خواجه در غم من ار گفت که چون بیخردان
دین به دل کردهای اندر ره دنیا لابد
دیو در گوش هوا و هوسش میگوید
از پی کبر و کنی چون متنبی سد جد
من چه دانستم کز تربیت روحالقدس
در گذشتهست ز شادی و گذشته زا شد
کرده یک ذوق به راه احدی چون احمد
شکر چون کوه حرا صبری چو کوه احد
گر بدانستمی آن خوی سلیمانی او
پیش او سجده کنان آمدمی چون هدهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شکایت و غم خود میپردازد و اشاره میکند که دیگران ممکن است او را نادان بدانند و او را به دنبال دنیا و هوای نفس بکشند. دیو در گوش او whisper میکند که باید به خودبزرگبینی و خودخواهی پی ببرد. شاعر بر این باور است که او از تربیت روح القدس دور شده و شادی و گذشته خود را از دست داده است. او به ویژگیهای قدسی و روحانی پیامبر (ص) اشاره میکند و میگوید اگر میدانست چه صفات سلیمانی (شایسته) در او وجود دارد، با خضوع و سجده به سوی او میرفت. شاعر در واقع در پی فهم عمیقتری از روح معنوی و الهی است که او را از واقعیتهای دنیوی دور کرده است.
هوش مصنوعی: اگر خواجه در مورد غم من بگوید که چرا مانند بیخردان، فقط به دل مشغول امور دنیوی هستی، مسلم است که این اتفاق افتاده است.
هوش مصنوعی: در اینجا، سخن از وسوسهها و خواستههای نفس است که انسان را به دنبال غرور و خودپسندی میکشاند. این احساسات مانند یک دیو در گوش انسان مینشیند و او را به دنبال تعصب و خودبزرگبینی سوق میدهد، همانطور که شاعر معروف "متنبی" نیز به همین مسأله پرداخته است. در واقع، این بیت به چالشهای درونی انسان در راه دستیابی به کمال و برتری میپردازد.
هوش مصنوعی: من هیچ نمیدانستم که تربیت و هدایت روحالقدس از چه زمانی آغاز شده و چقدر شادی و خوشبختی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: شخصی با ذوق و شوق خاصی به راهی رفته است که احمد نشان داده. او شکر میگوید و مانند کوه حرا صبور است، همچون کوه احد استوار و پایدار میماند.
هوش مصنوعی: اگر میدانستم که آن خصلت سلیمانی او چیست، با احترام و فروتنی همچون هدهد به سوی او میرفتم و او را سجده میکردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بامدادان پگاه آمد بر بسته کمر
غالیه بر سر و رو کرد و برون رفت بدر
هر که او بندهٔ این حضرت والا بود
همچو من صاب صد نعمت و آلا گردد
آن کل شوم نیک تیر دل از من بربود
عشق بر عشق چو آروغ برافروز فروز
یاسمن گون رخ . . . ون را بزهارم بنمود
شب ز سودای ویم دیده حمدان نغنود
جز خداوند مفرمای که خوانند مرا
سزد این نام کسی را که غلام تو بود
ملک را فال ز اقبال بقا می یابد
آز را علت افلاس دوا می یابد
بدل و دست بهاء الدین تاج الوزراء
آنکه ایام از او فرو بها می یابد
حامدی اصلی فرخنده محمد نامی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.