گنجور

 
سنایی

ای سنایی خواجگی در عشق جانان شرط نیست

جان اسیر عشق گشته دل به کیوان شرط نیست

«رب ارنی» بر زبان راندن چو موسی روز شوق

پس به دل گفتن «انا الاَعلیٰ» چو هامان شرط نیست

از پی عشق بتان مردانگی باید نمود

گر چو زن بی‌همتی پس لاف مردان شرط نیست

چون اناالله در بیابان هدی بشنیده‌ای

پس هراسیدن ز چوبی همچو ثعبان شرط نیست

از پی مردان اگر خواهی که در میدان شوی

صف کشیدن گِرد او بی گوی و چوگان شرط نیست

ور همی دعوی کنی گویی که «لی صبر جمیل»

پس فغان و زاری اندر بیت احزان شرط نیست

چون جمال یوسفی غایب شدست از پیش تو

پس نشستن ایمن اندر شهر کنعان شرط نیست

ور همی دانی که منزلگاه حق جز عرش نیست

پس مهار اشتر کشیدن در بیابان شرط نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۸۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

ای سنایی خواجگی با عشق جانان شرط نیست

جان به تیر عشق خسته دل به کیوان شرط نیست

«رب ارنی» بر زبان راندن چو موسا وقت شوق

پس به دل گفتن «انا الاعلی» چو هامان شرط نیست

از پی عشق بتان مردانگی باید نمود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه