گنجور

 
میبدی

قوله: تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً الآیه، پاکست و بزرگوار و با برکت خداوندی که آسمان بر بالای سر ما بقدرت معلّق بداشت و مرانرا به بروج و ستارگان بپاداشت و بنگاشت. سمکی که در جرمش فطور نه و در دورش فتور نه و در گردش قصور نه، سمکی عظیم بآن کثیفی بداشته بر هوای باین لطیفی، سمکی محروس، سقفی محفوظ در قبّه قدرت محبوس، یقول تعالی: وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً سمکی نهاده طبق بر طبق، آفریده و ساخته خداوند حق، برده از همه مقدّران مهندسان سبق، یقول تعالی: خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً آفریده بر این سقف شمسی و قمری، بهر منزل ایشان را گذری، در هر خانه ایشان را اثری، بهر روزن ایشان را نظری، بر میان قمر از سیاهی شرری، نیست او را از آن سیاهی ضرری، راست بخالی ماند بر روی نیکو پسری، و ازو بگوی: یا قمر من دوّرک و من نوّرک؟ و صوّرک و علی البروج کوّرک؟ ای ماه ترا که ماه کرد و این رنگ که داد و این خط که کشید؟ طرازت که بست؟ زلفت که گشاد؟ شب چارده نور که تمام کرد؟ باوّل که فزود؟ بآخر که کاست؟ این صنع که نمود و این قدرت که خواست؟ ای شمس در ذات بعیدی در نور قریبی، چون سر برآری عالم را چراغی، چون گرم گردی داغی، چون راست گردی میزانی، نه افزایی نه در نقصانی، چون فرو شوی مبشّر روزه دارانی، کرامت سلیمانی معجزه سیّد پیغامبرانی. ای زحل گران رو در فلک هفتمی هر روز نیم دقیقه روی، برجی بسی ماه گذاری، فلک بسی سال بری، وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ.

ای جوانمرد! نظاره کن اندر آن قبّه‌ای که بالای وی بروشنایی اجرام آبگینه‌ها روشن کنند. روا ندارد عقل که از آن یکی بی‌صانعی اندر محل خویش آرام گیرد.

پس این مواکب کواکب و این اختران ثواقب اندر مراتب فلک کی روا بود بی‌صنع قادری و بی‌جبر قاهری؟

تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً. گفته‌اند مراد از این آسمان، آسمان قرآن است که جمله اهل ایمان در ظل بیان وی‌اند و اندر حمایت دولت وی. روزگار دین میگذرانند، هر سورتی چون برجی هر آیتی چون درجی، هر کلمه‌ای چون دقیقه‌ای، هر حرفی بر مثال ثوانی اندر آسمان مثانی، آنجا در عالم صور سبع مبانی است و اینجا در عالم سور سبع مثانی. چنان که در شب هر که چشم بر ستاره دارد راه زمین وی گم نشود، هر که اندر شب فتنه از بیم شک و شبهت چشم دل بر ستاره آیت قرآن دارد، راه دینش گم نشود. آن آسمان صورت بچشم سر همین بین تا راه قدم بر خاک گم نشود و این آسمان سورت بچشم سرّ همی بین تا راه همم بحضرت پاک گم نشود.

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً او آن خداوندست که فلک آفرید و مدت دور وی دو قسم گردانید: یک قسم از آن شب دیجور نهاد که اندر آن وقت، روی زمین بسان قیر شود، و قسم دیگر روز با نور نهاد که روی زمین بسان کافور شود، و هوای عالم مانند شعله‌های نور شود. آن شب تاریک را بماه منوّر کرد، و این روز روشن را بچراغ خورشید مطهّر و معطر کرد. شب تاریک مثال روزگار محنت است و این روز روشن نشان عهد دولت است. از روی اشارت میگوید: «ای کسانی که اندر روشنایی روز دولت آرام دارید ایمن مباشید که تاریکی شب محنت بر اثر است، و ای کسانی که اندر تاریکی شب محنت بی‌آرام بوده‌اید نومید مباشید که روشنایی روز دولت بر اثر است.

و گفته‌اند که تاریکی شب نشان روز حشر و نشر است که احوال و اهوال آن روز عالم قیامت سیاه کرده. شرق و غرب دود دوزخ گرفته. رخسار ستارگان ماننده رویهای مؤمنان در آن ظلمت قیامت می‌تابد، مجره اندر هوا بر مثال نهر کوثر روان و شتابان. پس ظلمت شب نشان قیامت دان و ستارگان نشان رخسار مؤمنان و مجره نشان نهر کوثر و جمال ماه نشان رخسار محمد رسول اللَّه، چنان که در شب تاریک چون ماه رخسار بنماید عالم روشن شود و فلک گلشن گردد. خلق قیامت در ظلمت و زحمت باشند چون جمال آن مهتر عالم (ص) پیدا گردد اهل ایمان را سعادت و امان پدید آید.

قوله تعالی: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً،

روی ابو برزة الاسلمی قال: قال رسول اللَّه (ص): «رأیت قوما من امتی ما خلقوا بعد و سیکونون فیما بعد الیوم، احبّهم و یحبّوننی یتناصحون و یتباذلون و یمشون بنور اللَّه فی الناس رویدا فی خفیّة و تقیّة، یسلمون من الناس و یسلم الناس منهم بصبرهم و حلمهم، قلوبهم بذکر اللَّه تطمئنّ و مساجدهم بصلاتهم یعمرون، یرحمون صغیرهم و یجلّون کبیرهم و یتواسون بینهم یعود غنیّهم علی فقیرهم و قویّهم علی ضعیفهم، یعودون مرضاهم و یتّبعون جنائزهم»، فقال رجل من القوم فی ذلک یرفقون برفیقهم. فالتفت الیه رسول اللَّه (ص) فقال: «کلّا انه لا رفیق لهم، هم خدّام انفسهم، هم اکرم علی اللَّه من ان یوسّع علیهم لهوان الدنیا عند ربهم، ثم تلی رسول اللَّه (ص): وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً.

پارسی خبر آنست که مصطفی علیه السّلام گفت: قومی را دیدم از امت خویش، یعنی در مکاشفات و منازلات خویش یا در خواب، قومی که اشخاص و اشباح ایشان هنوز در بند خلقت نیامده بود، پرگار قدرت در دائره وجود ایشان هنوز بنگردیده، امروز وقت ظهور ایشان نیست تا روزگاری دیگر و زمانی دیگر که ارادت در رسد و مقادیر در مواقیت پیوندد، قومی که من ایشان را دوست دارم و ایشان مرا دوست دارند یود احدهم لو رآنی باهله و ماله، جوانمردانی‌اند که پیوسته یکدیگر را نیکی خواهند و آنچه دارند اگر مال بود و اگر جاه از یکدیگر دریغ ندارند و حق و حظّ خود بگذارند و حقوق برادران فرا پیش دارند، راهبرانند بحق که بنور اللَّه میروند، بچراغ هدی و شمع ایمان و نور یقین راه دین را گذاره میکنند، نرم نرم و آسان بی‌آزار میان خلق میروند، دلهاشان بذکر اللَّه آرام گرفته مسجدهاشان بنماز و عبادت آبادان داشته با پیران بحرمت و اجلال زیند، با کودکان برحمت و رأفت با همگان بمواسات و مراعات، توانگرشان ننگ ندارد بعیادت درویش شود، ضعیفان را بازجویند و بیماران را واپرسند و بتشییع جنازه‌ها بیرون شوند. مردی گفت: یا رسول اللَّه ایشان که برین صفت و سیرت باشند مگر که بر بردگان و درم خریدگان خویش رفق کنند و آزرم دارند. رسول خدا گفت: کلّا نه چنانست که تو گفتی، که ایشان خود بردگان و درم خریدگان ندارند، و جز خویشتن کس را بر خدمت خویش ندارند، و نه‌پسندند، ایشان بر خدای عز و جل گرامی‌تر از آنند که ایشان را فرا دنیای دنی خسیس دهد. آن گه رسول (ص) این آیت برخواند: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً، خواص بندگان و رهیگان رحمان ایشان‌اند که خار اختیار در مجاری اقدار از قدم‌گاه خویش برکندند و سر نفس نصیب طلب بصمصام تواضع بیفکندند. لا جرم بمقام عبودیّت رسیدند. بندگان او بحقیقت ایشانند که پیوسته در گزارد فرمانند. از نصیب پاک و از اختیار دور و از خواست خود بیزار. در این عالم صد هزار عبد الرحمن و عبد الرزاق و عبد الوهاب بینی که یکی عبد اللَّه را نبینی، بلی بنام بینی بمعنی کم بینی، بندگی ایشان بنصیب آمیخته و بحظ خود آلوده، او که حق را جل جلاله بنصیب طلبد یا پرستد بنده نصیب است نه بنده او.

پیر بو علی سیاه قدس اللَّه روحه گفت: اگر ترا گویند بهشت خواهی یا دو رکعت نماز، تو بهشت اختیار مکن نماز اختیار کن زیرا که بهشت نصیب تو است و نماز خدمت او.

موسی عمران (ع) که مکلّم حق بود و مکرّم حضرت عزت بود چون بنزدیک خضر آمد دو بار بر وی اعتراض کرد: یکی از بهر آن غلام کشتن، دیگر از بهر آن کشتی شکستن. چون نصیب در میان نبود خضر صبر همی کرد باز چون موسی بنصیب بجنبید و گفت: «لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً» خضر گفت: «هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ»، اکنون که بنصیب خود بازدید آمدی ما را با تو روی صحبت نیست، زیرا که در صحبت مزد شرط نیست.

