گنجور

 
سنایی

فضل دین در رهِ مسلمانیست

هنر ملک ره فرادانیست

هست محتاج کارسازی ملک

چه کند پارسی و تازی ملک

از پی دین و شغل پردازی

هیچ در بسته نیست در تازی

تا عمر شمع تازیان بفروخت

کسری اندر عجم چو هیمه بسوخت

ملک عدلست و دین دلِ پر درد

تازی و پارسی چه خواهد کرد

پارسی بهر کارسازی تست

تازی از بهر کرّه تازی تست

گر به تازی کسی ملک بودی

بوالحکم خواجهٔ فلک بودی

تازی ار شرع را پناهستی

بولهب آفتاب و ماهستی

مرد را چون هنر نباشد کم

چه ز اهل عرب چه ز اهل عجم

بهر معنیست قدر تازی را

نز پی صورت مجازی را

هرکه شد جان مصطفی را اهل

چکند ریش و سبلت بوجهل

بهر معنیست صورت تازی

نه بدان تا تو خواجگی سازی

روح با عقل و علم داند زیست

روح را پارسی و تازی چیست

این چنین جلف و بی‌ادب زانی

که تو تازی ادب همی خوانی