه بمرأی من مولاه و فی الخبر اعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یریک

میبدی
 
۲۸۳۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۷- سورة النمل- مکیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

... خداوندا ازین خلق که آفریده ای دوست تو کیست تا از بهر تو او را دوست دارم جواب آمد که یا موسی کل فقیر و قیر و کل ضعیف مسکین

ازین هر درویشی شکسته ضعیفی کوفته زیر بار حکم ما فرسوده معاشر المسلمین درویشان شکسته را عزیز دارند که ایشان برداشتگان لطفند و برکشیدگان فضل رب العالمین ایشان را بربطه یحبهم و یحبونه بسته بقید و ألزمهم کلمة التقوی استوار کرده در وادی عنایت ایشان را شمع رعایت افروخته در خبرست که روز قیامت که جن و انس را در آن صعید قیامت بهم آرند و خلق اولین و آخرین را بر بساط هیبت و سیاست بدارند منادیی از جانب عرش مجید آواز دهد کجایند آن کسانی که درویشان را در دنیا بچشم شفقت نگرستند و بعین کرامت ملاحظه نمودند و بجای ایشان را احسان کردند در روید در دار القرار و معدن الأبرار ایمن و شاد از ترس و اندوه آزاد یک بار دیگر همان منادی ندا کند کجایند آن کسانی که بیماران درویشان را پرسیدند و ایشان را حرمت داشتند و بتعهد و تفقد احوال ایشان را مطالعت کردند ایشان را آرید و بر منبرهای نور نشانید تا با الله سخن میگویند و بمناجات و محادثت حضرت ربوبیت می نازند و باقی خلق در غمرات حساب و حسرات عتاب می باشند

قال النبی ص ان لله عز و جل عبیدا استحبهم لنفسه لقضاء حوایج الناس ثم آلی علی نفسه الا یعذبهم فاذا کان یوم القیمة جلسوا علی منابر من نور یحدثون الله تعالی و الناس فی الحساب ...

... الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة الآیة یدیمون المواصلات و یستقیمون فی آداب المناجاة و یؤدون من اموالهم و احوالهم و سکناتهم و حرکاتهم الزکاة بما یقومون فی حقوق المسلمین احسن مقام و یتوبون عن ضعفایهم احسن متاب

إذ قال موسی لأهله إنی آنست نارا الآیة آن شب که موسی در آن بیابان در تحیر افتاد از مدین برفته و روی بمصر نهاده و بقصد آن که تا مادر خویش و دو خواهر یکی زن قارون و دیگر زن یوشع نون از آنجا بیارد و بیم فرعون در دل وی بود همی ناگاه در آن بیابان راه گم کرد شبی بود تاریک و راهی باریک شبی دیجور و موسی سخت رنجور در آن بیابان متحیر مانده میان باد و باران و سرمای بی کران و برق درخشان و رعد غران و عیال وی از درد زه نالان خواست تا آتشی افروزد سنگ و آتش زنه برداشت بسیار بزد و آتش بیرون نداد از سر تیزی و تندی سنگ و آتش زنه هر دو بزمین زد رب العالمین آن هر دو را با وی بسخن آورد

گفتند یا موسی صفرا مکن و خشم مگیر که ما در امر پادشاهیم باطن ما پر از آتش است اما فرمان نیست که یک ذره بیرون دهیم آن شب فرمان رسید همه آتشهای عالم را که در معدن خود همی باشید هیچ بیرون میایید که امشب شبی است که ما دوستی را بآتش بخود راه خواهیم داد و نواختی بر وی خواهیم نهاد اینست که رب العزة گفت آنس من جانب الطور نارا فیا عجبا آتشی که رب العزة در صخره صما تعبیه کرد موسی کلیم نتوانست که باحتیال آن را ظاهر کند نوری که رب العزة جل جلاله در سویداء دل عارف نهاد ابلیس لعین بوسوسه خویش آن را کی ظاهر تواند کرد ...

میبدی
 
۲۸۳۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۷- سورة النمل- مکیة » ۳ - النوبة الثالثة

 

... لأعذبنه عذابا شدیدا أو لأذبحنه فیه دلیل علی ان العقوبة علی قدر الجرم و لا عبرة بصغر الجثة و عظمها

آورده اند که چون هدهد باز آمد و عذر خویش بگفت که أحطت بما لم تحط به سلیمان گفت سننظر أ صدقت أم کنت من الکاذبین آری بنگریم تا این عذر که می آری راست است یا دروغ اگر دروغ است ترا عذابی سخت کنم جبرییل امین آمد آن ساعت از درگاه عزت که یا سلیمان مران مرغک ضعیف را تهدید میکنی که باش تا در کار تو بنگرم که راست می گویی یا دروغ یا سلیمان از مرغی ضعیف بعذری ضعیف چرا بسنده نکنی و بدرخواست صدق از وی چه تهدید کنی چرا از ما نیاموزی معاملت با بندگان آن کافر بینی که در دریا نشیند در کشتی و باد کژ برآید و آن کشتی در تلاطم امواج افتد کافران از غرق بترسند بت را بیندازند و بزبان عذر دروغ آرد چون از دریا بیرون آید و از غرق خلاص یابد دیگر باره بت پرستد و بکفر خویش باز گردد من بدروغ وی ننگرم و آن عذر دروغ وی بپذیرم و از غرق نجات دهم یا عجب از کافر دروغ زن عذر دروغ می پذیرم و بدروغ و خیانت او ننگرم چگویی مرد مسلمان که عذر آرد بگناه خویش از سر صدق و ایمان خویش چون که عذرش نپذیرم لأعذبنه عذابا شدیدا گفته اند که هدهد چون باز آمد ترسان و لرزان فرا پیش سلیمان شد پر و بال از هم باز کرده و در زمین همی کشید بتواضع سلیمان سر وی بخود کشید گفت این کنت لاعذبنک عذابا شدیدا هدهد گفت یا نبی الله اذکر وقوفک بین یدی الله عز و جل یاد کن آن ساعت که در عرصات قیامت در آن انجمن کبری ترا بحضرت الله برند و از تو سؤال کنند آن سخن بر سلیمان تأثیر کرد و سخن با لطف گردانید گفته اند که با هدهد گفت چگویی که پر و بالت بکنم و ترا بآفتاب گرم افکنم هدهد گفت دانم که نکنی که این کار صیادانست نه پیغامبران سلیمان گفت گلوت ببرم گفت دانم که نکنی که این کار قصابان است نه پیغامبران گفت ترا با ناجنس در قفس کنم گفت این هم نکنی که این کار ناجوانمردانه است و پیغامبران ناجوانمرد نباشند سلیمان گفت اکنون تو بگوی که با تو چکنم گفت عفو کنی و در گذاری و دانم که کنی که عفو کار پیغامبران و کریمان است و این موافق آن خبر است که فردای قیامت رب العزة با قومی عاصیان موحدان گوید چه عذاب کنم شما را بآن جفاها و معصیتها که کردید در دنیا ایشان گویند بار خدایا عفو کنی و در گذاری که کرم تو سزای آن هست اما در طریق جوانمردان و سالکان راه حقیقت عذاب شدید آنست که حلاوت خدمت از بنده باز گیرد تا در خدمت الم و مشقت بوی رسد هر آن کس که بمعبود خود معرفت دارد خدمت و عبادت از میان جان کند و از حلاوت خدمت الم و مشقت نیابد

آن عزیزی در پیش درویشی صادق شد و آن درویش بیمار بود خواست که او را در آن بیماری تنبیهی کند گفت لیس بصادق فی حبه من لم یصبر علی بلایه در محبت صادق نیست آن کس که در بلای وی صابر نیست درویش صادق سر بر آورد و گفت غلط کردی لیس بصادق فی حبه من لم یتلذذ ببلایه در محبت صادق نیست آن کس کش با بلاء او خوش نیست قالوا و من العذاب الشدید ان یقطع عنه حسن التولی لشأنه فیوکل الی حوله و نفسه ...

... اجماع است که این آیت تسمیت از قرآن است

قال الله تعالی إنه من سلیمان و إنه بسم الله الرحمن الرحیم این کلمات هم نظم آیتی است و هم بعضی از آیتی است و هم بعضی از او آیتی اما بعضی از آیتی اینست که در قصه سلیمان گفت إنه من سلیمان و إنه بسم الله الرحمن الرحیم و کذلک قوله بسم الله مجراها و مرساها و بعضی ازو آیتی است و ذلک قوله فی سورة الفاتحة الرحمن الرحیم و بر سر سورتها نظم آیتی است بسم الله الرحمن الرحیم و این آیت بخلاف دیگر آیاتست از آنکه آیات قرآن هر آیتی یک بار وحی آمده است و این آیت صد و چهارده بار وحی آمده هر حرفی از این آیت ظرفی است شراب رحیق را و هر کلمه صدفی است در تحقیق را هر نقطه ای ازو کوکبیست آسمان هدایت را و نجم رجمی ست مر اصحاب غوایت را یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا

میبدی
 
۲۸۴۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۷- سورة النمل- مکیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

... و فرق میان معجزت و کرامت آنست که بر پیغامبر واجب است که بقطع دعوی نبوت کند و خلق را دعوت کند و اظهار معجزت کند و بر ولی واجب است که کرامات بپوشد و قطعی دعوی ولایت نکند و دعوت خلق نکند و جایز دارد که آنچه بر او میرود مکر است چنان که از سری سقطی حکایت کنند که گفت لو ان واحدا دخل بستانا فیه اشجار کثیرة و علی کل شجرة طیر یقول له بلسان فصیح السلام علیک یا ولی الله فلو لم یخف انه مکر لکان ممکورا اما اگر در احایین چیزی از آن کرامات بر اهل خویش اظهار کند روا باشد لکن نه همه وقت این کرامت باختیار ولی باشد فقد یحصل باختیاره و دعایه و قد لا یحصل و قد یکون بغیر اختیاره فی بعض الاوقات بخلاف معجزه که باختیار نبی باشد و درخواست او و روا نباشد که پیغامبر نداند که پیغامبرست و روا باشد که ولی نداند که و لیست و پیغامبر را معجزت ناچارست و واجب که وی مبعوث است بخلق و خلق را حاجتست بمعرفت و صدق وی و راه صدق وی معجزتست بخلاف ولی که بر خلق واجب نیست که بدانند که او و لیست و نه نیز بر ولی واجبست که بداند که و لیست

اما شرط ولی آنست که بسته کرامت نشود طالب استقامت باشد نه طالب کرامت بو علی جوزجانی گفته کن طالب الاستقامة لا طالب الکرامة فان نفسک متحرکة فی طلب الکرامة و ربک یطالبک بالاستقامة و این استقامت که از کرامت مه آمد آنست که توفیق طاعت بر دوام رفیق وی باشد و بر اداء حقوق و لوازم بی کسل مواظب باشد و از معاصی بپرهیزد و مخالفت از هیچ روی بخود راه ندهد و بر عموم احوال و اوقات شفقت از خلق بازنگیرد و در دنیا و آخرت هیچکس را خصمی نکند و بار همه بکشد و بار خود بر هیچکس ننهد و مما روی من الاخبار فی اثبات کرامات الاولیاء ما روی ابو هریرة عن النبی ص قال بینا رجل یسوق بقرة قد حمل علیها التفتت البقرة و قالت انی لم اخلق لهذا انما خلقت للحرث فقال الناس سبحان الله فقال النبی ص آمنت بهذا و ابو بکر و عمر

و من ذلک حدیث عمر بن الخطاب حیث قال فی حال خطبته یا ساریة الجبل الجبل و هو حدیث معروف مشهور و روی ان رسول الله ص بعث العلاء الحضرمی فی غزاة فحال بینهم و بین الموضع قطعة من البحر فدعا الله باسمه الاعظم و مشوا علی الماء ...

... فقال سهل اما علمت ان الصبیان اذا بکوا یعطون خشخاشة لیشتغلوا بها

پیری بود در طوس نام وی بو بکر بن عبد الله از طوس بیرون آمد تا غسلی کند جامه ور کشید بر کنار سردابه نهاد و بآب فرو شد بی ادبی بیامد و جامه شیخ ببرد شیخ در میان آب بماند گفت بار خدایا اگر دانی که این غسل بر متابعت شریعت رسول میکنم دست ازو بستان تا جامه من باز آرد هم در ساعت آن مرد می آمد و جامه شیخ می آورد و دست او خشک گشته جامه بر کنار سردابه نهاده شیخ گفت بار خدایا اکنون که جامه باز رسانید دست او باز رسان دست وی نیکو شد

و بسیار افتد که کرامت پس از مرگ ظاهر شود چنان که چون جنازه جنید برگرفتند مرغی سپید بیامد بر گوشه جنازه نشست قومی از اهل او که نزدیک جنازه بودند آستین می فشاندند تا مگر برخیزد مرغ برنخاست هم چنان می بود و خلق در تعجب بمانده فتح شخرف از قدیمان مشایخ خراسان بود عبد الله بن احمد بن حنبل گفت از خاک خراسان کس برنخاست چو فتح شخرف سیزده سال در بغداد بود و از بغداد قوت نخورد از انطاکیه سویق می آوردند و آن می خورد بوقت نزع با خود ترنمی میکرد باو نیوشیدند می گفت الهی اشتد شوقی الیک فعجل قدومی علیک چون او را می شستند بر ساق وی دیدند نوشته چنانک از پوست بر خاسته الفتح لله ...

میبدی
 
 
۱
۱۴۰
۱۴۱
۱۴۲
۱۴۳
۱۴۴
۶۵۵