گنجور

 
سنایی

از زره بود پشتِ حیدر فرد

کرد خصمش سؤال گفتا مرد

تا بُوَد روی به زره باشد

چون دهد پشت کشته به باشد

آب باشد نه مرد چون پولاد

کو زره‌پوش گردد از هر باد

مرد مردانه همچو کُه باشد

که ازو بادها ستُه باشد

تا تفِ دل ز کینه نفروزد

کی تن از دل شجاعت آموزد

 
 
 
رودکی

بخت و دولت چو پیشکار تواند

نصرة و فتح پیشیار تو باد

عنصری

با درفش ار تپانچه خواهی زد

باز گردد بتو هر آینه بد

مسعود سعد سلمان

راشد از رشد روزگار نیافت

رشد از اینگونه بس فراوان کرد

تن او را که جان دانش بود

فلک جان ربای بی جان کرد

گوهری بود رشکش آمد ازو

[...]

مشاهدهٔ ۱۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

چون ز بد گوی من سخن شنوی

بر تو تهمت نهم ز روی خرد

گویم ار تو نبودیی خرسند

او مرا پیش تو نگفتی بد

مشاهدهٔ بیش از ۸۶ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

باغ سرمایهٔ دگر دارد

کان شد از بس که سیم و زر دارد

هیچ طفل رسیده نیست درو

که نه پیرایهٔ دگر دارد

می‌نماید که از رسیدن عید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه