سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

چون درد عاشقی به جهان هیچ درد نیست

تا درد عاشقی نچشد مرد، مرد نیست

آغاز عشق یک نظرش با حلاوت‌ست

انجامِ عشق جز غم و جز آه سرد نیست

عشق آتشی‌ست در دل و آبی‌ست در دو چشم

با هر که عشق جفت‌ست زین هر دو فرد نیست

شهدی‌ست با شرنگ و نشاطی‌ست با تَعَب

داروی دردناک‌‌ست آن را که درد نیست

آن کس که عشق بازد، جان بازد و جمال

بنمای عاشقی که چو من روش زرد نیست