گنجور

 
۲۶۱

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۷

 

از نخل ترش بار چو باران میریخت

وز صفحه رخ گل بگریبان میریخت ...

ابوسعید ابوالخیر
 
۲۶۲

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۰

 

از بار گنه شد تن مسکینم پست

یا رب چه شود اگر مرا گیری دست ...

ابوسعید ابوالخیر
 
۲۶۳

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۸۴

 

... هر خر که برو زنگی و زنجیری هست

چون به نگری بار بر او بیشتر است

ابوسعید ابوالخیر
 
۲۶۴

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۱۷

 

... شیرین سخنی که شهد در شکر اوست

زان چندان بار نامه کاندر سر اوست

فرمانده روزگار فرمانبر اوست

ابوسعید ابوالخیر
 
۲۶۵

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۳۲

 

... خلقی بهزار دیده بر من بگریست

هر روز هزار بار در عشق تو ام

میباید مرد و باز میباید زیست

ابوسعید ابوالخیر
 
۲۶۶

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۲۵

 

بستان رخ تو گلستان آرد بار

لعل تو حیوت جاودان آرد بار

بر خاک فشان قطره ای از لعل لبت

تا بوم و بر زمانه جان آرد بار

ابوسعید ابوالخیر
 
۲۶۷

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۷۶

 

در خانه خود نشسته بودم دلریش

وز بار گنه فگنده بودم سر پیش

بانگی آمد که غم مخور ای درویش ...

ابوسعید ابوالخیر
 
۲۶۸

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۱۷

 

... یک چند به تعویذ کتابش کشتم

بازش یک بار در عرق کردم غرق

چون لشکر فرعون در آبش کشتم

ابوسعید ابوالخیر
 
۲۶۹

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۴۷

 

... کافر من و بت پرست من ترسا من

اینها من و صد بار بتر زینها من

ابوسعید ابوالخیر
 
۲۷۰

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۰۸

 

... بی یاد تو هر جا که نشستم توبه

در حضرت تو توبه شکستم صد بار

زین توبه که صد بار شکستم توبه

ابوسعید ابوالخیر
 
۲۷۱

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۲۴

 

ای خالق ذوالجلال و ای بار خدای

تا چند روم دربدر و جای به جای ...

ابوسعید ابوالخیر
 
۲۷۲

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۷۳

 

تا بتوانی بکش به جان بار دلی

می کوش که تا شوی ز دل یار دلی ...

ابوسعید ابوالخیر
 
۲۷۳

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۷۷

 

حقا که اگر چو مرغ پر داشتمی

روزی ز تو صد بار خبر داشتمی

این واقعه ام اگر نبودی در پیش ...

ابوسعید ابوالخیر
 
۲۷۴

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۸

 

برون ز گوشه بهشت برین سقر باشد

فزون ز توشه شکر معده بار خر باشد

هر آنکه توشه روزی و گوشه ای دارد ...

ابوسعید ابوالخیر
 
۲۷۵

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۴۰

 

بده تو بار خدایا درین خجسته سفر

هزار نصرت و شادی هزار فتح و ظفر ...

ابوسعید ابوالخیر
 
۲۷۶

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۵۸

 

ای بار خدا به حق هستی

شش چیز مرا مدد فرستی ...

ابوسعید ابوالخیر
 
۲۷۷

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۱ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان

 

... زبان بر گشاد و میان را ببست

نشست از بر باره رزمجوی

به کینه نهاد او سوی رزم روی ...

... به کام دل خود رسانم ترا

بگفت این و بر باره بادپای

نشست آن سواری مبارز ز پای

برون زد فرس از میان مصاف ...

... سدره گشت بی هوش و آمد بهوش

برآورد بار چهارم خروش

بگفتا کی یکبارگی سوختم

دل و دیده ناز بردوختم ...

... نهاده ز مهر دلش بر کنار

دو دیده ز غم کرده بد سیل بار

بمالید بر روی او روی خویش ...

عیوقی
 
۲۷۸

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۴ - چو شد یار با بارهٔ گام زن

 

چو شد یار با باره گام زن

براند اسب گرم آن دلارام زن ...

... نگه داشت آن لعبت سیم تن

دگرباره کرد آن دلفروز ماه

به سوی ربیع ابن عدنان نگاه ...

... بجست اسپ چون مرغ پران ز جای

ز بس تیزی آن باره ره سپر

خطا کرد ناگه درآمد بسر ...

... سر دست او ورقه بگرفت سخت

چو دیدش کی یک باره برگشت بخت

بگفتا برین دل میفزای درد

به حق خداوند جبار و فرد

از آن پیش تا کم درآری ز پای ...

... به پیش وی آنگاه قربان کنم

چو یک بار دیگر ببینمش روی

توام کش چو بکشد مرا عشق اوی ...

عیوقی
 
۲۷۹

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۹ - صفت خواندن ورقه مادر گلشاه را و زاری کردن

 

... بگفت این و خون از دلش بردمید

ز نرگس ببارید بر شنبلید

دل مام گلشاه بر وی بسوخت ...

... ولیکن به دستش بجز باد نیست

تهی دست را از کسی بار نیست

گلی نیست کش گرد او خار نیست ...

... بدادش به ورقه پیام هلال

بگردید بر ورقه یک باره حال

چنین گفت ای مادر مهرجوی ...

عیوقی
 
۲۸۰

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

... ز بهرای گلشاه آن مشک بوی

به هرجا کجا بار برداشتی

در آن جا بسی مال بگذاشتی ...

... همی رفت تا سوی آن حی رسید

فرود آمد و بارها گسترید

بزد خیمه و بارها برگشاد

به خیمه درون رفت و بنشست شاد ...

... بدید آن چو گل برگ رخسار اوی

همان دو عقیق شکربار اوی

بتی دید پر ناز و زیب و کشی ...

... دل زن سوی مرد شامی کشید

به یکباره از مهر ورقه برید

بدان زال گفت ای گران مایه مام ...

... ز مال فراوان و از خواسته

ز بس زر و سیم وز بس کار و بار

بهین شد همی مرو را روزگار ...

عیوقی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۶۵۵