عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳
... خلوت نشینی از من و عرفی مجو که ما
رسواییان کوچه و بازار دوستیم
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۵
... شکنجه خوار دو صد پیچ و تاب گو شده باشم
غبار کوچه عشقم ز دامنم چه فشانی
عبیر پیراهن آفتاب گو شده باشم ...
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰
زخمی شوق توام سینه جوشان دارم
خانه در کوچه الماس فروشان دارم
کی مسلمان کندم صحبت اصحاب کرم ...
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸
... در راه طلب عرفی با هوش و سبک می رو
چون هوش ز پی ماند در کوچه مستی زن
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۱
... ز ره وفا در این کو که گذشته دامن افشان
که غبار کوچه ما بر توتیا نشسته
ز دعا چه کار جویم که میان تنگدستان ...
... ز خیال غمزه تو حشم بلا نشسته
تو و بزم عیش عرفی من و کوچه ای که هر سو
سر خون چکان فتاده دل بینوا نشسته
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴
... وز قصر کبریای تو عرش آشیانه ای
در تنگنای کوچه شهر جلال تو
وسعت گه زمانه کمین کارخانه ای ...
عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۶۱
... طوفی و خروشی و تک و تازی نیست
سر تا سر کوچه خرابات مغان
آشفته و مست رو که طنازی نیست
عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۹۸
... دریوزه جز از درون پر خون نکند
سامان بهشت اگر در این کوچه کشید
امید سر از دریچه بیرون نکند
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۴ - در نعت پیغمبر اسلام «ص»
... چون در ره مردمی نهی پای
از کوچه ما طلب وفا را
یادم نکنی و هیچ گه من ...
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۱۴ - ترجمه الشوق در ستایش مولای متقیان علی علیه السلام
... بعیش زهره چنگی بدرد ناله من
بفیض سرمه مکی بگرد کوچه یار
بخوی فشانی شبنم بخود فروشی گل ...
... چه غم که کاتب اعمال دارد استحضار
گدای کوچه مهرت بروزگار گناه
گرفته یاج ز سلطان ملک استغفار ...
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۳۱ - تجدید مطلع
... همه شوق آمده بودم همه حرمان رفتم
بس بدیوار زدم سرکه در این کوچه تنگ
آمدم مست و سراسیمه و حیران رفتم ...
عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - بامداد شیرین
... نه بتوان آشنایی را عنان تافت
نشاید کوچه بیگانگی یافت
متاع مصلحت صد رنگ چیدند ...
عرفی » ترکیب بند
... گلوی غم بفشارد که لخت خون گردد
بگرد کوچه نطقش ببوی باده فیض
لب مسیح بدرویزه فسون گردد ...
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۶۸
صد شکر که کوچه عدم جای من است
بازار فنا گرم ز سودای من است ...
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۸
... یاری که بسربرد هوای دل من
در کوچه روزگار پر آبله شد
از پویه بیفایده پای دل من
امیر پازواری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۱۰
مجنون صفت گردسمه هوای شه دوست
د کتمه شهر به شهر کوچه شیدٰای شه دوست
بدیمه روی چهره صفٰای شه دوست ...
امیر پازواری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۶۰
... سیاهی شوی تار و تاریکه ته زلف
هر کوچه گذر کمه رفیقه ته زلف
امیر پازواری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۶۱
... سیاهی شوی تار و تاریکه ته زلف
هر کوچه گذر کمه رفیقه ته زلف
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
... بر بام و در دوست تجلی نفشاندند
گویا که درین کوچه پریشان نظری نیست
گویند که بیگانه پرست است غم دوست ...