گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سنایی

راه دور از دل درنگی تست

کفر و دین از پی دورنگی تست

ورنه یک خطوتست راه بدو

بنده باشی شوی تو شاه بدو

لقب رنگها مجازی کن

خور ز دریای بی‌نیازی کن

گفت بگذار و گِرد کرد برآی

بندهای گران ز خود بگشای

ذوق ایمان مگر چشیده نه‌ای

روی تحقیق و صدق دیده نه‌ای

تا ترا رمز واضحات آمد

واضحاتت مغیّبات آمد

در تو رشدی همی نمی‌بینم

ورنه من صبح صادق دینم

راه دین بر تو کردمی پیدا

تا نبودی تو اهوج و شیدا

دوری از سرّی کار همچو کفور

هست اهل‌الکفور اهل قبور

مر ترا چشم و گوش داد خدای

راه بنمود مرد راهنمای

امر داد و ترا چو حجّت شد

عذر برخاست و وقت مهلت شد

گر شنیدی برستی از دوزخ

ورنه بی‌شک شکستی از برزخ

خیز و بنداز خواجه گربه ز کش

سر ز فرمان کردگار مکش

ورنه کن نام خویشتن فرعون

کز خدا و رسل نیابی عون

چه تو چه قوم عاد گردنکش

ای چو نمرود غرّه بر آتش

باش تا امر حق فراز رسد

باش تا پشّه را جواز رسد

گر ورا نیم پشّه کرد هلاک

مر ترا پرّ پشه‌ای بس پاک

از تو چونان برآورند دمار

که ز قوم ثمود روز شمار

تا کی این میل صحبت نااهل

میل نااهل داردت بر جهل

پردهٔ تو حجاب دیدهٔ تست

تن به رنج از دل رمیده تست

دل تیره چو تن به کار درآر

تا نگیرد ز تو ره انکار

در ره دین برو ریاضت کن

وز چنین راه بد طهارت کن

غیرتت بر بهشت می ناید

تا جهنم ترا همی شاید

کافرم گر تو زین ره و سیرت

هیچ بینی به چشم سر جنّت

به حق مصطفی و آل رسول

که کنی این سخن ز بنده قبول