گنجور

 
سنایی

تا بدیدم زلف عنبرسای تو

وان خجسته طلعت زیبای تو

جان‌و دل نزدت فرستادم نخست

آمدم بی‌جان و دل در وای تو

بی دل و بی‌جان ندارد قیمتی

بنگر این بی‌قیمت اندر جای تو

آستین پر خون و دیده پر سرشگ

چشم خیره در رخ زیبای تو

مشک و عنبر بارد اندر کل کون

چون فشانی زلفک رعنای تو

من نیارم دید در باغ طرب

سرو از رشک قد و بالای تو

من نیارم دیدن اندر تیره شب

مه ز رشک روی روح افزای تو

چون برون آیم ز زندان فراق

تا نیارندم خط و طغرای تو

پس بجویم من ترا و عاقبت

کشته گردم آخر اندر پای تو

 
 
 
سنایی

عاشقم بر لعل شکرخای تو

فتنه‌ام بر قامت رعنای تو

ماه بر راه اوفتاد از روی تو

سرو شرمنده شد از بالای تو

پوست در تن خشک دارم همچو چنگ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

ای قبای حسن بر بالای تو

مایهٔ خوبی رخ زیبای تو

یاد زلفت برد آب روی صبر

آتش غم گشت خاک پای تو

صد هزاران دل به غوغا برده‌ای

[...]

عطار

آنچه با من می‌کند سودای تو

می‌کشم چون نیست کس همتای تو

با خیالی آمد از خجلت هلال

پیش بدر عارض زیبای تو

بر گشاید کار هر دو کون را

[...]

مشاهدهٔ ۱۷ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
سلمان ساوجی

چشم من جای تو بود ای نور چشم

رفتی و ماند از تو خالی جای تو

چشم خود را اگر نمی‌بینم رواست

چون نبینم بی تو من ماوای تو

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه