گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سنایی

روزی از روزها به راهگذر

خرکی بر دکان آهنگر

از قضا می‌گذشت با هیمه

شرری جست از یکی نیمه

هیمه آتش گرفت یکسر سوخت

آخرالامر در میان خر سوخت

چون تو با هیمه بر سقر گذری

عجب ار بگذریّ و جان ببری

نگذری زانکه بس گرانباری

بر بارگران گرفتاری

خوردن و خفتن است عادت تو

بهره‌ت این است از سعادت تو