گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سنایی

خواجه در غم من ار گفت که چون بی‌خردان

دین به دل کرده‌ای اندر ره دنیا لابد

دیو در گوش هوا و هوسش می‌گوید

از پی کبر و کنی چون متنبی سد جد

من چه دانستم کز تربیت روح‌القدس

در گذشته‌ست ز شادی و گذشته زا شد

کرده یک ذوق به راه احدی چون احمد

شکر چون کوه حرا صبری چو کوه احد

گر بدانستمی آن خوی سلیمانی او

پیش او سجده کنان آمدمی چون هدهد

 
 
 
فرخی سیستانی

بامدادان پگاه آمد بر بسته کمر

غالیه بر سر و رو  کرد  و برون رفت بدر

وطواط

هر که او بندهٔ این حضرت والا بود

همچو من صاب صد نعمت و آلا گردد

سوزنی سمرقندی

آن کل شوم نیک تیر دل از من بربود

عشق بر عشق چو آروغ برافروز فروز

یاسمن گون رخ . . . ون را بزهارم بنمود

شب ز سودای ویم دیده حمدان نغنود

اثیر اخسیکتی

ملک را فال ز اقبال بقا می یابد

آز را علت افلاس دوا می یابد

بدل و دست بهاء الدین تاج الوزراء

آنکه ایام از او فرو بها می یابد

حامدی اصلی فرخنده محمد نامی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه