گنجور

 
سنایی

هست ترکیب نفسِ انسانی

نفسی و عقلی و هیولانی

از دل و جان و نیروی فایت

حدِّ او حیّ ناطق مایت

گِل و دل دان سرشتهٔ آدم

این برآن آن برین شده درهم

هرچه جز مردمند یک رنگند

یا همه صلح یا همه جنگند

روح انسان عجایبیست عظیم

آدم از روح یافت این تعظیم

بلعجب روح روح انسانیست

که در این دیوخانه زندانیست

گاه با امر سوی حق یازد

گاه با خلق خالکی بازد

فلکی زیر دست او پیوست

او خود از دست خویش هفت بدست

پایی اندر تن و یکی در جان

متحیّر بمانده چون مرجان

گِل و دل آدمی چو نخچیر است

هم زبونست و هم زبون‌گیرست

گاه عاجز ضعیف تن ز تبی

گاه همچون سبع پر از شغبی

تن ضعیف و قوی دل آدمی است

آفریده تن از گِل آدمی است

لیک دارد میان گِل گوهر

نیست از خلق مر ورا همسر

اعتقاد ترا به خیر و به شر

جز قیامت مباد قیمت گر

نیست از بهر طامع و خایف

هیچ قیمت گری چنو منصف

نفخهٔ صور سورِ مردانست

هرکه زان سور خورد مرد آنست

راز اگر چون زمین نگهداری

آسمان‌وار بهره برداری

روی دل را خرد روان آمد

بهرهٔ چار طبع جان آمد

روح چون رفت خانه پاک بماند

کالبد در مغاک خاک بماند

هرکه زین جرعه طافح و ثملست

عقل او شب چراغ روز دلست

در شبِ وصل پرده‌ گر باشد

راز در روز پرده‌در باشد

روز باشد قوی دل و غمّاز

با ضعیفان به شب به آید راز

زانکه مقلوب روز زور بود

مرغ عیسی به روز کور بود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]