دان و آگه باش اگر شرطی نباشد با منت
بامدادان پگه دست منست و دامنت
چند ازین شوخی قرارم ده زمانی بر زمین
نه همین آب و زمین بخشید باید با منت
سوزنی گشتم به باریکی به خیاطی فرست
تا همی دوزد گریبان و زه پیراهنت
آتش هجرت به خرمنگاه صبرم باز خورد
گفت از تو بر نگردم تا نسوزم خرمنت
گر نگیری دستم ای جان جهان در عشق خویش
پیشت افتم باژگونه خون من در گردنت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی بیانگر درد و رنج عشق است. شاعر از کسی میخواهد که اگر بینشان شرطی نیست، به او محبت کند و دستش را بگیرد. او احساس میکند که در این رابطه، نه فقط آب و زمین، بلکه عشق و محبت نیز لازم است و این باید بدون منت باشد. شاعر همچنین به ناراحتی و سوزش ناشی از هجرت و جدایی اشاره میکند و تأکید میکند که اگر محبوبش در عشق به او دستش را نگیرد، او به شدت از این جدایی رنج خواهد برد. در واقع، این شعر تجلی احساساتی عمیق از وابستگی و نیاز به عشق است.
هوش مصنوعی: بدان و آگاه باش که اگر هیچ شرط و قیدی وجود نداشته باشد، پس در این صورت در صبح با منت و لطف، به دست من و دامنت وابسته است.
هوش مصنوعی: مدتی به من مهلت بده تا بتوانم خود را از این وضعیت رهایی بخشم، زیرا این زندگی و نعمتهایش باید با قدردانی و احترام همراه باشد.
هوش مصنوعی: من به اندازه یک سوزن باریک شدم و به یک خیاط فرستادم که برایم گریبان و نوار پیراهنم را بدوزد.
هوش مصنوعی: آتش عشق و جدایی، به مرز تحمل و صبر من رسید و گفت که از تو برنمیگردم، مگر اینکه قبل از آن، همه چیز را بسوزانم.
هوش مصنوعی: اگر دست مرا نگیری ای عزیز جهان، در عشق تو به زمین میافتم و خون من بر گردنت خواهد ریخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.