گنجور

 
سنایی

دوست چنان باید کان منست

عشق نهانی چه نهان منست

عاشق و معشوق چو ما در جهان

نیست دگر آنچه گمان منست

جان جهان خواند مرا آن صنم

تا بزیم جان جهان منست

کیست درین عالم کو را دگر

یار وفادار چنان منست

حال ببین پیش بپرس از همه

تا تو نگویی به زبان منست

دوش مرا گفت که آن توام

آن منست ار چه نه آن منست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode