گنجور

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

دارم گنهان ز قطره باران بیش

از شرم گنه فگنده‌ام سر در پیش

آواز آید که سهل باشد درویش

تو در خور خود کنی و ما در خور خویش

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوسعید ابوالخیر
فرخی سیستانی

صد بار زمن شنیده بودی کم و بیش

کایزد همه را هر چه کنند آرد پیش

در کرده خویش مانده ای ای درویش

چه چون کندی فزون زاندازه خویش

خواجه عبدالله انصاری

اندر دو جهان هر چه ترا آید پیش

مقبول نباشد آن ترا ای درویش

ازرقی هروی

جان زخم سر زلف تو گرداند ریش

دل زان دو لب لعل تو می باید عیش

تا تیره نکردی ، ای نگار ، از لب خویش

یاقوت که به بود بها دارد بیش

سنایی

گه در پی دین رویم و گه در پی کیش

هر روز به نوبتی نهیم اندر پیش

در جمله ز ما مرگ خرد دارد بیش

هستیم همه عاشق بدبختی خویش

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه