گنجور

 
سنایی

از زره بود پشتِ حیدر فرد

کرد خصمش سؤال گفتا مرد

تا بُوَد روی به زره باشد

چون دهد پشت کشته به باشد

آب باشد نه مرد چون پولاد

کو زره‌پوش گردد از هر باد

مرد مردانه همچو کُه باشد

که ازو بادها ستُه باشد

تا تفِ دل ز کینه نفروزد

کی تن از دل شجاعت آموزد