چون درد عاشقی به جهان هیچ درد نیست
تا درد عاشقی نچشد مرد مرد نیست
آغاز عشق یک نظرش با حلاوتست
انجامِ عشق جز غم و جز آه سرد نیست
عشق آتشی ست در دل و آبی ست در دو چشم
با هر که عشق جفت است زین هر دو فرد نیست
شهدیست با شرنگ و نشاطیست با تَعَب
داروی دردناک است آن را که درد نیست
آنکس که عشق بازد، جان بازد و جمال
بنمای عاشقی که چو من روش زرد نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
صاحب کمال را چه غم از نقص مال و جاه
چون ماه پیکری که برو سرخ و زرد نیست
مردی که هیچ جامه ندارد به اتفاق
بهتر ز جامهای که درو هیچ مرد نیست
هرکس نکرد ترک سر از اهل درد نیست
در پای دوست هر که نشد کشتهٔ مرد نیست
ناصح مور ز مهر و غم درد ما مخور
ما عاشقیم و در خور ما غیر درد نیست
میریزم از دو دیده به یاد تو اشک گرم
[...]
ترا درگه نبرد غم از گرم و سرد نیست
ولی با تو چرخ را توان نبرد نیست
ز انبوه لشکرت مراندیشه گرد نیست
جهان جمله دیده ام تنی چون تو مرد نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.