پیر طریقت گفت: خداوند صحبت نه مزدور است. و مزدور بحقیقت مغرور است. تا مرد مزدور است از صحبت دور است، و تا مدعی است ممکورست، و تا امر را معظم است و نهی را محترم غرقه نورست. وَ عِبادُ الرَّحْمنِ بندگان رحمن بحقیقت ایشانند که بر ظاهر ایشان بند فرمانست در باطن ایشان نثار لطف رحمن است. بند فرمان بر ظاهر نشان خائفان است و نثار لطف رحمن در باطن نشان مقرّبان است.

آورده‌اند که عیسی (ع) بسه کس برگذشت ایشان را دید ضعیف و نحیف گشته: ذبولی و نحولی بر ایشان ظاهر شده، ایشان را پرسید که سبب این نحول و نحافت شما چیست؟ گفتند: الخوف من النار. روح اللَّه گفت: حق علی اللَّه ان یؤمن الخائف.

چون ازیشان درگذشت سه کس دیگر را دید ازیشان نحیف‌تر و ضعیف‌تر رویهایشان چون آیینه‌ها از نور. گفت: چه چیز شما را باین حال آورد و چنین ضعیف کرد؟

گفتند: حبّ اللَّه عز و جل. روح اللَّه گفت: انتم المقربون، حال شما دیگرست و عشق شما دیگر، شما مقربان و دوستانید، گزیدگان و نزدیکانید. در اخبار وارد است که: «یا داود ذکری للذاکرین و جنتی للمطیعین و زیارتی للشاکرین و انا خاصة للمحبین». در پرده دوستی کارها رود که آن همه بیرون از پرده دوستی تاوان بود، چنانستی که اللَّه گفتی ما ایشان را چون در وجود آوردیم و دانستیم که از ایشان عثرات و زلات بود نخست بساط محبت بگسترانیدیم و این نداء کرامت دادیم که: «یحبهم و یحبونه» تا آنچه ایشان کنند بحکم محبت ازیشان مرفوع و مدفوع بود. آن روز که جمال صفوت آدم (ع) از عالم غیب سر برآورد قدّی الفی، شکلی راست، نهادی مستقیم، ظاهر و باطن بهم پیوسته، اواصر عناصر او را بید قدرت بهم دربسته، دیده‌های فریشتگان از ظاهر جرم جسم وی اندر نگذشت و ندانستند که اندر قعر بحر سینه وی چه صدف است و در آن صدف چه درّ است. بحکم اختصار نظر در ظاهر وی کردند، گفتند: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها، تا نداء غیب درآمد که شما ظاهر و صورت بینید و ما نهایت کار دانیم، شما را نظر بر ظاهر معصیت است و حکم ما بر موجب باطن معرفت است، اگر ظاهر این خلیفه بزلتی گردی پذیرد یا فرزندان وی در دام کام گامی نهند، باطن آراسته ایشان و زبان پیراسته ایشان بحکم اعتذار و استغفار عذر آن جرم بخواهد و ما بشفاعت دلی مخلص بایمان، و زبانی مخلص بذکر رحمن، آن ظاهر ایشان از آن زلت فرو شوییم.

و اذا الحبیب اتی بذنب واحد

جاءت محاسنه بالف شفیع‌

و قال بعضهم فی صفة عباد الرحمن: العبادة حلیتهم و الفقر کرامتهم و طاعة اللَّه حلاوتهم و حبّ اللَّه لذتهم و الی اللَّه حاجتهم و التقوی زادهم و الهدی مرکبهم و القرآن حدیثهم و الذکر زینتهم و القناعة مالهم و العبادة کسبهم و الشیطان عدوّهم و الحق حارسهم و النهار عبرتهم و اللیل فکرتهم و الحیاة مرحلتهم و الموت منزلتهم و القبر حصنهم و الفردوس مسکنم و النظر الی رب العالمین منیتهم، هو خواص عباده الذین قال اللَّه تعالی: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً. قوله: أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا، یعطی الکثیر من عطائه و یعده قلیلا و یقبل الیسیر من طاعة العبد فیعدّه کثیرا عظیما یعطیهم فی الجنة القصور و ما فیها من الحور، ثمّ یقول: أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا و یقبل الیسیر من العبد فقال: فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ. وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً. و در آثار منقول است که مؤمنان چون حق را جل جلاله بینند ابتدا حق بر ایشان سلام کند، دو دوست بعد از فرقت دراز چون بر هم رسند ابتدا آن یکی سلام کند که شوقش زیادت بود و الحق جل جلاله یقول: الا طال شوق الأبرار الی لقایی و انا الی لقائهم لاشدّ شوقا.

الالف لا یصبر عن الفه

اکثر من طریفة العین

و قد صبرنا عنکم مدّة

ما هکذا فعل محبّین‌

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode