گنجور

 
سنایی

حمل و ثور و پیکر جوزا

سرطان و اسد دلیل بقا

خوشهٔ خاک و کفّهٔ میزان

عقرب مائی و زنار کمان

جدی خاکی و دلو و حوت بهم

از هوا و ز آب داده رقم

برّه و شیر ناریست و کمان

گاو و خوشه و بز ز خاک گران

باز دو پیکر و ترازو و دول

از هوا یافت بهره بیش ممول

هست خرچنگ و گزدم و ماهی

که بر آبستشان شهنشاهی

حمل و عقربست از این تاریخ

که شدستند خانهٔ مریخ

ثور و میزان ز زهره دارد بهر

زهره چون شاه و ثور و میزان شهر

پس از این هست خوشه و جوزا

کز عطارد گرفته‌اند بها

سرطان خانهٔ قمر گویند

شمس را جز اسد کجا جویند

قوس و حوتست خانهٔ هرمزد

جدی و دلو از زحل بجوید مزد

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]